بخش اول
امامت
31
«عن عبد العزيز بن مسلم قال : كُنا مع الرضا بمرو فَاجْتَمَعنا في الجامع يوم الجمعة في بدو مقدمنا فاداروا امر الامامة وذكر واكثرة اختلاف الناس فيها، فَدَخَلْتُ على سيدي فَأَعْلَمْتُهُ خَيْضَ النَّاس فيه، فَتَبَسَّمَ ثُم قال: يا عبد العزيز، جَهِلَ القَوْمُ وخُدِعُوا عن آرائهم (اديانهم)...»
عبدالعزیز بن مسلم میگوید ما در ایامی که حضرت علی بن موسی الرضا در مرو بودند خدمت ایشان بودیم در آغاز ورودم به مرو، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم مردم پیرامون امر امامت با هم گفتگو می کردند و هر کسی نظری داشت اتفاق نظر درباره امامت بین مردم نبود، من خدمت امام هشتم مشرف شدم و گفتگوی . مردم را در امر امامت به عرض آن حضرت رساندم وجود مبارک امام رضا تبسمی کردند و فرمودند: ای عبد العزیز مردم جاهلند و این آرای متشتت بر اصل محکمی استوار نیست اینها مورد خدعه قرار گرفته اند.
آنگاه حضرت منصب امامت را از ابتدای پیدایش این گونه تبیین می نمایند:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَقْبِضُ نَبِيُّهُ حتى أكمل له الدين وأَنْزَلَ عليه القرآن فيه تبيان كل در اسلام. شَيْءٍ، بَيَّنَ فيه الحَلالَ والحَرَامَ وَالحُدود والاحكام وجميع ما يحتاج اليه الناس كملاً، فقال تعالى: ﴿ما فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ (سوره انعام (۶)، آیه ۳۸) وَانزَلَ فِي حَجَّةِ الوداع وهي آخر عُمرِهِ وَالْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا (سوره مائده (۵) آیه ۳.) وَأَمْرُ الامامَةِ مِن تَمَامِ الدِّينِ وَلَم يَمْضِ حَتَّى بَيَّنَ لِأُمِّتِهِ مَعالم دينهم وأَوْضَحَ لَهُم سبيلهم
32
وتركهم على قَصْدِ سبيل الحَقِّ وَاقام لَهُم عليّاً عَلَماً وَإِماماً وما ترك شيئاً يحتاج اليه الأمة إِلَّا بَيَّنَهُ، فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الله تعالى لم يُكمل دينَهُ، فَقَدَ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ وَمَنْ رَدَّ كِتَابَ الله تعالى فهو كافر به.»
خدای سبحان نبی مکرمش را قبض روح نکرد تا این که دین خود را به وسیله او کامل نمود و قرآن کریم را بر آن حضرت نازل کرد که در آن، همه چیز است خدای متعال در آن حلال و حرام و حدود و احکام را و جمیع آنچه که مردم در رسیدن به کمال خود به آن نیازمندند تبیین نمود.
سپس حضرت امام هشتم در اثبات این مطلب به این آیه کریمه استشهاد فرمود: ما فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ (فرط فيه تغرياً: اي قصر فيه وضيقه.). خداوند منان در کتاب خود چیزی کم نگذاشت هر چه که مورد نیاز مردم است تا روز قیامت آن را بیان نمود. و در حجة الوداع این آیه را نازل کرد اليوم اكمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم .... امروز دین خود را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. یعنی آنچه بناست یک دین در قالب رسالتش بیاورد آورده است یعنی آنچه که مربوط به وحی تشریعی و قانون اساسی دین است تشریع شده و نعمت الهی تمام گشته است.
امر امامت و تعیین امام معصوم از طرف خداوند سبحان، جزء ارکان مهم دین است اگر موضوع امامت و تعیین امام در متن دین حل نشده باشد، این دین کامل نیست و اگر امر امامت از دین جدا شود، این دین تمام نیست.
وجود مقدس رسول خدا از دنیا نرفت تا این که رسالتش را ایفا نمود و برای امت سه چیز را تبیین فرمود:
۱. معالم دین و معارف و احکام دین را برای امت خود بیان کرد.
راه و روش دینداری را برای آنها روشن نمود آوردن دین بدون بیان روش دینداری و تبیین معارف دینی سیره انبیا نیست، دین اگر در یک بستر مبهم و تاریک باشد فایده ندارد حضرت امیرالمؤمنین در نهج البلاغه»
33
وقتی هدف رسالت انبیا و سیره آنها را تشریح می کند، می فرماید:
«فَبَعَثَ فِيهِم رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ اليهم أنبياءَهُ لِيَسْتَادُوهُم مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُم مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَيَحْتَجُوا عَلَيْهِم بِالتَّبْلِيغ، وَيُثِيرُوا لَهُم دَفَائِنَ العُقُولِ».(نهج البلاغه، خطبه اول.)
انبیای الهی آمدند تا فطرتهای دفینه شده در اوهام جهالت را برانگیزانند، راه را روشن کنند عقل و فطرتهای دفن شده را نیز برانگیزانند.
امت را از راه انحرافی و خطرناک به جاده اصلی و راه حق هدایت نمود. و مردم را از گرایشهای باطل به سوی حق واداشت در قالب اصل دین، امامت را ترسم و تشریح کرد و شخص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب را به عنوان امام و پرچم دین برای مردم قائم نمود. این تعبیر نورانی حضرت امام علی بن موسی الرضا خیلی لطیف است که: «وَ أَقامَ لَهُم عَلِيّاً عَلَماً وَاماماً».
امام معصوم به عنوان پرچم برافراشته دین معرفی شده است، هر کس از خارج حوزه دین بخواهد اسلام را مشاهده کند اول پرچم دین یعنی امام و امامت را می بیند.
وجود مبارک رسول خدا چیزی را که مردم به او نیاز دارند ترک نفرمود همه آنها را تشریع و تبیین کرد آنچه که رسالت حضرت بود، یعنی آوردن دین تبیین و تشریح دین و اجرای دین آنها را ایفا نمود و در مقام اجرای دين، وجود مطهر امير المؤمنین را برای مردم از طرف خدا معرفی کرد.
اگر کسی گمان کند که خدای متعال دینش را کامل نکرده است، کتاب الهی یعنی قرآن کریم را رد کرده و هر کس کتاب الهی را رد کند کافر است.
برای تبیین این مقام از بحث مقاله ای تحت عنوان «غدیر خم، دلیل خاتمیت دین اسلام که جداگانه تدوین شده است، در این جا ارائه می گردد.
35
غدیر خم دلیل خاتمیت دین اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
یکی از اساسی ترین اصول قرآن کریم این ادعاست که اسلام دین خاتم و بنی مکرم اسلام له خاتم انبیاست.
ما كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً .(1 سوره احزاب (۳۳)، آیه ۴۰)
این ادعای قرآن کریم از چه راهی باید ثابت شود؟ دلیل این ادعا چیست؟ برهان این اصل قرآنی که اسلام آخرین شریعت و قرآن کریم آخرین پیک وحی تشریعی و نبی مکرم اسلام آخرین فرستاده خداست، چیست؟
اول باید معنای واژه «خاتم» بررسی شود آنگاه دلیل خاتمیت تبیین گردد. بین «خاتم» و «خاتم» فرق است «خاتم» یعنی ختم کننده و «خاتم» گذشته از آن معنا مفهوم دیگری هم دارد و آن کامل کننده و تمام کننده است. اگر در یک صف عده ای ایستاده باشند آخرین نفر صف ختم کننده آن صف خواهد بود و به او میگویند: «خاتم اما پیامبر اکرم ﷺ که قرآن از او به عنوان خاتم النبیین یاد می کند یعنی آخرین پیامبران است؟ اگر صرفاً به معنای آخرین پیامبر باشد یعنی در بین پیامبرانی که از طرف خداوند سبحان مبعوث شدند آن حضرت آخرین آنهاست این چنین آخر بودن فضل و کمالی برای ایشان نیست.
36
قرآن کریم نمی فرماید که وجود مبارک پیامبر اکرم ﷺ خاتم انبیاست، بلکه می فرماید خاتم انبیاست خاتم صرفاً به معنای آخرین نیست آخرینی که کامل کننده است این که به انگشتر میگویند: «خاتم» برای همین است. توضیح این مطلب آن است که وقتی کسی نامه ای را می نویسد، آن گاه که نامه تمام شد، یعنی هر چه که میبایست نوشته شود نوشته شد، پایان نامه را امضا می کند نامه ناتمام امضا نمیشود امضای هر نامه به معنای تمام شدن و کامل شدن مطالب آن نامه است. اگر امروز نوعاً پایان نوشته ها را امضا می کنند، در زمان های گذشته اکثر مردم پایان نامه ها و نوشته ها را مهر می کردند، هر کس برای خود مهری داشت و هر کس جمله ای یا کلمه ای را به عنوان رمز شخصی انتخاب میکرد و آن را روی نگین انگشتری حکاکی میکردند، این انگشترهای حکاکی شده همیشه همراه آنها بود و به عنوان مهر و امضا از آن استفاده میکردند هر گاه مطلبی یا نامه ای را که می نوشتند، وقتی تمام می شد با آن انگشتر نامه را مهر میکردند لذا به این جهت انگشترها را خاتم می گویند. و نامه ختم شده یعنی خاتم بر آن زده شد.
پس اگر «خاتم» به معنای ختم کننده ای است که کامل کننده و تمام کننده هم باشد از این رو پیک وحی تشریعی به وسیله نبی مکرم اسلام مهر خورد و ختم شد یعنی دین کامل شد. پس دلیل اصل خاتمیت دین اسلام کامل بودن آن است.
حال چگونه باید فهمید که این دین کامل است و نیازی به دین و شریعتی اسلام کامل بعد از آن نیست؟ کمال یک دین و شریعت از چه راهی اثبات می شود تا معلوم شود که آن دین خاتم است؟ یعنی مهر ختمی بر او خورده است و این دین تا روز قیامت تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت انسانهاست. اسلام که مدعای کامل بودن را دارد و این کمال را دلیل خاتمیت میداند از کجا باید بفهمیم که کامل است؟ و از طرفی کمال این دین به چیست؟
اگر خواستیم بفهمیم کمال دین به چیست و آیا این دین کامل است یا نه،
37
باید محورهای اساسی دین را بررسی کرد دین اسلام سه محور اساسی دارد اگر این سه محور سالم بود این دین کامل است و اگر هر یک از این سه محور نقص و کاستی داشت این دین کامل نخواهد بود.
بیان محور سه گانه دین و بررسی آنها:
اصلی ترین محور دین انزال وحی تشریعی از طرف خداوند سبحان و فرستادن قانون اساسی دین به وسیله پیک وحی تشریعی برای رسول خدا
۲. تبیین و تفسیر وحی و حفاظت و حراست از دین و قانون اساسی آن دین.
اجرای دین دینی که از طرف خداوند سبحان آمده است، باید اجرا شود اگر دین و قانون اجرا نشود، هیچ فایده ای ندارد.
محور اول فرستادن وحی تشریعی و قانون اساسی از سوی خداوند برای پیامبر
بر اساس جهان بینی توحیدی خالقیت منحصراً از آن خدای سبحان است یعنی خالق انسان و جهان فقط خداست و فقط خدا خالق انسان و جهان است همان طور که آفرینش مخصوص خدای سبحان است ربوبیت و پرورش هم منحصراً از آن اوست رب و پروراننده هر شیء باید خالق آن باشد.
لذا ربوبيت حق تعالى اقتضا میکند برای تکامل و پرورش انسان آیین نامه و قانون اساسی وضع کند. بر این اساس وضع قانون باید از طرف خدا باشد، می کند برای این قانون در قالب وحی تشریعی به وسیله پیک وحی از طرف خدای سبحان پرورش انسان برای رسول خدا نازل میگردد خود رسول هم که از طرف خدا مبعوث وحی تشریعی شده است، هم گیرنده و حی تشریعی و هم مبین و مجری آن است. یعنی اگر وضع کند. وضع قانون از طرف خداست مبین و مجری آن هم حتماً باید از طرف خدای سبحان تعیین گردد.
از این رو رسول خدا همانند دیگر انبیا یک دعوی و ادعا دارد و یک دعوت ادعای او این است که من پیغمبرم یعنی از طرف خدای سبحان مبعوث شده ام. پیغمبر با معجزه این ادعا را ثابت می کند، پس معجزه دلیل
38
اثبات ادعای پیغمبری هر پیامبر است وقتی با معجزه - اعم از معجزه قولی یا فعلی - ثابت کرد که پیغمبر و فرستاده خداست آنگاه دعوت را شروع می کند؛ یعنی وحی الهی را به مردم ابلاغ و در جامعه اجرا می نماید.
پس محور اول دین اسلام فرستادن وحی از طرف خدای سبحان و دریافت وحی و ابلاغ آن به وسیله رسول خدا است. قرآن کریم مدعی است که آنچه به عنوان وحی تشریعی از طرف خدای سبحان می بایست نازل بشود و حضرت دریافت کند نازل شده و رسول خدا دریافت کرده و به مردم نیز ابلاغ نموده است آن حضرت این ادعا را در چند مرحله به اثبات می رساند.
مرحله اول: خدای متعال به وجود مقدس رسول اکرم ﷺ امر فرمود که در مقام تشریع غیر از وحی منزل چیزی از طرف خودش نگوید، لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (سوره قیامت (۷۵)، آیه ۱۶)، تو مأموری و رسولی که در مقام دعوت فقط وحی الهی را به مردم ابلاغ کنی.
مرحله دوم: ذات اقدس اله خبر داد که رسول مکرم اسلام در دعوت، غیر از وحی الهی چیزی نمیگوید: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى " (سورة نجم (۵۳)، آیات ۳ و ۴) حق تعالى تأیید فرمود که پیامبر خاتم در مقام دعوت هر چه می گوید وحی الهی است.
مرحله سوم: خدای سبحان فرمود: رسول خدا در ابلاغ وحی الهی چیزی را کم نمی گذارد در مقام دعوت نسبت به وحی الهی بخل نمی ورزد، هر چه وحی الهی است در مقام تشریع ابلاغ میکند، وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِين.(سوره تکویر (۸۱)، آیه ۲۴)
مرحله چهارم: هر چیزی که مردم تا روز قیامت به آن احتیاج داشته باشند در قالب وحی تشریعی بر قلب مطهر رسول خدا له نازل شده و چیزی فروگذار نشده است ما فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ. (سوره انعام (۶)، آیه ۳۸)
39
پس در محور اول، دین نقصی وجود ندارد وجود مبارک رسول خدا تا زمانی که در قید حیات بودند تمام وحی تشریعی را دریافت کرده و آن را نیز ابلاغ نمودند چیزی از وحی باقی نمانده است. یعنی این چنین نیست که مثلاً عمر شریف آن حضرت کفایت نکرده باشد و در هنگام ارتحال آن حضرت هنوز مقداری از وحی باقی مانده باشد بر این اساس با ارتحال آن حضرت پیک وحی تشریعی خاتمه یافت.
محور دوم تبیین و تفسیر دین و حفظ و حراست از وحی الهی
باید دانست که قرآن کریم به تنهایی دین نیست دینی که تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت مردم است تا روز قیامت قرآن است همراه با تبیین و تفسیر معصوم، زیرا قرآن کریم قانون اساسی کلی دین است. این قانون کلی و وحی تشریعی مطلقاتی دارد که باید با تفسیر پیغمبر ﷺ و معصوم تقیید آن تبیین شود، عموماتی دارد که باید تخصیص آن تبیین گردد، اصول کلی در آن مطرح است که باید جزئیات آن تشریح شود، مثلاً اصل مسأله نماز و روزه و حج و مانند اینها در قرآن بیان شده است ولی کیفیت و جزئیات آن باید به وسیله رسول خدا تفسیر و تبیین گردد.
و از طرفی وحی تشریعی که از سوی خدای متعال برای وجود مبارک پیغمبر خاتم ﷺ نازل شده است نیاز به حفاظت و حراست دارد تا حریم وحی الهی از شر بیگانگان محفوظ و مصون بماند کسی چیزی به آن اضافه نکند و یا از آن چیزی کم نکند. اگر وحی الهی حفاظت و حراست نشود و دستخوش بیگانگان قرار گیرد از بین میرود دین تحریف شده نمی ماند، لذا دین اگر حافظ نداشته باشد و از آن حفاظت نشود کامل نیست دین اگر در دستخوش بیگانگان قرار گیرد تمام نیست دینی که در مقام بقا احتمال تحریف در او باشد ناقص است، کمال دین در این است آنچه که وحی تشریعی الهی است محفوظ بماند، یعنی هم حدوثاً دین کامل باشد و هم بقاء کامل بماند.
40
بر این اساس وجود مقدس رسول خدا هم مبین و مفسر دین اسلام است و هم حافظ و نگهبان حریم وحی الهی است. آن حضرت هم در تبیین دین با تمام وجود سعی و تلاش فرمودند و هم برای حفظ و حراست وحی الهی از هیچ کوششی فروگذار ننمودند.
محور سوم اجرای قانون اساسی دین و پیاده شدن قرآن در زندگی اجتماعی و فردی
بدون تردید اهمیت یک قانون به اجرای آن است اگر قانون و آیین نامه عمل نشود ارزشی ندارد وحی تشریعی که قانون اساسی دین است اگر پیاده نشود و احکام آن اجرا نگردد هیچ نقشی در سعادت انسان نخواهد داشت. قرآن کریم آیین نامه فطرت انسان است و این آیین نامه به دست رسول خدا داده شده است تا آن را در متن جامعه و زندگی انسانها پیاده کند. وجود مبارک آن حضرت مجری دین است و ولی مردم او ولی دین نیست و بلکه ولی مردم است. کمال دین به اجرای آن است اگر دین ضمانت اجرایی نداشته باشد کامل نیست اگر احکام دین مجری نداشته باشد و دین تحت عنوان یک سلسله قوانين تئوری در لابه لای کتابها باشد تأثیری ندارد پس با داشتن مجری که رسول خدا است در این محور نیز دین کامل است.
با بررسی محورهای سه گانه دین معلوم شد که با وجود رسول خدا نقص در این محورهای اصلی دین اسلام نیست زیرا خود آن حضرت عهده دار این محورها بودند چون هم قرآن بر آن حضرت نازل شد، هم مبین حقایق و معارف و احکام دین بودند و هم حافظ و مجری وحی الهی.
در این مقام از بحث چند امر باید بررسی شود:
امر اول: تبیین قلمرو دین اسلام
آیا قلمرو دین اسلام محدود به وجود عنصری خاتم الانبیاء در دنیاست؟ قرآن کریم مدعی است که اسلام دین جهان شمول است. به عنوان مقدمه باید
41
به این مطلب توجه داشت که انبیای الهی به لحاظ قلمرو نبوت و رسالت، سه دسته اند: دسته اول پیامبرانی که قلمرو رسالت آنها هم از جهت زمان محدود است و هم از جهت مکان اینها انبیایی بودند که در یک منطقه و برای امتی و در زمان خاصی مبعوث شدند دسته دوم انبیایی که قلمرو رسالت آنها از جهت زمان محدود است ولی از جهت مکان جهان شمول است اینها انبیای اولوا العزم و صاحب کتاب و شریعت هستند که قلمرو رسالت آنها در زمان خودشان سراسر جهان است ولی از جهت زمان موقت است تا زمانی که پیغمبر اولوا العزم بعدی مبعوث گردد. دسته سوم انبیایی که قلمرو رسالت آنها هم از جهت زمان محدود نیست و از جهت مکان جهان شمول است البته این ویژگی مخصوص به شخص خاتم است زیرا خاتم انبیاء شریعت و آیین او جهانی و همیشگی است. «حَلَالُ مُحمد ﷺ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ القِيامَةِ وَحَرَامُه حرام الى يوم القيامة».
از شاخصه های از شاخصه های بارز دین جهان شمول کلیت و دوام همگانی و همیشگی آن است و اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً (۱ سوره فرقان (۲۵)، آیه ۱.). وَ ما أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذیرا (سورة سبأ (۳۴)، آیه ۲۸) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرِى لِلْعَالَمِينَ(سوره انعام (۶)، آیه ۹۰) لازمه این کلیت و دوام و نیز نیازمندی همیشگی بشر به آن این است که هیچ گاه گرد کهنگی بر آن ننشیند و همیشه تازه باشد.
امر دوم: آیا وجود عنصری نبی مکرم اسلام در دنیا جاودانه است؟
درباره وجود مقدس رسول خدا ﷺ یک وقت بحث پیرامون حقیقت ملکوتی و وجود نوری آن حضرت مطرح است که آیا ذات مقدس ختمی محدود به نشئه خاص است؟ آیا برکات وجودی او مربوط به زمان مشخصی است؟ و مانند اینها در این باره در کتاب «تجلی اعظم به طور مبسوط بحث کرده ایم،
42
و در این نوشتار محل بحث آن نیست.
و یک وقت بحث پیرامون وجود عنصری آن حضرت در این نشئه دنیا مطرح است میدانیم که این نشئه برای احدی دائمی و ابدی نیست، خود آن حضرت هم از این قاعده کلی مستثنا نیست و آیه كريمة إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ میتون(سوره زمر (۳۹)، آیه ۳۰)، این حقیقت را برای ایشان اعلام نموده است. پس عمر شریف ایشان در دنیا موقت و معین بود و بعد از بیست و سه سال از پیغمبری، رحلت فرمود.
امر سوم: پس از ارتحال رسول خدا تکلیف محورهای سه گانه دین چیست؟
از مباحث گذشته معلوم شد که اسلام دین جهان شمول است، یعنی همگانی و همیشگی است و آشکار شد که وجود عنصری پیامبر اسلام در دنیا جاودانه نیست و نیز معلوم شد که محورهای سه گانه دین با حضور رسول خدا کامل است و نقصی ندارد.
حال بعد از ارتحال آن حضرت آیا این محورهای اساسی دین به چالش گرفتار نمیگردد؟ تکلیف محورهای اساسی دین پس از رسول خدا چیست؟
محور اول که نزول قرآن و وحی تشریعی است با ارتحال رسول خدا هیچ مشکلی در آن پیش نمی آید زیرا ثابت شد که هر چه وحی تشریعی مربوط به شریعت خاتم بود نازل شده است وحی تشریعی در قالب اصول کلی و قانون اساسی دین از طرف خدای سبحان فرستاده شده است. از این جهت هیچ کمبودی در انزال وحی تشریعی نیست لذا با ارتحال نبی مکرم اسلام، وحی تشریعی منقطع گشت و این پیک وحی پایان یافت.
محول دوم که تبیین و تفسیر دین و حفظ و حراست وحی الهی از هر گونه تحریف است تا زمانی که رسول اکرم ﷺ حضور داشتند آن مقداری که لازم بود، معارف و احکام دین توسط آن حضرت تبیین و تفسیر شده است و
43
همواره وحی الهی از گزند هر گونه تحریف محفوظ و مصون مانده است.
ولی این دین جهان شمول هنوز به سراسر جهان پرتو افکن نشده است و در حوزه خود به مقتضای زمان هنوز خیلی از تفسیرها و بیان احکام الهی باقی مانده است و از طرفی بعد از ارتحال نبی اسلام ﷺ حفاظت و حراست دین همواره در خطر حوادث است زیرا دین جهان شمول نیاز مبرم به حافظ معصوم دارد. پس تکلیف محور دوم بعد از رسول خدا چه خواهد شد؟
و محور سوم نیز که مربوط به اجرای دین است شخص رسول خداﷺ هم وحی الهی را دریافت میکند و هم از طرف خدای سبحان مجری دین است؛ یعنی هم رسول است و هم امام بعد از ارتحال رسول خدا تکلیف این محور اساسی چیست؟ پس اگر مسأله مجری دین در متن اسلام حل نشده باشد، این نیز نقص در دین محسوب میگردد پس با وجود نقص در دو محور اساسی دین بعد از ارتحال پیامبر اکرم ﷺ دین دچار چالش جدی خواهد شد قطعاً دینی که ناقص باشد کامل نیست و دینی که کامل نباشد جهان شمول نخواهد بود و قهراً خاتمیت دین زیر سؤال می رود.
لذا مسأله امامت که در متن دین نهادینه شده است؛ هم کامل کننده دین و هم دلیل خاتمیت اسلام است اسلام منهای امامت همواره با دو چالش اساسی رو به رو است که خاتمیت دین را به مخاطره می اندازد. از این رو در اواخر عمر شریف پیامبر مکرم اسلام وقتی مسأله امامت و جانشینی پیامبر اعلان گردید این امر مهم به عنوان کمال دین و تمام نعمت معرفی شد:
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً .(۱ سوره مائده (۵)، آیه ۳.)
چند نکته در این مقام از بحث مطرح است:
نکته اول: امروز که جانشینی مقام خاتم انبیاء مشخص شد، یعنی جریان غدیر، امروز که تکلیف محور دوم دین تعیین گردید زیرا امامت مفسر دین و
44
مبين حقایق اسلام و حافظ نوامیس وحی الهی است، و محور سوم نیز از چالش خارج شد زیرا امامت به عنوان مجری دین در متن اسلام مطرح گردید. تمام مخالفین اسلام که چشم طمع برای بعد از ارتحال رسول مکرم اسلام دوخته بودند زیرا آنها هم چالشهای مذکور را پیش بینی می کردند، مأیوس شدند، به جهت این که طرح مسأله امامت در متن دین نواقص دین را کامل کرد.
نکته دوم: اگرچه غدیر خم صحنه ابلاغ انتصاب امامت حضرت وصی امیر المؤمنين على بن ابى طالب از طرف خدای سبحان به وسیله رسول گرامی است ولی مسأله جانشینی پیغمبر یک جریان است، نه یک شخص زیرا اگر فقط انتصاب شخص امیر المؤمنین باشد همان چالش ها با ارتحال و شهادت آن حضرت باقی خواهد ماند لذا غدیر یک جریان ابدی است که تأمین کننده جهان شمول بودن اسلام است مسأله امامت است نه فقط امام مسأله امامت است که دین را کامل میکند با مسأله امامت است که دو محور اساسی دین به چالش نمی افتد اشخاص می آیند و میروند ولی این جریان همواره باقی است.
نکته سوم: چه کسی میتواند جانشین پیغمبر شود؟ از تحلیل گذشته معلوم شد که ضرورت امامت و جانشین پیامبر اکرم برای تفسیر وحی الهی و تبیین حقایق و معارف و احکام اسلام و حفظ و حراست دین و اجرای احکام اسلام است. (۱. باید دانست که ضرورت امامت در منظر عرفان اسلامی در دو جنبه ولایت تکوینی و ولایت تشریعی فوق این سخن هاست و باید در محل خود تبیین گردد.) و بر این اساس تمام ویژگیها و مشخصات رسول خدا را جانشین او باید داشته باشد تا بتواند مجری دین و ولی مردم بشود، یکی از بارزترین ویژگی پیامبر خدا، عصمت اوست، یقیناً جانشین او نیز باید در عصمت همتای خود او باشد و الا با اصل فلسفه امامت هماهنگ نیست.
اگر ما معتقدیم پیامبر اسلام وجود مقدس خاتم انبیا دارای ملکه عصمت کبری است و در حرم امن فهم او نه جهل و قصور و تقصیر راه می یابد
45
و نه هیچ گونه سهو و نسیان و غفلت و همچنین در مقام اجرا به شکل صحیح و بدون سهو و نسیان در آنچه برای او نازل شده است عمل می کند، پس از ناحیه علمی و عملی از خطا و لغزش معصوم است جانشین او نیز باید از چنین مقام منیع برخوردار باشد چنان که وجود مبارک امیرالمؤمنین در نهج البلاغه این امر را تبیین نموده است:
أَرى نُورَ الوَحْيِ وَالرِّسالَةِ، وَأَشْمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الوَحى عَلَيْهِ اللهِ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ ما هَذِهِ الرَّنَّةُ ؟ فَقَالَ: هذا الشَّيطانُ قَدْ أَبِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعَ وَتَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٌّ وَلَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ». (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه.)
فرمود: نفحه نبوت به مشام من می رسد من نور وحی را می بینم من صدایی شنیدم به پیامبر گفتم این چه صدایی است؟ فرمود: این آه شیطان است وقتی شیطان دید مردم حجاز مسلمان شدند و توحید در بتکده ها جلوه کرد و لا اله الا الله جای همه بتها را گرفت ناله کشید که تمام دسایس من دفع شد، آن گاه رسول خدا فرمود یا علی هر چه من میبینم تو هم می بینی هر چه من میشنوم تو نیز میشنوی منتهی نبوت فقط مخصوص من است نه برای تو دیدن حقایق و اسرار وحی الهی مربوط به ولایت است که هر دو سهیمیم، شنیدن اسرار وحی مربوط به ولایت است که هر دو سهیمیم، آشنای به لقای حق مال ولایت است که هر دو سهیمیم اما در نبوت و رسالت که چهره مردمی است با هم فرق میکنیم در آن سوی یعنی باطن عالم با هم هستیم در این سوی تفاوت است.
نکته چهارم: بر اساس جهان بینی توحیدی معلوم شد که همان طور که وضع قانون الهی، یعنی وحی باید از طرف خدای خالق متعال باشد، مجری و امام آن نیز باید از طرف خدای سبحان تعیین و منصوب بشود. لذا انتخاب جانشین خاتم الانبیا کار خود آن حضرت هم نیست پیغمبر ولی دین نیست، او
46
رسول و فرستاده خدای سبحان است. از آن جهت که رسول است کار او ابلاغ وحی الهی برای مردم است پیغمبر اکرم ﷺ برای خود جانشین انتخاب نمی کند بلکه جانشین خود را که از طرف حق تعالی منصوب شده است. به مردم معرفی میکند جریان غدیر مسأله ابلاغ است، نه تعیین و انتصاب يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ (۱ سوره مائده (۵)، آیه ۶۷)، خدای متعال می فرماید ما دین را با مسأله جریان امامت کامل کردیم کار تو ای رسول فقط ابلاغ است این شخص یعنی وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب که در خط اول جریان امامت قرار دارد و امام منصوب از طرف ماست این انتصاب را باید به مردم ابلاغ کنی.
بعد فرمود: حال با تثبیت ،امامت دو محور اساسی دین یعنی تفسیر و حفظ و حراست و مجری دین بعد از ارتحال رسول خدا از خطر هر گونه انحراف و چالش نجات پیدا کرد یعنی دین کامل شد و تا قبل از این دین کامل نبود. آن قدر این مسأله مهم است که اگر این ابلاغ صورت نگیرد و مسأله امامت برای مردم تبیین نگردد اصل اسلام در خطر جدی قرار می گیرد، زیرا اگر این دو محور اساسی دین گرفتار چالش شود اصل وحی الهی هم در مخاطره جدی قرار میگیرد یعنی اگر دین تحریف شود، اگر احکام اسلام تفسیر معصومانه نشود اگر در مقام اجرا دین متوقف گردد، اصل وحی تشریعی هم که عنوان دین اسلام است نمی ماند. لذا فرمود: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».
نکته پنجم: مسأله امامت در متن دین نهادینه شده است. بیان مطلب مسأله امامت در دین به عنوان یک امر جانبی و در حاشیه نیست چه این که یک امر اضطراری دینی هم نیست تا در یک شرایط خاص به آن توجه شود بلکه مسأله امامت به عنوان اصول دین در متن اسلام نهادینه شده است. این نکته مربوط به مبحث امامت است که باید در محل خود بحث
47
و بررسی شود. اکنون اصولی از مباحث امامت به صورت فهرست در این مقاله طرح می شود تا در جای خود تبیین گردد:
۱. امامت رمز بقای دین است. .۲ امامت ضامن جهان شمولی اسلام است. امامت دلیل خاتمیت دین اسلام است. ۴ امامت حبل الله متین است. ۵ امامت تفسیر قرآن کریم است. ۶ امامت زمام دین و نظام مسلمین است. امامت استمرار حركت خير المرسلین است. ۸ امامت پرچم سرفرازی اسلام است. ۹ امامت گلاب گل دین است ۱۰ امامت مصباح هدایت انسانیت است. ۱۱. امامت کشتی نجات بشر از جهالت و ضلالت است. ۱۲. امامت رفیع ترین قله نمایش دین است. ۱۳ امامت کانون حرکت ها بر علیه ظالمین است. ۱۴ امامت در مستحکم در برابر کفار و ملحدین است. ۱۵. امامت معنای حقیقت دین است ۱۶ امامت کمال دین و تمام نعمت است. ۱۷. امامت حصن حصین توحید است ۱۸ امامت مبین حقایق دین و حافظ اسلام است. ۱۹ امامت تجلی خلافت الهی در جامعه است. ۲۰ امامت محور تعالی انسان و تکامل جامعه است. ۲۱ امامت عینیت عدالت است. ۲۲. امامت تنها در ورودی بهشت سعادت است.
نکته پایانی: اگر خاتمیت به معنای کمال یافتن و تمام گشتن است، و اگر دین با تثبیت مسأله امامت کامل و تمام گشته است و اگر واقعه غدیرخم به عنوان وحی الهی درباره امامت و معرفی امام معصوم و منصوب از طرف خدای سبحان است پس غدیر خم دلیل خاتمیت دین اسلام است.
و چون جریان امامت به وسیله امامان معصوم و منصوب از طرف خدای منان همواره استمرار دارد از این رو وجود عنصری خاتم الاوصيا، ولی عصر (ارواح من سواه فداه) در این عصر، اصلی ترین دلیل خاتمیت خاتم الانبياء است و چون اسلام دین خاتم است و دلیل خاتمیت، کمال دین و تمام وحی تشریعی است و دین بدون امامت کامل نیست لذا کسانی که مسأله امامت را نپذیرفته اند، دلیلی بر خاتمیت دین اسلام ندارند. والحمد لله رب العالمين
49
جایگاه رفیع امامت
وجود مبارک حضرت علی بن موسی الرضا در این قسمت از کلمات در ربار خویش به بررسی جایگاه رفیع امامت می پردازند: «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الإِمَامَةِ وَمَحَلَّها مِنَ الأُمَّةِ فَيَجُوز فيها اختيارُهُم ؟ إِنَّ إلا مامَةَ أَجَلٌ قَدْراً، وَأَعْظَمُ شَأْنَا، وَأَعلى مكاناً وَأَمْنَعُ جَائِباً وَأَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُلِهِمْ، أَوْ يَنالُوها بآرائهم أَوْ يُقِيمُوا إماماً باختيارهم».
آیا مردم به قدر و ارزش امامت و موقعیت آن در بین امت آگاهند تا انتخاب آنان در آن مورد قابل قبول باشد؟ پس انتخاب امام از طرف مردم متوقف بر این است که مردم بتوانند جایگاه رفیع امامت و منزلت عرشی امام و مرتبه ملکوتی این مقام و منصب امامت را بفهمند در حالی که انسان با درک بشری قاصر از ادراک این مقام منیع و جایگاه رفیع است زیرا امامت در مکتب اسلام جليل القدرتر، عظيم الشأن تر، والاتر منیع تر و عمیق تر از آن است که مردم با عقول بشری خود آن را درک کنند یا با آراء و عقاید خویش آن را بفهمند، یا بتوانند با انتخاب خود امامی برگزینند.
این بیان نورانی حضرت امام رضا که می فرمایند: مردم نمی توانند امامت را بفهمند و امام معصوم را تعیین کنند به این معنا نیست که مردم هنوز سطح فکرشان پایین است و نمیتوانند این مسأله را بفهمند و درباره آن اظهار نظر کنند و قهراً مفهوم آن این باشد که هر گاه مردم اعتلای فکری و رشد عقلی پیدا
50
کردند و سطح فرهنگ آنها تعالی یافت و استعداد بشری شکوفا شد، آن گاه می توانند مسأله امامت را بفهمند و به جایگاه رفیع امامت واقف گردند و در نتیجه بتوانند امام معصوم را انتخاب کنند. زیرا منصب امامت در قلمرو فهم و درک و فعل انسانها نیست بلکه امر امامت یک مسأله کلامی است که مربوط به فعل خدای سبحان است و انسانها به طور کلی در قبال این امر الهی امی اند سبحان است. نه به معنای بی سواد و بی فرهنگ که بعضی ناآگاهانه چنین گمان میکنند و درباره اصل دین و وحی الهی که قرآن کریم فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ .(۱. سوره جمعه(۶۲)، آیه ۲)
امی را به معنای مطلق بی سواد و بی فرهنگ معنا میکنند و از این رو نتیجه می گیرند که اگر بعثت انبیا برای مردم بی سواد و کم فرهنگ بوده، پس وقتی مردم سطح فکرشان بالا آمد و از جهت فرهنگ تعالی پیدا کردند و از نظر علمی پیشرفتهای چشمگیری داشته اند دیگر نیازی به دین و آموزه های دینی ندارند دیگر بعثت انبیا و تداوم حرکت آنها در چهره امامت معنا ندارد چون در این شرایط انسان میفهمد و میتواند زندگی خویش را اداره کند.
در حالی که منظور از امی به معنای بی سواد و بی فرهنگ نیست، بلکه هر کس در قبال وحی الهی قرار گیرد امی است هر کس که در قبال معصوم - اعم از رسول یا امام - قرار گیرد امی است.
بر اساس جهان بینی توحیدی ملاک نیاز انسان به دین و وحی الهی پایین بودن سطح فرهنگ نیست. انسان از آن جهت که انسان است و بشر از آن حیث که بشر است نیازمند وحی الهی است و در قبال وحی امی است و این نیاز برای همیشه بشر باقی است. آری اگر سطح فکر مردم بالا آمد و رشد فرهنگی پیدا کردند و استعداد آنها تعالی یافت تازه از جهل مرکب خارج شده و می فهمند که در قبال وحی و امامت نیازمند و محتاج اند.
51
اگر فرض شود در این زمان تمام مردم جهان از نظر فکری در حد معلم ثانی، مرحوم فارابی باشند و از نظر سطح اندیشه و نبوغ بشری در حد شیخ الرئيس ابو علی سینا باشند و از نظر تفکر فلسفی و عمق درک در حد صدرالمتألهین باشند و مانند این نوابغ تازه زمانی خواهد بود که دقیقاً می فهمند که مقام امامت برای آنها فهمیدنی نیست و انتخاب امام کار مردمی نیست. یعنی عقول بشری در حد آن نیست که این امر الهی را درک کند نه این که فعلاً نمیتواند درک کند. بحث در کمبود درک بشر در برهه ای از زمان نیست. در مسأله امامت عقول بشر هر چه رشد یابد بیشتر می فهمد که این جایگاه برای او فهمیدنی نیست هر چه سطح علم و اندیشه مردم رشد کند بیشتر به عجز خویش پی میبرند.
مسأله امامت در مکتب اسلام به عنوان جانشین پیغمبر اکرم مطرح است، به عنوان خلیفه رسول الله ﷺ مطرح است امامت یعنی جانشین رسالت و امام یعنی خلیفه رسول خدا، خلیفه باید همتای مستخلف عنه باشد، کسی را خلیفه میگویند که بتواند کار مستخلف عنه را انجام بدهد. اگر امام جانشین پیغمبر است، باید کار پیغمبر را انجام دهد و کسی می تواند به این جایگاه رفیع بار یابد که همتای رسول خدا باشد.
در مباحث گذشته بیان شد که محورهای سه گانه دین را وجود مبارک پیغمبر له عهده دار بود و بعد از ارتحال آن حضرت دو محور اصلی دین یعنی تبیین و تشریح و اجرای احکام دین به عهده امام معصوم می باشد و کسی میتواند دین را تبیین نماید که همتای آورنده آن، یعنی رسول خداﷺ باشد و این همتا بودن را وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در خطبه قاصعه «نهج البلاغه» این چنین تعریف می نماید: «وَلَقَدْ كَانَ يُجاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَلَا يَرَاهُ غَيْرِي وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتُ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الاسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ وَخَدِيجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُما أَرَى نُورَ الوَحْيِ وَالرِّسالَةِ وَأَشْمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةً الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الوَحَى عَلَيْهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ الله ما هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّيطانُ
52
قَدَابِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعْ مَا أَسْمَعُ، وَتَرى ما أرى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي وَلَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ».(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲)
وجود مقدس رسول گرامی اسلام ﷺ مدتی از سال مجاور کوه حرا می شد تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمی دید، در آن روز غیر از خانه رسول خدا خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت، فقط خانه آن حضرت بود که او و خدیجه و من سوم آنها اسلام را پذیرفته بودیم من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم من به هنگام نزول وحی بر پیامبر اکرم ﷺ صدای ناله شیطان را شنیدم، از آن حضرت پرسیدم این صدای چیست؟ فرمود این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیده است. آن گاه فرمود یا علی تو آنچه را که من می شنوم میشنوی و آنچه را که من میبینم میبینی تنها فرق من و تو این است که تو پیامبر نیستی بلکه وزیر و خلیفه و جانشین منی و بر طریق خیر قرار داری.
پس حضرت علی امیر المؤمنین نور وحی و رسالت را با چشم ملکوتی خود میدید و بوی نبوت را با شامه درونی خویش استشمام میکرد و این مشاهده به امضا و تأیید رسول گرامی اسلام ﷺ نیز رسیده است که فرمود: آنچه را من میشنوم تو میشنوی و آنچه را من میبینم تو می بینی، چون مهبط وحی خدا، قلب رسول اکرم ﷺ است پس محسوس و مرئی و مدرک او درونی است نه بیرونی حضوری است نه حصولی صواب است و خطا پذیر نیست حق است و بطلان پذیر نیست.
از این کلام در ربار حضرت امیر المؤمنین مطالب و معارف فراوانی استنباط میشود که برخی از آنها عبارتند از:
ا. وحی و رسالت موجودهایی نورانی و دارای نور معنوی است که آن نور با چشم جان دیده می شود.
نبوت همان طور که نورانی و مبصر است، معطر و مشموم است.
53
قلب ولی خدا همان طور که بصیر است شمیم نیز هست، یعنی قلب ولوی هم باصره است و هم شامه از این رو هم می بیند و هم می بوید.
قلب خلیفه الهی گذشته از دیدن و بوییدن نیروی شنوایی هم دارد یعنی سمیع هم هست که ناله ابلیس را شنیده است.
قلب انسان کامل که مظهر تام بسيط الحقیقه است، همه کمال های امکانی را بدون ترکب و تکثر داراست.
دیدن نور وحی و رسالت و بوییدن رایحه نبوت و شنیدن ناله شیطان از خصوصیات مقام شامخ ولایت الهی است و اختصاص به صاحب رسالت
تشریعی یعنی پیامبر ندارد.
ایمان علی بن ابی طالب به وحی و رسالت و نبوت، از سنخ ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب.
امیر المؤمنین نه تنها حقیقت امامت را با علم شهودی شناخت، بلکه به آن نایل آمد و در وجود عینی غیر از شهود علمی متن امامت را یافت، لذا نبوت فقط مشهود آن حضرت بود ولی امامت گذشته از آن که مشهود وی بود، مورد وجدان و یافت عینی او نیز قرار گرفت.
امامت معصومان انتصابی و موهبت خاص الهی به شمار می آید و خداوند سبحان جعل آن را به خود نسبت داده است.
همان طور که خلافت هارون با نصب الهی بود نه انتخاب حضرت موسی کلیم ، چه رسد به انتخاب مردم زیرا خلافت و امامت امر خداست نه امر خلق خلافت و امامت حضرت علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم آن حضرت نیز انتصابی است نه انتخابی خواه انتخاب پیامبر و خواه انتخاب مردم این همتایی و همسانی را میتوان از حدیث منزلت که به همین منظور صادر شده است، استنباط نمود: «يا على أنتَ مني بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی.(بحار الانوار، ج ۳۲، ص ۴۸۷) ظاهر این حدیث معنای شرکت امام معصوم در حقیقت وحی
54
و قرآن منهای بنوت و وحی تشریعی را کاملاً توجیه می نماید.
بر این اساس که مسأله امامت یک امر الهی است، وجود مطهر حضرت امام على بن موسی الرضا در ادامه کلمات در ربارشان می فرماید: «إِنَّ الإمامة خَصَّ الله بها ابراهيمَ الخَليلَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الخُلَّةِ مَرْتبةً ثالثةً وَفَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا، وَأَشَادَ بِهَا ذِكرَهُ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً (۱. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴ ) فَقَالَ الخَلِيلُ : سُرُوراً بِهَا وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي(۲. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴ ) قَالَ الله عَزَّ وجل : لا يَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ ) ( ۳. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴ )" فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظالم إلى يَوْمِ القِيامَةِ وَصارَتْ في الصَّفْوَةِ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللهُ عَزَّ وجلَّ بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ الصَّفَوةِ والطَّهَارَةِ، فَقَالَ عَزَّ وجلَّ: ﴿وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاً جَعَلْنَا صالِحِينَ وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإيتاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ .(۴. سوره انبیاء (۲۱)، آیات ۷۲ و ۷۳)
امامت موهبتی است که خداوند متعال بعد از نبوت و مقام خلت، ابراهیم خلیل را بدان اختصاص داده و به آن فضیلت مشرف نمود و نام او را بلند آوازه کرد و فرمود: ای ابراهیم تو را برای مردم امام برگزیدم و حضرت ابراهیم از خوشحالی گفت: آیا از فرزندان و نسل من هم امام برگزیده ای؟ خداوند سبحان فرمود عهد من به ظالمین نمی رسد.
این آیه کریمه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت ابطال میکند و بدین ترتیب امامت در خواص و پاکان قرار گرفت. سپس خداوند سبحان با قرار دادن امامت در خواص و پاکان از نسل او وی را گرامی داشت و فرمود: اسحاق و نیز یعقوب را اضافه بر خواسته اش به او بخشیدیم و همگی آنان را از صالحین قرار دادیم آنان را امامانی قرار دادیم که به دستور ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و اقامه نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کرده و دستور دادیم.
دعای ابراهیم خلیل مستجاب شد و مقام منیع امامت برای همیشه در ذريه او باقی ماند لذا در تبیین این اصل وجود مبارک امام هشتم در ادامه
55
سخنانشان می فرمایند:
«فَلَمْ يَزَلْ فِي ذُرِّيَّتِهِ يَرِثُهَا بَعْضٍ عَنْ بَعْضٍ قَوْناً فَقَرْنا حَتَّى وَرِثَهَا النَّبِيُّ ﷺ فَقَالَ الله عَزَّ وجلَّ: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (سورة آل عمران (۳)، آیه ۶۸). فَكَانَتْ لَهُ خَاصَّةً، فَقَلَّدَهَا عَلِيّاً * بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ عَلَى رَسْمِ مَا فَرَضَها اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَصَارَتْ في ذُرِّيَّتِه الأصفياء الذينَ آتاهم الله العلم والايمان بقوله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَىٰ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ (سوره روم (۳۰)، آیه ۵۶)، فهي في وُلْدِ عَلِي له خاصةً الى يَوْمِ القِيامَةِ إِذْ لَا نَبِيِّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ». امامت به همین ترتیب در نسل ابراهیم خلیل باقی بود و یکی بعد از دیگری نسل به نسل آن را به ارث میبردند تا این که پیامبر اسلام ﷺ وارث آن گردید.
خداوند سبحان میفرماید سزاوارترین و شایسته ترین مردم در انتساب به ابراهیم ، کسانی هستند که او را و نیز این پیامبر را یعنی خاتم انبیا را پیروی نمودند و این امامت مخصوص حضرت رسول ﷺ بود که به امر خدای سبحان به عهده علی بن ابی طالب قرار داد و سپس در آن دسته از نسل حضرت علی که برگزیده بودند و خداوند علم و ایمان به ایشان داده بود قرار گرفت. پس این امامت در اولاد علی تا روز قیامت خواهد بود. زیرا بعد از حضرت محمد ﷺ پیامبری نخواهد آمد.
جهالت مردم و پیامدهای ناگوار آن
حال که معلوم شد مسأله امامت یک امر الهی است و امام معصوم را باید خداوند سبحان انتصاب نماید و بشر منهای وحی الهی نه می تواند امام معصوم را بشناسد و نه میتواند انتخاب کند و نیز معلوم شد که اگر افراد جامعه از فرزانگان باشند این اصل را خوب میفهمند و در کاری که در قلمرو تكلیف انسان نیست وارد نمیشوند و دخالت نمیکنند و عاقلانه امر
56
الهی را اطاعت کرده و مطیع فرمان او خواهند بود. یقیناً این جامعه به سوی مدینه فاضله شدن حرکت میکند و در پرتو نور امامت به سعادت و سیادت خویش می رسد.
اما وجود مبارک امام علی بن موسى الرضاء داد سخن از جهالت مردم داده و در ادامه همین کلام نورانی میفرماید: «فَمِنْ أينَ يَخْتَارُ هُو لاءِ الجُهَالُ؟!» چگونه این جاهلان میخواهند امام انتخاب کنند؟!
قطعاً وقتی مردم گرفتار جهل باشند نه میفهمند و نه می توان به آنها فهماند که نمی فهمند یعنی گرفتار جهل مرکب اند.
اصلی ترین چالش مسأله امامت در جامعه اسلامی، جهل مردم بود که نا آگاهانه مسأله امامت را انتخابی کردند و اسلام با پیدایش سقیفه بزرگترین ضربه اجتماعی را از جهل مردم دید و هنوز هم پس از چهارده قرن گرفتار آن جهالت هاست.
اگر مردم جاهل نبودند ماجرای سقیفه به وجود نمی آمد، اگر مردم جاهل نبودند بیت عصمت و طهارت در آتش کینه دشمنان دین نمی سوخت اگر مردم جاهل نبودند از فرزند رشید حیدر کرار و حجت خدا، تنهاترین سردار نمی ساختند اگر مردم جاهل نبودند حسین بن علی تلخ ترین بلایا را در کربلا نمی دید، اگر مردم جاهل نبودند تن به ذلت حکومت معاویه و یزید نمی دادند اگر مردم جاهل نبودند بنی مروان بر آنها حاکم نمی شدند حکومت بنی امیه بر اسلام مسلط نمیشد سلطنت بنی عباس قرنها محور حکومت قرار نمی گرفت و......
کار سقیفه بعد از ارتحال رسول گرامی اسلام ﷺ این بود که توانست با استفاده از جهل مردم مسأله امامت را انتخابی و امام را مردمی کند.
و در نتیجه افق امامت را به سوی مردم مسدود نماید و مردم را از معدن علم و کمال دور گرداند. در واقع سقیفه آتشی بر افروخت و دود این آتش تبدیل به ابری سیاه در مقابل خورشید تابان امامت شد و امامت در پشت ابر
57
قرار گرفت و چون مسأله امامت یک امر تکوینی است، لذا نه در غدیر نصب شد و نه در سقیفه عزل گردید بر این اساس کسی نمیتواند خورشید فروزان امامت را خاموش کند. يُرِيدُونَ لِيُطْفِوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ).(سوره صف (۶۱)، آیه ۸)
کی شود دریا از پوز سگ نجس کی شود خورشید از پوف منطمس
به حول و قوه الهى بحث مبسوط نجات جامعه از جهالت و ضلالت در پر تو بعثت انبیا در بخشهای آینده تقدیم میگردد.
تبیین اهمیت و منزلت امامت
حضرت ثامن الائمه در ادامه سخنان گهربار خویش فرمودند:
«إِنَّ الإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الأنبياءِ وَارْتُ الأوصياء ، إِنَّ الإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَخِلافَةُ الرَّسُولِ وَمَقامُ أمير المؤمنين وميراثُ الحَسَنِ والحُسين . إِنَّ الإِمَامَةَ زمام الدِّينِ ونظامُ المُسْلِمِينَ وَصَلاحُ الدُّنيا وَعِزُّ المُؤْمِنينَ، إِنَّ الإِمَامَةَ أُمُّ الإِسْلامِ النَّامِي وَفَرْعُهُ السامي. بالامامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ والصيامِ وَالحَجِّ والجهادِ، وَتَوْفِيرُ الفَيْءِ وَالصَّدَقَاتِ وَإِمْضَاءُ الحُدُودِ وَالأَحْكَامِ وَمَنْعُ الشُّعُورِ وَالْأَطرَافِ.»
امامت مقام انبیا وارث اوصیاست امامت نمایندگی خداوند و جانشینی پیامبر و مقام امیرالمؤمنین و میراث امام حسن و امام حسین است. امامت زمام دین و باعث نظم مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. امامت پایه بالنده اسلام و شاخه و نتیجه والای آن است توسط امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد به کمال خود میرسد و نیز فی که همان غنائمی است که بدون جنگ به دست مسلمین میافتد و صدقات وفور می یابد و حدود و احکام جاری میگردد و مرزها حفظ و حراست می شود.
در این قسمت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا نقش برجسته و بی بدیل امامت و رهبری الهی نظام در جامعه اسلامی را تبیین فرمودند. یعنی
58
وجود مبارک امام معصوم مهار کاروان دین محور نظم مسلمانان و مدار عزت مؤمنان است آنگونه که با وجود او همه احکام الهی، چون نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و.... در جایگاه خود قرار میگیرد و ارکان آنها تمام می شود و مرزهای جغرافیایی اسلام در امان می ماند.
امامت زمام دین است «زمام یعنی ریسمان و طنابی که به وسیله آن یک شیء بسته میشود نظیر بعضی از درختان که با طنابی دور درخت را می بندند تا شاخه های پراکنده آن جمع شود به آن طنابی که درخت را از پراکنده بودن حفظ میکند و به جمع: شدن می کشاند زمام میگویند حضرت امام هشتم در این جا میفرماید امامت زمام دین است امامت خبلی است که پراکندگی ها را به هم ائتلاف میدهد. امامت آن جمع کننده تفرقه های دین است، چه این که وجود مبارک امام هادی در زیارت نورانی جامعه کبیره که هر بند آن در باب معرفت امام و شناخت امامت جامع است به ما آموخت که در پیشگاه مقدس ائمه معصومین عرض کنیم وَبِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الكَلِمَةُ وَعَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَاسْتَلَفَتِ الفُرقَةُ» و به واسطه ولایت شما کلمه حق به حد کمال رسید و نعمت بزرگ دین به خلق عطا گردید و پراکندگی امت به الفت و اتحاد مبدل گشت.
پس امامت منشأ ائتلاف و اتحاد هرگونه اختلاف و تفرقه است و انسجام دین و امت اسلام به برکت امامت تحقق می یابد امامت شیرازه دین است که بدون آن تمام اجزای دین از هم پاشیده خواهد شد مانند شیرازه یک کتاب که اتصال همه صفحات به آن وابسته است به برکت امامت همه صفحات دین و امت اسلامی با هم در یک قالب قرار میگیرند.
امامت نظام مسلمین است امامت محور نظم مسلمانان است، یعنی بدون امامت امور مسلمین گذشته از تفرقه آشفته هم میگردد، زیرا بی نظمی همان آشفتگی است امام معصوم که محور نظم امت اسلام است، بدون او هرج و مرج و بی نظمی سراسر عالم اسلام را فرا میگیرد. این تجربه تلخ را چهارده قرن است که امت اسلام می چشد تنها محوری که هم اسلام را و هم امت
59
اسلامی را از آشفتگی و هرج و مرج حفظ می کند، امامت الهی است.
امامت خیر و شایستگی دنیا و مدار عزت مؤمنان است، اگر معلوم شد که امامت زمام دین است و امت را از تفرقه نجات میدهد اگر معلوم شد که منشأ جميع امامت محور نظم دین است و امت را از آشفتگیها حفظ میکند پس امامت خیرات و صلاح و خیر دنیا خواهد بود زیرا صلاح و فلاح امت اسلام در گرو اتحاد و انسجام است و این وحدت و نظم به برکت محور اساسی امامت خواهد بود. و چون امت پراکنده و آشفته هیچ گونه صلاح و فلاح نمی بیند، پس تمام خیرات به برکت امامت الهی است.
و چون آبادانی و صلاح دنیا به این دو محور اتحاد و انسجام است، وقتی دنیای آباد همراه با اتحاد مقدس و یک نظم نوین در امت اسلام باشد، یقیناً این منشأ عزت مسلمین خواهد شد.
هماهنگی این چهار جمله در این حدیث شریف سه اصل اصیل را افاده می نماید:
اصل اول: امامت در اسلام محور است و امت اسلام پیرامون این محور قرار می گیرند و به برکت این محور امور آنها منظم میشود و در نتیجه نظم و ائتلاف در امور مسلمین حاصل میگردد.
اصل دوم: صلاح و فلاح هر امتی به دو امر مهم وابسته است: ۱. وحدت و اتحاد، ۲ نظم و هماهنگی و انسجام اگر به برکت امامت برای امت اسلام، این دو امر حاصل گردد پس امور زندگی آنها آباد میشود، زیرا تمام نکبتها و شکست ها و سرافکندگیها از اختلاف و بی نظمی است.
اصل سوم: عزت و سرافرازی هر امتی در جامعه به اتحاد در حول یک محور اساسی است اگر این به برکت امامت به وجود آید، پس در حقیقت امامت منشأ عزت و افتخار امت اسلام خواهد بود.
اما این که فرمود: «إِنَّ الإِمَامَةَ أُمُّ الإسلام النامي وَفَرْعُهُ السامي» یعنی امامت پایه بالنده اسلام و شاخه و نتیجه والای آن است. «اس» یعنی اساس، ریشه،
60
«النامي» یعنی رشد کننده السامي» یعنی عالی و مرتفع، «السامي العالي المرتفع مِنْ سِمَى يَسمُو فهو سامٍ، اذا عَلا وارتَفَعَ حتَّى أَظَلَّ ما تحته، ومنه السماء لارتفاعها». سامی آنگاه گفته می شود که چیزی بالا آمده باشد ارتفاع پیدا کرده باشد و برای پایینی ها سایه درست شده باشد.
وجود مبارک امام هشتم در این کلمه در ربار اسلام را به درختی در حال رشد و نمو تشبیه کرده است که شاخه های مرتفع آن به بلندای آسمان کشیده شده است و چشم بیننده را در تمام اقطار عالم به خود جلب میکند و آن امامت است. در این تشبیه اموری مطرح است:
اسلام به درختی تشبیه شده است که در حال نمو است، اگرچه هر درختی چون نبات است نامی هم هست ولی در این تشبیه نامی بودن منظور نیست، بلکه آن جهت نمو و رشد منظور است بنابراین همه درخت ها در حال نمو و رشد نیستند؛ درخت در فصل زمستان نموی ندارد درخت های پیر شده در تابستان نیز نموی ندارند درخت در حال نمو آن درخت جوانی است که از بهار تا پاییز همواره جوانه بزند و رشد کند پس درخت در هر موقعی نمو ندارد و هر درختی هم نمو ندارد و اسلام مانند درخت در حال نمو است. و نمو هر درخت به ریشه آن است زیرا اصل هر چیز آن است که از آن طریق تغذیه میکند و درخت از راه ریشه تغذیه میکند.
۲ شاخه های یک درخت به یک اندازه نیستند در جنگل ها درخت های بلندی یافت میشود که شاخه های بلند آن را از فاصله های بسیار دور می توان مشاهده کرد آن شاخه های سر به فلک کشیده را از نزدیک درخت نمی توان دید و . عظمت آن درخت را این شاخه های سر به آسمان کشیده نشان می دهند.
امامت، هم ریشه درخت اسلام است و هم شاخه آن، امامت شاخه معمولی درخت اسلام نیست آن شاخه ای است که از همه بلندتر است، پس شاخه مرتفع درخت اسلام و ریشه و اصل آن امامت است، لذا نمو اسلام به امامت است. اگر اسلام بخواهد پیشرفتی داشته باشد یقیناً به وسیله امامت خواهد
61
بود. اگر می بینیم اسلام در یک مدت کوتاه اوائل ظهور اسلام توانست آن همه پیشرفت داشته باشد و ندای اسلام در سراسر اقطار عالم پخش گردد، به خاطر امامت بود و از وقتی که باب امامت به سوی مردم مسدود شد، رشد اسلام نیز متوقف گردید.
اگر فرمود بلندترین شاخه اسلام امامت است به این جهت خواهد بود که اگر کسی از افق دور بخواهد اسلام را ببیند و درباره اسلام بررسی کند عالی ترین جلوه اسلام را در امامت متبلور میبینید و اگر خواستیم اسلام را معرفی کنیم اول باید سراغ امامت برویم. لذا وقتی از دنیای تاریک غرب کسانی برای شناخت اسلام به شرق و حوزه اسلامی می آیند، مانند پرفسور هانری کربن و موفق میشود اسلام و تشیع را از پایگاه محکمی بشناسد، یعنی در محضر حکیم متأله و مفسر كبير قرآن مرحوم آية الله العظمى علامه طباطبائی آنچه بیش از هر چیزی از اسلام برای او مهم و اساسی جلوه میکند مسأله امامت است از این رو سالها بعد در کنفرانس ادیان شناسی در دانشگاه سوربن فرانسه میگوید: در مدت طولانی که در ادیان و مذاهب تحقیق کردم فقط یک مذهب را پیدا کردم که حرف اساسی دارد و آن مذهب شیعه است و شیعه معتقد است که همواره باید یک کانال ارتباطی بین خالق و خلق برقرار باشد و آن کانال ارتباطی امامت است.
پس امامت فرع سامی و شاخه بلند درخت در حال نمو اسلام است که بر بالاترین قله های رفیع اسلام برافراشته شده است؛ امامت جلوه های مجد و عظمت دین است زیرا امامت ریشه اسلام است و نمو و رشد و پیشرفت دین به وجود امام معصوم است.
اما این که فرمود به وسیله امام معصوم نماز، روزه، حج و جهاد تمام می گردد، فیء و صدقات جمع میشود و احکام و حدود اجرا گردیده، مرزها محفوظ می ماند؛ این کلام نورانی ناظر به دو محور اساسی دین، یعنی تبیین و تفسیر و اجرای احکام الهی است که بعد از ارتحال رسول خدا به عهده
62
امام معصوم است. در بحث های تحلیلی گذشته معلوم شد که اگر مسأله امامت در متن دین نهادینه نمیشد شیرازه دین پاشیده و اصل اسلام باقی نمی ماند. بر این اساس اگر امامت نبود از احکام دین مانند نماز و روزه . و حج و زکات و جهاد نیز خبری باقی نمیماند. پس اسلام حیات بخش انسانها، اسلام دارای امامت است، اسلام احیاگر بشر اسلام امامت است اسلام تأمین کننده سعادت بشر، اسلام امامت است و همواره امامت سفینه نجات امت در تمام خطرهای زندگی بوده و خواهد بود.
تا اینجا بحث درباره تحلیل کلامی و فلسفی و بعد جامعه شناسی مسأله امامت و ضرورت امام بود اکنون در پایان این بخش درباره ضرورت امام و امامت از منظر عرفانی اشاره میشود.
امامت از منظر عرفان
در این منظر امام یعنی آن انسان کامل معصوم که مبین حقایق اسما است. از منظر عرفان امامت محدود به مردم نیست امام مبین حقایق نظام هستی است امام خلیفه خداست امام معصوم و انسان کامل مسجود فرشته هاست فرشته ها به امر الهی برای امام معصوم سجده کرده اند و می کنند، وقتی خداوند سبحان اسما را به انسان کامل تعلیم نمود و انسان کامل جميع اسماء را دارا شد وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّها (۱ سوره بقره (۲)، آیه ۳۱)، فرشته ها مأمور شدند برای انسان کامل سجده کنند، ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبِى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الکافرین (سوره بقره (۲)، آیه ۳۴)، آیا این سجده یک نحوه احترام است، نظیر احترام متعارف مردم آیا سجده فرشته ها برای انسان کامل عرض ادب است و یک امر اعتباری است مگر عالم مجردات و فرشته ها عالم اعتباریات است؟ یا این که امر تکوینی است و سجده آنها نیز تکوینی است.
فرشته ها که قوای عالمند و بر انسان کامل سجده می کنند، آیا فقط
63
می خواهند احترام کنند یا سجده آنها نشانه این است که خدای سبحان آنها را مأمور کرده است که باید در تحت فرمان انسان کامل باشند؟ مسجود فرشته ها بودن یعنی مطاع بودن، ملائکه تکویناً مطیع انسان کامل معصوم اند، به اذن الله تعالی قوای عالم فرشته ها هر کاری که بخواهند در عالم و جهان هستی انجام دهند، به اذن امام معصوم است این اصل اصیل در زیارت نورانی جامعه کبیره خیلی روشن بیان شده است:
بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الغَيْثَ وَبِكُم يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ»؛ خدای سبحان به واسطه شما افتتاح عالم ایجاد کرد و به واسطه شما نیز ختم کتاب آفرینش فرمود و به واسطه شما بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را بپاداشت تا بر زمین فرود نیاید.
امامت نزد عارف خلافت همه موجودهای جهان آفرینش الهی است بر همه موجودهای جهان آفرینش از عرض ملکوت تا فرش طبیعت و ناسوت و امام همان انسان کاملی است که نه تنها به یمن او آسمانها و زمین ارتزاق میکنند و جهت تنظیم امور فردی و اجتماعی جوامع بشری مأموریت می یابد، بلکه برای تعدیل اسمای حسنای الهی سمت ویژه دارد چون هر اسمی دولت خاص به خود را می طلبد و اقتضای مخصوص دارد تنها اسم اعظم است که جامع همه آنها بوده، هر اسمی را به مقتضای خاص خود میرساند و نظم اسما را حفظ می نماید.
انسان کامل که مظهر اسم اعظم است عامل خوبی برای تقدیر مقتضاهای اسمای حسنا خواهد بود. از این رو وی خلیفه خدای سبحان در تمام قلمرو امکان بوده و همگان در ساحت قدس خلافتش کرنش میکنند زیرا اگر همه فرشتگان در پیشگاه وی سجده کرده اند و فرشتگان نیز مدبرات اموراند، پس همه پهنه امکان در حض وی خاضع اند.
بخش دوم
شناخت امام
67
بخش دوم پیرامون معرفت امام و جزء مهمترین مباحث این حدیث نورانی است و مطالب عرشی آن در ده فصل تنظیم می گردد.
فصل اول
الإِمَامُ يُحِلُّ حَلالَ اللَّهِ وَيُحَرِّمُ حَرَامَ اللهِ ، وَيُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَيَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ، وَيَدْعُو الى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالحِكْمَةِ وَالْمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ، وَالحُجَّةِ البالِغَةِ».
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میکند و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع مردم را به راه پروردگارش فرا میخواند سه مطلب در این فصل مطرح است:
امام معصوم پاسدار حلال و حرام الهی و اجرا کننده حدود الهی است این که آن حضرت فرمودند امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند یعنی حلال و حرام الهی را تبیین و تفسیر و تشریح می کند و چون امام معصوم ولی دین نیست چیزی از خود بر احکام دین نمی افزاید. این مطلب در زیارت جامعه کبیره به طور روشن بیان شده است: «وَبَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَأَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَنَشَرْتُمْ شَرايعَ أَحْکامِهِ»؛ شما امامان معصوم فرایض و احکام دین خدا را مبین و حدود را مقرّر و شرایع و احکام الهی را منتشر نمودید.
. «يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللهِ»، امام از دین خدا دفاع میکند، امام مرزبان حریم الهی است، پس امام معصوم نه تنها احکام و حدود الهی را بیان می کند، بلکه به اجرای همه آنها همت می گمارد و در این راه لحظه ای به مسامحه و مداهنه تن
68
در نمی دهد و جان خود را که برترین جلوه خدا در عالم طبیعت است بر سر این کار می گذارد.
در مباحث گذشته معلوم شد که بعد از ارتحال رسول خدا، چند سمت بر عهده امام معصوم قرار میگیرد؛ یکی تبیین و تفسیر وحی الهی است، یکی اجرای احکام دین است و یکی حفظ و حراست از دین و قرآن کریم است. ائمة هدیه برای حفظ دین و قرآن در طول تاریخ چه مرارت ها کشیدند و چه سختیها و رنج ها تحمل کردند و سرانجام در این راه به شهادت رسیدند یعنی در راه حفظ دین و حراست از قرآن کریم از جان خویش گذشتند. در این جا این مطلب قابل بررسی است که آیا مقام انسان کامل معصوم بالاتر است یا قرآن کریم؟ اگر مرتبه انسان کامل بالاتر است چگونه در راه حفظ قرآن کریم از جان خویش میگذرد و شهید میشود تا قرآن و دین اسلام باقی بماند؟
پیرامون این مطلب توجه به چند نکته ضروری است:
نکته ۱: همتایی قرآن و عترت یعنی هماهنگی و همراهی قرآن کریم با انسان کامل معصوم این اصل در کلام در ربار نبوی ﷺ به این صورت آمده است:
«قال رسول الله ﷺ: إني تارك فيكُمُ الثَّقَلَين ما إِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللهِ فِيهِ الهُدى وَالنُّورُ حَبْلٌ مَمْدُود مِنَ السَّمَاء إِلى الأَرْضِ وَعِتَرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّ اللَّطِيف الخبير قد أَخْبِرْنِي أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حتى يردا عَلَى الحُوض فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهما».(صحيح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۲؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۴؛ سنن بیهقی، ج ۲، ص ۱۴۸.)
مخاطبان این پیام وارثان تمدن غنی و قوی اسلام در پهنه زمان و در گستره زمین اند، یعنی نه نسل هیچ عصر و زمانی از آن توصیه سعادت آفرین مستثناست و نه مردم هیچ مصر و دیاری از آن جدا خواهند بود.
...