دلایل امامت
امامت که به معنای زعامت و رهبری در همه امور دینی سیاسی و اجتماعی است تنها از سوی خدا و انبیا به افراد واگذار میشود امامت به این معنا اصلی مسلم و غیر قابل انکار است که جز خوارج و برخی معتزله، تمامی فرق اسلامی قائل به ضرورت امامت میباشند.
خوب است بدانیم امامت به امامت عامه و خاصه تقسیم می شود. در امامت عامه، بدون در نظر گرفتن امامی خاص از ضرورت اصل امامت، بحث و گفتگو می شود، ولی در امامت خاصه از امامت تک تک امامان معصوم و یا به طور مشخص از امامت امامی خاص گفتگو به عمل می آید در این مجال به برخی از دلایلی که به امامت امام رضاء الله صراحت و یا دلالت دارد، می پردازیم.
1. روایتی معروف به نقل جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر اکرم در دست است که در آن بر اسامی ائمه دوازده گانه و از جمله امام رضا تصریح شده است.
او می گوید آنگاه که آیه يَا أَيُّها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولى الأمر منكم(1. ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید ...... نساء (۴): ۵۹)نازل شد به پیامبر اکرم عرض کردم: خدا و رسول را می شناسیم اما نمیدانیم اولو الامر چه کسانی هستند که خدا اطاعت آنان را بر اهل ایمان واجب نموده است؟ فرمود
آنان جانشینان من و امامان مسلمانان هستند که اول ایشان علی بن ابیطالب سپس حسن حسین علی بن حسین محمد بن علی که در تورات معروف به باقر است - و تو او را ملاقات خواهی کرد سلام مرا به او برسان - و پس از او صادق جعفر بن محمد موسى بن جعفر علی بن موسى محمد بن علی، علی بن محمد حسن بن علی و سپس هم نام و هم کنیه من حجت خدا و بقیة الله در روی زمین برای بندگانش است که خداوند به دست او مشارق و مغارب زمین را می گشاید ..... (2. مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۲۵۰)
2.جابر جعفی که از اصحاب امام باقر است میگوید: از آن حضرت تفسير و معنای آية إِنَّ عِدَةَ الشُّهورِ عِندَ الله اثنا عشر شهرا را پرسیدم،(1. در حقیقت شماره ماه ها در نزد خدا دوازده ماه است. توبه (۹) ۳۶ ) آن حضرت فرمود:
مقصود خداوند از سال جدم رسول خداست که دوازده ماه دارد. از امیرالمؤمنین تا من و از فرزندم ،جعفر پسرش ،موسی فرزند او علی فرزند او محمد فرزند او علی فرزند او حسن فرزند او مهدی که دوازده امام و حجت خدا در بین مردم و نگهبانان وحی و علم خدای اند.(2. طوسی، محمد بن حسنع الغیبه، ص ۴۵)
3. روایاتی از امام کاظم له درباره امام پس از او رسیده است که در آنها بــه امامت امام رضا تصریح شده است.
الف شیخ صدوق به نقل از احمد بن حسن میثمی می گوید: من خدمت موسى بن جعفر الله رسیدم در حالی که آن حضرت سخت بیمار بود، گفتم اگر امر الهی رخ دهد - که البته ما از خداوند میخواهیم که چنین چیزی را شاهد نباشیم - امر امامت با که خواهد بود؟ فرمود: امامت بعد از من به فرزندم علی منتقل خواهد شد، او وصی و خلیفه من و نوشته او نوشته من است. (3. ابن بابویه، محمد بن علی شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۱)
ب کلینی به نقل از داود رقی آورده است که گفت در محضر امام کاظم بودم و به آن حضرت گفتم میدانید که سنم بالا رفته است، استدعا دارم دستم را بگیر و از آتش نجاتم ده و بفرما که امام پس از شما کیست؟ آن حضرت به فرزندش ابوالحسن الرضا اشاره کرد و فرمود: امام شما پس از من ایشان است. (4. همان، ص ۹۲)
ج سلیمان مروزی گفت بر امام موسی بن جعفر وارد شدم و خواستم از امام پس از او سؤال کنم ولی آن حضرت پیش از آنکه من چیزی بپرسم، فرمود:
ای سلیمان پسرم علی وصی من است و پس از من حجت خدا بر مردم است و او در میان فرزندانم با فضیلت ترین است. اگر بعد از من زنده بودی به این حقیقت در نزد شیعیانم و دیگر کسانی که ولایتم را قبول دارند و همچنین در نزد کسانی که از جانشین من می پرسند گواهی ده. (1. همان، ص ۲۶)
د: امام کاظم له به فرزندانش میفرمود این برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، دینتان را از او جویا شوید و هر آنچه که به شما می گوید حفظ کنید، زیرا بارها شنیده ام که پدرم امام صادق له می فرمود: بی گمان عالم آل محمد از فرزندان توست کاش من او را درک میکردم او هم نام امیر مؤمنان علی ال است. (2. طبرسی، ابو على فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ۲، ص ۶۴)
لازم به یادآوری است که علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار، حدود پنجاه حدیث از امام کاظم الله نقل کرده است که تمام آنها بر امامت امام رضا صراحت و یا دلالت دارند. (3. نک مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۱ - ۲۸ )
4.مطلب زیر که از خود امام رضا نقل شده است دلیلی دیگر بر امامت آن حضرت است.
امام رضا بی درنگ پس از شهادت پدرش امامت خود را آشکار ساخت. محمد بن سنان میگوید به آن حضرت گفتم صلاح نیست امامت خود را آشکار کنی؛ زیرا می ترسم از سوی هارون زیانی به شما برسد. امام فرمود:
همان طور که جدم رسول خدا فرمود من شما را شاهد میگیرم که ابوجهل در صورتی که بتواند یک تار مو از سرم کم کند من پیغمبر نباشم؛ من نیز شما را شاهد میگیرم که اگر هارون یک تار مو از سرم کم کند، من امام نباشم. (1. کلینی، محمد بن يعقوب الروضة من الكافی، ص ۲۵۷؛ مجلسی، همان، ج ۴۹، ص ۱۱۵)
ص42