عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج1، ص112تا114 ) شماره‌ی 289

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مناظره با شخصی زنديق

خلاصه

محمّد بن عبدالله خراسانی، خادم حضرت رضا عليه السّلام می‌گويد: مردی از زنادقه بر آن حضرت وارد شد، و گروهی نيز حضور داشتند، سپس امام رضا عليه السّلام به آن مرد فرمود: بگو ببينم، اگر حرف، حرف شما باشد- هر چند که اين طور نيست- آيا ما و شما يکسال نيستيم؟ و نماز و روزه و زکات و اعتقادات ما ضرری به ما نرسانده است؟ مرد چيزی نگفت. امام عليه السّلام فرمود: و اگر حرف، حرف ما باشد- که حقّ هم همين است- آيا در اين صورت شما به هلاکت نيفتاده و ما نجات نيافته ايم؟ مرد گفت: خداوند به تو رحمت عنايت کند، خدا چگونه است؟ و کجاست؟ حضرت فرمود: وای بر تو! آنچه تو گمان کرده ای غلط است، او جا و مکان را ايجاد کرده است، او بود ولی هيچ جا و مکانی وجود نداشت، کيفيت را او ايجاد کرده است، او بود و هيچ چگونگی و کيفيتی وجود نداشت، لذا با کيفيت يا جا و مکان و حواس قابل درک نيست و به هيچ چيز شبيه نمی‌باشد. مرد گفت: حال که با هيچ حسی از حواس پنج گانه قابل درک نيست پس، وجود ندارد. حضرت رضا عليه السّلام فرمود: وای بر تو! چون حواست از درک او عاجز است، ربوبیّت او را انکار می‌کنی؟ و حال آن که ما وقتی از ادراکش عاجز می‌شويم يقين می‌کنيم که او پروردگار ماست، و او چيزی است بر خلاف ساير اشياء. مرد گفت: پس بگو خدا چه زمانی، بوده است؟ حضرت رضا عليه السّلام فرمود: تو به من بگو، خداوند چه موقع نبوده است تا بگويم از چه وقت بوده است. مرد پرسيد: چه دليلی بر وجود خدا هست؟ حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: وقتی به جسدم می‌نگرم و می‌بينم نمی‌توانم در طول و عرض چيزی از آن کم کنم يا بر آن بيفزايم و سختی‌ها را از آن دفع کنم و به آن سود برسانم، می‌فهمم که اين ساختمان بنا کننده ای دارد و به او معتقد می‌شود، گردش فلک را به قدرتش و ايجاد شدن ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشيد و ستارگان و ساير آيات عجيب و متقن الهی را می‌بينم، و می‌فهمم که اين‌ها همه تقدير کننده و ايجاد کننده ای دارد. مرد پرسيد: پس چرا پنهان است؟ حضرت فرمود: پنهان بودن او از خلق، به خاطر گناهان بسيار آن هاست، اما هيچ چيز در شب و روز برايش پنهان نيست. مرد پرسيد: پس چرا چشم، او را نمی‌بيند؟ حضرت فرمود: برای اين که بين او و بين خلقش که قابل رؤيت هستند، تفاوت وجود دارد. او برتر از اين است که چشم او را ببيند و يا فکر او را درک نمايد يا عقل، او را درک کند. مرد گفت: پس حدّ را برايم بيان کن. امام فرمود: حدّی ندارد. مرد پرسيد: چرا؟ حضرت فرمود: زيرا هر چيزی که حدّی دارد، وجودش تا همان حد امتداد دارد و چون حدّ و مرز دارد، پس می‌تواند زياد شود و نقصان داشته باشد، پس او نامحدود است و کم و زياد نمی‌شود و قابل تجزيه نيست و با فکر درک نمی‌شود. مرد پرسيد: شما که می‌گوئيد: او لطيف، شنوا، دانا، بينا و آگاه است، يعنی چه؟ آيا کسی می‌تواند بدون گوش، شنوا باشد، يا بدون چشم بينا باشد يا ظريف و دقيق باشد ولی دست نداشته باشد و يا حکيم باشد ولی سازنده نباشد؟ حضرت فرمود: «لطيف» يعنی کسی بخواهد کاری يا صنعتی انجام دهد. آيا نديده ای وقتی کسی می‌خواهد چيزی اتّخاذ کند با دقت باشد، می‌گويند فلانی چقدر دقيل است؟ پس چگونه به خداوند بزرگ، لطيف نگويند در حالی که مخلوقاتی ريز و درشت دارد و در جانوران روح قرار داده و هر جنسی را از جنس ديگر متباين ساخته به طوری که شبيه يک ديگر نيستند؟ پس هر کدام از اين مخلوقات در ترکيب ظاهری خود لطفی از خالق لطيف و آگاه را دارد، سپس در درختان و ميوه‌های خوراکی و غير خوراکی آن دقت کرديم و آن وقت گفتيم: خالق ما، لطيف است ولی نه مانند لطيف بودن مخلوقات در کارهايشان، و گفتيم: او شنوايی است که صدای مخلوقات از عرش تا فرش از مورچه‌های ريز تا بزرگ تر از آن، در دريا و خشکی بر او پوشيده نيست و زبان آن‌ها را با هم اشتباه نمی‌کند و در اين موقع گفتيم: او شنواست ولی بدون گوش و گفتيم او بيناست ولی نه با چشم، زيرا او اثر دانه بسيار ريز و سياه خردل را در شب تاريک بر روی سنگ سياه می‌بيند و حرکت مورچه را در شب تاريک می‌بيند و از نفع و ضرر آن خبر دارد و آميزش و بچه‌ها و نسل آن را می‌بيند، و در نتيجه گفتيم: او بيناست امّا نه مانند بينايی مخلوقات. راوی می‌گويد: اين سؤال و جواب ادامه داشت تا آن زنديق مسلمان شد، و مطالب ديگری غير از اين هم در حديث هست.

متن فارسی

محمّد بن عبدالله خراسانی، خادم حضرت رضا عليه السّلام می‌گويد: مردی از زنادقه بر آن حضرت وارد شد، و گروهی نيز حضور داشتند، سپس امام رضا عليه السّلام به آن مرد فرمود: بگو ببينم، اگر حرف، حرف شما باشد- هر چند که اين طور نيست- آيا ما و شما يکسال نيستيم؟ و نماز و روزه و زکات و اعتقادات ما ضرری به ما نرسانده است؟ مرد چيزی نگفت. امام عليه السّلام فرمود: و اگر حرف، حرف ما باشد- که حقّ هم همين است- آيا در اين صورت شما به هلاکت نيفتاده و ما نجات نيافته ايم؟ مرد گفت: خداوند به تو رحمت عنايت کند، خدا چگونه است؟ و کجاست؟ حضرت فرمود: وای بر تو! آنچه تو گمان کرده ای غلط است، او جا و مکان را ايجاد کرده است، او بود ولی هيچ جا و مکانی وجود نداشت، کيفيت را او ايجاد کرده است، او بود و هيچ چگونگی و کيفيتی وجود نداشت، لذا با کيفيت يا جا و مکان و حواس قابل درک نيست و به هيچ چيز شبيه نمی‌باشد. مرد گفت: حال که با هيچ حسی از حواس پنج گانه قابل درک نيست پس، وجود ندارد. حضرت رضا عليه السّلام فرمود: وای بر تو! چون حواست از درک او عاجز است، ربوبیّت او را انکار می‌کنی؟ و حال آن که ما وقتی از ادراکش عاجز می‌شويم يقين می‌کنيم که او پروردگار ماست، و او چيزی است بر خلاف ساير اشياء. مرد گفت: پس بگو خدا چه زمانی، بوده است؟ حضرت رضا عليه السّلام فرمود: تو به من بگو، خداوند چه موقع نبوده است تا بگويم از چه وقت بوده است. مرد پرسيد: چه دليلی بر وجود خدا هست؟ حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: وقتی به جسدم می‌نگرم و می‌بينم نمی‌توانم در طول و عرض چيزی از آن کم کنم يا بر آن بيفزايم و سختی‌ها را از آن دفع کنم و به آن سود برسانم، می‌فهمم که اين ساختمان بنا کننده ای دارد و به او معتقد می‌شود، گردش فلک را به قدرتش و ايجاد شدن ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشيد و ستارگان و ساير آيات عجيب و متقن الهی را می‌بينم، و می‌فهمم که اين‌ها همه تقدير کننده و ايجاد کننده ای دارد. مرد پرسيد: پس چرا پنهان است؟ حضرت فرمود: پنهان بودن او از خلق، به خاطر گناهان بسيار آن هاست، اما هيچ چيز در شب و روز برايش پنهان نيست. مرد پرسيد: پس چرا چشم، او را نمی‌بيند؟ حضرت فرمود: برای اين که بين او و بين خلقش که قابل رؤيت هستند، تفاوت وجود دارد. او برتر از اين است که چشم او را ببيند و يا فکر او را درک نمايد يا عقل، او را درک کند. مرد گفت: پس حدّ را برايم بيان کن. امام فرمود: حدّی ندارد. مرد پرسيد: چرا؟ حضرت فرمود: زيرا هر چيزی که حدّی دارد، وجودش تا همان حد امتداد دارد و چون حدّ و مرز دارد، پس می‌تواند زياد شود و نقصان داشته باشد، پس او نامحدود است و کم و زياد نمی‌شود و قابل تجزيه نيست و با فکر درک نمی‌شود. مرد پرسيد: شما که می‌گوئيد: او لطيف، شنوا، دانا، بينا و آگاه است، يعنی چه؟ آيا کسی می‌تواند بدون گوش، شنوا باشد، يا بدون چشم بينا باشد يا ظريف و دقيق باشد ولی دست نداشته باشد و يا حکيم باشد ولی سازنده نباشد؟ حضرت فرمود: «لطيف» يعنی کسی بخواهد کاری يا صنعتی انجام دهد. آيا نديده ای وقتی کسی می‌خواهد چيزی اتّخاذ کند با دقت باشد، می‌گويند فلانی چقدر دقيل است؟ پس چگونه به خداوند بزرگ، لطيف نگويند در حالی که مخلوقاتی ريز و درشت دارد و در جانوران روح قرار داده و هر جنسی را از جنس ديگر متباين ساخته به طوری که شبيه يک ديگر نيستند؟ پس هر کدام از اين مخلوقات در ترکيب ظاهری خود لطفی از خالق لطيف و آگاه را دارد، سپس در درختان و ميوه‌های خوراکی و غير خوراکی آن دقت کرديم و آن وقت گفتيم: خالق ما، لطيف است ولی نه مانند لطيف بودن مخلوقات در کارهايشان، و گفتيم: او شنوايی است که صدای مخلوقات از عرش تا فرش از مورچه‌های ريز تا بزرگ تر از آن، در دريا و خشکی بر او پوشيده نيست و زبان آن‌ها را با هم اشتباه نمی‌کند و در اين موقع گفتيم: او شنواست ولی بدون گوش و گفتيم او بيناست ولی نه با چشم، زيرا او اثر دانه بسيار ريز و سياه خردل را در شب تاريک بر روی سنگ سياه می‌بيند و حرکت مورچه را در شب تاريک می‌بيند و از نفع و ضرر آن خبر دارد و آميزش و بچه‌ها و نسل آن را می‌بيند، و در نتيجه گفتيم: او بيناست امّا نه مانند بينايی مخلوقات. راوی می‌گويد: اين سؤال و جواب ادامه داشت تا آن زنديق مسلمان شد، و مطالب ديگری غير از اين هم در حديث هست.

متن عربی

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِيلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سُمَیْنَةَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ‏ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَی الرِّضَا ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ الْقَوْلُ قَوْلَکُمْ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ إِیَّاکُمْ شرع سواه [شَرَعاً سَوَاءً] وَ لَا یَضُرُّنَا مَا صَلَّیْنَا وَ صُمْنَا وَ زَکَّیْنَا وَ أَقْرَرْنَا فَسَکَتَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ إِنْ یَکُنِ الْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ قَوْلُنَا وَ کَمَا نَقُولُ أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَکْتُمْ وَ نَجَوْنَا قَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ فَأَوْجِدْنِی کَیْفَ هُوَ وَ أَیْنَ هُوَ قَالَ وَیْلَکَ إِنَّ الَّذِی ذَهَبْتَ إِلَیْهِ غَلَطٌ وَ هُوَ أَیَّنَ الْأَیْنَ وَ کَانَ وَ لَا أَیْنَ وَ کَیَّفَ الْکَیْفَ وَ کَانَ وَ لَا کَیْفَ فَلَا یُعْرَفُ بِکَیْفُوفِیَّةٍ وَ لَا بِأَیْنُونِیَّةٍ وَ لَا یُدْرَکُ بِحَاسَّةٍ وَ لَا یُقَاسُ بِشَیْ‏ءٍ قَالَ الرَّجُلُ فَإِذاً إِنَّهُ لَا شَیْ‏ءَ إِذَا لَمْ یُدْرَکْ بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَیْلَکَ لَمَّا عَجَزَتْ حَوَاسُّکَ عَنْ إِدْرَاکِهِ أَنْکَرْتَ رُبُوبِیَّتَهُ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ‏ حَوَاسُّنَا عَنْ إِدْرَاکِهِ أَیْقَنَّا أَنَّهُ رَبُّنَا وَ أَنَّهُ شَیْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْیَاءِ قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِی مَتَی کَانَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَخْبِرْنِی مَتَی لَمْ یَکُنْ فَأُخْبِرَکَ مَتَی کَانَ قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِيلُ عَلَیْهِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَی جَسَدِی فَلَمْ یُمْکِنِّی زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ طَوْلٍ وَ دَفْعُ الْمَکَارِهِ عَنْهُ وَ جَرُّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْیَانِ بَانِياً فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَی مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِيفِ الرِّیَاحِ وَ مَجْرَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیَاتِ الْعَجِيبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً قَالَ الرَّجُلُ فَلِمَ احْتَجَبَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ إِنَّ الْحِجَابَ عَلَی الْخَلْقِ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ فَأَمَّا هُوَ فَلَا یَخْفَی عَلَیْهِ خَافِیَةٌ فِی آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قَالَ فَلِمَ لَا یُدْرِکُهُ حَاسَّةُ الْأَبْصَارِ قَالَ لِلْفَرْقِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ الَّذِينَ تُدْرِکُهُمْ حَاسَّةُ الْأَبْصَارِ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ ثُمَّ هُوَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُدْرِکَهُ بَصَرٌ أَوْ یُحِيطَهُ وَهْمٌ أَوْ یَضْبِطَهُ عَقْلٌ قَالَ فَحُدَّهُ لِی قَالَ لَا حَدَّ لَهُ قَالَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ کُلَّ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَی حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِيدَ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ فَهُوَ غَیْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَائِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِکُمْ إِنَّهُ لَطِيفٌ وَ سَمِيعٌ وَ حَکِيمٌ وَ بَصِيرٌ وَ عَلِيمٌ أَ یَکُونُ السَّمِيعُ إِلَّا بِأُذُنٍ وَ الْبَصِيرُ إِلَّا بِالْعَیْنِ وَ اللَّطِيفُ إِلَّا بِالْعَمَلِ بِالْیَدَیْنِ وَ الْحَکِيمُ إِلَّا بِالصَّنْعَةِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّطِيفَ مِنَّا عَلَی حَدِّ اتِّخَاذِ الصَّنْعَةِ أَ وَ مَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ یَتَّخِذُ شَیْئاً یَلْطُفُ فِی اتِّخَاذِهِ فَیُقَالُ مَا أَلْطَفَ فُلَاناً فَکَیْفَ لَا یُقَالُ لِلْخَالِقِ الْجَلِيلِ لَطِيفٌ إِذْ خَلَقَ خَلْقاً لَطِيفاً وَ جَلِيلًا وَ رَکَّبَ فِی الْحَیَوَانِ مِنْهُ أَرْوَاحَهَا وَ خَلَقَ کُلَّ جِنْسٍ مُتَبَایِناً مِنْ جِنْسِهِ فِی الصُّورَةِ لَا یُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَکُلٌّ لَهُ لُطْفٌ مِنَ الْخَالِقِ اللَّطِيفِ الْخَبِيرِ فِی تَرْکِيبِ صُورَتِهِ ثُمَّ نَظَرْنَا إِلَی‏ الْأَشْجَارِ وَ حَمْلِهَا أَطَائِبَهَا الْمَأْکُولَةَ فَقُلْنَا عِنْدَ ذَلِکَ إِنَّ خَالِقَنَا لَطِيفٌ لَا کَلُطْفِ خَلْقِهِ فِی صَنْعَتِهِمْ وَ قُلْنَا إِنَّهُ سَمِيعٌ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ أَصْوَاتُ خَلْقِهِ مَا بَیْنَ الْعَرْشِ إِلَی الثَّرَی مِنَ الذَّرَّةِ إِلَی أَکْبَرَ مِنْهَا فِی بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ لَا یَشْتَبِهُ عَلَیْهِ لُغَاتُهَا فَقُلْنَا عِنْدَ ذَلِکَ إِنَّهُ سَمِيعٌ لَا بِأُذُنٍ وَ قُلْنَا إِنَّهُ بَصِيرٌ لَا بِبَصَرٍ لِأَنَّهُ یَرَی أَثَرَ الذَّرَّةِ السَّحْمَاءِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ عَلَی الصَّخْرَةِ السَّوْدَاءِ وَ یَرَی دَبِيبَ النَّمْلِ فِی اللَّیْلَةِ الدُّجُنَّةِ وَ یَرَی مَضَارَّهَا وَ مَنَافِعَهَا وَ أَثَرَ سِفَادِهَا وَ فِرَاخَهَا وَ نَسْلَهَا فَقُلْنَا عِنْدَ ذَلِکَ إِنَّهُ بَصِيرٌ لَا کَبَصَرِ خَلْقِهِ قَالَ فَمَا بَرِحَ حَتَّی أَسْلَمَ وَ فِيهِ کَلَامٌ غَیْرُ هَذَا

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی