رضای خدا پژوهشی جامع در حیات علمی و عملی امام رضا  ( صص 99-88، 99 ) شماره‌ی 2893

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد > صفات خداوند

خلاصه

عبارات فوق سرآغاز کلام حضرت امام رضا(ع) در شرح و تفسیر صفات خداوند متعال است که ذیلاً ترجمه فارسی آن را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم:بدان، خداوند خیر و نیکی را به تو بیاموزد که خداوند تبارک و تعالی قدیم است و قدیم بودن صفتی است برای او که خردمند را راهنمایی میکند به اینکه چیزی پیش از او نبوده و در جاودانه بودن شریک ندارد.پس با توجه به اعتراف خردمندان در عدم درک این صفت برای ما روشن شد که چیزی پیش از خدا نبوده و نسبت به جاودانگی او چیزی با او نیست و گفته کسی که معتقد است پیش از او یا همراه او چیزی بوده باطل گشت.زیرا اگر چیزی همیشه با او باشد خدا خالق او بشمار نخواهد رفت چرا که او همیشه با خدا بوده (بنابراین چگونه خدا خالق کسی است که همیشه با او بوده و اگر چیزی پیش از او باشد آن چیز اول خواهد بود نه خداوند و آنکه اول قرار دارد سزاوارتر است که خالق دیگری باشد. پس آن وجودی که بر همه موجودات تقدم دارد، خداوند تبارک و تعالی است که سر سلسله هستی و علت وجود همه موجودات میباشد و فرض موجودی قبل از او عقلاً فرض باطلی است. زیرا این فرضها یا منتهی به این می شود که ما برای خداوند متعال، شریک قائل شویم و یا موجودی را بر او که عله العلل است مقدم بدانیم که همه این فرضها عقلاً مردود است.آنگاه خداوند تبارک و تعالی خود را به نامهایی توصیف نمود و هنگامی که موجودات را آفرید و پرستش و آزمایششان را خواست آنان را دعوت کرد که او را به آن نامها بخوانند.پس خود را شنوا بینا توانا ،قائم گویا آشکار نهان لطیف، آگاه، قوی، عزیز حکیم، دانا و مانند اینها نامید.

متن

کلام آن حضرت در شرح و تفسیر صفات خداوند

قال الرضا (ع)] :

اعْلَمْ عَلَّمَكَ اللهُ الْخَيْرَ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَديمٌ وَ الْقِدَمُ صِفَتُهُ الَّتِي دَلَّتِ الْعَاقِلَ عَلَى أَنَّهُ لَا شَيْءَ قَبْلَهُ وَ لَا شَيْءَ مَعَهُ فِي دَيْمُومِيَّتِهِ.... إلى آخر.

صحيفة الرضا (ع)، به نقلش از کافی ۱۲۰٫۱ توحید صدوق، ص ۱۸۶؛ و بحار ۱۷۶٫۴

عبارات فوق سرآغاز کلام حضرت امام رضا(ع) در شرح و تفسیر صفات خداوند متعال است که ذیلاً ترجمه فارسی آن را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم:

بدان، خداوند خیر و نیکی را به تو بیاموزد که خداوند تبارک و تعالی قدیم است و قدیم بودن صفتی است برای او که خردمند را راهنمایی میکند به اینکه چیزی پیش از او نبوده و در جاودانه بودن شریک ندارد.

پس با توجه به اعتراف خردمندان در عدم درک این صفت برای ما روشن شد که چیزی پیش از خدا نبوده و نسبت به جاودانگی او چیزی با او نیست و گفته کسی که معتقد است پیش از او یا همراه او چیزی بوده باطل گشت.

زیرا اگر چیزی همیشه با او باشد خدا خالق او بشمار نخواهد رفت چرا که او همیشه با خدا بوده (بنابراین چگونه خدا خالق کسی است که همیشه با او بوده و اگر چیزی پیش از او باشد آن چیز اول خواهد بود نه خداوند و آنکه اول قرار دارد سزاوارتر است که خالق دیگری باشد. پس آن وجودی که بر همه موجودات تقدم دارد، خداوند تبارک و تعالی است که سر سلسله هستی و علت وجود همه موجودات میباشد و فرض موجودی قبل از او عقلاً فرض باطلی است. زیرا این فرضها یا منتهی به این می شود که ما برای خداوند متعال، شریک قائل شویم و یا موجودی را بر او که عله العلل است مقدم بدانیم که همه این فرضها عقلاً مردود است.

آنگاه خداوند تبارک و تعالی خود را به نامهایی توصیف نمود و هنگامی که موجودات را آفرید و پرستش و آزمایششان را خواست آنان را دعوت کرد که او را به آن نامها بخوانند.

ص88

پس خود را شنوا بینا توانا ،قائم گویا آشکار نهان لطیف، آگاه، قوی، عزیز حکیم، دانا (سميع، بصیر، قادر قائم ناطق ظاهر، باطن لطيف، خبير، قوی، عزیز حکیم علیم که این صفات از گروه صفات ثبوتيه حقتعالی به شمار می آیند.)و مانند اینها نامید.

و وقتی بدخواهان تکذیب کننده این نامها را ملاحظه کردند و از طرفی از ما شنیده بودند که از خدا خبر میدادیم که چیزی مانند او نیست و هیچ مخلوقی حالش و ویژگیهایش همچون او نباشد گفتند شما که عقیده دارید خدا مانند و نظیری ندارد پس چگونه در آسماءِ حُسنای الهی خود را شریک او ساختید و خود را همنام او نمودید؟ این خود دلیل است که شما در تمام یا بعض حالات مانند خدا هستید، زیرا نامهای خوب را برای خودتان هم جمع کردید. 

ما به آنها جواب گوییم همانا خداوند تبارک و تعالی بندگانش را به نامهایی از نامهای خویش با اختلاف در معانی الزام نموده است. چنانکه یک اسم دو معنی مختلف دارد.

دلیل بر این مطلب گفته خود مردم است که نزد آنها پذیرفته و مشهور می باشد و خدا هم مخلوق خود را به همان گفته خطاب کرده و به آنچه می فهمند با آنها سخن گفت تا نسبت به آنچه ضایع کردند حجت بر آنها تمام باشد.

گاهی به مردی گفته می شود سگ الاغ گاو تلخ و شیر که تمام اینها بر خلاف حالات مرد است و این اسامی به همان معانی که برای آنها نهاده شده بکار نرفته است. زیرا انسان نه شیر است و نه سگ(این کلام امام (ع) ما را به موضوع حقیقت و مجاز توجه میدهد تا بعد نتیجه بگیرد که اسماء و صفات الهی در مورد غير او معنای مجاز دارد. حقیقت خداوند است و معانی حقیقی هم خاص اوست.). این مطلب را بفهم، خداوند رحمت خود را شامل تو گرداند.

و اکنون به شرح صفات الهی دقت و توجه کن: ]

خداوند عالم نامیده میشود این نام بخاطر علم حادثی نیست که چیزها را به وسیله آن بداند و بر نگهداری امر آینده اش و جهت تفکر در آنچه می آفریند و تباه میکند و آنچه را از مخلوقات خود نابوده کرده به آن (علم) استعانت بجوید، که اگر این علم نزدش حاضر نبود و از او غیبت کرده بود نادان و ناتوان باشد. همچنان که  

ص89

دانشمندان از میان مخلوقات را میبینیم که برای علم حادثی پدید آمده در آنها عالم نامیده میشوند زیرا پیش از آن نادان بودند و بسا باشد که همان علم از آنها دوری میکند، در نتیجه به نادانی بر میگردند. آری علم خدا از مقوله علم مخلوقات نیست که حادثی باشد خدا را عالم مینامند زیرا به چیزی نادان نیست، پس خالق و مخلوق در اسم عالم شریک شدند و هر دو به این صفت منصف می شوند ولی) معنی چنانکه دانستی مختلف بود.

 و پروردگار ما سمیع (شنوا) نامیده میشود نه به این معنی که سوراخ گوشی دارد که با آن آواز را می شنود و با آن چیزی نمیبیند مانند سوراخ گوش ما که با آن می شنویم ولی با آن نمی توانیم ببینیم زیرا کارگوش فقط شنیدن است نه چیز دیگر). اما خداوند خود خبر میدهد که هیچ آوازی بر او پوشیده نیست و این بر طبق آنچه ما اسم میبریم، نمیباشد. بلکه شنیدن خدا به معنی احاطه مطلق او به تمام اصوات و جمیع شنیدنیها میباشد.

پس او در اسم "شنیدن با سمیع با ما شریک است (یعنی هم خدا می شنود و هم ما ولی معنی در مورد خدا و مخلوق او فرق دارد. همچنین است بصیر (بیننده) که دیدن خدا با سوراخ و روزنه چشم نیست. چنانکه ما با سوراخ چشم خود میبینیم و از آن غیر از دیدن استفاده دیگری نمی کنیم ولی خداوند بینا است و به هر چیز که بتوان نگاه کرد یعنی به همه دیدنیها نادان نیست بنابراین بیننده بودن خداوند نیز به معنی احاطه کامل و مطلق او به جمیع دیدنیهاست پس در اسم بینایی با ما مشترک است ولی معنی مختلف است. و خداوند قائم (ایستاده) است ولی نه به این معنی که راست ایستاده و سنگینی روی ساق پا انداخته چنانچه اشیاء و موجودات ممکن اینگونه می ایستند، بلکه معنی آن این است که خدا حافظ و نگهدار است. همچنانکه کسی گوید: فلانی قائم به امر ما میباشد. 

و خدا بر هر جانی نسبت به آنچه انجام داده قائم و مسلط است. و نیز قائم در زبان مردم به معنی باقی است و معنی سرپرستی» را هم میدهد.

 چنانکه به مردی گویی به امر فرزندان فلانی قیام کن. یعنی آنان را سرپرستی نما.

ص90

و قائم از ما (انسانها) کسی میباشد که روی پا ایستاده است. پس در (این) اسم (نیز) شریک او شدیم ولی در معنا شریک نشدیم.

 و اما لطيف لطيف بودن خدا به معنی کمی و باریکی و خردی نیست، بلکه به معنی نفوذ در اشیاء احاطه علمی به همه چیز و دیده نشدن اوست. چنانکه به کسی میگویی این امر از من لطیف شد و فلانی در کردار و گفتار خود لطیف است. و یا به او خبر میدهی که عقل و اندیشه تو در آن امر مانده است و راه جویی از دسترفته است و به طوری عمیق و لطیف و باریک شد که اندیشه آن را درک نمی کند.

 همچنین است لطیف بودن خداوند تبارک و تعالی از این نظر است که به حد و وصف درک نمی شود.

 و لطاف ما به معنی خردی و کمی است ولی لطیف بودن خدا، به معنی نفوذ در اشیاء و احاطه بر آنهاست. 

پس در (این) اسم (نیز) شریک او شدیم و (لیکن) معنی مختلف شد. (یعنی لطافت در مورد ما معنای خاصی دارد و در مورد خداوند معنای خاص دیگری را دارا می باشد.

 و اما خبیر (آگاه با خبر کسی است که چیزی بر او پوشیده نیست و از دستش نرفته.

خبیر بودن خدا از نظر آزمایش و عبرت گرفتن و از طریق تجربه نیست که اگر آزمایش و عبرت و تجربه برای او باشد خبیر شود و وقتی نباشد، خبیر نشود. زیرا کسی که چنین باشد نادان و جاهل است.

و خدا همواره نسبت به آفریدگانش آگاه است.

ولی در میان مردم و بین مخلوق آگاه کسی است که از نادانی یادگیرنده خبر می دهد. که پس از نادانی آگاه و دانا شد.

پس در اسم شریک او شدیم ولی معنی مختلف است.

و اما ظاهر و آشکار بودن خداوند از آن نظر نیست که روی چیزها قرار گرفته و سوار شده و (یا) بر آنها نشسته و بالا آمده باشد به گونه ای که مانند اشیاء قابل رؤیت با چشم ظاهری شود.

ص91

بلکه ظاهر بودن خدا به معنای غلبه و تسلط و قدرتش بر اشیاء است.

 چنانچه مردی میگوید بر دشمنانم غلبه یافتم و خدا مرا بر دشمنم غالب و پیروز گردانید او از پیروزی و غلبه خبر میدهد. همچنین است غلبه خدا بر چیزها. (مراد امام (ع) از این مثال این است که پیروزی و غلبه حاصله برای اشخاص هرگز به صورت یک شکل جسم یا هیئت مادی قابل رؤیت نیست بلکه ما بواسطه آثار پیروزی و غلبه پی به آن می بریم. به همین قیاس ظهور خداوند متعال و غلبه او بر موجودات نیز فی نفسه چیزی نیست که قابل رؤیت باشد بلکه ما از طریق خلقت و دگرگونیهای آن پی به وجود و غلبه اش می بریم.)

و معنی دیگر ظاهر بودن خداوند این است که برای کسی که او را طلب کند ظاهر است. 

و برای خدا هم همه چیز ظاهر است چیزی بر او پوشیده نیست و اوست مدیر هر چه آفریده پس چه ظاهری از خداوند متعال ظاهرتر و روشن تر است. زیرا به هر جهت و به هر سمت که توجه کنی صنعت او موجود است و در وجود خودت (نیز) از آثار او بقدر کفایت وجود دارد و ظاهر از ما (مخلوقات) کسی است که خودش آشکار و محدود و معین باشد. برخلاف وجود خداوند که ظاهر است بدون آنکه خود دیده شود پس در اسم شریکیم ولی در معنی شریک نیستیم. 

و اما باطن بودن خدا به معنی درون چیزها بودن نیست، بلکه به این معنی است که علم و نگهداری و تدبیرش به درون اشیاء راه دارد.

چنانکه کسی گوید ابطنته یعنی خوب آگاه شدم و راز پنهانش را دانستم.

 و باطن در میان ما کسی است که در چیزی نهان و پوشیده گشته است. پس در اسم شریک هستیم ولی معنی مختلف است.

و اما قاهر چیره شونده، زبردست بودن خدا بر اساس رنج زحمت چاره جویی و ملاطفت و نیرنگ و مانند آنها نیست چنانکه بعضی از بندگانش بر بعضی به طرق مختلف غلبه کند و مغلوب غالب شود و غالب، مغلوب گردد.

ولی قاهر بودن خداوند متعال این است که تمام آفریده های او در برابرش که آفریدگار است لباس خواری و زبونی پوشیده اند از آنچه خدا نسبت به آنها اراده کند، قدرت سرپیچی ندارند.

ص92

به اندازه چشم بر هم زدنی از حکومت او که میگوید: باش و میباشد، خارج نمی شوند. قاهر در میان ما (مخلوقات) آن گونه است که بیان کرده و وصف نمودم.

پس در اسم شریک هستیم و در معنی مختلف است. همچنین است جمعی نامهای خداوند و اگر ما تمام آنها را بیان نکردیم برای آنکه به مقداری که به شما گفتم برای پند گفتن و نیک اندیشیدن کفایت می کند.

وَ اللَّهُ عَوْنُكَ وَ عَوْنُنَا فِي ارْشَادِنَا وَ تَوْفِيقِنا.

خداوند یاور تو و یاور ما در هدایت و توفیقمان باشد.

خدا بود و مکان نبود

عَنِ الرضا (ع ) قال:

هُوَ أَيَّنَ الْأَيْنَ، كَانَ وَ لا أَيْنَ وَ هُوَ كَيْفَ الْكَيْفَ كَانَ وَ لا كَيْفَ. 

آثار الصادقین، ج ۵، به نقل از توحید صدوق، ۲۵۱؛ بحار، ج ۳۶٫۵۴

امام رضا (ع) فرمود: 

خداوند بوده است و مکان نبوده مکان را آفرید و به او مکانیت داد او بود و چگونگی نبود چگونگی را آفریده و به آن کیفیت بخشید.

شناخت جامع و کامل خداوند سبحان

 عن محمد بن زَيْدِ الطَّبرى | قَالَ:

سَمِعْتُ الرَّضا عَلِيَّ بْنُ مُوسى (ع) يَتَكَلَّمكُ في تَوْحِيدِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ تُوحِيدُهُ، و نظامُ تَوْحِيدِهِ نَفْى التحديدِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ مَحْدُودٍ مَخْلُوقٌ، وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَيْسَ بِمَخْلُوقِ الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ، هُوَ الْقَدِيمُ فِي الأزلِ... [ الى آخر الروايه ] .

امالی شیخ مفید (ره)، مترجم، ص ۲۸۲

متن فوق، مطلع و آغاز روایت نسبتاً مفصل و بسیار جامع و کاملی است که در آن حضرت امام رضا (ع) به معرفی خداوند سبحان میپردازد. مطالعه این بیانات برای

ص93

صاحبان اندیشه و خرد و جمیع حق جویان و خداباوران معارف عظیم و گسترده ای را به ارمغان خواهد آورد که ذیلاً ترجمه کامل آن را تقدیم می داریم راوی این روایت محمد بن زید طبری است او میگوید:

از امام علی بن موسی الرضا (ع) شنیدم که درباره توحید خداوند سبحان، سخن می گفت و فرمود:

آغاز پرستش خدا شناخت اوست و ریشه شناخت خداوند بلند مرتبه شناختن او به توحید و یگانگی است و نظام توحید او نفی هرگونه حد و مرز از او می باشد. زیرا عقل گواه است که هر محدودی مخلوق است و مخلوق نمی تواند خدا یا همان وجود واجب الوجود و یا علة العلل باشد. 

و هر مخلوقی گواه است که او را خالقی است که آن خالق) خود مخلوق (کسی) نیست.

آن کس که حدوث و پیدایش در او راه ندارد. 

او همان وجودی است که از ازل بوده و سابقه نیستی برای او متصور نیست. پس خدا را پرستش نکرد و به شناخت او نایل نشد آن کسی که ذات او را به وصف کشیده و او را به مخلوقات شبیه بداند.

و او را به یگانگی نشناخته آن کسی که در جستجوی حقیقت ذات وی بر آید. زیرا در این صورت چنین می پندارد که او هم شبیه مخلوقات است و دسترسی به حقیقت ذات وی ممکن خواهد بود که چنین پنداری خطایی بزرگ است. باید دانست که درک ذات نامحدود بوسیله موجود محدود، ممکن نیست پس در ذات خدا نباید اندیشه کرد که جز حیرانی و گمراهی حاصلی ندارد. اما در آفریده هایش می توان و باید تفکر نمود که این مهمترین و مطمئن ترین طریق برای یافتن او است.

 و به درک حقیقت او نرسیده آن کسی که او را تشبیه و تمثیل کند و او را تصدیق نکرد آن کسی که برای وی حد و مرزی بشناسد و او را محدود پندارد) و به سوی او روی نگردانده آن کسی که با یکی از حواس به وی اشاره کند. زیرا او را جای مخصوصی نیست به هر طرف رو کنی جمال یار پیداست.

 و او را قصد نکرده آن کس که وی را شبیه چیزی بداند.

ص94

و او را نشناخت آن کس که او را دارای بعض و جزء بداند و مرکب از اجزاء بشناسد. و به جستجوی او نرفت آن کس که او را در ذهن و وهم خود تصویر نماید.

هر چیز که ذات و چیستی او شناخته شود مصنوع و مخلوق است.

 و هر چیز که وجودش وابسته به غیر باشد معلول است، چه او را علتی است. با ساخت و کار خدا و از طریق آفریده های او بر وجودش استدلال می شود و به واسطه عقلها و اندیشه ها اعتقاد به شناخت او حاصل میگردد.

 و با فطرت و نهاد توحیدی و خداجو که خداوند در وجود بشر نهاد حجت و دلیل او ثابت و استوار میشود.

آفرینش خدا مخلوقات را خود پرده ای میان او و آن مخلوقات است.(یعنی نفس آفریدگان تنها حجاب و مابه الامتیاز و واسطه فارق میان خدا و مخلوقات بوده و ملاک شناسایی او است.)

و میزان جدایی خدا از آنها جدایی و عدم تناسب میان ذات او و آنها می باشد. و آغاز آفرینش بدست خدا خود دلیل است که او را آغازی نیست زیرا هر موجودی که آفرینش او ابتدایی داشته از آفریدن مثل خود ناتوان است، پس نامهای او نوعی تعبیر از ذات او میباشد و آثار وی جهت تفهیم و اثبات وجود او است.

 تحقیقاً آن کس که خدا را محدود دانست او را نشناخت.

و کسی که او را در حیطه وهم خویش پنداشت از مرز شناخت و معرفت بیرون رفت و آن کس که به جستجوی کنه و حقیقت ذات خداوند پرداخت درباره او به خطا رفت و هر کس که بگوید: «او چگونه است او را تشبیه به مخلوقات کرد. 

و هر کس بگوید: «برای چه بوده او را معلول و صاحب علت دانست.

 و هر کس بگوید از چه وقتی بوده او را محدود به زمان کرد.

و هر کس بگوید: در چیست هر آینه او را در ضمن چیزی قرار داد. 

و هر کس بگوید: «تا کجاست برای او قائل به پایانی شد. که هه اینها تفکری باطل است

و هرکس بگوید: «تا چیست یا تا چه اندازه است البته که برای او حد و مرزی شناخت و هر کس که برای او غایتی بشناسد او را محدود دانست و هرکس که محدودش بداند، حقاً که درباره او راه الحاد پویید و از مرز شناخت و معرفت او خارج شد.

ص95

خداوند با دگرگونی مخلوق دگرگون نمیگردد و با حد و مرز داشتن محدود، حد و مرز نمی پذیرد.

او یگانه است، نه یگانه عددی .(زیرا عدد یک که مبدأ سلسله اعداد است قابل تکثیر است.)

 آشکار است نه به معنای مباشرت و حس و لمس کردن

و خودنمایی میکند نه با ظهوری که با دیده بتوان دید.

 باطن است نه بطور جدا بودن از چیزها.

 جدا و دور است نه به مسافت .

نزدیک است نه از نوع نزدیکی.

 مکانی لطیف است نه به لطافت جسمانی.

موجود است نه مانند موجودات که سابقه نیستی داشته باشد.

 فاعل است نه از راه جبر و فقدان اختيار فاعل بالطبع نیست بلکه فاعل بالاختیار است

اندازه گیر و طرح ریز است، نه به یاری اندیشه.

تدبیر کننده است نه به حرکت اعضاء و جوارح)

اراده کننده است، نه با عزم و تصمیم گیری در اندیشه).

خواستار و خواهاناست نه با اراده و تصمیم بلکه اراده و خواستن خدا عین احداث و ایجاد است.

پاینده است نه با حواس.

شنواست نه با آلت (گوش).

بیناست نه با ابزار (چشم). بنابراین بخاطر احاطه کامل او به شنیدنیها و دیدنیهاست که او را شنوا و بینا می خوانیم.

زمانها با او همراه نباشد. زیرا زمان حادث و مخلوق اوست او بوده در حالی که زمانی وجود نداشت.

و مکانها او را در بر نگیرد زیرا مکانها نیز حادث و مخلوق او هستند. 

چرت و خواب او را عارض نمی شود.

و صفات یا توصیف بندگان هرگز او را محدود نمی سازد.

ص96

ابزار و ادوات سودی به وی نرساند.

بودنش بر هر زمانی پیشی گرفت و وجودش بر عدم، سبقت داشت.

از لیت وی از ابتدای زمان (نیز) جلوتر بود.

از اینکه آفریدگان خود را شبیه آفرید دانسته میشود که خودش شبیه و نظیری ندارد.

 از اینکه میان اشیاء ضدیت انداخته دانسته میشود که خود ضدی ندارد و از اینکه مقارنت میان امور برقرار نمود روشن میشود که او را قرینی نیست.

روشنی را با تاریکی و سرما را با گرما، ضد هم ساخت.

میان اشیاء دور از هم الفت و هماهنگی برقرار کرد.

و اشیاء نزدیک به هم را از یکدیگر جدا نمود.

این اشیاء با پراکندگی و جدایی خود بر جدا کننده خود دلالت میکنند و با هماهنگی خود بر هماهنگ کننده خویش رهنما میباشند.

خداوند عزوجل میفرماید: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (سوره ذاریات، آیه ۴۹)یعنی و از هر چیز جفت آفریدیم،(ممکن است مراد از جفت در این آیه شریفه ضد باشد. یعنی از هر چیزی دو ضد خلق کردیم مانند نور ظلمت، سرما، گرما و.... بر خلاف وجود خدا که برای او ضدی نیست و ممکن است مراد از جفت، قرین و همشکل باشد. چنانچه هر چیزی هم سنخ خود را در آفرینش دارد. (امالی، ص ۳۸۵) شاید یادآور شوید.

معنی و مفهوم ربوبیت خداوندی در او بود آنگاه که اصلاً مربوبی نبود.

و حقیقت الاهیت را داشت، آنگاه که مألوهی نبود.(الاهیت در اینجا به معنی صاحب تأثیر و تصرف بودن است و مقابل آن مألوه است که به معنی مخلوق و چیزی است که تحت تصرف إله واقع می شود. (همان)

و معنای عالمیت را دارا بود، آنگاه که معلومی نبود.

معنای خالقیت را از آن زمان که دست به آفرینش زد و نیز معنای پدید آورنده را از آن زمان که پدیده ها را آفرید مستحق نشده است. بلکه پیش از آن که مربوبی و معلومی و مخلوقی و حادثی باشد این معنای بر ذات احدیت صدق می کرد، زیرا او واجب الوجود است و واجب الوجود هر صفت کمالی را بذاته دارا میباشد نه آنکه به واسطه غیر برای او حاصل آید.

ص97

زمان او را از آفریدن پنهان نسازد. در فعل آفرینش او زمان مدخلیت ندارد). و هیچ زمانی او را به فعل خود نزدیک نسازد. منتظر رسیدن وقت انجام کاری نمی شود، زیرا همه زمانها در برابر فعل او مساوی هستند و گذشته و حال و آینده نسبت به ذات او معنی ندارد.

امیدواری به وجود چیزی برای انجام کاری او را از عمل، باز نمی دارد. بلکه ایجاد به فرمان او است و هنگامی که بخواهد می شود.

و افعال وی با زمان محدود نمیگردد. بنابراین مطالبی مانند: چه وقت دانست؟ چه زمانی قدرت یافت؟ کدام زمان مالک شد؟ و.... در مورد او صحیح نیست). و هیچ زمانی ذات و صفت و فعل او را در خود نگیرد و محدود نسازد. زیرا که خود فاعل و خالق زمان است.

چیزی او را قرین و همراه نباشد. زیرا هیچ چیز در مرتبت خداوند متعال نیست).

هر ویژگی و اثری که در مخلوق دیده میشود در خالق او وجود ندارد.

و هر چیز که در مخلوق امکان وجود دارد، از خالق، ممتنع است.

حرکت و سکون بر او راه ندارد و چگونه چیزی بر او راه یابد که خودش آن را به جریان انداخته است؟

یا چگونه بازگشت کند در او چیزی که خودش آن را آفرید؟ (یعنی حرکت و سکونی را که او آفرید به خود او باز نمیگردد و بر ذات او حاکم نمی شود که در غیر این فرض، ذات او دارای تفاوت و تغایر میگشت یعنی در غیر این فرض، لازم می آمد که گاهی متحرک و گاهی ساکن شود و این مستلزم جسمانیت است و جسمانیت خاصیت پدیده است نه ویژگی خالق متعال و هر آینه در این صورت) ذات او از معنای ازلیت دور میشد و ازلیت بر ذات او صدق نمی کرد و دیگر بر خالق جز معنای مخلوق بودن چیزی بجای نمی ماند.

اگر عقب و پشتی برای او فرض شود همانا جلو و پیش نیز برای او فرض خواهد شد.

و اگر درخواست تمامیت برای او شود نقصان گریبانگیر او خواهد شد. چگونه سزاوار معنای از لیت میشود آن کس که حدوث نسبت به او ممتنع نیست؟

و چگونه اشیاء را ایجاد میکند آن کس که خود از آفریده شدن امتناع ندارد؟

ص98

اگر معانی و صفات مخلوقین به او تعلق گیرد هر آینه نشانه مصنوع در او بر پا شود. و در این صورت بجای اینکه چیزی بر وجود او دلیل باشد، خودش دلیل بر وجود دیگری خواهد شد. 

در گفتار محال و خلاف حق، حجت و دلیلی وجود ندارد و پرسش از چنین سخنی پاسخی نخواهد داشت. لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ) .

معبودی جز الله نیست که بلند مرتبه و بزرگ است و درود خداوند بر محمد پیامبر (ص) و آل پاک او باد .

صص88-99

کلام آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند

عَنْ مَوْلانَا عَلَى بْنِ مُوسَى الرَّضا (ع )):

سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ، وَ أَتْقَنَ ما خَلَقَ بِحِكْمَتِهِ وَ وَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهُ مَوْضِعَهُ بِعِلْمِهِ سُبْحانَ مَنْ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.

توحید صدوق (ره)، ۱۳۷ و عیون الاخبار، ج ۱۱۸٫۱

پاک و منزه است کسی که مخلوقات را به قدرت خود آفرید و آنان را بر اساس حکمت خویش متقن و ثابت خلق فرمود و بر اساس عمل خود هر چیز را در جای خود قرار داد.

پاک و منزه است آنکه بر خیانت دیدگان و آنچه قلبها (در خود پنهان می دارند. آگاه است چیزی همانند او نبوده و او شنوا و بیناست.

صص99

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه