از کتاب وصیت
۱ - عبد الله بن صلت گوید: خلیل بن هاشم والی نیشابور برای فضل بن سهل نوشت : يك نفر مجوسی در نیشابور فوت کرده و در وصیت خود نوشته مقداری از اموال او را به فقراء بدهند .
قاضی نیشابور آن مال را گرفته و به فقراء مسلمانان تقسیم کرده است، فضل ابن سهل این موضوع را برای من نوشت و از او کسب تکلیف کرد .
مامون در پاسخ او گفت: من در این مورد نظری ندارم و نمی دانم چه حکمی بدهم ، فضل موضوع را از حضرت رضا (ع) پرسید .
امام رضا فرمود : آن مرد مجوسی که برای فقرای مسلمانان وصیت نکرده است ، اکنون باید به همان اندازه که از مال او برداشته شده و به فقرای مسلمین تقسیم گردیده ، از اموال صدقات برداشته شود و به فقراء مجوس تقسیم گردد .
۲ ریان بن شبیب گوید : مارده برای گروهی از نصرانیها وصیت کرد که مقداری از اموال او را به آنها بدهند ، اصحاب ما میگفتند : این مال را در میان فقراء مسلمانان تقسیم کنید ، من از حضرت رضا علیه السلام موضوع را پرسیدم.
فرمود : وصیت را همانطور که موصی در نظر گرفته اجراء کنید ، خداوند متعال میفرماید : « فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ » .
3- محمد بن عیسی گوید: من و یونس بن عبد الرحمان خدمت حضرت رضا (ع) رسیدیم ، درب منزل آن حضرت گروهی اجتماع کرده بودند و از آن حضرت اذن ورود میخواستند ؟
در این هنگام اذن ورود داده شد و ما بعد از چند نفر وارد شدیم پس ار اینکه سلام کردیم و امام رضا (ع) اذن جلوس فرمودند یونس بن عبدالرحمان گفت : ای سید من اجازه میدهید از شما مسئله ای بپرسم .
فرمود : سؤال کنید ، یونس گفت: مردی از این جماعت وصیت کرد که از مالش يك اسب ويك شمشير و هزار در هم به شخصی بدهند و او به جهاد برود و با دشمنان اسلام جنگ كند.
وصی آن اسب و شمشیر و هزار درهم را به یکی از اصحاب ما داد و اوهم گرفت ولیکن نمیدانست که هنوز وقت جهاد نرسیده است ، آیا این شخص باید به وصیت عمل کند و همراه لشکریان خلیفه وقت به جهاد برود و یا در یکی از مرزها اقامت کند .
امام رضا عليه السلام فرمود : باید آن پول و اسب و شمشیر را به صاحبش برگرداند و به جهاد و مرا بطه نرود، زیرا هنوز وقت جهاد نرسیده است.
یونس گفت: آن مرد وصی متوفی را نمی شناسد و جای او راهم نمیداند فرمود : تحقیق کند و جای او را بدست بیاورد .
یونس گفت : تحقیق کرده و پیدا نکرده است ، فرمود : اگر چنین است باید فقط مرزبانی کند ولیکن از جهاد و قتل خود داری کند .
یونس گفت : وی در مرز اقامت کرد و لیکن دشمن بر محل او حمله کرد و نزديك بود که وارد منزل او گردد در این جا چه باید بکند ؟.
فرمود: اگر چنین است باید با آنها جنك كند و مقصودش دفاع از اسلام باشد نه از خلیفه و اتباع او زیرا در صورتیکه کفار بر منطقه اسلامی مسلط
گردند اصل اسلام در خطر قرار میگیرد، و در این صورت نام محمد صلى الله عليه و آله از بین میرود .
یونس گفت برادرت زید در بصره خروج کرد و مرا بطرف خود فراخواند، ومن اطمينان ندارم که جان سالم از این معر که بیرون کند، نظر شما در این باره چیست من بطرف بصره حرکت کنم و بازید همکاری نمایم، و یا در کوفه دور از جنجال و غوغا زندگی کنم ؟ .
فرمود : شما در کوفه زندگی کنید در صورتیکه یونس در بصره قصری داشت
راوی گوید: ما از نزد آن حضرت بیرون شدیم و هنوز به قادسیه نرسیده بودیم مشاهده کردیم ، مردم از بصره فرار میکنند و میخواهند در بیابان ها برای خود پناه گاهی بدست بیاورند و در این هنگام معلوم شد که ابوالسرايا منهزم شده و در کوچه های کوفه پنهان شده است .
مشاهده کردیم گروهی از فرزندان و اولاد علی بن ابی طالب از کوفه بیرون شده و از راه قادسیه عازم حجاز میباشند ، یونس گفت این است معنای کلمات حضرت رضا علیه السلام که فرمود : بطرف كوفه بروید ، یونس از آن جا بطرف بصره رفت و از ناراحتی نجات پیدا کرد.