واکنش امام به این پیشنهاد چه بود؟
با مروری گذرا بر حوادث و جریانهای دوران امامت امام رضا الله در می یابیم که مأمون با برنامه و طرح از قبل پیش بینی شده سیاست جدیدی را برای مقابله با امام رضا در دستور کار خود قرار داد.
مأمون امام رضا را به اجبار از مدینه به مرو فراخواند و با سیاست و نیرنگ نخست پیشنهاد خلافت را به امام عرضه داشت که با رد آن از جانب آن حضرت مواجه گردید. آنگاه ولایت عهدی را به عنوان هدف اصلی خود به امام رضا عرضه داشت و دیگر بار با رد آن از جانب امام رضا الله مواجه شد. سرانجام مأمون از رازهای درون خود پرده برداشت و چهره واقعی خویش را نشان داد و این بار با زبان تهدید و اجبار ولایت عهدی را بر امام رضا تحمیل کرد که این بار امام رضا ولایت عهدی را به گونه ای مشروط و با اشک و گریه و نگرانی پذیرا شد.
در منابع اهل سنت شواهد بسیاری وجود دارد که امام اولاً ، از انگیزه اصلی مأمون از فراخواندن وی به مرو و پیشنهاد خلافت و سپس ولایت عهدی به خوبی آگاه بود و ثانياً، ولایت عهدی را با اجبار پذیرفت.
۱ مسعودی شافعی مینویسد:
.... فألح عليه فامتنع ، فأقسم فأبر قسمه ..... (إثبات الوصية ، ص ۱۷۹)
.... بر او در پذیرش ولایت عهدی اصرار ورزید اما او امتناع کرد پس او قسم داد و او به سوگندش پاسخ مثبت داد.
۲ امام در پاسخ عهدنامه می فرماید:
والجامعة والجفر يدلان على ضدّ ذلك ﴿ وَ مَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ﴾ ( احقاف، آیه ۹.)، ﴿ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ )( انعام، آیه ۵۷) لكني امتثلت أمر امير المؤمنين وآثرت رضاه، والله يعصمني وإياه، وأشهدت الله نفسي بذلك ( فَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً ) (نساء، آیه ۷۹) (مآثر الانافة في معالم الخلافة ، ص ۳۰۵-۲۰۶ و صبحى الأعشى في صناعة الإنشاء، ج ۹، ص ٣٩١.)
جامعه و جفر بر ضد این مطلب دلالت میکنند نمی دانم با من و با شما چه می کنند ، حکم و فرمانروایی جز از آن خدا نیست او حق را میگوید و او بهترین جداکنندگان است. ولی من امر مأمون را اطاعت کردم و رضای او را مقدم داشتم و خداوند من و او را حفظ کند و خدا را خودم بر آن گواه میگیرم و خداوند برای گواه بودن کافی است .
۳. هم چنین جمله امام در طلیعه پاسخ عهدنامه که می فرماید:
الحمد لله الفعال لما يشاء لا يعقب لحكمه ولا راد لقضائه يعلم خائنة الأعين وما تخفي الصدور ..... (مآثر الانافة في معالم الخلافة ، ص ۳۰۵ - ۳۰۶ و صبحى الأعشى في صناعة الإنشاء، ج ۹، ص ۳٩۱)
سپاس خدای را که هر چه بخواهد میکند هیچ کس نمی تواند قضایش را رد کند خیانت چشم ها را میداند و آن چه را سینه ها پنهان میکنند .....
خود نشان سوء نیت مأمون و عدم رضایت امام به این امر و اکراه آن حضرت بر پذیرش آن است.
۴. خواجه پارسای بخاری حنفی می گوید مأمون بر خلافت امام رضا الله اصرار داشت ولی آن حضرت پذیرا نمی گشت. مأمون گفت: اگر خلافت را نمی پذیری ولایت عهدی را بپذیر، که امام نیز آن نپذیرفت و فرمود
والله ! لقد حدثني أبي عن آبائه، رضي الله عنهم، عن رسول الله ﷺ : إني أخرج من الدنيا قبلك مظلوماً تبكي علي ملائكة السماء والأرض وأدفن في أرض الغربة. ثم ألح المأمون إلحاحاً كثيراً فقبل ولاية العهد وهو باك حزين ا ؛ ( فصل الخطاب لوصل الأحباب به نقل از : ينابيع المودة لذوي القربي ، ج ۳، ص ۱۶۶)
به خدا قسم! پدرم برای من از پدرانش خدا از همه آنان خشنود باد، از رسول خدا نقل کرد: من پیش از تو مظلوم از دنیا میروم بر من فرشتگان آسمان و زمین میگریند و در زمین غربت دفن میشوم. آنگاه مأمون بسیار اصرار ورزید پس با گریه و ناراحتی ولایت عهدی را پذیرفت.
۵. قندوزی حنفی نیز به بیان همین مطلب پرداخته است. ( همان.)
۶. احمد امین مصری شافعی نیز میگوید:
.... والتزم الرضا بذلك فامتنع ثم أجاب ...... (ضحى الإسلام، ج ۳، ص ۲۹۴ )
(امام) رضا به این کار ملزم شد ولی امتناع کرد بعد آن را پذیرفت ......
اظهار شادی یکی از اطرافیان و پیشگویی امام رضا . نقل شده زمانی که امام رضا به ولایت عهدی رسید اطرافیان امام خوشحال بودند، یکی از آنها می گوید:
در حال سرور و شعف بودم که امام رضا به من فرمود:
لا تشغل قلبك بشيم ما ترى من هذا الامر ولا تستبشر ، فإنه لا يتم " ؛ ( الفصول المهمة في معرفة أحوال الأئمة ، ص ۲۴۵ و مفتاح النجا في مناقب آل عبا الله ، ص ۱۷۸ )
قلبت را با امر به ظاهر خوبی که میبینی مشغول نکن و خوشحال نباش که این کار، سرانجامی ندارد.
این شواهد و دلایل اولاً دلالت بر اکراه و مجبور شدن و تهدید امام از جانب مأمون می کرد، ثانياً، دلالت بر سوء قصد و نیت خصمانه مأمون داشت.
در منابع امامیه نیز این مطلب به وضوح آمده است:
شیخ صدوق روایت میکند:
1. عن ياسر ، قال : لما ولي الرضا العهد سمعته، وقد رفع يديه إلى السماء ، وقال : اللهم ! إنك تعلم أني مكره مضطر فلا تؤاخذني كما لم تؤاخذ عبدك ونبيك يوسف حين وقع إلى ولاية مصرا ؛ ( شيخ صدوق، الأمالي ، ص ۵۲۵ مجلس ۹۴، ج ۱۳ و بحار الانوار ، ج ۴۹، ص ۱۳۰.)
از یاسر روایت شده که گفت: چون امام رضا به ولایت عهدی رسید از او که دستانش را به آسمان برده بود شنیدم که فرمود: خدایا! تو میدانی که من در این کار مجبور شدم و به اکراه آن را پذیرفتم پس بازخواستم مکن، چنان که بنده و پیامبرت یوسف را به هنگامی که به ولایت مصر رسید، بازخواست نکردی
۲. محمد بن عرفه می گوید:
قلت للرضا: يابن رسول الله ! ما حملك على الدخول في ولاية العهد ؟ فقال : ما حمل جدي أمير المؤمنين على الدخول في الشورى ؛ (عيون أخبار الرضا الله ، ج ۲، باب ۴۰، ص ۱۴۰، ج ۴ و بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۴۰)
به امام رضا عرض کردم ای پسر رسول خدا! چه چیز باعث شد که ولایت عهدی را بپذیری؟ فرمود همان چیزی که جدم امیر مؤمنان را واداشت شرکت در شورای انتخاب خلیفه ) را بپذیرد.
۳. اباصلت هروی گفته است:
والله ! ما دخل الرضا في هذا الأمر طائعاً وقد حمل إلى الكوفة مكرها ثم أشخص منها على طريق البصرة وفارس إلى مروا؛ (عيون أخبار الرضا ، ج ٢ باب ۴۰، ص ۱۴۱، ح ۵ و بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۴۰.)
به خدا قسم ! امام رضا الله این امر را از روی فرمان بری نپذیرفت. او به زور به کوفه آورده شد بعد از آنجا از راه بصره و فارس به مرو.
۴. ریان می گوید:
دخلت على علي بن موسى الرضا الله فقلت له : يابن رسول الله ! إن الناس يقولون : إنك قبلت ولاية العهد مع إظهارك الزهد في الدنيا ؟ فقال له : قد علم الله كراهتي لذلك ، فلما خيرت بين قبول ذلك وبين القتل ، إخترت القبول على القتل ..... (شيخ صدوق، الأمالي ، ص ۶۸، مجلس ۱۷، ح ۱۳ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۹؛ عيون أخبار الرضا ، ج ۲.)(باب ۴۰، ص ۱۳۹، ح ۲ و ر.ک: بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۳۰.)
حضور حضرت علی بن موسی الرضا شرفیاب شدم به آن حضرت عرض کردم ای پسر رسول خدا مردم میگویند تو با وجود این که در دنیا زهد می ورزی ولایت عهدی را پذیرفتی؟ فرمود: خدا ناخشنودی ام را از این کار می داند ولی چون بین پذیرش این کار و کشته شدن مخیر شدم، ولایت عهدی
را به جای کشته شدن پذیرفتم ......
۵. اباصلت هروی میگوید بعد از پیشنهاد خلافت و ولایت عهدی و رد آن از جانب امام و اصرار فراوان مأمون، سرانجام مأمون خطاب به امام چنین گفت:
فبالله أقسم ! لئن قبلت ولاية العهد وإلا أجبرتك على ذلك فإن فَعَلْتَ. وإلا ضربت عنقك ... فرضي منه بذلك وجعله ولي عهده على كراهة منه ل لذلك ....(شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۷؛ عيون أخبار الرضا الله ، ج ۲، باب ۴۰، ص ۱۳۹، ح ۳؛ الأمالي. ص ۶۵ مجلس ۱۶، ج ۳، و ر.ک: بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۸ - ۱۳۰)
به خدا قسم ! یا ولایت عهدی را میپذیری و گرنه تو را به پذیرش آن مجبور میکنم که اگر پذیرفتی که پذیرفتی و کاری ندارم وگرنه گردنت را می زنم..... پس امام بدین کار رضایت داد و وی امام را با وجود ناخشنودی اش از ولایت عهدی، جانشین خود قرار داد.