بخش دوم
شناخت امام
67
بخش دوم پیرامون معرفت امام و جزء مهمترین مباحث این حدیث نورانی است و مطالب عرشی آن در ده فصل تنظیم می گردد.
فصل اول
الإِمَامُ يُحِلُّ حَلالَ اللَّهِ وَيُحَرِّمُ حَرَامَ اللهِ ، وَيُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَيَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ، وَيَدْعُو الى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالحِكْمَةِ وَالْمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ، وَالحُجَّةِ البالِغَةِ».
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میکند و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع مردم را به راه پروردگارش فرا میخواند سه مطلب در این فصل مطرح است:
1. امام معصوم پاسدار حلال و حرام الهی و اجرا کننده حدود الهی است این که آن حضرت فرمودند امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند یعنی حلال و حرام الهی را تبیین و تفسیر و تشریح می کند و چون امام معصوم ولی دین نیست چیزی از خود بر احکام دین نمی افزاید. این مطلب در زیارت جامعه کبیره به طور روشن بیان شده است: «وَبَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَأَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَنَشَرْتُمْ شَرايعَ أَحْکامِهِ»؛ شما امامان معصوم فرایض و احکام دین خدا را مبین و حدود را مقرّر و شرایع و احکام الهی را منتشر نمودید.
2. «يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللهِ»، امام از دین خدا دفاع میکند، امام مرزبان حریم الهی است، پس امام معصوم نه تنها احکام و حدود الهی را بیان می کند، بلکه به اجرای همه آنها همت می گمارد و در این راه لحظه ای به مسامحه و مداهنه تن
68
در نمی دهد و جان خود را که برترین جلوه خدا در عالم طبیعت است بر سر این کار می گذارد.
در مباحث گذشته معلوم شد که بعد از ارتحال رسول خدا، چند سمت بر عهده امام معصوم قرار میگیرد؛ یکی تبیین و تفسیر وحی الهی است، یکی اجرای احکام دین است و یکی حفظ و حراست از دین و قرآن کریم است. ائمة هدیه برای حفظ دین و قرآن در طول تاریخ چه مرارت ها کشیدند و چه سختیها و رنج ها تحمل کردند و سرانجام در این راه به شهادت رسیدند یعنی در راه حفظ دین و حراست از قرآن کریم از جان خویش گذشتند. در این جا این مطلب قابل بررسی است که آیا مقام انسان کامل معصوم بالاتر است یا قرآن کریم؟ اگر مرتبه انسان کامل بالاتر است چگونه در راه حفظ قرآن کریم از جان خویش میگذرد و شهید میشود تا قرآن و دین اسلام باقی بماند؟
پیرامون این مطلب توجه به چند نکته ضروری است:
نکته ۱: همتایی قرآن و عترت یعنی هماهنگی و همراهی قرآن کریم با انسان کامل معصوم این اصل در کلام در ربار نبوی ﷺ به این صورت آمده است:
«قال رسول الله ﷺ: إني تارك فيكُمُ الثَّقَلَين ما إِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللهِ فِيهِ الهُدى وَالنُّورُ حَبْلٌ مَمْدُود مِنَ السَّمَاء إِلى الأَرْضِ وَعِتَرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّ اللَّطِيف الخبير قد أَخْبِرْنِي أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حتى يردا عَلَى الحُوض فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهما».(1. صحيح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۲؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۴؛ سنن بیهقی، ج ۲، ص ۱۴۸.)
مخاطبان این پیام وارثان تمدن غنی و قوی اسلام در پهنه زمان و در گستره زمین اند، یعنی نه نسل هیچ عصر و زمانی از آن توصیه سعادت آفرین مستثناست و نه مردم هیچ مصر و دیاری از آن جدا خواهند بود.
چنین وصیت فراگیری نشان از هماهنگی کامل کمال تکوین انسانی و تدوين الهی است به طوری که تمام مردم روی زمین تا بامداد معاد در بخش
69
علم و عمل نیازمند به رهنمود و رهبری قرآن و عترت اند و هیچ مکتبی تا شامگاه تاریخ بشری پدید نمی آید مگر آن که عرضه جهان بینی و جهان آرایی آن بر قرآن و عترت لازم خواهد بود و پاسخ نفی یا اثبات آن را نیز می توان از ثقلین استنباط کرد.
نکته2 : اگر در تعبیرهای روایی از قرآن به عنوان ثقل اکبر یاد شده برای آن است که حفظ حریم قرآن کریم در محورهای تبیین و تفسیر، تعلیل و تنقیح، حمایت و دفاع، احیای حدود و اجرای سایر احکام آن، به عهده عترت طاهرین و پیروان راستین آنان خواهد بود و آنها در این راه موظف اند که از بذل نفس نفیس خویش دریغ نکنند و در ایثار و نثار و جهاد و اجتهاد منافسه و مسابقه و مسارعه نمایند و گرنه از لحاظ جامعیت کمال و جمال و جلال هرگز انسان کامل که نمونه ممتاز آن اهل بیت عصمت و طهارت هستند از قرآن كريم قاصر و ناقص نخواهد بود و گرنه به همان مقدار قصور و نقص بين ثقلین، افتراق پدید می آید در حالی که اطلاق نصوص متواتر این مبحث طارد آن تفرقه است.
در نشئه باطن
نکته3 : واقعیت شهادت و کشته شدن در راه خدا، این است که آن انسانهای عالی مقام در راه حفظ دین و قرآن کریم حاضر میشوند تا بدن پاک خویش را در این نشته دنیا از دست بدهند زیرا شهادت فدا کردن بدن است، نه افنا نمودن روح و جان به جهت این که بر اساس جهان بینی توحیدی و شناخت انسان، مرگ به طور کلی و کشته شدن در راه آرمان الهی خصوصاً تولد جدید است که با این تولد روح و جان انسان تکامل و تعالی می یابد.
پس انسان کامل معصوم با شهادت خود فقط بدن خویش را در دنیا از دست می دهد، بدن شریف او فدای حفظ قرآن کریم و دین مبین اسلام
می گردد، نه جان عرشی او.
اگر چه در این نشته قرآن کریم با انسان کامل معصوم همتای همند، ولی در نشئه باطن، مقام قرآن ناطق و انسان کامل بالاتر از قرآن صامت خواهد بود.
70
مطلب سوم این فصل: امام با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع مردم را به راه پروردگارش فرا میخواند از آنجا که جریان امامت، استمرار حرکت خاتم الانبیاء است و امام معصوم جانشین رسول خدا است و تمام سمتهای پیغمبر غیر از اصل نبوت و رسالت بر عهده امام معصوم است قرآن کریم چگونگی دعوت به سوی پروردگار را این چنین بیان میکند که: وَادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ(۱. سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۵)، لذا امام هشتم همین مطلب را در کیفیت دعوت مردم به راه پروردگار از طرف امام معصوم تبیین مینماید.
امام معصوم و انسان کامل که مظهر اسم اعظم خدای سبحان می باشد و اسم اعظم او جامع همه کمالهای علمی و عملی اسمای حسنای دیگر است، لذا هم از حکمت علمی رفیع برخوردار است و هم از حکمت عملی منبع متمتع است، چنین انسانی مصداق بارز دریافت کنندگان حکمت الهی خواهد بود يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُوتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيرًا(سوره بقره (۲)، آیه ۲۶۹)، پس امام معصوم نه تنها حکیم الهی بوده و از دو جناح حکمت متمتع میباشد، بلکه معلم حکمت و مأمور به دعوت حکیمانه و رهبری به حکمت نیز میباشد.
دعوت انبیا و ائمه هدیه از آن جهت که هماهنگ با فطرت بشر است و فطرت انسان هم حق بین است و هم حق طلب از این رو شامل دو جهت است یکی برهان تا نیاز عقل نظری تأمین گردد و دیگری موعظت تا حاجت عقل عملی برآورده شود اگر سخن از جدال احسن به میان می آید، بعد از برهان و موعظت است و آن نیز در حد خود برای تأمین خواسته های نظری انسان است.
سیره علمی امامان معصوم همواره این بوده است که در بحث های عقلی هرگز از مقدمات و همی و خیالی استمداد نمی جستند، زیرا انسانی که عقل ممثل است در احتجاج های معقول از عقل تجاوز نکرده و به و هم و
71
خیال تنزل نمیکند تنزل از مبادی عقلی به مقدمات و همی و خیالی کار کسی است که یا دارای عیب علمی است و یا دارای نقص عملی، چنین احتجاج کننده ای که در مقام استدلال ضعیف بوده و یا گرفتار سوء استفاده از جهل دیگران است با استمداد از مقدمات و همی میخواهد کمبود فکری خود را در معقول جبران کند و یا بر اثر ضعف فکری و جهل مستمع قاصر که به خیال و و هم نزدیک تر است فرصت را مغتنم شمرده و مغالطه کند.
روش استدلالی امام و انسان کامل معصوم در دعوت خردمندان و اهل اندیشه استدلال برهانی است و در دعوت عمومی با مردمی که اهل برهان نیستند، استدلال خطابی و موعظه است و با مخالفان به وسیله استدلال جدلی منتهی نه جدال باطل، بلکه جدال احسن است، ولی شان قدسی امام معصوم که خود برهان قاطع الهی است، منزه و مبرای از به کار بردن استدلال شعری و مغالطه است.
قياسات برهانی قیاساتی است که ما را به نتیجه یقینی می رساند و از آن جا که در شناخت جهان خارج آنچه که مفید است علم و یقین می باشد. از این جهت قیاسات برهانی تنها قیاساتی هستند که در علوم حقیقی مورد استفاده و بهره برداری قرار میگیرند.
قياسات خطابی قیاساتی هستند که در هنگام موعظه برای اثرگذاری در نفوس مردم به کار میروند؛ نتایج قیاسات خطابی هر چند که همراه با تصدیق هستند اما به دلیل این که در مقدمات آنها از مواد ظنی استفاده می شود، یقینی نمی باشد و به همین جهت از این گونه قیاسات در علومی که جزم در آنها معتبر است، استفاده نمی شود.
قياسات جدلی نیز برای تحصیل یقین تشکیل نمی شود، بلکه منظور از تشکیل آنها، اقناع خصم است. این قیاسات نیز به دلیل این که در آنها از مقدمات غیر یقینی استفاده میشود، نتیجه یقینی ندارد.
قياسات،شعری قیاساتی هستند که قضیه ای را نتیجه می دهند که همراه با
72
آن هیچ تصدیقی وجود ندارد. بنابراین محصول قیاسات شعری تنها تصور و خیال ذهنی قضا یاست صور خیالیه گرچه در انسانهایی که عاقل بالفعل هستند منشأ اثر نیست اما در کسانی که متخیل بالفعل و عاقل بالقوه می باشند مهیج و محرک است.
از آن جا که اصول دین بر یقینیات استوار است و دعوت دین با برهان همراه است، لذا شعر و امور تخیلاتی در حریم دین راه ندارد ﴿وَ ما عَلَّمْنَاهُ الشَّعْرَ وَ مَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ.( 1. سوره یس (۳۶)، آیه ۶۹ )
و باید بین شعر در اصطلاح علم میزان و شعر در اطلاق عمومی فرق گذاشت. در اصطلاح منطق و علم میزان شعر آن قیاسی است که از مقدمات تخیلی تشکیل شده باشد در حالی که ممکن است معارف بلند عقلی و برهان فلسفی را به صورت موزون تنظیم کرد و به آن نیز شعر اطلاق می شود و مصداق سخن رسول خدا باشد که فرمودند: «إن من الشعر لحكمة». (۲. من لا يحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹)
و اما قياسات مغالطی که حریم ملکوتی دین و ساحت مقدس امامان
معصوم منزه از به کار بردن آن است . عبارت است از این که مغالطه نه تنها منجر به یقین نسبت به واقع نمیگردد بلکه منجر به جهل مرکب و جزم بر خلاف واقع میشود از این جهت مغالطه مانند سمی است که هر کس باید آن را بشناسد تا این که نه خود گرفتار آن شود و نه دیگران را به آن مبتلا سازد.
پس خلاصه سه مطلب فصل اول این شد که امام معصوم، حلال خدا را حلال حرام او را حرام حدود الهی را اجرا و از دین خدا دفاع میکند و امت را با حکمت موعظت و حجت بالغه به راه پروردگار فرا می خواند.
فصل دوم
«الإمامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ المُجَلَّلِةِ بِنُورِها لِلعالَمِ وَهِيَ بِالْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنالُها الأيدي والأبصار». امام همچون خورشید درخشان جهان است، خورشیدی که دور از
73
دسترس دستها و چشم ها در افق قرار دارد.
جَلَّلَ الشيء تجليلاً: اي عممه و احاطه - المُجَلّلة اى المنوّرة»، وجود مبارک حضرت امام علی بن موسی الرضا از باب تشبیه معقول به محسوس و برای روشن شدن واقعیت امر امام و امامت میفرمایند: امام معصوم مانند خورشید در حال طلوع است یعنی هنگام ظهر که همه عالم را به نور خود منور میکند در حالی که خود در افق اعلی قرار دارد و از حیث بلندی و ارتفاع دست احدی به آن نمیرسد و از حیث شدت نور، هیچ چشمی توان
جهان امکان مشاهده آن را ندارد.
در این تشبیه چند نکته مطرح است:
نکته اول: همان طور که خورشید در حال طلوع نه هنگام غروب) مجلل و منور است و تمام محیط تحت پوشش خود را روشن میکند امام هم خورشید تابان جهان امکان است که سراسر کائنات را روشن کرده است.
نکته دوم: همان گونه که سرچشمه خورشید این جا نیست و در افق آسمان قرار دارد، در عین حال همه جا را روشن میکند حقیقت عرشی امام معصوم معصوم نیز زمینی نیست و در افق اعلی قرار دارد ولی تمام عوالم مادون را به نور خویش منوّر نموده است و دست کسی به مقام بلند او نمی رسد، حقیقت انسان کامل معصوم، موجودی الهی و عرشی است که در تمام عوالم امکانی تجلی نموده است، همان طور که شعاع آفتاب حقیقت آفتاب نیست و لمس نمودن آن حس کردن اصل آفتاب نمیباشد بدن پاک امام نیز حقیقت امام نیست و ارتباط داشتن با بدن عنصری امام دسترسی به حقیقت ملکوتی او نیست. در تمام عوالم امکانی تجلی نموده است. پس همان طور که خورشید در افق بالا قرار دارد و نور او فضای پایین را روشن میکند امام هم در افق اعلای الهی قرار دارد و تجلی نور او سراسر جهان خارج را روشن کرده است.
نکته سوم: خورشید در افق بالا قرار دارد و این زمین است که با حرکت به دور او و قرب و نزدیکی با سرچشمه نور آن روشن می شود و اگر مانعی بین
74
زمین و خورشید وجود داشته باشد زمین در تاریکی مطلق قرار می گیرد و این چنین نیست که خورشید به دور زمین بگردد، امام معصوم هم که قبله كل وكعبة ما سوى الله و مرکز جهان امکان است همه به دور او طواف می کنند و هر کس با قرب و نزدیکی بیشتر به او میتواند استضا و کسب نور بیشتر داشته باشد.
مراد از قرب و نزدیکی به امام متخلق شدن به اخلاق الهی اوست که همان خلق عظیم میباشد متصف به اوصاف ملکوتی او شدن و متأدب به آداب اسلامی او شدن میباشد و تنها مانعی که ممکن است بین انسان و امام وجود داشته باشد تا تجلی نور امام بر او نتابد مانع و حجاب، گناه خود انسان است که او را از فیض نور امام محروم می گرداند.
نکته چهارم: چون نور خورشید در ارتفاع زیادی قرار دارد و دست کسی به او نمی رسد دست کسی هم به امام نمیرسد منظور از این مطلب لمس کردن نیست بلکه منظور از رسیدن دست به چیزی یا کسی تسلط بر آن پیدا کردن و انجام فعل بر آن است. در مورد امام معصوم، فاصله زمانی و مکانی ملاک نیست دست کسی به امام نمیرسد یعنی کسی نمیتواند بر امام قدرت پیدا کند و امام مورد فعل او واقع شود به این معنا که به امام امر و نهی کند یا امام را از حيث منصب جابه جا کند.
مقام و شان امام آن قدر عظمت دارد که کسی نمی تواند به آن دست یابد و او را مورد نصب و عزل خود قرار دهد. چنان که در کلمات قبلی وجود مبارک امام هشتم معلوم شد که فرمودند: «إِنَّ الإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَأَعْظَمُ شَأْنَا وَأَعْلَى مَكَانَاً وَأَمْنَعُ جَانِباً وَأَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِم أَوْ يَنَالُوها بآراءهم أَوْ يُقيموا إماماً باختيارهم.»
حقیقت امامت و امام امر تکوینی است نه دست کسی می رسد که در غدیر امام را نصب کند و نه در سقیفه بنی ساعده او را عزل نماید.
نکته پنجم: چشم احدی نمیتواند خورشید فروزان را ببیند، زیرا
75
خورشید سرچشمه نور است شدت نور آن اجازه نمی دهد کسی بتواند آن را نگاه کند. اما درباره امام معصوم نگاه کنایه از ادراک است، چشم کسی نمی تواند امام را ببیند یعنی ادراک کسی توان درک مقام والای او را ندارد. احدی غیر از امام نمی تواند امام را بشناسد. در بخشهای آینده به تفصیل در این باره بحث خواهد آمد.
نکته ششم: امام آن خورشید تابان حقیقی است که با نور الهی خویش ماسوای حق تعالی را منور کرده است خورشید ظاهر وقتی در آسمان طلوع میکند فقط قلمرو شعاع خودش را منور میکند محدوده نورش مشخص و معین است هنگامی که بر کره زمین می تابد فقط یک طرف نیم کره زمین را روشن میکند ولی قلمرو پرتو نور امام ماسوای خدای سبحان است، نور حقیقی امام معصوم بر سراسر جهان امکان احاطه دارد، حقیقت عرشی او در افق اعلی است؛ یعنی امام معصوم حجت خدا و انسان کامل به حسب عروج و صعودش و نیز به حسب اعتلای وجودی و ارتقای ذاتیش به حدی رسیده است که با نفس رحمانی و فیض منبسط و صادر نخستین و رق منشور نظام هستی، اتحاد وجودی پیدا کرده است سراسر کائنات از حیث ظاهر و باطن به نور امام منوراند.
منظور از نور یعنی وجود سراسر جهان امکان به نور امام معصوم منوراند، یعنی به واسطه وجود امام موجوداند امام در فرهنگ دین واسطه فیض هستی است درباره واسطه بودن این ذوات مطهر در کتاب «تجلی اعظم» نکته دقیقی بیان کردیم و آن این که:
باید دانست که بین واسطه و آلت مباینت است یعنی نسبت میان واسطه و آلت تباین است در سلسله طولی وجود هر جا حرف واسطه مطرح است، واسطه نسبت به بالا معلول و نسبت به پایین علت است.
سلسله نظام جهان هستی که به علم عنایی حق تعالی پیاده شده است، هر مرحله عالی واسطه برای مرحله دانی است و واسطه آن است که خود کاره
76
بوده باشد جز این که به اذن الله بودن در دل هر موجود نهفته است، آن مرحله عالی علت نسبت به مادون است و واسطه فیض است که فیض از عالی می آید در متن و تار و پود و در آن حقیقت واسطه پیاده می شود، آنگاه می رسد به مادون برخلاف آلت که این طور نیست آنچه در فاعل است، در آلت پیاده نمی شود آلت صرفاً ابزار است اما در واسطه آنچه که مافوق دارد در این واسطه پیاده میشود به حد سعه وجودی واسطه که علت است برای مادون واسطه آنچه را که از مرحله عالی دریافت کرده و دارا شده به مرحله مادون افاضه میکند پس واسطه باید کسی باشد که در نظام عالم، علیت و فاعلیت اعمال کند. این که وجود مطهر حضرت امیر المؤمنين در نهج البلاغه» فرمودند: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبَّنَا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا (1. نهج البلاغه، نامه ۲۸)، بیان این حقیقت و واقعیت است که آنها واسطه فیض وجود می باشند. (۲. تجلی اعظم، ص ۱۸)
درک حقیقت و شخصیت معصوم برای غیر معصوم ممکن نیست خودشان به ما آموختند که «وَلا يَطْمَعُ في إدراكه طامع(3. مفاتيح الجنان، زیارت جامعة كبيره.) هیچ کس طمع درک و شناخت این مقام را نداشته باشد مقام امام معصوم اصلاً برای غیر معصوم فهمیدنی نیست درک کردنی نیست پس نهایت امر امام شناسی یک انسان متفکر و یک فیلسوف و عارف فرزانه این است که بگوید: من فهمیدم که نمی توان تمام ابعاد و کنه امام را شناخت آری کنه مقام انسان کامل معصوم مستور است، ولی مقدار اسوه بودن آن مشهور و قابل تجلیل و دسترسی است.
حال که معلوم شد ادراک کنه مقام امام معصوم میسور احدی نیست، و در بین غیر معصومین کسی نمیتواند حقیقت امام را بفهمد و به کنه امام پی ببرد مگر در حد فهم و درک خود، لذا ادب شناخت اقتضا می کند آن مقدار ممکن از شناخت امام از زبان خود امام بیان شود و امام را از زبان و بیان خود امام بشناسیم. در این قسمت تبرکاً فقط به یک جمله از کلمات درربار امیر بیان
77
علی بن ابی طالب که آن حضرت در معرفی خویش بیان نمود، اشاره می شود: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السيل ولا يرقى إلى الطَّيرُ (نهج البلاغه، خطبه ۳ (شقشقیه). )، سیل انبوه فضیلت های انسانی - الهی از قله های روح من به سوی انسانها سرازیر می شود، و ارتفاعات سر به ملکوت کشیده امتیازات من بلندتر از آن است که پرندگان دور پرواز بتوانند هوای پریدن به اوج آن ارتفاعات را در سر بپرورانند.
آن حضرت فرمودند: من آن کوه بلندم که سیل علوم و معارف از دامنه من می ریزد. هر کوهی توان سیل خیزی ندارد سلسله جبال البرز توان سیل پروری ندارد، اما قله رفیع دماوند است که با یک تندباران سیل از دامنه آن سرازیر میشود من کوه معمولی نیستم من آن کوه بلند سیل زایم که در دامنه من توان ایستادن نیست.
«همام» از من سؤال کرد: تقوا و متقین را توصیف کنم به او گفتم: من اگر سخن بگویم سیل می شود و تو را میبرد تو توان شنیدن نداری، او اصرار کرد من انکار کردم گفتم: «يَنْحَدِرُ عَنِّى السيل او اصرار کرد و ایستاد، من هم آن قدر باریدم که سیل شد، فَصَعِقَ همام صعقة كانت نفسه فيها»( همان خطبه ۱۹۳)، سرانجام جان به جان آفرین داد و یک جا بدنش سرد شد بعد گفتم: «أَ هَكَذَا تَصْنَعُ المَوَاعِظُهُ البَالِغَةُ بأهلها»، وقتی موعظه سیل آسا باشد، افراد کم تحمل را می برد.
این اثر نزولی من که يَنْحَدِرُ عَنِّى السيل»، و آن ضعف صعودی شما که ولا يرقى إلى الطَّيرُ».
آری این گونه حضرت علی بن ابی طالب ه به عنوان نمونه از شخص خود یاد میکند تا معلوم گردد که منزلت رفیع انسان کامل که مبدأ نزول فيض وافر دانش بوده و سیل گونه معارف علمی و فضایل عملی از آن می جوشد.
اگر فرمود طایر حضور و شهود عارف و پرنده حصول و ادراک ذهنی حکیم به آن بارگاه منبع مقام امام معصوم راه ندارد برای آن است که انسان کامل معصوم مظهر خداوند سبحان است که درباره ذات اقدس او گفته شده:
78
وَلَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الهِمَم وَلَا يَنَالُهُ غَوْصُ الفِطَن(1. نهج البلاغه، خطبه اول.) اکنون که دسترسی به آن مقام عزیز المنال میسور نیست چاره جز ترسیم مفهومی از آن منزلت کبرا و تصویر ذهنی از آن مظهریت اتم نخواهد بود و برای غیر آن ذوات نوری، نه شناخت عارفانه شهودی کنه آنان مقدور است و نه معرفت حکیمانه حصول عمق یا اوج آنان میسور، زیرا اینان دوده طاها و یاسین و اسوه رسالت و امامت اند.
اما این که امام هشتم فرمودند: «وَهِيَ بالأُفُقِ بِحَيثُ لا تَنالُها الأيدي والأبصار»، نه دست قدرت کسی به او میرسد و نه چشم ادراک کسی وی را می نگرد، نه می شود امام معصوم را مورد فعل خود قرار داد و نه می توان او را معلوم خود قرار داد و به او علم پیدا کرد.
ممکن است مراد از «ایدی اوهام و خیالات باشد و مراد از «ابصار» عقول یعنی امام را با اوهام و خیالات نمیشود تو هم کرد زیرا مقام و منزلت امام و حجت خدا، رفیع تر از آن است که با اوهام و خیالات شناخته شود. با عقول نیز نمی توان او را شناخت به جهت کمال نور وجودی و اعتلای ذاتی او پس حواس و عقول قاصر از ادراک حقیقت امام است.
حقیقت امام را نمیتوان با علم حصولی شناخت زیرا علم حصولی و برهان مربوط به مفاهیم است نه حقایق خارجی و واقعیت های عینی؛ بلکه تنها راه شناخت حقیقت امام شهود است آن هم به قدر سعه وجودی شاهد نه شهود مطلق که برای غیر امام معصوم ممکن نیست.
حقیقت امام را با عقل نمیتوان فهمید ولی با قلب می توان دید، آن هم به اندازه سعه وجودی قلب انسان همان طور که حقیقت وحی و رسالت دیدنی و چشیدنی است یعنی حقیقت رسالت و نور نبوت را می توان با چشم دل دید و با شامه قلبی بویید «أَرَى نُورَ الوَحْيِ وَالرسالةِ وَأَشْمُ رِيحَ النُّبُوَّةِ»،(2. همان خطبه ۱۹۲ (قاصعه). ) نور امامت را نیز میتوان دید و رایحه دل انگیز امام معصوم را میتوان بویید. اگر انسان اسیر طبیعت نباشد و قلب او دارای شامه ملکوتی باشد یقیناً رایحه دل انگیز امامت
79
را استشمام میکند. اگر انسان خود را ضایع نکرده باشد و دیده ملکوتی و چشم برزخی او بینا باشد یقیناً نور امام و فروغ امامت را می بیند. اگر انسان در سیر و سلوک و طهارت جان بتواند یعقوبی مشرب بشود، بوی خوش عزیز مصری را در کنعان استشمام میکند منتهی بوی امام چشیدن و نور امامت دیدن کار هر کسی نیست یعقوبی مسلک شدن میخواهد تا انسان بتواند رایحه دل انگیز عزیز مصرش را در کنعان استشمام کند. ﴿وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لَا أَنْ تُفَنَّدُونِ.(1. سورة يوسف (۱۲)، آیه ۹۴)
حال که بوی خوش یوسف صدیق را از راه دور در کنعان می توان استشمام کرد و نور نبوت و فروغ رسالت را میتوان مشاهده نمود پس ما هم می توان اگر توانستیم در کوی ولایت قدم برداریم و یعقوبی مشرب بشویم، می توانیم مشاهده نمود. رایحه دل انگیز عزیز مصری ذخیره عالم امام ملک و ملکوت، ولی عصر و زمان حضرت صاحب امر وجود مبارک مهدی موعود موجود (ارواح من سواه فداه) را استشمام کنیم.
در پایان این فصل به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر حضرت امام هشتم علی بن موسی الرضا در این قسمت از کلمات در ربار خود فرمودند: امام مانند خورشید تابان است که ماسوی الله را منور کرده و خود در افق اعلی قرار دارد و دست احدی به او نمی رسد بر این اساس نمی توان امام معصوم را به عنوان نابغه بشری یا مغز متفکر انسانی دانست زیرا حقیقت امام از سنخ مردم نیست، شعاعی از آن سرچشمه فروزان و پرتوی از آن نور لایزال الهی در این نشئه تابیده است تا موجودات این عالم را منور کند.
فصل سوم
الإمامُ البَدْرُ المُنيرُ والسَّراج الزاهر وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَالنَّجمُ الهادي في غَياهِبِ الدُّجى وَأَجْوَازُ البُلْدَانِ وَالقِفَارِ وَلُجَجِ البحار امام معصوم ماه نورانی، چراغ درخشان،
80
نور تابان و ستاره هدایتگر در تاریکیهای گمراه کننده و در بیابانهای بی آب و علف و در میان امواج سهمگین دریاهاست.
در این فرمایش گهربار چهار مطلب اساسی و مهم قابل طرح است:
مطلب اول: «الامام البدر المنير امام ماه تابان شب چهاردهم است، نفرمودند: «القمر المنير زیرا اطلاق قمر هلال ماه را نیز شامل میشود بلکه فرمودند: «البدر المنير»، ماه شب چهاردهم که تابنده ترین هنگام تابش آن است.
اگر امام معصوم ماه تابان است از کجا استضا میشود؟ خورشید جهان افروز کیست؟ به جهت این که تشبیه کردن به ماه و آن هم ماه بدر این معنا را می رساند که این نور را از جای دیگر میگیرد پس خورشید فروزان این عالم کیست که امام ماه تابان آن است.
برای روشن شدن این مطلب باید یک اصل اساسی و مهم تبین شود، و آن این که:
در کلمات وجودی نظام هستی بدون استثنا آنچه که اولین و آخرین انبیا و امت ها از صبح ازل تا شام ابد حقایقی را که تحصیل می کنند معارفی را که به دست می آورند همه و همه از مشکات وجود ختمی می گیرند. این اصلی است قرآنی عرفانی و برهانی این اصل را به طور مبسوط در کتاب «تجلی اعظم تبیین کرده ایم بر این اساس انبیای عظام هر کدام شانی از شئون وجودی خاتم الانبیاء هستند.
به یک معنا اگر بخواهیم این حقیقت را در قالب بسیط، یعنی متن و قرآنی نگاه کنیم به گونه ای است و اگر بخواهیم در قالب تفصیل شرح و فرقانی نظاره کنیم به گونه دیگر است وجود مبارک خاتم انبیا حقیقت بسیط همه حقایق جهان امکان است. این متن و اصل که روشن بشود و تفصیل بیابد گاهی در قالب عیسای روح الله جلوه میکند زمانی در چهره موسی کلیم الله ظهور میکند و گاهی در قالب ابراهیم خلیل الله و مانند آن، همه اینها از شئون وجودی حضرت ختمی هستند.
81
بنابراین وجود مقدس خاتم الانبیاء خورشید جهان افروز عالم امکان است چه این که آن حضرت آیینه ایزدنماست و رود نیل نظام هستی است که متصل به دریای بیکران هستی است و امام بدر منیر و ماه تابان ماسوای حق تعالی است. این یک اصل و یک حقیقت است که فهم آن طهارت جان و تلطیف سر می خواهد.
مطلب دوم: «وَ السراج الزاهر چراغ روشن، «الزاهر : اى المضيئي، يقال زَهَرَتِ النَّارِ زَهُوراً، أى اضاءَتْ»؛ «الزاهر یعنی روشن شدن نورانی بودن والسراج الزاهر أي: السراج المضیئی، چراغ آنگاه که روشن است، دیگران از آن استضائه می کنند.
استاد عظیم الشأن ما در معارف الهیه در کتاب قیم «هزار و یک نکته»، مطلب دقیقی در این باره افاده نموده است:
«خداوند سبحان در قرآن شمس را سراج خوانده است ﴿وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (۱. سوره نوح (۷۱)، آیه ۱۶.). وَ جَعَلَ فِيهَا سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۱ ). وَ جَعَلْنَا سراجاً وهاجاً (سوره نبأ (۷۸)، آیه ۱۳). سراج چراغ است که در میان تاریکی می درخشد. چراغ شمس نیز در میان تاریکی قرار گرفته است به این معنا که اگر کسی در یک افق اعلی جهان جسمانی را بنگرد میبیند که فضایی الی ما شاء الله تاریک است و در میان این تاریکی یک چراغ در آن گوشه روشن است که مقداری از فضای حول خود را روشن کرده است و چراغی دیگر آن طرف تر و چراغی دیگر در طرف دیگر و هکذا و این چراغها را متفاوت میبیند و روشنایی فضای حول هر یک را نیز به فراخور آن چراغ ها مختلف و متفاوت می یابد، ما چون در میان نور شمس قرار میگیریم گمان میکنیم که همه بعد و فضای عالم جسمانی روشن است و حال این که چنین نیست و رنگ کبودی که در فضای بالا سر خود می بینیم. شاهد صادق همین گفتار ماست چه آن کبودی از اختلاط نور
82
شمس و ظلمت فضاست و به قول قاضی زاده رومی در اوائل شرح چغمینی» در هیأت: «والرزقة التي يظن أنها لون السماء انما يتخيل في كرة البخار».(. شرح چغمینی، ص ۱۸)
این سخن در سراج شمس واقع در فضای ظلمانی جسمانی و سراج های دیگر هر یک در حد خود حال تأمل بفرمایید در چراغ های معنوی و زمان هر یک آنها. يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ و سراجاً منيراً .( ۲ سوره احزاب (۳۳) آیات ۴۵ و ۴۶) ( هزار و یک نکته آیة الله حسن زاده آملی، ص ۶۹۸، نکته ۸۶۵ )
وجود مقدس رسول گرامی اسلام چون در یک محیط تاریک و سراسر جهالت و ضلالت ظهور فرمود به عنوان سراج منیر معنویت و معرفت معرفی شد و بر همین اساس در این کلام نورانی امام هشتم از امام معصوم به عنوان سراج زاهر تعبیر گردیده است پس امام چراغ روشن و نورانی جامعه تاریک است اگر حیرت جهالت و ضلالت جز تاریکی نیست و جامعه جهالت زده جز ظلمت کده چیزی نیست لذا وجود مطهر امام، چراغ فروزان جامعه برای نجات دادن مردم از تاریکی هاست.
تمام عالم به نور وجود او موجود
معنای دقیق تر و نکته معرفتی این مطلب آن است که امام چراغ فروزان عالم امکان است، جهان امکان سراسر قیودات و تاریکی هاست، امام به عنوان خليفة الله و نور الله، آن سراج منیر و چراغ فروزان جهان امکان است اختصاص به یک مکان و زمان ندارد تمام عالم به نور او روشن است و به وجود او موجود است و به برکت او برقرار میباشد.
زیرا امام معصوم آن حقیقت الهی است که با صادر نخستین اتحاد وجودی برقرار کرده است و با نور مرشوش الهی با رق منشور الهی متحد شده، خود نور الهی گردیده و جهان را با نور خود روشن نموده است. بر این اساس این حقیقت ربانی می شود سراج زاهر و چراغ روشن در فضای تاریک
مطلب سوم: «وَالنُّورُ الساطع»، در تعریف نور گفته شده: «هو الظاهر بنفسه
83
المظهر لغیره»، چیزی که خود ظاهر و روشن است و ظاهر کننده و روشنی بخش غیر هم هست. یعنی نور گذشته از این که خود روشن است، منشأ ظهور و روشنی دیگران هم هست.
«الساطع اى المرتفع»، پس اگر نور که روشنی بخش غیر است، مرتفع هم باشد قلمرو ظهور و روشنی او بیشتر خواهد بود در نور محسوس نظیر لامپ، هر چه نور ساطع تر و مرتفع تر باشد شعاع نور آن نیز بیشتر است و فضای بیشتری را روشن میکند امام معصوم آن نور درخشان الهی است که در رفیع ترین و بالاترین افق عالم قرار گرفته است تا با نور معنوی و ملکوتی خود جهان امکان را روشن کند مرتفع بودن نور امامت و فروغ امام محسوس و مادی نیست بلکه حقیقت نور الهی امام معصوم آن چنان ساطع و رفیع است که تمام موجودات عالم به نور او ظاهر و سراسر جهان امکان به نور او روشن و جمیع کائنات به نور او موجود میباشد. لذا در مورد معرفت امام و شناخت معصوم باید افق دید و شعاع اندیشه را وسیع کرد.
مطلب چهارم: «وَالنَّجمُ الهادي في غَياهِبِ الدُّجى وَأَجْوَازُ البُلْدَانِ وَالْقِفَارِ وَلُجَجِ البحار». «غياهب» یعنی ظلمتها «الدجى» یعنی ظلمت ولی بر شب و تاریکی شب اطلاق میشود اجواز» جمع «جوز» و آن وسط هر شیء است. امام ستاره راهنماست در شدت تاریکیهای شب و در رهگذر شهرها و کویرها و عمق گرداب دریاها.
وجود امام معصوم ستاره هدایتگر است در شب های تاریک جامعه های ظلمت کده جهل و ضلالت امام مصباح هدایت و کشتی نجات امت است در تاریکیهای حاکمیت جهل و هنگامه فتنه و زمانه حیرت و سرگردانی مردم.
امام هادی مسیر تکامل انسانی
در مباحث معرفت نفس تبیین شده است و ما در کتاب «انفع المعارف در اهمیت معرفت نفس بیان کردیم که عوالم چهارگانه ناسوت ملکوت
84
جبروت و لاهوت در طول هم مسیر حرکت تکاملی و رشد معنوی انسان است. تکامل انسان با طی این عوالم صورت میگیرد و هر یک از این عوالم مافوق باطن مادون است عالم ملکوت باطن ناسوت و دنیاست، عالم جبروت یا عقل باطن ملکوت است و این عوالم مسیر تکامل انسان است تا برسد به عالم لاهوت و عالم اله و بشود لاهوتی، عالم لاهوت یعنی عالم بی نام و نشانی انسان این مسیر حرکت تکامل خیلی خطر دارد و دشمن سوگند خورده نیز در کمین است.
امام معصوم هدایتگر انسانها در طی این عوالم است، زیرا عالم ناسوت و طبیعت نسبت به ملکوت ظلمت است بدون هادی معصوم امکان اعتلا وجود ندارد چه این که خود ملکوت نسبت به عوالم بالاتر ظلمت است؛ منتهی از آن به حجاب تعبیر میشود حجاب ظلمانی و حجاب نورانی حضرات معصومین در مقام دعا به ما آموخته اند که توفیق بر طرف شدن حجابهای ظلمانی و نورانی را از ذات اقدس اله بخواهیم:
الهى هَبْ لِي كَمال الانقطاعِ إِلَيكَ وَأَيْرُ أَبْصارَ قُلُوبِنَا بِضِياءِ نَظَرِهَا إِلَيكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ العَظَمَةِ وَتَصِيرَ أَرواحنا مُعَلَّقَةً بِعِزّ قُدْسِكَ»(1. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه)؛ خدایا وارستگی از هر چیز و وابستگی کامل به آستانت را به من موهبت فرما و دیدگان دل ما را به فروغ نظر به خود روشن ساز تا دیدگان دل ما حجاب های نور را بدرد و به معدن عظمت واصل شود و جانهای ما همچون شعاع به عز قدست آویخته گردد.
فصل چهارم
الامام الماءُ العَذْبُ عَلَى الظَّمَاءِ وَالدَّالُ عَلَى الهُدى، وَالْمُنجِي مِنَ الرَّدى».
امام معصوم همچون آب گوارا بر کام تشنگان است، و راهنمای هدایت و منجی از هلاکت است.
85
«الماء العذب» یعنی آب گوارا «الظماء» یعنی عطش، امام آب گوارای زمان تشنگی و عطش است. در این کلام نورانی که امام به آب گوارای زمان تشنگی تشبیه شده است چند امر به نحو اختصار اشاره می شود:
۱. آب، عامل اصلی حیات است و بدون آن هیچ موجودی زنده نمی ماند، وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ .(1. سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۳۰ )
۲. در شرایط تشنگی هر موجود زنده ای در جستجوی آب است.
3. فقط آب گوار است که تشنگی انسان را بر طرف میکند، آب شور و ناگوار بر تشنگی انسان می افزاید، آب شور کسی را سیراب نمی کند بلکه
موجب هلاکت انسان نیز می شود.
۴. همان طور که آب رفع عطش از تشنگان میکند و سبب حیات ابدان است، امام هم رفع عطش از تشنگان جان میکند یعنی با آب گوارای معارف و علوم، جانهای تفتیده و تشنه انسانها را سیراب میکند.
حقیقتاً جانها تشنه و تفتیده است و امام عامل حیات جان هاست، و جامعه انسانی بدون امام معصوم و حجت خدا همان جامعه قحطی زده و تشنه ای است که برای حفظ و تداوم حیات خویش احتیاج مبرم به توجه و تصدق امام دارد. و انسان عاقل و فرزانه در چنین وضعی در پیشگاه امام معصوم با کمال تواضع و اخلاص عرض میکند:
يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِلْنا بِبِضاعَةِ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ).(2. سورة يوسف (۱۲)، آیه ۸۸ )
هر که لسان قال او وفق زبان حال او حاجت خود ادا کند حاجت او روا کند
این سخن یک انسان عاقل است در پیشگاه امام ، زیرا خودشان به ما آموختند و ما را آگاه به مقام رفیع خود نمودند که امام معصوم آب گوارای زمان تشنگی و عطش است و انسانهای عاقل و فرزانگان به خوبی می فهمند که جامعه بشری بدون امام تشنه است و همان طور که بدن بدون آب زنده
86
نمی ماند، انسانیت انسان هم که حقیقتی غیر از بدن است که بدون معارف و حقایق زنده نمی ماند و به حیات طیبه نائل نمی شود و انسانها همواره احتیاج مبرم به تصدق امام دارند.
هنگامی که تشنگی بر بدن فشار آورد انسان ناله و فریاد سر می دهد که آب گوارا کجاست البته یک انسان تشنه در حالی که ناله تشنگی دارد، قطعاً در جستجوی آب هم خواهد بود انسان عاقل تشنه نمی نشیند و ناله کند، زیرا با ناله تنها آب پیدا نمی شود بلکه با تمام قوا در تکاپوی آب است. پس اصل تشنگی برای انسان عاقل عامل حرکت و تلاش و تکاپو است، نه منشأ رکود و ایستایی و ناله بی ثمر هم میکوشد آب پیدا کند و هم مواظب است آب شور نخورد. فرزانگان جامعه انسانی نیز در شرایط تشنگی روحی فریادشان بلند است که آب گوارای جانها کجاست در این رهگذر عالی ترین جلوه فریادها و ناله های فرزانگان و تشنگان حقیقت در کوی ولایت و امامت دعای نورانی ند به است، دعای ندبه یعنی فریاد انسانهای عاقل تشنه کام که در جستجوی آب گوارای حیات بخش جانها هستند.
آری، دعای ندبه ناله توأم با حرکت و قیام و تکاپوی آب حیات است، نه ناله رکود و خاموشی و خمودی. همان طور که اصل انتظار ظهور فرج دو نوع است، انتظار حرکت و تلاش و فریاد یا انتظار رکود و سکون و سکوت و است. انتظار رکود طرز تفکر بنی اسرائیل است قالُوا یا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً ما دامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا فَاعِدُونَ (سوره مائده (۵) آیه ۲۴). متأسفانه بعضی با این تفکر غلط و برداشت نادرست از انتظار منتظر ظهور منجی عالم بشریت هستند. دعای ندبه نیز که شعار و آرمان منتظران است، دو نوع می باشد. یقیناً انتظار رکود و ندبه سکوت و ناله خاموشی اثر ندارد انتظار بی مسئولیتی و بی توجهی انتظار سر در لاک خمودی فرو بردن و انتظار راحت طلبی هرگز مقدمات ظهور منجی عالم ارواح من سواه فداه) را فراهم نخواهد کرد.
87
انتظار واقعی ظهور فرج قیام میخواهد انتظاری که باید مقدمات ظهور را فراهم کند حرکت و تلاش میخواهد ناله و ندبه، معرفت و شناخت می خواهد.
فَلْيَبكِ الباكونَ وَإِيَّاهُم فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَلِمثلِهِم فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ وَلْيَصْرُحُ الصَّارِخُونَ وَيَضِجَّ الضَّاجُونَ وَيَعِجَ العَاجُونَ أَيْنَ الحَسَنُ أَيْنَ الحُسَينُ أَيْنَ أَبْنَاءُ الحُسَيْنِ صَالِحُ بَعْدَ صَالِحٍ ... أَيْنَ بَقِيَّةُ اللهِ الَّتِي لَا تَخْلُوا مِنَ العِتْرَةِ الهَادِيَةِ».(1. مفاتيح الجنان، دعای ندبه.)
ناله را هر چند میخواهم که آسان برکشم سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن
اما این که فرمودند: «والدال على الهدى»، امام دلیل راه هدایت است، به جهت این که انسان کامل معصوم هادی محض است هدایت محض است، مظهر اتم اسم الهادی است، اصلاً در حریم قدسی او شیطان راه ندارد، مکاشفاتش نور محض است قولش نور محض است تمام شئونش هادی است، زیرا در تمام شئون عصمت دارد.
و این که فرمودند: «والمنجى مِنَ الرَّدى». «رَدِى، رَدِى» یعنی هلاک شد، امام نجات بخش از هلاکت است.
امام معصوم با سیره و سنت معصومانه خویش جامعه و امت اسلامی را به سوی هدایت و رستگاری رهبری میکند و با نهی از منکر و تحمل سختی ها و زندان رفتن ها و قبول شهادت و مسمومیت و خون دل خوردن ها امت را از هلاکت نجات میدهد.
در پیرامون این کلام در ربار امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا ، دو مطلب باید مورد بررسی قرار گیرد .۱ مراد از هلاکت چیست؟ ۲ امام برای نجات امت اسلام از هلاکت چه سختی هایی را تحمل میکند.
بحث مبسوط درباره این موضوع در رساله ای جداگانه تحت عنوان نجات جامعه از جهالت و ضلالت در پر تو بعثت انبیا تدوین شده است که در این قسمت تقدیم میشود:
89
نجات جامعه از جهالت و ضلالت در پرتو بعثت انبیا
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
حمد ازلی خدای سبحان را سزاست که وحی آسمانی را وسیله نجات جامعه بشری قرار داد و تحیت ابدی پیامبران الهی به ویژه حضرت ختمی نبوت و اهل بیت عصمت و طهارت را رواست که با تبیین و اجرای حکم و احکام دین، امت را از سقوط در وادی جهالت و ضلالت نجات دادند، مخصوصاً حضرت ختمی امامت مهدی موجود موعود (عج) که منجی عالم بشریت و عدل کتاب بی بدیل الهی است. به این ذوات قدسی تولی داریم و از معاندان آنان تبری می نماییم.
قرآن کریم هدف رسالت انبیا را دو چیز میداند .۱. عالم کردن مردم، یعنی نجات جامعه از تاریکیهای جهالت ۲ عاقل نمودن آنها با تهذیب نفس یعنی نجات جامعه از ضلالت انبیای عظام در جامعه انسانی این دو هدف را دنبال میکنند که هم جامعه را از تاریکی جهالت و هم از تاریکی ضلالت نجات دهند.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ (۱. سوره جمعه (۶۲)، آیه ۲) یعنى نجات از ضلالت، وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (۲. سوره جمعه (۶۲)، آیه ۲) یعنی رهایی دادن از تاریکی جهالت. گاهی حاصل این دو را یعنی تزکیه و تعلیم عاقل کردن و عالم
90
نمودن طرز تفکر جامعه را بالا بردن و روح جامعه را تطهیر کردن نجات از ضلالت و جهالت به نورانی کردن تعبیر میکند: كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ(۱. سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۱)، هدف رسالت انبیا و ره آورد وحی الهی، نجات مردم از ظلمتها و هدایت جامعه به سوی نور است و مراد از ظلمت همان جهالت و ضلالت است. مردمی که سطح فکر و فرهنگشان پایین است، در تاریکی جهل به سر میبرند مردمی که از لحاظ روحی و اخلاقی گرفتارند و فساد دامنگیرشان شده است در تاریکی ضلالت و گمراهی به سر می برند ره آورد وحی الهی هدایت مردم است از این تاریکی ها به سوی نور.
تعبير «التخرج الناس قابل تأمل است زیرا اخراج و خارج کردن این معنی را میرساند که این هدایت کار آسانی نیست.
مردمی که با تاریکیهای جهل و گمراهی عادت کرده اند به راحتی از این ظلمتها بیرون نمی آیند، انبیای عظام و در تداوم حرکت آنها ائمه هدی خون دل ها خوردند تا جامعه را به سوی نور هدایت کنند تا مردم ظلمت زده را نورانی کنند.
بر این اساس تعابیر مهمی در کلمات در ربار ائمه معصومین وارد شده است، نظیر آنچه از وجود مبارک امام صادق نقل شده که:
لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصحابي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُم بِالسِّياطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا» (2.اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱)؛ دوست داشتم بر سر یارانم تازیانه می نواختند تا عالم شوند و از تاریکی جهل رهایی یابند. این روایت بیانگر درد دل امام معصوم است زیرا مردم به راحتی دنبال علم نمیروند و طبیعت مردم اقتضا میکند که به سوی فساد گرایش پیدا کنند. بر خلاف فطرت آنها که گرایش به سوی عالم ملکوت دارد. و کار اصلی انبیا نیز برانگیختن فطرت هاست، «وَيُثِيرُوا لَهُم دَفَائِنَ العُقُول»(3. نهج البلاغه، خطبة اول.)؛ انبیا آمدند تا این فطرت های زنده به گور شده را برانگیزانند و بیدار کنند.
91
پس انبیای عظام از طرف خدای سبحان مبعوث شده اند تا هم مردم را عالم کنند، یعنی سطح فکری جامعه را بالا بیاورند و هم جامعه را عاقل و عادل کنند. لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (1. سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۱. ) مردم را از ظلمت خارج کنند و به سوی نور هدایت نمایند این تعبیر «اخراج» همان معنای انقاذ است که در روايات مطرح شده است. وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وقتی بعثت رسول گرامی اسلام را در نهج البلاغه تبیین مینمایند می فرمایند: «فَهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَأَنْقَذَهُم بمكانه من الجهالة» (2. نهج البلاغه، خطبه اول.)، «انقاذ» یعنی نجات دادن انقاذ غريق، یعنی نجات دادن کسی که در حال غرق شدن است فرمودند وجود مقدس خاتم الانبیاء از طرف خداوند سبحان مبعو شدند تا مردم را در آن تاریکی ضلالت هدایت کنند و آنها را از جهالت نجات دهند همان تعبیر قرآن کریم است که فلسفه بعثت انبیا را خارج نمودن مردم از ظلمات به نور معرفی میکند.
از این تعبیر امیرالمؤمنین به این نکته پی میبریم که جامعه قبل از بعثت پیامبر اکرم ﷺ جامعه ای جهالت زده و گرفتار ضلالت و گمراهی بوده است مردم در غرقاب فساد و تباهی گرفتار و از سوی دیگر در جهل و نادانی قوطه ور بودند از نظر فکر و فرهنگ جاهل و از لحاظ اخلاق فاسد بودند. لذا تمام سعی رسول خدا این بود که مردم را از حیث فکر عالم کنند و از جهت اخلاق عادل در تداوم همین هدف متعالی رسول گرامی اسلام ، وجود مبارک سیدالشهدا، حسین بن علی در ترسیم و تبیین هدف از قیام خونین کربلا همان هدف پیامبر اکرم ﷺ را برای خود معرفی می نمایند، در آن وصیت نامه رسمی و معروف خود که در مدینه برای برادر خود محمد بن حنفیه مرقوم فرموند رسـ رسماً اعلان نمودند: «أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالمَعْرُوفُ وَأَنهَى عَنِ المُنكَرِ وَأَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَأَبِي عَلَى بْنِ أَبِي طَالِبٍ ». (۳. بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹)
92
فرمودند: من ادامه دهنده راه جدم و پدرم هستم، من همان راه انبیا را می خواهم تداوم بخشم یعنی میخواهم جامعه را از ظلمت نجات دهم می خواهم امت جدم را از این غرقاب جهالت و ضلالت نجات دهم و آنها را از این تاریکی ها به سوی نور هدایت کنم.
بنابراین اگر نجات جامعه از ضلالت و گمراهی همان عاقل شدن و عادل بودن است و نجات از جهالت و نادانی همان عالم کردن است، از این عالم عاقل و عادل به نورانی تعبیر میشود.
همان طور که انبیای عظام برای ایفای رسالت خویش جهت نجات دادن جامعه از ظلمت جهالت و تاریکی ضلالت گاهی از راه تبلیغ و گاهی از راه جهاد و شهادت اقدام میکردند اوصیای آنها و وارثان شان نیز گاهی از راه تبلیغ از راه ارشاد از راه نصیحت و موعظه اقدام به ایفای رسالت میکردند و گاهی هم با جهاد و شهادت البته در فرهنگ دین حرف اول شمشیر نیست انبیای الهی و اوصیا گرامیشان از اول با شمشیر در مقابل دیگران قرار نمی گرفتند بلکه در فرهنگ دین و قرآن حرف اول را دلیل و برهان و موعظه می زند وقتی دلیل و استدلال نتیجه نداد و موعظه اثر نداشت، نوبت به اسلحه و جنگ و جهاد میرسد. قرآن کریم این اصل را این چنین تبیین مینماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ(1. سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۵)؛ ما انبیا را با بینات ارسال کردیم، بینه یعنی دلیل انبیا با دلیل و برهان و استدلال مردم را دعوت میکنند عوام فریبی و اکراه و اجبار در اصل دعوت راه ندارد همراه اینها کتاب نازل کردیم زیرا اصلی ترین ره آورد وحی و کتاب الهی ساختن جامعه از راه بالا بردن سطح فکر و تطهیر جان است.
بدون تردید در هر جامعه ای مردم در یک سطح و یک نوع نیستند، بعضی از آنها سطح فکرشان بالاست اهل برهان و استدلالند، انبیا با این ها از راه
93
برهان وارد میشوند، بعضی از مردم سطح فکرشان وسیع نیست، ولی انسانهای سلیم النفس هستند دارای نفس زکی میباشند با اینها از راه موعظه وارد میشوند و با عده ای دیگر از راه جدال احسن وارد می شوند مجموع این ها می شود بینات. البته در بین مردم افراد لجوج و انسانهای قلدر بی عقل نیز هستند که گوششان به حرف و برهان و نصیحت و موعظه نیست قلدرها و زورگوهایی که چیزی جز زور نمی فهمند انبیا با اینها هم باید مقابله کنند، لذا فرمود: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِید. این سیره انبیاست در نجات جامعه از تاریکیهای جهل و ظلمتهای ضلالت وارثان و اوصیای خاتم الانبیا که تداوم بخش این حرکت الهی و نجات دهنده امت اسلام هستند همین راه و روش را ادامه میدهند.
ائمه معصومین برای نجات امت اسلام از جامعه گرفتار جهل چه مرارتها و دشواریها تحمل کردند چه خون دلها خورده و شهادت پذیرفتند. جامعه گرفتار جهل چگونه جامعه ای است؟
جامعه گرفتار جهل یعنی حاکمیت هوی و هوس، فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هواه.( سوره فرقان (۲۰)، آیه ۴۳)
جامعه گرفتار جهل یعنی حاکمیت ضد ارزشهای انسانی
جامعه گرفتار جهل یعنی رواج منکرات و تشویق گناه و معصیت.
جامعه گرفتار جهل یعنی بی توجهی به احکام و نوامیس الهی.
جامعه گرفتار جهل یعنی رواج دین گریزی و مسعد الحاد.
جامعه گرفتار جهل یعنی مسلخ ارزشها و آرمانهای متعالی اسلام
جامعه گرفتار جهل یعنی انزوای سرچشمه علم و حکمت و عدالت.
جامعه گرفتار جهل یعنی اجبار و اضطرار بر جام زهر نوشیدن مظهر اتم غيرت الهی.
جامعه گرفتار جهل یعنی عامل اصلی کربلا و دشت نینوا
94
جامعه گرفتار جهل یعنی سقیفه بنی ساعده و پیدایش چهارده قرن غربت ارزشها.
در چنین جامعه گرفتار ظلمت جهل است که امام معصوم حاضر می شود قبول شهادت کند تا امت اسلام را از این تاریکیها نجات دهد، زیرا نتیجه جهالت، ضلالت و گمراهی است و این جهالت و ضلالت همان هلاکت انسان و نابودی همه ارزشهای انسانی است که امام برای نجات امت از این نادانی و گمراهی و هلاکت تا مرز قبول شهادت یا مسمومیت تلاش میکند.
بر این اساس در زیارت روز اربعین سیدالشهدا حسین بن علی که از طرف وجود مبارک امام صادق نقل شده است این مضامین وجود دارد که «اللهمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلَيكَ وَابْنُ وَليكَ وَصَفِّيكَ وَابْنُ صَفِّيكَ الفَائِزُ بكرامَتِكَ أَكْرَمَتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّهَادَةِ وَاجْتَبَبْتَهُ بِطيبِ الوِلادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِن السَّادَةِ وَقَائِداً مِنَ القادةِ وَدَائِداً مِنَ النَّادَةِ وَأَعْطَيْتَهُ مَواريث الانبياء وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الأوصياء فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الجِهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ».(1. مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.)
پروردگارا من گواهی میدهم که حسین بن علی ولی تو و فرزند ولی توست و برگزیده تو و فرزند برگزیده توست که به لطف و کرمت رستگار شد تو او را به فیض شهادت گرامی داشتی و به سعادت مخصوص گردانیدی و به پاکی نسل برگزیدی و او را امام بزرگی از بزرگان عالم و پیشوایی از پیشوایان الهی جهان قرار دادی و مدافع از اسلام مقرر داشتی و میراث تمام پیغمبران را به او عطا کردی و او را از جانشینان پیغمبر و حجت خود بر خلق گردانید او هم در اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت کرد و اندرز و نصیحت امت را با عطوفت و مهربانی انجام داده و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد. در این زیارت نورانی سه مطلب مهم برای یک هدف متعالی، بیان شده است.
95
مطلب اول: «فَأَعْذَرَ في الدُّعاءِ» وجود مبارک سالار شهیدان در دعوت مردم و هدایت ،امت برای کسی عذری باقی نگذاشت، چه در دعوت های عمومی به صورت سخنرانی و نامه نگاری و چه به صورت دعوتهای خصوصی و حضوری سیری در جریان حرکت امام حسین از مدینه تا عاشورا این مدعا را ثابت میکند.
مطلب دوم: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ» یعنی در نصیحت دریغ نورزید. حضرت امام حسین آن جا که نیاز به نصیحت بود نصیحت کردند.
مطلب سوم: «وَبَذَلَ مُهجَتَهُ فِيك»، «بَذَلَ» یعنی بخشید، «مُهجَتَهُ» یعنی خون جگرش را برای چه کسی؟ «فيك در راه تو به ذات اقدس اله عرض میکنیم حسین بن علی در راه تو از خون جگرش که حکایت از ایثار جان است دریغ نورزید. حال این سه کار مهم را آن حضرت برای چه انجام داد؟ هدف از این همه مرارتها و محنت ها چیست؟
لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الجِهَالَةِ وَحَيْرَتِ الضَّلالة حسين بن علی برای نجات بندگان تو و اخراج آنها از ظلمتها و نجات آنان از تاریکی ها و هلاکت ها این همه مرارت و سختی تحمل نمود تمام این محنتها برای آن بود که سالار حسین بن شهیدان عالم میخواست مردم را از ظلمت جهل نجات دهد و از تاریکی ضلالت و گمراهی رهایی بخشد.
آری حسین بن علی برای انسانیت و احیای ارزشهای انسانی و برای آرمان الهی این همه مصیبت را تحمل نمود لذا انسانیت برای همیشه تاریخ مدیون حسین بن علی است.
بنابراین خطوط اصلی رسالت انبیای الهی دو چیز است، یکی نجات جامعه و امتها از جهالت یعنی عالم کردن مردم و دیگری نجات جامعه از حیرت ضلالت یعنی عادل کردن آنها و امامت تداوم بخش اهداف رسالت و نبوت است و امامان معصوم ادامه دهنده این حرکت نجات بخش هستند؛ هر یک از آنها در عصر خود برای ایفای رسالت خویش، یعنی نجات جامعه
96
از جهالت و ضلالت مرارتها دیدند و محنت ها چشیدند.
لذا امام صادق در زیارت روز اربعین به ما آموخت که در پیشگاه ربوبی عرض کنیم خدایا حسین بن علی این انسان کامل معصوم برای نجات بندگان تو از تاریکی جهالت و حیرت ضلالت و گمراهی که عامل اصلی هلاکت انسان است خون جگرش را بخشید و شهادت خود و عزیزان خویش را پذیرفت تا امت اسلامی را از این غرقاب نادانی و گمراهی رهایی بخشد و نجات دهد. و الحمد لله رب العالمين.
97
فصل پنجم
«الإمامُ النَّارُ عَلَى التفاع، الحارُّ لِمَنِ اصطلى بِهِ، وَالدَّليلُ في المَهالِكِ، مَنْ فَأَرَقَهُ فَهَالِكُ»: امام، آتش روشنی بخش بر بلندی است که هر کس به آن نزدیک شود، او را گرم می کند و در مهلکه ها راهنماست هر کس از آن جدا شود، هلاک می گردد. سه مطلب در این فصل محل بحث است:
مطلب اول: «الإمامُ النَّارُ عَلَى التفاع»، «اليفاع: ما ارتفع من الارض»، به جاهای بلند نظیر کوه و تپه میگویند «یفاع» در این فقره از این کلام نورانی امام به آتش روشن روی تپه تشبیه شده است که راهنمای گم گشتگان در همه زمان ها است.
آتش خصوصیات و ویژگیهای گوناگون دارد تشبیه به آتش گاهی ممکن است به لحاظ سوزندگی آن باشد چون آتش سوزاننده است و گاهی ممکن است به جهت حرارت و گرمای آن باشد و گاهی ممکن است به خاطر روشنایی و نور آن باشد. در این جا که فرمودند امام آن آتش روی تپه است تشبیه به لحاظ نور و روشنایی آن است یعنی امام نور هدایتگر و مشعل هدایت امت است.
معمولاً بیابان مستعد برای گم شدن است چون نه راه مشخص دارد و نه علامت معین تپه ها و کوه های یک شکل و زمینهای صاف آن موجب گم کردن راه میشود انسانهای بدون راهنما نوعاً در شب و در بیابان گم می شوند کسانی که در بیابانها مشغول کار هستند برای این که همدیگر را گم نکنند و موقعیت خود را حفظ کنند روی تپه های بلند آتش روشن میکنند این روشنی آتش از دور راهنمای آنهاست که هنگام بازگشت، آتش را ببیند و به آن سو بیایند و مسیر خود را پیدا کنند.
به همین لحاظ آن حضرت فرمودند امام آتش روشنی بخش در بلندی است امام مشعل راهنمای کسانی است که در کوی امامت و ولایت سیر می کنند، اگر در مسیر حرکت فاصله ای به وجود آمد، راه را گم نکنند، لذا
98
پیروان امام هرگز گم نمیشوند شیعیان امام هیچ وقت راه رسیدن به هدف را گم نمیکنند. هر کس از امام فاصله بگیرد چه عقب بماند، یا تندروی کند و جلوتر قرار گیرد از برکت هدایت و راهنمایی او محروم می شود.
مطلب دوم: «الحار لِمَنِ الصطلى به» در این فراز از کلمات امام هشتم در معرفی امام معصوم امام به گرما و حرارت تشبیه شده است. امام کانون گرما و حرارت برای سرمازدگان بشری است جامعه انسانی بدون امام معصوم جامعه سرمازده است و جامعه سرمازده و شتوی و زمستانی است، جامعه ای پژمرده و برگ ریزان و بی ثمر است. این امام است که کانون حرارت جامعه است با وجود امام همه چیز حیات می یابد.
فصل بهار با حرارت بهاری اش همه جا را سبز میکند و به همه طبیعت خرمی میبخشد امام بهار است و با دم مسیحایی اش به همه خرمی و طراوت و بالندگی می دهد، منشأ زنده شدن و سبز و با ثمر شدن است، بهار وجود امام تمام سرمازدگان زمستانی را حیات نو و رشد و نشاط زندگی می بخشد. بدون امام همه جا زمستان و همه چیز سرمازده است امام روح حرارت جامعه است. و با امام همه چیز زنده و خرم است.
جامعه بدون امام، جامعه شتوی و زمستانی است و الان جامعه بشری بیش از هزار سال است که در سرمای زمستان زندگی میکند و حقیقت ظهور امامت یعنی ظهور حضرت مهدی موجود موعود ارواح من سواه فداه بهار زندگی جامعه بشری است و آن زمانی تحقق می یابد که جامعه بشری بفهمد در سرمای زمستان زندگی میکند بفهمد پژمرده و بی نشاط است و بفهمد نیاز مبرم به کانون حرارت بهاری دارد. هر گاه سطح درک مردم به این حد رسید و توانستند واقعیتهای تلخ دوران هجران امام را بفهمند و توانستند احتیاج مبرم به وجود امام معصوم را باور کنند آن گاه انتظار واقعی تحقق می یابد و سنت الهی اقتضا میکند در چنان شرایطی حجتش را بر مردم ظاهر کند.
مطلب سوم: «والدليل في المَهالِكِ مَنْ فَأَرَقَهُ فَهالِك؛ امام دلیل و راهنما در
99
لغزشگاه های خطر و پرتگاههای هلاکت است انسان در مسیر خطرناک احتیاج مبرم به راهنما دارد امام راهنمای مسیر انسانی از خطر هلاکت است بدون وجود امام معصوم غرق شدن و در چاه افتادن حتمی است. هر کس از امام فاصله بگیرد هلاک می شود.
وجود مبارک امام هادی در زیارت نورانی جامعه کبیره به ما آموختند که در پیشگاه امامان معصوم عرض کنیم:
وَبِكُم أَخْرَ جَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَفَرِّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الكُرُوبِ وَأَنْقَذَنَا مِن شَفَا جُرُفِ الهَلَكَاتِ وَمِنَ النَّارِ». (1. مفاتيح الجنان، زیارت جامعة كبيره.)
به واسطه شما خداوند سبحان ما را از ذلت نجات داد و غم ها و اندوه های شدید ما را بر طرف ساخت و از وادی مهالک عالم و آتش دوزخ رهانید.
و در قسمت دیگر فرمودند: «مَنْ آتَاكُم نَجى وَمَنْ لَمْ يَأْتِكُم هَلَكَ»؛ هر كس روبه سوی شما آمد نجات ابدی یافت و آن که از این درگاه دور شد، به هلاکت رسید.
فصل ششم
الإمامُ السَّحابُ الماطِرُ، وَالغَيْثُ الهَاطِلُ، وَالشَّمْسُ الْمُضِينَةُ وَالسَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ، وَالْأَرْضُ البَسِيطةُ، وَالْعَيْنُ الغَزِيرَةُ، وَالغَدِيرُ وَالرَّوضَةُ».
امام ابر پر باران و باران پربرکت است خورشید درخشان، آسمان سایه افکن و زمین گسترده است او چشمه جوشان و برکه و باغ پرثمر و بوستان زندگانی است هفت مطلب در این فصل مطرح است:
مطلب اول: «الإمامُ السَّحابُ الماطِرُ، وَالغَيْتُ الهَاطِلُ»، «هَطَلَ، هَطْلا و تهطالاً المَطَرُ» یعنی باران پیوسته و پراکنده و یا قطره های درشت بارید، «الهطل باران پیوسته و پیاپی.
امام ابری است بارنده و بارانی است شتابنده هر بارانی را باران هاطل نمی گویند آن بارانی که پشت سر هم و پیاپی میبارد و در زمین جاری.
۱۰۰
می شود، آن را میگویند: «مَطَرُ هَطِلٌ»، باران پیوسته.
این مطلب که امام ابر پرباران و باران پربرکت است، یا از باب حمل مسبب بر سبب است به این معنا که امام سبب ابر بارنده و باران شتابنده است و بدون اذن امام معصوم نه ابری است و نه بارانی همان طور که در زیارت نورانی جامعه کبیره به ما آموختند در پیشگاه ملکوتی امامان معصوم عرض کنیم: بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثُ وَبِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ الا بِإِذنِهِ»(1. مفاتيح الجنان، زیارت جامعة كبيره.)؛ خداوند سبحان به واسطه شما عالم ایجاد را افتتاح کرد و به وسیله شما نیز کتاب آفرینش را ختم فرمود و به واسطه شما خدا بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را بپا داشت تا بر زمین به امرش فرود نیاید. پس اگر از باب حمل مسبب بر سبب باشد این معنایی درست و مطلب حقی است زیرا انسانهای کامل و سفرای الهی در مقامی قرار گرفته اند که تمام قوای عالم به اذن الله در تحت فرمان آنهایند این یک اصل اساسی در مبحث امامت و انسان کامل شناسی است بیان مطلب این که:
خدای سبحان با تعبير جَاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً (2. سوره حجر (۱۵)، آیه ۳۰)، همه فرشته ها را مأمور در انجام رسالت ویژه ای معرفی کرده است پس تمام امور جهان تحت تدبیر فرشتگان است به اذن الله، چنان که تمام فرشتگان مدیران امور جهان اند به اذن الله و از طرفی هیچ فرشته ای نیست که در برابر انسان کامل و کون جامع ساجد نباشد فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(3. سورة فاطر (۳۵)، آیه ۱.) ، این تعبیر رسا با جمع محلی به الف و لام و تأکیدهای مکرر نشانه خضوع همه فرشتگان علمی و عملی جهان است نسبت به کون جامع که همان انسان کامل باشد. قهراً تمام اسرار علمی عالم و تمام رموز عملی جهان در پیشگاه انسان کامل منقادند، زیرا هر تمام اسرار علمی و رموز عملی جهان پیشگاه انسان کامل معصوم منقادند. مقیدی در برابر مطلق خود خاضع است.
این جامعیت انسان کامل نه تنها در این است که به حقایق جهان و اسامی
۱۰۱
نهانی آنها آگاه است بلکه به اسمای حقیقی مدبرات آنها، یعنی فرشتگان نیز احاطه وجودی دارد، زیرا منظور از تعلیم اسما به آدم، فقط اسرار جهان تحت تدبیر ملائکه نمیباشد بلکه مراد اسماء و حقایق همه نشئه امکان، حتى حقایق فرشتگان و اسرار هستی آنان و آغاز و انجام آنها می باشد ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّها (1. سوره بقره (۲)، آیه ۳۱) و آن مقام جمعی انسان کامل چون نسبت به مقام های بعدی بسیط است هم مقام علم به همه حقایق امکانی است و هم قدرت بر آنها.
سبب مسجود بودن انسان کامل و علت خضوع تکوینی همه فرشتگان علمی و عملی نسبت به وی همانا جامعیت علم به اسما و حقایق نظام امکانی اوست.
نفوس انسانهای کامل یعنی امامان معصوم از آن جهت که تقدم وجودی بر فرشتگان الهی دارند و قبل از آنها خلق شده اند، در مقام جمعی خود، واجد همه کمالات هستی آنها خواهند بود، لذا تمام معجزات علمی و عملی انبیای گذشته را دارا بوده و میباشند خواه تسخیر فضا همانند سلیمان و خواه سلطه بر دریا و زمین همانند موسی و خواه سلطه بر امواج آتش به مانند ابراهیم و خواه بر احیای موتی و ابرای آکمه و ابرص و اخبار به ذخایر خانه ها و مانند آن چون عیسی و خواه معجزه حضرت داود و حضرت صالح و.... و این ولایت کلیه از آن نفوسی است که درجه وجودی آنان به همه اسرار جهان آفرینش به اذن الله مطلع و محیط باشد.(۲. سرچشمه اندیشه، ج ۱، با تلخیص)
این که امام هشتم فرمودند امام ابر پر باران و باران پربرکت است، یا از باب حمل مشبه به بر مشبه است یعنی امام مانند ابری است بارنده و مانند بارانی است شتابنده این تشبیه از جهت منفعت و رحمت عام است، زیرا امام مظهر اتم رحمت و برکت الهی است. همان طور که ابر بارنده منشأ برکات و خیرات است، امام هم منشأ رحمت و بالندگی است.
مطلب دوم: «والشمسُ المُضيئة»؛ امام معصوم خورشیدی فروزنده است.
۱۰۲
همان طور که خورشید عالم جسمانی را روشن میکند و منشأ ظهور و بروز موجودات طبیعی میشود و با وجود خورشید روز پدیدار میگردد و با نبود آن همه جا را ظلمت و تاریکی فرا می گیرد، امام معصوم نیز عالم روحانی را نورانی میکند و منشأ ظهور و بروز حقایق جهان می شود و با وجود امام، عالم به روز تبدیل میگردد. امام سرچشمه لایزال نور الهی است، شروق نور امام شروق نور امام عالم امکان را روشن کرده است. امام معصوم از حيث اطلاق وجودی وسعه ذاتی در مرتبه ای از وجود قرار دارد که تمام کائنات در تحت احاطه وجودی اوست. عالم امکان را روشن کرده است وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا.( ۱ سوره زمر (۳۹)، آیه ۶۹)
به این نکته نیز باید توجه داشت که این فصول از کلمات در ربار هشتمین نیر فروزان برج امامت و ولایت حضرت امام علی بن موسی الرضا، ناظر به معرفت و شناخت امام از منظر عرفان اسلامی است و اهل عرفان و معرفت در این باب هر چه گفتند از این چشمه های الهی نوشیده اند.
مطلب سوم: «وَالسَّماءُ الظَّلِيلَةُ»، «الظَّلِيل» سایه دار، «الظل الظليل» سايه پیوسته و همیشگی است.
در دار هستی بر هر مرحله عالی از وجود نسبت به مرحله دانی، آسمان اطلاق میشود و بر هر مرحله دانی نسبت به عالی ارض و زمین اطلاق میگردد بر این اساس آن که آسمان است مرحله عالی است، نسبت به ارض و زمین از حیث وجودی سایه افکن است و هر زمین زیر سایه وجودی و احاطه آسمان آن قرار دارد در این مطلب سوم درباره امام معصوم گذشته از عنوان سما و آسمان با معنای احاطی آن برای تأکید عنوان «الظليلة» نیز بیان شده است، یعنی امام آسمان سایه افکن است امام از حیث ارتقای وجودی و اطلاق و سعه ذاتی در مرتبه ای از وجود قرار دارد که تمام کائنات در تحت احاطه وجودی اوست جميع موجودات عالم امکان زیر سایه ولایت اوست و خلاصه آن که وجود مبارک امام معصوم بر سراسر جهان امکان سایه افکن است. زیرا یکی از اسم های صادر نخستین ظل ممدود» است، یعنی سایه گسترده الهی یعنی سریان وجود در دار هستی و انسان کامل معصوم نیز در
۱۰۳
مقام عروج و اعتلایش با آن ظل ممدود و رق منشور، اتحاد وجودی برقرار کرده است. بر این اساس انسان کامل معصوم آن آسمان سایه افکن بر عالم امکان است.
مطلب چهارم: «والأرض البسيطة»، تشبیه امام به زمین گسترده، هم اشاره به سعه وجودی امام دارد که امام مانند زمین گسترده است، محدود به زمین و زمانی معین نیست و هم اشاره به گستردگی رحمت و برکت امام دارد که سفره برکت امام برای همه گسترده است چه بخواهند و چه نخواهند چه مسلمان باشند و چه مسلمان نباشند و اصلاً اعتقادی به امام و امامت نداشته باشند، زیرا وقتی ثابت شد که تمام قوای عالم به اذن الله تعالى تحت دستور و امر امام معصوم در نظام هستی در کارند و این یک امر تکوینی است، از این رو تکویناً همه به فرمان الهی امام معصوم حیات پیدا میکنند و روزی می خورند.
مطلب پنجم: «وَالعَيْنُ الْغَزِيرَةُ»، «الغَزِير» يعنى بسیار و فراوان از هر چیز جمع آن «غزار»، «الغَزِيرَة» مؤنث غَزِير ، الغَزِيرَة من الآبار والينابيع» چاه يا چشمه پر آب.
امام چشمه جوشان فیض و رحمت و برکت الهی است تشبیه امام به فیض تجلی چشمه بسیار جوشنده برای آن است که اساساً فلسفه وجودی امام، خیر و دائمی حق برکت و افاضه است زیرا انسان کامل معصوم، فيض تجلى دائمى حق تعالی و منبع جميع علوم و معدن تمام اسرار عالم است.
مطلب ششم: «والغدير» «الغدير: قطعة من الماء يُغادرها السيل اى يتركها اسرار عالم غدیر یعنی مقداری آب که سیل در آبگیر بر جای گذارد، وقتی سیل می آید قطعه ای از زمین که سطح آن نسبت به سطوح دیگر پایین تر است، از آب سیل پر میشود و به صورت بر که باقی می ماند نوعاً مردم از آب سیل بهره ای نمی برند ولی از آب برکه ها استفاده میکنند همان طور که مردم موقع جاجت و نیاز به آب سراغ آب برکه میروند در هنگامه نیاز نیز سراغ امام می روند.
همان گونه که بر که محل آب است که حیات ابدان را تأمین می کند، امام
۱۰۴
معصوم هم محل و معدن علم و معرفت است که حیات ارواح را تأمین می کند. از همین جهت ماء معین بر امام معصوم تطبیق شده است، ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ (1. سوره ملک (۶۷) آیه ۳۰) ماء معین» آبی است که چشم ببیند و در دسترس قرار بگیرد در ذیل آیه شریفه سوره ملک، نقل شده است که:
عن على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر في قول الله عز وجل: قُلْ أَرَأَيْتُم إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُم غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بماءٍ مَعِينٍ، قال أَرَأَيْتُم أَصْبَحَ امامكم غائباً فَمَن ياتيكم با مام مثله».(2. تفسير نور الثقلين، ج ۵، ص ۳۸۶ )
از وجود مبارک امام کاظم له درباره این آیه «بگو به من خبر دهید اگر گوارای زندگی آبهای سرزمین شما در زمین فرو رود چه کسی میتواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟ نقل شده است که فرمود اگر امام زمانتان غایب بشود، چه کسی میتواند مثل او برای شما بیاورد. در این کلام نورانی امام معصوم به عنوان آب جاری و گوارا معرفی شده است.
و در روایت دیگر از آن حضرت درباره این آیه نقل شده است: «فقال اذا فقدتم أمامكم فلم تروه فماذا تصنعون(۳ . همان، ص ۳۸۷ ) وقتی امام معصوم در بین شما نباشد و نتوانید خدمت او برسید چه میکنید.
حقيقتاً امام معصوم ماء معین است یعنی آب گوارای زندگی است، اگر انسان به آب دسترسی نداشته باشد از تشنگی چه میکند؟! لذا در این حدیث نورانی امام هفتم موسی بن جعفر نیز می فرماید زمانی که به امام معصوم دسترسی نداشته باشید چه میکنید؟
و در پیرامون همین مطلب از وجود مبارک امام باقر نقل شده است. عن ابی جعفر في قول الله عزّ وجل: «قُلْ أَرَأَيْتُم إِنْ أَصْبَحَ مَاءُ وكُم غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُم بماء معين» فقال: هذه نزلت في الامام القائم بقول: إِنْ أَصبح امامكم غائباً عنكم لا تدرون أين هو ؟ فَمَنْ يَأْتِيكُم بامام ظاهر يأتيكم باخبار السماوات والارض وحلال الله وحرامه.
۱۰۵
ثم قال الله : والله ما جاء تاويل هذه الآية ولابد أن يجيىء تأويلها». (.۱ همان)
حضرت امام محمد باقر فرمودند: این آیه کریمه درباره قائم آل محمد (عج) نازل شده است زمانی که امام معصوم از شما غایب گردد و ندانید که امام شما کجاست؟ چه کسی او را برای شما ظاهر میکند تا از عالم غیب و شهادت برای شما خبر بیاورد و حلال و حرام الهی را برای شما تبیین کند. سپس آن حضرت فرمودند: به خدا سوگند زمان تأویل این آیه می آید، یعنی زمان هجران دوران غیب خواهد بود.
مطلب هفتم: «والروضة»، امام معصوم بستان است، گلستان است. تعبیر خیلی شیرین است امام به روضه و گلستان تشبیه شده است، به جهت حصول فرح و سرور و شادمانی در هنگام زیارت امام و دیدار او.
هر انسانی که دارای طبع سالم باشد با دیدن گل و گلستان و روضه و بستان نشاط پیدا می کند، فرح و شادی برای او حاصل میشود؛ بسیاری از غم و اندوه ها بر طرف میگردد آرامش به انسان دست میدهد. همان طور که با دیدن یک باغچه گل و گلستان در انسان سرور و شادمانی ایجاد می شود، با مشاهده و دیدن امام معصوم نیز برای انسان نشاط و شادی غیر قابل وصفی حاصل میگردد. حقیقتاً دیدار امام معصوم روشنی بخش چلچراغ دلهاست، وقتی انسان خدمت امام تشرف حاصل میکند چه در بیداری یا در رؤیای صادقه حداقل تا چهل روز چلچراغ دل او روشن است. این گونه نشاط و شادمانی در زندگی انسان اثر سازنده دارد انسان سالکی که به برکت طهارت نفس، توفیق حضور امام معصوم نصیبش شده هرگز در حریم زندگی او گناه وجود ندارد سرور دیدار امام آن چنان انسان را از نظر روحی سبک و با نشاط میکند که انسان معنای معراج را در عبادت می چشد.
بهترین نعمتی که خداوند سبحان به دلهای صاحب دلان می دهد، دیدار مستمر امام معصوم این روضه رضوان و بستان زندگانی است و سخت ترین
۱۰۶
آسیبی که به دلهای دردمندان می نهد خاموشی چلچراغ دلهاست بر اثر عدم ارتباط با امام معصوم. البته:
آن که را روی به بهبود دیدن روی نبی سود نبود
آری در مباحث گذشته مطرح شد که اگر انسان در مسیر سیر و سلوک الهی
انسانی اش یعقوبی مشرب بشود یقیناً بوی خوش عزیزش را استشمام می کند و او را می بیند و این دیدار طراوت بخش جان هاست. در زندگی اولیای الهی حلاوت و شیرینی بالاتر از ارتباط با امام معصوم وجود ندارد، و این که اولیای الهی به مرگ و انتقال به برزخ آن قدر علاقمندند جهتش آن است که در دنیا کسی نتوانسته در یک زمان خدمت تمام معصومین تشرف حاصل کند، ولی در هنگام انتقال از دنیا تمام چهارده معصوم برای انسان تمثل می یابند و چون برای مؤمنین و اولیای الهی این تمثل با چهره مهر و جمال حاصل می شود شیرینی و حلاوت آن تمام سختی موت را برای انسان آسان میکند.
اسمای مبارک آنها نیز بسیار حلاوت و شیرینی دارد، در زیارت نورانی جامعه کبیره، به پیشگاه ملکوتی آنها عرض میکنیم: «فَما أخلی اسمائكم». (۱. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.) ممکن است کسی بر اثر سوء مزاج روحی از اسمای شریف آنها حلاوت و شیرینی احساس نکند همان طور که اگر کسی گرفتار سوء مزاج جسمانی باشد، مانند سرماخوردگی شیرینی و حلاوت میوه را احساس نمی کند و چه بسا برای او مضر هم است ولی برای انسان دارای قلب سلیم و مزاج سالم حقيقتاً اسمای مبارک ائمه طاهرین و حضرات معصومین حلاوت غیر قابل وصفی دارد.
و به این نکته معرفتی باید توجه داشت که اسمای معصومین قرار دادی و اعتباری نیست نظیر دیگران اسمای شریف آنها تکوینی است و با متن نظام عالم هماهنگ است هر یک از معصومین گذشته از مزایای عامه ولایت تکوینی مظهری خاص از اسمای حسنای حق تعالی هستند. بر این
۱۰۷
اساس اسمای مبارک هر یک از آنها با مظهریت خاص آنها هماهنگ می باشد. لذا خود آن ذوات قدسی به ما آموخته اند در مشهد و محضر انور آنها عرض کنیم: «گلامُكُم نُورٌ وَأَمْرُ كُمْ رُشْدٌ وَوَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى وَفِعْلُكُمُ الخَيْرُ وَعَادَتُكُم الإحسانُ وَسَجِيَّتُكُمُ الكَرَمُ (۱. همان)؛ سخن شما نور بخش دلها، و امر و فرمان شما هدایت و ارشاد خلق کار شما نیکو و عادت شما نیکی و احسان فطرت شما کرم و بخشش است اینها اثرات وجودی امام معصوم است و هر کس ارتباط بیشتر با او داشته باشد بیشتر و بهتر از اینها بهره مند می شود.
چون کلام امام نور است وقتی انسان توفیق حضور در خدمت امام را پیدا می کند و کلام امام را میشنود حلاوت آن دل انسان را ذوب میکند.
کسی که در یک رؤیای شیرین توفیق حضور در محضر ملکوتی حضرت امام حسن عسگری و وجود مبارک امام زمان ارواح من سواه فداه) پیدا کرده بود میگوید در آن محفل نور و سرور متحیر بودم خدمت کدام امام برسم با عقل قاصر خودم فکر کردم چون حضرت امام حسن عسگری پدر و بزرگترند ادب اقتضا میکند اول خدمت ایشان بروم، از این رو به طرف ایشان رفتم تا دست مبارک ایشان را ببوسم آن حضرت با یک اشاره و تبسم فرمود: اول امام زمانت در دفتری از این محفل نور چنین حکایت میکند:
الهی من فدای آن گل خندان گردم چه دیدم من شنیدم من امام عسکری هم آن امام آخرین را
خدایا من در این عالم ندیدم با حلاوت تر از این دیدار که پرسیدم سؤالاتم ولی فرصت نداد غفلت که پرسم آخرین را
پس امام معصوم انسان کامل و خليفة الله روضه و گلستان است، بستان زندگی است زندگی بدون محبت و ولایت امام ظلمت کده تاریکی و در رهن ویرانی است زندگی بدون ارتباط با امام زمان (عج) ارزش زیست ندارد، زیرا امام معنای زندگی است هدف و آرمان حیات بشری است، اصلی ترین
۱۰۸
سرمایه زندگی محبت و ولایت امام است البته محبت بدون معرفت ممکن نیست و عمق محبت به شعاع معرفت است هر چه معرفت و شناخت بیشتر باشد عمق محبت نیز بیشتر خواهد بود.
در احادیث اهل عصمت و طهارت وارد است که قُبُورُنَا قُلُوبِ مَن والأنا»، و قُبُورُنا قُلُوبُ شِيعتنا»(۱ هزار و یک نکته، ص ۶۰۸)؛ قبرهای ما قلبهای شیعیان ماست. این بیانگر اوج محبت است بر همین اساس در مشهد ملکوتی آن ذوات قدسی عرض می کنیم: «مُسْتَجِيرُ بِكُم زائر لَكُم لأئِذُ بِقُبُورِكُم»(2. مفاتيح الجنان، زیارت جامعة كبيره.)؛ به درگاه شما پناهنده ام و به زیارت شما شتافته و به قبور و مرقد مطهر شما پناه آورده ام.
فصل هفتم
الامام الأنيس الرفيق والوالِدُ الشَّفِيقُ وَالاَخُ الشَّفِيقُ وَالأُمُّ البَرَّةُ بالوَلَد الصغير وَمَفْزَعُ العِبادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّادِ.»
امام انیسی است همراه پدری است مهربان برادری است دل سوز، مادری است مهربان برای بچه صغیر و پناهگاه مردم است در سختی های روزگار. سه مطلب در این فصل مطرح است:
مطلب اول: «الامام الأنيس الرَّفِيق»، «انيس» یعنی اُنس دهنده انسان در حالت وحشت در شرایط طبیعی زندگی انیس داشتن ضروری نیست، انیس آن وقت برای انسان ضرورت پیدا میکند که حالت ترس و وحشت و شرایط اضطراب و دلهره برای او پیش آمده باشد انیس انسان را در چنین شرایط از رعب و وحشت نجات میدهد و انسان را آرام میکند، و انیس اگر رفیق و همراه نیز باشد خیلی مؤثرتر خواهد بود.
در این قسمت وجود مبارک امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا می فرمایند امام معصوم انیس همراه است یعنی در شرایط سخت و وحشتناک پناه بردن به امام باعث آرامش انسان می شود. امام انیس رفیق
۱۰۹
است رفاقت از مهربانی و دلسوزی است دلسوزی کردن معیار و محور رفاقت است امام انیس و رفیق سالکان کوی لقای حق است و جز خیر چیز دیگری از او دیده نمی شود.
قرآن کریم درباره وجود مقدس رسول خدا می فرماید: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ)( 1. سوره توبه (۹) آیه ۱۲۸) پیامبری از خودتان به سوی شما آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، با حرص و شوق کوشش میکند تا شما مؤمن بشوید، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است.
رحمت خاص حق تعالی در وجود مقدس رسول اکرم ﷺ تجلی کرده و او مظهر آن شده است سعی و تلاش آن حضرت در حد حرص آن است که می کوشد مردم به کمال ایمانی خود برسند امام معصوم هم که وارث پیامبر عظیم الشأن ﷺ می باشد در این گونه خصال قرآنی با او شریک است.
مطلب دوم: «وَ الوالِدُ الشَّفِيقُ وَالأَخُ الشَقِيقُ والأُمُّ البَرَّةُ بالوَلَدِ الصَّغير»، بحث اصلی مطلب دوم ادامه بحث مطلب اول است منتهی با تعبیرهای گوناگون امام پدری دلسوز و مهربان برای جامعه بشری است که جز خیر برای امت چیزی از او دیده نمیشود اما این که امام را به عنوان برادر معرفی فرمود خداوند سبحان در مورد بعضی از انبیا تعبیر به برادر کرده است، نظیر آیات و إِلَى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قَالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا الله...(2. سوره اعراف (۷)، آیه ۷۳) برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم و او به آنها فرمود: خدا را عبادت کنید. ﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخاهُمْ هوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا الله ....( 3. سوره هود (۱۱)، آیه ۵۰) برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم تا آنها را به عبودیت حق تعالی دعوت کند. إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ(4. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۱۰۶) آن هنگام که برادرشان نوح به آنها گفت: چرا تقوا پیشه نمی کنید.
در تمام موارد، عنوان برادر از باب لطف و دلسوزی و مهربانی است و قید
۱۱۰
شقیق یعنی برادر تنی نیز برای تأکید همین معناست. اما این که فرمود: «وَالاُم البَرَّةُ بالوَلَدِ الصَّغِيرِ»، امام همانند مادری سرشار از محبت به کودک، نسبت به امت است.
جنبه مهر و عطوفت و تربیت مثل اعلای مادری است و اگر شخصیت مادر به نسبت فرزند کوچک و نوزاد ملاحظه شود لطایف بسیاری مطرح خواهد شد، گذشته از جنبه مهر و عطوفت جنبه تغذیه مواظبت همه جانبه نظافت، تلاش در رشد و مانند اینها نیز مطرح است.
اگر فرمود: امام همانند مادری با محبت است به جهت آن که تغذیه روح و روان پرورش جان و ایمان مواظبت از فکر و اعتقاد و رشد و اعتلای شخصیت انسانی الهی امت به عهده امام معصوم است.
مطلب سوم: «وَمَفْزَعُ العِبادِ في الدّاهِيَةِ النَّادِ»، «المَفْزَع» یعنی پناهگاه، «الداهية» یعنی امر بزرگ «الناد» یعنی رنج سختی امام پناهگاه مردم است در گرفتاریهای کمر شکن پناهگاه بودن امام در زیارت نورانی جامعه کبیره به این تعبیر بیان شده است: «وَ كَهْف الورى» غاری که پناهگاه باشد کهف نامیده می شود، «وری» به معنای خلق است؛ این واژه اگر شامل همه مخلوقات نشود حداقل شامل همه انسانها میشود. در این که انسانهای کامل معصوم ائمه اطهار پناهگاه مردم اند روایات فراوان نقل شده است.
وجود مبارک امام صادق در جواب نامه محمد بن الحسن بن شمون فرموند: «نحن كهف لمن التجأ إلينا»( 1. بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۹۹)، ما پناه برای هر کسی هستیم که به ما پناه آورد. چه این که حضرت وصی، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب در معرفی خود می فرماید: «أنا علم الهدى وكَهفُ التَّقى»(2. همان، ج ۲۵، ص ۳۲)؛ من پرچم هدایت و پناه اهل تقوا هستم.
پس امام ملجأ و پناه مردم در گرفتاریها و شداید و سختی های زندگی است و کسی از این مهالک نجات می یابد که به امام پناهنده شود. وجود مبارک
۱۱۱
امیر المؤمنین درباره رسول خدا می فرمایند: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ البَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله و سلم(1. نهج البلاغه، من غريب كلامه9.)؛ هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور می شد. ما به رسول خدا پناه میبردیم پس وجود مقدس خاتم الانبیا گذشته از این که خود پناهگاه مردم است ملجأ و ملاذ ائمه اطهار نیز می باشد. مردم در شرایط سخت به امام پناهنده میشوند ولی امام در شرایط دشوار به رسول خدا پناه میبرد. پس او میشود مثل اعلای پناهگاه خلق.
فصل هشتم
الإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَحُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَخَلِيفَتُهُ في بِلادِهِ وَالدَّاعِي إِلَى اللَّهِ وَالذَّابُ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ».
امام امین خدا در زمین و حجت او بر بندگانش و خلیفه و جانشین خدا در بلاد و شهرهاست امام دعوت کننده مردم به سوی خدا و مدافع حریم ها و حرمتهای الهی است تا هتک حرمت نگردد پنج مطلب در این فصل مطرح است:
مطلب اول: «الإمام أمينُ اللهِ في خَلْقِهِ» در زیارت نورانی امین الله نیز این تعبیر آمده است: «السَّلامُ عَلَیكَ یا آمين الله في أرضه»(2. مفاتيح الجنان، زیارت امین الله.)؛ سلام بر تو ای امین پروردگار در زمین.
انسان کامل معصوم کسی است که به اقتضای امین الله بودنش . مفاتيح غيب به اذن الله تعالی در دست اوست و قلب عرشی او خزانه اسرار و علوم الهی است. امام معصوم به اقتضای امین الله بودنش عالم به سر القدر است، هویت اشخاص را نهان خانه اشخاص را سر القدر اشخاص را می خواند.
امامان معصوم و انسانهای کامل مکمل به مقتضای امین الهی بودنشان در مقامی رفیع قرار گرفته اند که خود یک برزخ جامع اند، از آن سوی میگیرند و به این سوی می رسانند.
۱۱۲
مطلب دوم: «وَحُجَّتُهُ على عِبادِهِ»، امام حجت خداوند سبحان بر بندگانش است. حجت اصطلاحاً به چیزی گفته میشود که هر یک از دو طرف دعوا برای اثبات مدعای خویش آن را اقامه و بدان احتجاج میکند، خواه مربوط به بحث و مناظره علمی یا مربوط به عمل باشد؛ در مرحله بحث و مناظره علمی هر یک از دو طرف برای اثبات برتری فکری و اندیشه خود به اقامه دلیل می پردازند. در مرحله عمل نیز هر کس برای اثبات برائت و بی گناهی خود در اقدام به کاری یا ترک عملی به دلیل و برهان تمسک می جوید.
قرآن کریم حجت مکتوب است یعنی آنچه از آیات قرآنی استظهار می شود همگی حجت است سنت معصومان نیز، اعم از قول فعل و تقریر آنان حجت و قابل استناد است.
بدین ترتیب خدای سبحان در روز قیامت به محتوای کتاب یعنی قرآن کریم از یک سو و به سنت معصوم از سوی دیگر احتجاج می کند که چرا چنین کردید و چنان نکردید؟ چنان که بندگان او نیز به همین امور استدلال میکنند که به فلان دلیل قرآنی یا برگرفته از سنت این گونه عمل کردیم و به فلان دلیل آن گونه عمل نکردیم.
و چون عترت طاهرین همتای قرآن کریم میباشند و قرآن حجت بالغ و حق و صدق الهی است اهل بیت عصمت نیز حجت تام و کامل خداوند
سبحان خواهند بود.
بر اساس همتایی قرآن و عترت و تجلی هماهنگ حجت خدا در قرآن و عترت هر و صفی که برای حجیت هر یک از دو ثقل ثابت شود برای ثقل
دیگر نیز ثابت میگردد. یکی از اوصاف جامع حجت الهی آن است که در شدت بلوغ و تکامل تمامیت و کمال آن به مقامی بار می یابد که قابل وصف کردن نیست. لذا وجود مطهر امام سجاد در این باره می فرمایند: «حجتك أَجَلٌ من أن توصف بكلها».(1. صحيفة سجادیه، دعای ۴۶) بنابراین نه کنه قرآن کریم که حجت تدوینی خداست
۱۱۳
برای دیگران قابل ادراک است و نه اکتناه مقام شامخ انسان کامل معصوم و حجة الله، مقدور کسی است.
اما روایاتی که ائمه اطهار را به عنوان حجت الهی معرفی نموده فراوان است تبرکاً به چند حدیث نورانی اشاره می شود:
حضرت امیرالمؤمنین از پیامبر عظیم الشان اسلام ﷺ نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: «أنا وعلى وفاطمة والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين حجج الله على خلقه، أعداؤنا أعداء الله وأولياؤنا أولياء الله»(1. بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۲۲۸)؛ من، علی، فاطمه حسن، حسین و نه فرزند حسین حجتهای خدا بر خلق هستیم، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.
چه این که حضرت وصی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب فرمودند: «أنا حجة الله، أنا الحجة العظمى».(2. همان، ج ۳۹، ص ۳۳۵)
ابو صلت هروی خادم حضرت امام هشتم علی بن موسى الرضا میگوید وجود مبارک امام رضا با هر کسی با زبان خودش سخن می گفت به خدا سوگند که وی فصیح ترین مردم و آگاه ترین آنها به هر زبان و لغتی بود، روزی به آن حضرت گفتم ای پسر پیامبر من تعجب میکنم که شما با همه این زبانها آشنا هستید فرمودند: «یا أبا الصلت أنا حجة الله على خلقه وما كان ليتخذ حجة على قوم وهو لا يعرف لغاتهم ...(3. همان، ج ۲۶، ص ۱۹۰. ). أى اباصلت، مــن حـجـت خـدا بـر بندگان او هستم و خداوند کسی را که آشنای به زبان قومی نباشد حجت بر آنان قرار نمی دهد.
و نیز ابوصلت نقل میکند هنگام شهادت حضرت امام علی بن موسی الرضا دیدم جوانی نورانی از درهای بسته وارد شد و خود را به بالین آن حضرت رسانید، وقتی از او پرسیدم تو کیستی و چگونه از درهای بسته وارد شدی؟ فرمود: «أنا حجة الله عليك(4. همان، ج ۴۹، ص ۳۰۱)، من حجت خدا بر تو هستم.
۱۱۴
از این دو روایت فهمیده میشود که حجت مطلق الهی باید از قدرت مطلق برخوردار باشد، یعنی هم به تمام زبانها آشنا باشد و هم هر لحظه بتواند هر جایی که لازم شد، حضور پیدا کند و هم.... وگرنه حجت مطلق نخواهد بود.
حجیت در هر عالمی مناسب با آن نشته است. انسان کامل معصوم که خلیفه هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ (1. سوره حدید (۵۷)، آیه ۳.) است میتواند حجت اولین و آخرین در تمام ادوار و اطوار باشد. بر همین اساس انسان کامل و امام معصوم در هر عالمی می تواند در عوالم دیگر ظهور پیدا کند و صور مثالی انشا نماید، هیچ مانع و حجابی برای او نیست. این مطلب را اهل معرفت در صحف عرفانی تحت عنوان ظهورات کمل در عوالم تبیین میکنند.
مطلب سوم: «وَخَلِيفَتُهُ في بِلادِهِ»، امام خليفة الله است. درباره خلافت و خليفة الله، اموری مطرح است:
1. «تاء» خليفة الله برای مبالغه است نه تأنيث یعنی انسان کاملی که می تواند در همه جوانب آثار خدایی را در مقام فعل در جهان محقق کند.
2. اصل خلافت و جانشینی مراتبی دارد و هر انسانی به مقدار علمی که به اسمای الهی دارد و بر اثر آن بر دیگر موجودات برتری می یابد، خلیفة الله است، ولی خلافت مطلق و کامل بهرۀ انسان کامل معصوم است که جمیع اسمای الهی را داراست.
3. خلیفه تام و کامل کار خدای سبحان را به اذن او در همه شئون جهان امکان انجام می دهد، یعنی چون خدای سبحان علیم و قدیر بالذات است انسان کامل نیز مظهر تام آن علیم و قدیر است و عالم به علم الهی و مقتدر به قدرت الهی و متخلق به اخلاق الهی است و محدوده جهان تکوین برای او همانند محدوده بدن برای هر انسان است که هر کاری را اراده کند به اذن خدا می تواند آن را انجام دهد. چنین انسان کاملی هم در ذات و اوصاف ذاتی و هم در اوصاف فعلی و آثار عینی خلیفة الله است، ذات و صفاتش خلیفه ذات و
۱۱۵
صفات خداست و افعال و آثارش خلیفه افعال و آثار خداست، یعنی در هر چهار جهت مظهر خداست بدون آن که از خود واجد چیزی باشد. چنین مقامی را احدی از موجودات حتی فرشتگان ندارند بلکه ویژه انسان کامل است.
4. خلافت کامل و نیابت جامع در این است که خلیفه حقیقی مظهر همه اسمای حسنا و صفات علیای مستخلف عنه باشد، حتی در اسم استخلاف و صفت جعل خلافت تا بتواند در پرتو این مظهریت گروهی را در مشهد حضور و عده ای را در مکتب حصول خلیفه خود قرار دهد که آنان در حقیقت خلیفه با واسطه خدایاند و غیر از آثار الهی چیزی از خود ندارند.
5. با توجه به این که انسان کامل و امام معصوم مظهر خداوندی است که در به هستی و کمالهای آن نامتناهی است معلوم میشود که حوزه خلافت انسان کامل، ویژه زمین و نشئه طبیعت نیست، بلکه زمین مسکن و مقرّ وجود مادی و جسمانی اوست یعنی در قوس صعود مبدأ حرکت تکاملی انسان زمین است نه این که موطن خلافت و قلمرو مظهریت او زمین باشد. بر این اساس اگر در کلمات در ربار امام هشتم آمده که وخليفته في بلاده، مراد جهان امکان است، یعنی قلمرو خلافت امام معصوم عالم امکان است.
6. خلعت خلافت و جانشینی خدای سبحان آن چنان مناسب اندام موزون کون جامع و انسان کامل معصوم دوخته شد که نه در اوج انسانیت و مسجود له شدن وی برای فرشتگان او را رها کرد و نه در حضیض هبوط به مهبط زمین از او جدا شد زیرا خلافت الهی تمام هویت انسان کامل را تشکیل می دهد و چیزی که مقوم انسان باشد از او منفک نمی شود.
بنابراین هنگامی که انسان کامل به حرم مسجود شدن بار یافت و از قله علم اسمای حسنای الهی آگاه شد و در اوج انباء و تعلیم ملائکه قرار گرفت چیزی از خود نداشت زیرا همه اوصاف علمی و عملی وی از این منظر به عنوان خلیفه خدا بود و خلیفه از آن جهت که خلیفه است، جز کمال و جمال مستخلف عنه چیزی را نشان نمیدهد و هنگامی هم که مأمور به هبوط شد و با
۱۱۶
خاک و خاکیان، مأنوس و مجاور گردید غیر از انعطاف و تنزل فيض خاص خدا چیز دیگری را ارائه نمیکرد چون خداوند سبحان در عین عالی بودن دانی است و در عین نزدیک بودن واجد علو است: «في علوه دان وفي دنوه عال»(1. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۳۷۹). و حضور او در هیچ مرتبه ای مایه غیبت وی از مراتب دیگر نخواهد بود و نیز ظهور او در هیچ مرحله ای سبب خفای وی در مراحل دیگر نمی گردد گرچه به لحاظ صاحب نظر با صاحب بصر حضور و غیاب یا ظهور و خفا می یابد خلیفه تام او نیز در فراپویی تعلیم اسما و سجود و در فرو پویی هبوط و زمینی شدن آیت علو و دنو اسمای الهی است. از این رو هم در سینه سپهر تجرد و فرا طبیعت خلیفه خداست از جهت تعلیم ملائکه و هم در دامن تجسم و طبیعت خلیفه اوست از جهت تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس خاکیان.(۲. تفسیر تسنیم، ج ۳، با تلخیص)
7. برای انسان کامل معصوم مقامی فوق مقام خلافت کبری هم است، چون مقامی فوق خلافت روی به سوی انسان دارد یعنی عنوان وساطت دارد که واسطه در مقام خلافت فیض است آن جنبه ولایت فوق مرتبه خلافت است.
مطلب چهارم: «والداعي الى الله»، امام دعوت کننده مردم به سوی خداوند متعال است. «داعی» یعنی دعوت کننده و جمع آن «دعاة» است، لذا در زیارت نورانی جامعه کبیره به ما آموختند که در مشهد ملکوتی ائمه اطهار عرض کنیم: «السَّلامُ عَلَى الأَئِمَّةِ الدُّعاة»، دعوت هر امامی مرهون امامت اوست، دعوت به حق را امامت حق و دعوت به باطل را امامت باطل عهده دار است اهل بیت عصمت و طهارت جانشینان واقعی رسول گرامی اسلام هستند و چون آن حضرت با بصیرت جامعه انسانی را به سوی خداوند سبحان دعوت می کند، أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي (3. سورة يوسف (۱۲)، آیه ۱۰۸)، اين ذوات قدسی و پیروان راستین وی نیز این گونه اند.
۱۱۷
و چون اساسی ترین شرط دعوت به توحید اتقان پیام و تقوای دعوت کننده است زیرا با فقدان هر یک از این دو رکن هیچ اثری بر آن دعوت مترتب نخواهد شد، لذا درباره دعوت الهی خاتم الانبياء فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ فَصْلٌ وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ.(1. سوره طارق (۸۶)، آیات ۱۳ و ۱۴)
مطلب پنجم: «وَالذَّابُ عَنْ حُرَمِ اللهِ»، ا امام مدافع حریم حرمت های الهی است تا هتک حرمت نگردد. انسان کامل معصوم حافظ نوامیس دین و حرمتهای الهی است با وجود امام حریم دین و حرمت های الهی حراست می شود. چه از حرمت حریم حرم الهی تا نامحرمان شیطانی حرم امن الهی را ناامن نکنند و چه از حرمت احکام دین تاکسی احکام دینی را تحریف نکند و چه از حرمت ماههای حرام تا کسی آن را تغییر ندهد.
فصل نهم
الإمامُ المُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَالْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالعِلْمِ الْمَوسُومُ بِالحِلْمِ، نِظَامُ الدِّينِ وَعِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَبَوَارُ الكَافِرِينَ.» امام از گناهان پاک است و از عیوب مبری علم به او اختصاص دارد، حلیم و بردبار است، مایه نظم دین و عزّت مسلمین است، باعث خشم منافقین و هلاکت کافرین است. این فصل که از غُرر فصول این بخش میباشد، دارای مطالب مهم و فراوان است که در زیر به چند مطلب اشاره میگردد:
مطلب اول: «الإمامُ المُطَهَّرِ مِنَ الذُّنُوبِ»، امام به طور مطلق از هر گناهی پاک است چه گناه کبیره یا صغیره چه گناه علمی یا عملی چه در زمان امامت یا قبل از زمان امامت، زیرا انسانهای کامل و امامان معصوم از ابتدا معصوم اند در سکوتشان در گفتارشان در قیام شان در قعودشان در تمام شئون وجودی و اطوار زندگیشان در حریم عرشی آن ذوات قدسی، اصلاً خطا راه ندارد و پاک بودن از گناه گوشه ای از بیان عصمت است که امام باید معصوم باشد.
۱۱۸
علت ارتکاب گناه چیست؟
برای تبیین مقام عصمت لازم است چند موضوع بررسی شود منشأ گناه در زندگی انسان چیست؟ چرا انسان گناه میکند؟
منشأ ارتکاب گناه یا جهل است که انسان ملکوت را نمی بیند و از باطن عالم خبر ندارد یا غفلت از یاد خداست یا عدم آگاهی به گناه است، نمی داند که این کار گناه است و یا ارزش خود را فراموش کرده است. مجموع اینها درباره امام معصوم منتفی است.
اما این که منشأ گناه ندیدن باطن و ملکوت آن باشد، در مورد امام منتفی است به جهت این که امام نه تنها واقف و آگاه به ملکوت است، بلکه انسان کامل معصوم امام ملکوت است از این رو فرض ندارد که امام، حقیقت و باطن گناه را نبیند امام حقیقت گناه را که آتش است مشاهده میکند و انسان عاقل وقتی باطن گناه و آتش را دید نزدیک آتش نمی رود، به آتش دست نمی زند آتش نمی خورد.
این که باطن و حقیقت گناه آتش و خون و لجن است، دید ملکوتی و مشاهده حضوری میخواهد تا انسان باور کند و تا این واقعیت را باور نکرده است احتمال نزدیک شدن به گناه وجود دارد. البته علم به این واقعیت تلخ کافی نیست مشاهده حضوری میخواهد. بر این اساس، امام چون باطن و ملکوت همه چیز را میبیند اصلاً به سوی گناه نمی رود و میل به گناه ندارد.
خیلی فرق است بین کسی که میل به گناه دارد اما به جهانی با این گرایش درونی مبارزه میکند که گاهی پیروز میشود و گاهی شکست می خورد با کسی که بر اثر باور به حقیقت و باطن گناه اصلاً میل و گرایش به آن ندارد. بنابراین عده ای میل به گناه دارند و از معصیت منزجر نیستند، ولی یا به خاطر مانع، مرتکب آن نمیشوند یا به طمع چیز بهتر یا از ترس جهنم، یا به امید بهشت رفتن خود را آلوده به معصیت نمیکنند گرچه این کار پسندیده است ولی برای انسان کمال محسوب نمیشود این نشانه آن است که هنوز باطن
۱۱۹
متعفن گناه معلوم نشده است زرق و برق ظاهری گناه را دیده و به آن میل پیدا کرده است. مانند شعله آتش که برای کودک جاذبه دارد و می خواهد به طرفش برود و بازی کند ولی پدر و مادر که خطر آن را درک میکنند - دستش را می گیرند و نمیگذارند او بسوزد. این خصلت کودکانه برای انسان کمال نیست، اما عده ای دیگر بر اثر اعتلای وجودی و تکامل ذاتی دید ملکوتی پیدا کرده و واقعیت لجن و متعفن گناه را استشمام نموده و حالت انزجار به آن پیدا کرده اند، نه تنها میل و گرایش ندارند، بلکه از آن منزجرند.
گروه اول که میل و گرایش به گناه دارند، ولی به خاطر مانع و زاجر، در مقام انجام آن موفق نمیشوند اینها گناه را در ذهن خود تصور می کنند و با معصیت حشر دارند و این باعث میشود که گاهی در عالم خواب گناه می کنند خلاصه درون اینها متعفن به بوی گناه است و این اصلی ترین مانع تکامل انسان است.
است.
گروه دوم که بر اثر طهارت و صفای درونی به باطن عالم راه یافته و از گناه منزجرند اینها نه تنها به سوی گناه میل ندارند بلکه تصور آن را نیز در ذهن نمی کنند هم در مرحله عمل و انجام خود را از گناه پاک می دارند و هم در می شود. مرحله ذهن و خیال، وقتی انسان خیال خویش را پاک نگاه داشت، یقیناً رؤیاهای صاف و شیرین نصیب او می شود.
اما این که منشأ گناه گاهی غفلت از یاد خداست هنگامی که انسان از یاد حق غافل شد خود را فراموش میکند و یک حالت خود گمشدگی برای او پدید می آید در چنین وضعی انسان مرتکب گناه میشود، زیرا اثر مهلک گناه را نمی فهمد، لذا قرآن کریم می فرماید:
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(سوره حشر (۵۹)، آیه ۱۹). طعم تلخ فراموشی یاد خدا این است که خود انسان را از یاد او می برد، یعنی غفلت و خود فراموشی سراسر زندگی انسان را فرامی گیرد در این حالت است که آتش
۱۲۰
گناه خرمن زندگی را تباه میکند.
لذا در کتاب حضور و مراقبه یک اصل در این باره تبیین کردیم که بهترین و مهمترین و رساترین عامل ترک گناه احیای شخصیت انسانی انسان است. امکان ندارد انسان به یاد خدا باشد ولی خود را فراموش کند و امکان ندارد انسان خود را فراموش نکرده باشد ولی مرتکب گناه بشود. بنابراین این عامل گناه نیز درباره امام و انسان کاملی که مظهر اتم جميع اسما و صفات الهیه است کسی که مؤید به روح القدس است، منتفی است. پس هر دو عامل اصلی گناه درباره امام راه ندارد و امام از هر گناه و معصیت پاک و مبر است.
حقیقت گناه چیست؟
گناه یعنی اصلا گناه یعنی خلاف گناه یعنی ناهماهنگی با متن جهان واقع، حتی اگر یک امر اعتباری و قراردادی نیست. از آن جا که کل نظام با هم منسجم است و به هم پیوسته است و هیچ نحوه گسستگی در آن وجود ندارد، کل نظام هستی آدم و عالم همه چیز با هم پیوسته است و این پیوند و پیوستگی نظام ناهماهنگی با متن جهان کاری با ثواب و عقاب نداشته باشیم گناه یعنی خلاف واقع نهی از گناه خارج عالم یک اصل است.
و از آن جا که احکام تشریعی متفرع بر مصالح و مفاسد است و این مصالح و مفاسد از بطون کلمات وجودی نسبت به انسان پدید می آید که تمام تشریعیات از باطن تکوینات پدید آمده اند از این رو حرمت گناه برای ممانعت انسان از انحراف با متن واقع است حرمت گناه برای ممانعت انسان از انحراف و ناهماهنگی با متن نظام تکوین است. این که می گویند گناه نکنید یعنی با متن نظام عالم هماهنگ باشید این یک امر اعتباری و قراردادی نیست زیرا نظام عالم اعتباری نیست متن عالم و زندگی انسان برابر حقایق و واقعیات است نظام جهان و متن واقعیت ،عالم نظام ریاضی است، یعنی
۱۲۱
اعداد، همه سر جای خود است نمیتوان آنها را برداشت یا جای آنها را تغییر داد. مثلاً در بین اعداد اگر عدد پنج را برداریم و به جای عدد چهار بگذاریم امکان پذیر نیست تمام ذرات و موجودات عالم که اسما و نشانه های ذات اقدس اله میباشند در جای خود توقیفی اند توقیفیت اسماء بر مبنا عرفان اسلامی)، جميع ذرات عالم میخکوب سر جای خود قرار دارند، اصلاً نمیشود ذره ای را از جای خودش برداشت.
تمام اسمای الهی تکویناً در جای مناسب خود قرار دارند، این بیان انسجام عالم است حقیقتاً حیرت آور است هر اسمی از اسمای الهی در نظام تکوین در جای خود میخکوب قرار دارند و همه هم با هم هماهنگند. وقتی در دستورات دینی میگویند گناه نکنید پیام آن این است: تو ای انسان در این نظامی که سراسر منسجم است باید با همه هماهنگ باشی، گناه تو را انحراف می دهد تو را از مسیر زندگی منحرف میکند تو را با متن جهان واقع ناهماهنگ میکند گناه یعنی مخالفت با واقع ای انسان اگر تو را از گناه منع و نهی کردند، فقط برای این نیست که تو ضربه میخوری بلکه با ارتکاب خلاف با متن و اصل نظام فاصله میگیری و ضایع می شوی.
روزی به یکی از بزرگان اهل معرفت گفته شد ما را نصیحت کنید، آن بزرگوار فرمود: این درخت سیب را در حیاط نگاه کنید و از آن درس بگیرید، این درخت همیشه سیب میدهد هیچ سالی مثلاً گلابی نداده است، مسیر خاص خودش را میرود تو هم انسانی مسیر داری در مسیر انسانی خود حرکت کن از مسیر خود منحرف نشو، گناه انسان را از مسیر تکامل انسانی منحرف میکند و انحراف در این مسیر یعنی ضایع شدن انسان اگر از مسیر انسانی منحرف شود ضایع میگردد چه این که هر موجود تکوینی اگر با اصل نظام و متن عالم فاصله بگیرد، ضایع میشود. حیف است جناب انسان این موجود با عظمت بخواهد ضایع بشود.
آری، حیف از انسان نیست که در پیشگاه ملک و ملکوت عالم، این صنع
۱۲۲
بدان لطافت و ظرافت را با حرفهای ناشایسته با اشکال ناشایسته با مقالات ناشایسته ضایع کند؟!
دفتر حق است دل به حق بنگارش نیست رواکه پر نقش باطله باشد
در پایان این بحث این نوشته را مزین میکنیم با کلامی رفیع از استاد عظیم الشأن ما در معارف الهیه، حکیم متعالی مفسر عالی قدر آیات قرآنی، حضرت آية الله جوادی آملی دامت برکاته:
منشأ خطای اندیشه، دخالت نابجای وهم و خیال است و مبدأ خطيئة انگیزه، حضور بی مورد شهوت و غضب است آنچه مانع عقل نظری از دیدن حقیقت و جزم صائب و نیز رادع عقل و عملی از عزم صالح است، همانا تعدی نیروهای نازل از حد خود و سرکشیدن بیجا به مرز دیگری است. از این رو اگر نفس تهذیب شده ای امیر نیروهای ادراکی و تحریکی خود در هر دو جناح نظر و عمل باشد و آنها را تعدیل کند نه تعطیل از یک سو از آسیب عیب درون معصوم خواهد بود. در نتیجه نه خطایی در اندیشه خواهد داشت و نه خطیئه ای در انگیزه و عمل البته چنین امارتی که توفیق ویژه الهی است بهره روح متکاملی میشود که به تجرد تام عقلی بار یابد و نسبت به حوزه استحفاظی خود، آمار به حسن باشد و همه قوای تحت امارت او (روح متکامل به امامت وی کارهای ادراکی یا تحریکی خود را عرضه کنند و او نیز خسروانه از آنها سان ببیند.
از سوی دیگر به چنان درجه والایی از تجرد صعود میکند که در آن مرتبه ابلیس و جنود او راه ندارند زیرا تجرد شیطان محدود به مرتبه برزخ و مثال است و هرگز به تجرد تام عقلی نمیرسد تا مجالی برای ضلالت خود و اضلال دیگران پیدا کند. بدین ترتیب از گزند اهریمن بیرون نیز مصون خواهد بود. بنابراین انسان کامل که به تجرد برین بار یافت مجالی برای خطای علمی یا خطیئه عملی از درون یا بیرون نخواهد داشت چنین کسی همان انسان کامل معصوم است.
۱۲۳
قرآن حکیم اقلیم نفوذ شیطان و جنود او را تا مرز اخلاص دانسته، مافوق آن را هماره خارج از وسوسه و شرر افکنی نابجای او معرفی کرده است، به طوری که در آن مرحله مجالی برای باطل نیست اگر در منطقه ای چیزی جز حق علمی و عملی وجود نداشته باشد ابلیس هیچ راهی برای نفوذ نخواهد داشت زیرا تنها کالای او ارائه باطل در لباس حق است و اگر در قلمروی اثری از بطلان نباشد جایی برای شیطان نخواهد بود. بدین ترتیب از گزند آسیب بیرونی مصون می ماند.
از سوی دیگر اگر راهی برای نفوذ ابلیس نباشد و هم و خیال درون هم که ابزار دست آویز شیطان اند عاجز از آسیب رسانی اند آیاتی که «مخلصین» را از سلطه شیطان به دور می داند، مانند: «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»( 1. سوره ص(۳8)، آیه ۸۳ )، به خوبی بر این مطلب دلالت میکند.
انسانهای کاملی که به نام اهل بیت طهارت شهره اند، همتای قرآن کریم هستند: «إني تارك فيكم الثقلین(2. بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۰۰)، هماهنگی و همتایی کلام تدوینی و تکوینی خدای سبحان موجب اشتراک این دو عنصر محوری کمال است و گرنه افتراق بین این دو گوهر گران بها پدید می آید در حالی که بر اساس حدیث متواتر ثقلین، هرگونه جدایی بین قرآن و عترت منتفی است.
نزاهت قرآن کریم از نفوذ باطل یکی از بارزترین کمالهای این کتاب الهی است: ولا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (3. سوره فصلت (۴۱)، آیه ۴۲)، اگر عترت طاهرین مانند قرآن حکیم معصوم از نفوذ بطلان علمی و عملی نباشد، بین این دو وزنه وزین تفرقه رخ میدهد در حالی که هرگونه جدایی بین این دو اختر فروزان آسمان وحی و الهام منتفی است.»(4. ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۲۶۸)
مطلب دوم: «وَالمُبَرَّاً عَنِ العُيُوبِ»، امام از تمام عیوب مبر است، چه عیوب ظاهری، چه عیوب باطنی چه عیوب بدنی و چه عیوب اخلاقی هر چه که
۱۲۴
برای انسان عیب محسوب میشود امام از آن مبر است، به جهت این که اگر عیب یا نقصی داشته باشد نمی تواند امام و الگو و مقتدای کل باشد. امام حجت خدا بر مردم است اگر عیب و نقصی در او باشد، حجتش بر دیگران تمام نیست زیرا اقتضای حجت بودن این است که احدی از او برتر نباشد.
و از طرفی عیب و نقص منشأ تنفر دیگران است انسان فطرتاً به طرف عیب گرایش ندارد، امام که قبله کل فی الکل است ممکن نیست عوامل تنفر در او باشد در او راه ندارد با مقتدا بودن او سازگار نیست. امام که قدوه و اسوه همه است اگر عیب و نقص داشته باشد همه از او متنفر و منزجر می شوند و در نتیجه از او متفرق میگردند. بنابراین ممکن نیست عیب و نقص در امام باشد و از طرفی چون تمام شئون زندگی حجت خدا و امام معصوم است معصوم بودن با نقص و عیب منافات دارد و جمع نمی شود، عصمت با عیب منافات دارد چه عیب بدنی یا اخلاقی و علمی.
در پیرامون عصمت انبیای عظام کلام بلند مرحوم محقق طوسی در مبحث نبوت در کتاب تجرید الاعتقاد این است:
وَيَجِبُ فِي النَّبِي العِصْمَةُ لِيَحْصُلَ الوُلُوقُ فَيَحْصُلَ الغَرَضُ وَلِوُجوبِ مُتَابِعَتِهِ وَضِدها والانكار عليهِ، وَكَمالُ العَقْلِ وَالذُّكاءِ وَالفِطْنَةُ وَقُوَّةُ الرَّأْيِ وَعَدَمُ السَّهْوِ وَكُلَّمَا يُنَفَّرٍ عَنْهُ مِنْ دَنَاءَةِ الآباء وَعِهْرِ الْأُمَّهَاتِ وَالفَظاظَةِ وَالغِلْظَة والأبنة وشبهها والأكل عَلَى الطَّريقِ و شبهه .» (1. شرح تجريد الاعتقاد، ص ۴۷۱)
عصمت برای انبیا ضروری است زیرا از طریق عصمت به آنها اطمینان حاصل می شود و با وثوق و اطمینان غرض از بعثت انبیا که پیروی امت هاست حاصل میگردد انبیا نباید دارای صفاتی باشند که نفرت آور است. و مردم چنان که باید آنها را تعظیم نکنند و بر اثر این صفات و عیوب در دل مردم نفوذ نکنند. انبیا باید در عقل و هوش چنان باشند که فریب نخورند، زیرا فریب خورده را مردم مسخره میکنند و نیز باید قوی الرأی باشند، انبیا را که
۱۲۵
خدا برای ترویج دین و نفوذ کلمه مبعوث میکند باید با مجد و عظمت باشند تا نقض غرض نشود.
و نیز باید از نقص سهو مبری باشند چون اگر یک بار سهو کنند، عمل شان حجت نیست و نمیتوان متابعت آنها را واجب دانست. و نیز پدران آنها نباید چنان باشند که مردم آنها را سبک شمارند و از جهت مادران باید پارسا باشند درشت خوی و سخت گیر نباشند تا مردم از آنها متنفر گردند و از بیماریهای نفرت آور مانند جذام و برص سالم باشند.
امامان معصوم که تداوم بخش نهضت انبیای عظام میباشند در این صفات و ویژگیها با انبیا شریکند و اصلی ترین مطلب در کلام محقق طوسی این است که این ذوات قدسی باید از هر عیبی که باعث تنفر مردم می شود، مبری باشند. عیوب بدنی بر اثر عدم اعتدال مزاج پدید می آید، مزاج انسان که معتدل نباشد بدن معیوب میشود ولی انسان کامل و امام معصوم مزاجش اعدل امزجه است یعنی مزاجش اعتدال تام دارد این اعتدال تام مزاج امام سلامت بدنی او را از هرگونه عیب تأمین می کند.
و اما عيوب اخلاقی و کمبودهای علمی نشانه نقص انسان است کسی که در انسانیت کامل نباشد از نظر اخلاقی مشکل دارد و از جهت علمی کمبود دارد در حالی که امام آن انسان کامل و مکملی است که صاحب نفس مکتفی است یعنی خودکفاست و نیاز به معلم ندارد نیاز به تعلیم ندارد، او علم لدنی، رزق لدنی، قدرت لدنی و برکت لدنی دارد و همه اینها از سوی الله است مکتفی و بی نیاز از غیر خداست. بنابراین امام معصوم هم کامل است و هم مکمل کامل بودن با عیوب و کمبود هماهنگ نیست، پس امام از جهت ظاهر و بدن سالم ترین و معتدل ترین و زیباترین فرد زمان خویش می باشد. و نیز از نظر اخلاق و امور اجتماعی دارای خُلق عظیم و رفتار کریم است و از جهت علم و آگاهی معدن علم است. این مطلب در بحث علم امام به تفصیل مطرح می شود.
۱۲۶
انسان کامل
در مورد زیبایی ممکن است کسی بگوید زیبایی یک امر نسبی است پرکن ممکن است چیزی یا کسی برای یک نفر زیبا باشد، ولی به نظر دیگری زیبا نباشد. اما قبيح المنظر نبودن یک امر ثابتی است. این زیبایی امام به گونه ای است که امام در هر عصر و زمانی دارای جمال است زیبایی ظاهری امام از حيث سلامت بدن و جمال چهره طوری است که هر کس او را ببیند دل می دهد. چهره تابناک ،امام چشم پرکن است امام زیباترین فرد زمان خویش است و احدی در سلامت بر او برتری ندارد. امام معتدل ترین فرد جامعه است که هیچ گونه عیب و نقصی در او وجود ندارد چه در ظاهر بدن و چه در حواس ظاهری و چه در حواس باطنی، لذا امام معصوم و حجت خدا بلیغ ترین و گویاترین و سمیع ترین و بصیرترین فرد زمان خویش است.
بنابراین امام مبرای از هر عیبی است از این رو فراموشی، نسیان، ترس افراط تفریط دلهره پشیمانی نمیدانم نمیفهمم حواسم نبود، بدخلقی بد زبانی، بدبویی نمی بینم نمیشنوم و مانند اینها، اصلاً در حریم قدسی امام راه ندارد.
انسان کامل معصوم با داشتن مقام والای امامت و ولایت از برجسته ترین شروط حصن حصین توحید الهی است .... وأنا من شروطها(1. بحار الانوار، ج ۳، ص ۷.)، حصن توحيد خداوند از هرگونه نقص منزه و از هر عیب مبر است اگر انسان کاملی که به عنوان شرط ورودی این دژ مستحکم قرار گرفته است عصیان پذیر باشد یا سهو و نسیان در او راه یابد حتماً حصن الهی نیز گرفتار آسیب خواهد شد، در حالی که آن قلعه آمن از هر خطر و خطا و خطیئه مصون است.
انسان کامل که در جام ولایت و جامه امامت ظهور می یابد، دارای خلقت خلقت نوری است، نصوص معتبری که صحنه آفرینش این ذوات قدسی را ترسیم می کند راه هرگونه جهل علمی یا جهالت عملی را مسدود دانسته و این گونه نقص و عیبها را از اوصاف سلبی آنان میداند زیرا وجود نوری با تیرگی و
۱۲۷
تاریکی سازگار نیست.( 1. ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۲۶۹)
کلام در ربار وجود مبارک حضرت وصی امیر المؤمنين على بن ابي طالب در این باره این است:
عَنْ أمير المؤمنين صلوات الله عليه قال: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعالى طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَجَعَلَنا مَعَ القُرآنَ وَ جَعَلَ القُرآنَ مَعَنا لا نُفَارِقُهُ وَلا يُفارِقُنا »(2. اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۱.)، یعنی: خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و نگهداری فرمود و ما امـــــــــامان را بر خلقش گواه ساخت و در زمین حجت قرار داد و ما را همراه قرآن و قرآن معصوم . را همراه ما قرار داد نه ما از آن جدا میشویم و نه او از ما جدا می شود. این کلام نورانی دلیل صریح و نص متقن در اثبات عصمت امامان . معصوم است که آن ذوات قدسی را از هرگونه عیب و نقصی مبرا و منزه می داند.
این مبحث را با یک حدیث نورانی از کشاف حقایق قرآن ناطق، حضرت امام صادق به پایان میبریم:
عن ابی عبدالله قال: يا مفضّل ! إنّ الله تبارك وتعالى جعل للنبي ﷺ خمسة أرواح روح الحياة، فيه دب ودرج وروح القوة فيه نهض وجاهد و روح الشهوة فيه أكل وشرب وأتى النساء من الحلال وروح الايمان فيه أمر وعدل وروح القدس فيه حمل النبوة فاءذا قبض النبي انتقل روح القدس فصار في الامام وروح القدس لا ينام ولا يغفل ولا يلهو ولا يسهو، والأربعة الأرواح تنام وتلهو وتغفل وتسهو وروح القدس ثابت يرى به ما في شرق الأرض وغربها وبرها وبحرها، قُلتُ: جعلت فداك يتناول الامام ما ببغداد بيده؟ قال عليه السلام: نعم وما دون العرش».(3. بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۱۰۶، ح ۱۶.)
ای مفضّل خداوند متعالی برای پیامبر ﷺ پنج روح قرار داده است: ۱. روح حیات که سبب راه رفتن و حرکت کردن است .۲ روح قوت که موجب فعالیت و تلاش میگردد، ۳. روح شهوت که سبب خوردن، آشامیدن، و همسر گزیدن می شود ۴ روح ایمان که سبب عدالت ورزیدن است، ۵. روح القدس
۱۲۸
که سبب تحمل مشکلات پیامبری میگردد. هنگامی که پیامبر از دنیا رفت روح القدس به امام منتقل میشود ویژگی روح القدس این است که نمی خوابد گرفتار غفلت لهو و اشتباه نمیشود در حالی که چهار روح دیگر مبتلا به خواب لهو غفلت و اشتباه میگردد روح القدس نیروی ثابتی است که به کمک آن شرق و غرب زمین خشکی و دریای آن دیده میشود. راوی گفت: فدایت گردم آیا امام میتواند چیزی را که در بغداد است، با دست خود بگیرد؟ حضرت امام صادق فرمود: بله و حتی آنچه را پایین تر از عرش وجود دارد میتواند با دست خود بگیرد.
مطلب سوم: «الْمَخْصُوص بالعلم، امام معدن علم است، سرچشمه علم است. درباره علم امام رساله ای جداگانه تدوین شده است که به جهت تناسب این مبحث با آن تقدم می داریم:
129
رساله علم امام
بسم الله الرحمن الرحيم واياه نستعين
الحمد لله رَبِّ العالمين والصلوة والسلام على خاتم النبيين محمد المصطفى وآله المعصومين وعلى جميع الأنبياء والمرسلين وعباد الله الصالحين. این اثر رساله ای به نام علم امام معصوم است که از قلم این کمترین خوشه چین خرمن فیض اساتید ربانی سید علی طباطبائی به محضر مبارک ارباب عقول و راهیان کوی معرفت و ولایت تقدیم میگردد.
درباره علم انسان کامل معصوم درباره احوال امام درباره جان سفیر الهی نماینده حق تعالی بحث کردن خیلی تأمل و تثبت میخواهد زیرا مفاتيح غيب باذن الله تعالی در دست انسان کامل و امام معصوم است و قلب عرشی او، خزانه اسرار و علوم الهی است و مؤید به روح القدس میباشد.
انسان کامل معصوم حامل عرش است جانش عرش است و عرش حامل علم الهی است، سرش و عای معارف قرآن است. امام معصوم و خلیفه خدای سبحان کسی است که در عالم ملک و ملکوت و جبروت، هیچ چیز بر وی پوشیده نمانده است اشیاء را کماهی و حکمت اشیاء را کماهی می داند و میبیند قلب نازنین او مشرق حقایق الهی است.
بنابراین امامان معصوم که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی هستند در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه یعنی مرحله تام که حقیقت امامت
۱۳۰
آنهاست، به عنایت الهی بر همه عوالم هستی مسلط هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمی ماند تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد. اما به مرحله ماده و عالم طبیعت که میرسند مانند دیگران هستند. بدین معنا که شاید چیزی را نخواهند بدانند و از سیطره علم کنونی آنها خارج باشد، تفاوتشان با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بی پایان راهی ندارند از این رو ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند، ولی نتوانند اما حضرات معصومین که کلید دار و خازن آن خزانه بی پایانند، هر چه را که بخواهند می توانند بدانند.
پس گستره علم این ذوات قدسی همه موجودات نظام هستی را در بر می گیرد ولی باید به این نکته توجه داشت که علم خدای سبحان استقلالی است و مرتبط با جای دیگری نیست اما علم ائمه معصومین تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است. در این موضوع مهم، نکته عمیق و کلمه دقیق از افاضات حکیم عالی قدر جهان تشیع مرحوم علامه طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه به یادگار مانده است که ذکر آن را در این نوشته مغتنم می دانم:
امام معصوم جانشین پیغمبر اکرم و صاحب ولایت کلیه می باشد، علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه در می آید، دو قسم و از دو راه است:
قسم اول از علم امام، علم به حقایق هستی
امام به حقایق جهان هستی در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است اعم از آنکه تحت حس قرار دارند، یا بیرون از دایره حس می باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواتره ای است که در جوامع حدیث شیعه
۱۳۱
مانند کتاب «کافی» و «بصائر» و کتب صدوق و کتاب «بحار» و غیر آنها ضبط شده است به موجب این روایات که به حد و حصر نمی آید، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا به ادنی توجهی می داند.
و از راه عقل براهینی است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کامل ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند برای وی حقایق روشن میشود.
این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد، نکته ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغییر نمی پذیرد و سر مویی به خطا نمی رود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است؛ و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می باشد تعلق نمیگیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه این که فعل و ترک آن هر دو در اختیار مکلف اند فعل یا ترک خواسته میشود. و اما از جهت ضرورى الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد.
از این بیان روشن میشود که:
۱. این علم موهبتی امام اثری در اعمال او و ارتباطی با تکلیف خاصه او ندارد و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضای حتمی و حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی شود.
۲. این که ظواهر اعمال امام را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت.
132
قسم دوم از علم امام علم عادی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به نص قرآن کریم و همچنین امام از عترت پاک او بشری است همانند سایر افراد بشر و اعمالی که در مسیر زندگی انجام میدهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد امام نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه ر را شایسته اقدام می بیند اراده کرده در انجام آن به تلاش و کوشش میپردازد در جایی که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق میباشد به هدف اصابت میکند و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکنند از پیش نمی رود و این که امام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیری در این اعمال اختیاریه وی ندارد امام مانند سایر افراد انسانی بنده خدا و به تکالیف مقررات دینی مکلف و موظف میباشد و طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارد با موازین عادی انسانی باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیای کلمه حق و سر پا نگهداشتن دین و آیین بنماید.(1. رساله بحثی کوتاه درباره علم امام، با تلخیص)
این که فرمود: اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس میباشند.... یعنی حقایق جهان هستی اعم از مجردات و مادی و طبیعی در هر شرایطی که باشند امام معصوم و حجت خدا به آنها علم و آگاهی دارد.
وجود مبارک حضرت وصی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب هنگامی که از مقام علمی خود یاد میکنند می فرمایند: «آیها النّاسِ، سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأْنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الأَرْضِ».(2. نهج البلاغه، خطبة ۱۸۹ )
آن حضرت برای خود دو نشئه قایل است چنان که برای جهان نیز دو نشئه هست عالم ظاهر و عالم باطن عالم غیب و عالم شهادت حضرت می فرمایند جنبه غیبی من قوی تر از جنبه شهادت است، آگاهی من به علوم
133
آسمانی بیش از آگاهی من به علوم زمینی است زیرا غیب قوی تر از شهادت است و موجودی که به جنبه غیب عالم ارتباط پیدا میکند، قوی تر از موجودی است که به جنبه شهادت عالم ارتباط پیدا میکند از این رو می فرمایند: من راه های آسمانها را بهتر از راه های زمینی میدانم.
انسان کامل معصوم همانند امیر المؤمنین چون مظهر اسم اعظم خداست، مرآتِ يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(1. سورة الرحمن (۵۵)، آیه ۲۹) خواهد بود، و خليفة کامل چنان مستخلف عنه باید منادی صلایی باشد که در آن همگان به سؤال دعوت شوند، از این رو آن امام همام فرموند:
سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأْنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الأَرضِ».
پس هم فرشتگان معارف را از او فرامی گیرند و هم انسانها معنای «قَبْلَ أَن تَفْقِدُونی» این نیست که من روزی از بین میروم بلکه مقصود آن است که شما شهود آن است. روزی مرا نمی یابید پس اگر سائل به حیات معنوی بار یابد، همواره توان سؤال از روح آن حضرت را بعد از شهادت دارد چنان که فرشتگان نیز همواره از خلیفه تام الهی بهره مند هستند.
سر آن که انسان کامل معصوم به غیب جهان آگاه تر از شهود آن است، این است که مرتبه غیب از مرتبه شهادت کامل تر است و انسان متعالی به اکمل مشتاق تر میباشد و پیروان وی نیز هر یک به اندازه خود سالک همین کوی خواهند بود و هرگز به مادون معارف الهی بسنده نمی کنند.
تمام حضرات معصومین صاحب كرسى سلوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي هستند و حیات دانش در ظل زندگی آنان تأمین میشود: «هُم عَيشُ العِلمِ وَمَوْتُ الجهل»(2. نهج البلاغه، خطبة ۲۳۹). و از حضرت امام صادق رسیده است که: «عن أبي عبدالله ﷺ أنه قال له: يا يونس اذا أردت العلم الصحيح فخذ عن اهل البيت فانا رويناه وأوتينا شرح الحكمة وفصل الخطاب إن الله اصطفانا وآتانا ما لم يؤت احداً من العالمين.»(۳. بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۱۵۸، ح ۵) خداوند ما را
134
برگزید و به ما چیزی داد که به هیچ فردی از جهانها و جهانیان آن را نداد.
آنچه که در فرمایشات مرحوم علامه طباطبایی آمد که: «امام از همه چیز آگاه است و هر چه را بخواهد به اذن خدا به ادنی توجهی می داند، این مطلب مفاد روایاتی است که مرحوم کلینی در کافی بابی به این عنوان «باب أَنَّ الأَئِمَّةَ إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا (1. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۰۸) منعقد نموده است. سه روایت در این باب نقل شده روایت اول آن این است:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَغَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ، عَنْ صَفْوانِ بْنِ يَحْيَى، عَن ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ بَدْرِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشامى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ﷺ قَالَ: إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ».
حضرت امام صادق فرموند: امام هر چیزی را خواست بداند می داند. روایت دوم این باب نیز به همین مضمون است منتهی راویان آن فرق می کنند: «أَنَّ الإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أَعْلِمَ».
روایت سوم این باب نیز این است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحيَى، عن عِمرانَ بْنِ مُوسَى، عَن مُوسَى بْن جَعْفَرٍ، عَنْ عَمْرِو بنِ سَعِيدٍ المَدائني عَن أَبِي عُبَيدَةَ المَدائِنِّي، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ﷺ قالَ: إِذا أَراد الإمامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ .»
هنگامی که امام اراده نماید چیزی را بداند خداوند سبحان او را آگاه می کند، زیرا امامان معصوم مخزن علم حق تعالی میباشند. از وجود مقدس رسول اکرم ﷺ رسیده است که خداوند به عنوان حدیث قدسی) فرموده است: ... وَهُمْ اهل البيت خُزَانِي عَلَى عِلْمِي مِنْ بَعْدِكَ»(2. همان، ص ۱۹۳، ح ۴). و از حضرت امام محمد باقر نیز نقل شده است: «قالَ لي أَبُو جَعْفَرٍ وَاللَّهِ إِنَّا لَخُزَانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ، لَا عَلَى ذَهَبٍ وَلَا فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عَلْمِهِ »(2. همان، ص ۱۹۲، ح ۲.) : به خدا سوگند ما مخازن الهی در آسمان و زمین هستیم نه مخازن طلا و نقره بلکه مخازن علم الهی.
آنچه از این نصوص قدسی و غیر آن از احادیث دیگر که در همین باب
۱۳۵
مخزن علم خدا بودن استنباط میگردد آن است که این ذوات نوری مظهر اسم مبارک العلیم» میباشند، لذا آنچه در جهان آفرینش ظهور یافته یا می یابد همگی به اذن و تعلیم الهی برای آن ذوات مقدس معلوم بوده و خواهد بود.
امام معصوم به لحاظ مظهر اتم اسم شريف العلیم» بودن، مشرق حقایق الهی خواهد بود طلوع همه حقایق و علوم از قلب عرشی انسان کامل است، شروق نور علم و معارف از این مشرق ربانی است که سراسر کائنات را معنا بخشیده است. بر این اساس امام و انسان کامل معصوم ثمره شجره معرفت و یقین است.
حضرات معصومین کسانی هستند که از کثرت اعتدال مزاجی و شرافت بافت تار و پود بدن عنصریشان و از شدت و صلابت قوت و قدرت روحانیت شان که تعلق به چنان مزاج گرفته است اینها مصداق ﴿ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (1. سوره مریم (۱۹)، آیه ۱۲) هستند. علوم این ذوات مقدس اختصاص به زمان امامت ندارد. خلاصه درباره علم سفرای الهی بحث کردن خیلی تأمل و تثبت می خواهد.
مطلبی که باید به عنوان تتمه فرمایشات مرحوم علامه طباطبایی قرار گیرد این است که اگرچه امام در زندگی عادی و تصمیم گیری های اجتماعی و قضاوتهای مردمی بر اساس ادله و بینه ظاهری تصمیم می گیرد و حکم می کند و از آگاهیهای علم لدنی در امور عادی استفاده نمی کند ولی گاهی برای اثبات امامت و تثبیت حقانیت خویش لازم میبیند به عنوان کرامت و معجزه از آن علم لدنی پرتوی در جامعه بیفکند تا تاریکی های جهل و
ضلالت بر طرف گردد.
نظیر این جریان که شتر پیامبر اکرم ﷺ هنگام عزیمت به تبوک گم شد، هیچ کس نمی دانست کجاست برخی از منافقان از ماجرا استفاده سوء کردند و این زمزمه را سر دادند که او چگونه پیامبری است و چگونه ادعای اخبار از آسمان را دارد، در حالی که جای شتر گم شده خود را نمی داند، پیامبر اکرم ﷺ با
۱۳۶
شنیدن این جمله فرمودند:
وإني والله ما أعلم الا ما علمنى الله وقد دلنى الله عليها وهي في هذا الوادي في شعب كذا وكذا قد حبستها شجرة بزمامها فانطلقوا حتى تأتوني بها فذهبوا فجاء وابها»؛(1. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۱۶۶) من چیزی جز آنچه که خدا به من می آموزد نمیدانم اکنون خدا مرا راهنمایی کرد که شتر من در این صحرا در فلان دره است و زمام آن به درختی پیچیده و از رفتن باز مانده است بروید آزادش کنید و بیاورید مانند این گونه قضایا در زندگی عادی این ذوات مقدس فراوان است.
مطلب بعدی درباره علم امام معصوم، نکته دقیقی است که جناب عزیز الدین نسفی در کتاب انسان کامل این چنین بیان نموده است:
چندین گاه است که میشنوی که در دریای محیط آیینه گیتی نمای نهاده اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود پیش از آن که به ایشان رسد، عکس آن چیز در آیینه گیتی نمای پیدا آید و نمیدانی که آن آیینه چیست و آن دریا کدام است، آن در یا عالم غیب غیب است و آن آیینه دل انسان کامل است، هر چیز که از دریای علم غیب غیب روانه میشود تا به ساحل وجود رسد، عکس آن بر دل انسان کامل پیدا میآید و انسان کامل از آن حال خبر میشود.(2. انسان کامل، عزیزالدین نسفی، ص ۲۳۷)
این کلام نسفی ناظر بر مقام خلافت الهی انسان کامل معصوم است که آن یگانه دوران خلیفة الله است بالاترین مقامی که قرآن کریم برای انسان کامل ذکر میکند و فرشتگان تسبیحگو و تقدیسگر را هم لایق آن نمی داند جانشینی او از آن جمیل و علیم مطلق است، خليفة الله و انسان كامل معصوم كون جامع و کلیددار غیب عالم و خزینه دار هستی است که به اذن خداوند بر آسمان زمین ملک و ملکوت احاطه کامل دارد آگاهی او بر همه اسما و سجده همه فرشتگان در برابر او و قدرتش بر تصرف در نظام هستی، همگی بیانگر گستره خلافت اوست.
خلافت الهی مرتبه ای است جامع جميع مراتب عالم، لاجرم امام را آیینه
۱۳۷
مرتبه الهیه گردانیده است تا قابل ظهور جميع اسما باشد و این مرتبه مقام فعلیت انسان کامل معصوم است.
مقام خليفة الله، همان شجره طوبایی است که اصل و ریشه آن ثابت و شاخه هایش در آسمان است: «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّمَاءِ،(1. سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۲۴) از این رو فرشتگان آسمانها نیز از میوه این شجره و از علم این انسان کامل بهره می گیرند و اصولاً کمال آن فرشتگان در این است که از این درخت استفاده و در برابر آن خضوع کنند.
خليفة الله و امام معصوم کسی است که تعذیه علمی و عملی او از تعلیم اسما تأمین میشود و تنها بدن و وجود عنصری اوست که از باب و ما جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ (2. سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۸)، از زمین و طبیعت تغذیه می کند.
سیری در برخی روایات مربوط به علم امام
مرحوم کلینی در کتاب الحجة «کافی ابواب گوناگونی درباره علم امام مطرح کرده است که به بعضی از آنها اشاره می شود.
(الف): باب یازدهم کتاب الحجة با این عنوان مطرح شده است که: «بَابُ أَنَّ الأَئِمَّةَ وَلاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَخَزَنَةُ عِلْمِهِ»؛ ائمه اطهار والیان امر خدای سبحان و خزانه دار علم الهی اند. در این باب شش روایت نقل شده و روایت اول آن این است: «مُحَمَّدُ بنُ يَحْيَى العَطَّارُ ، عَنْ أَحْمَدَ بنِ إِبي زاهرٍ، عَنِ الحَسَنِ بْنِ مُوسَى، عَنْ عَلَيِّ بنِ حَسَّانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ اللهِ يَقُولُ: نَحْنُ وَلَاهُ أَمْرِ اللَّهِ وَخَزَنَةٌ عِلْمِ اللَّهِ وَعَيْبَهُ وَحْيِ اللَّهِ».(3. اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۲، ح ۱.)
وجود مبارک امام صادق فرموند: ما یعنی ائمه معصومین)، ولی امر الهی بر مردم و گنجینه های علوم و معارف و خزانه دار وحی الهی هستیم.
روایت دوم این باب این است: .... عَنْ سَوْرَةَ بنِ كُلَيْبٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ :
۱۳۸
وَاللَّهِ إِنَّا لَخُزَانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ، لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لا عَلَى فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ».(1. همان، ح ۲.) در این روایت وجود مبارک امام باقر سوگند یاد میکنند که ما ائمه خزانه دار الهی در آسمان و زمین هستیم منتهی خزانه داری ما در طلا و نقره نیست ما خزانه دار علم الهی هستیم.
روایت سوم این باب نیز در همین موضوع است: «... عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُم ؟ قَالَ : نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللهِ وَنَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَنَحْنُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَمَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ».(2. همان، ح . 3)
این حدیث جزء غرر روایات در باب معرفت و شناخت امام معصوم است که وجود مبارک امام باقر ائمه هدی را این چنین معرفی می نمایند ما خزانه دار علم خدای سبحان و ترجمان وحی الهی و حجت بالغه حق تعالی در سراسر کائنات هستیم.
آنچه از این احادیث در باره مخزن علم خدا بودن ائمه هدی و عیبه و صندوق علم و وحی الهی بودن آن ذوات قدسی استنباط میگردد عبارتند از: ۱. امامان معصوم که کلیددار و خازن منبع لا يزال علم الهی اند، بر همه عوالم هستی احاطه علمی دارند و چیزی از حوادث و پدیده های جهان از دید آنها مخفی نیست.
2. چیزی که در خزینه حفظ و نگه داری میشود ممکن است به دیگران برسد و آنان نیز بهره مند گردند اما چون در اختیار خازن و کلیددار است حساب و برنامه ای دارد همانند چشمه جوشان نیست که معمولاً از اختیار انسان خارج است و هر کسی میتواند به آن دسترسی پیدا کند، بلکه اولاً در اختیار خود خازن و نگهبان است که هر گاه بخواهد از آن استفاده میکند. ثانیاً از دسترس و دستبرد دیگران خارج است. و ثالثاً، هر مقدار که خود خزانه دار بخواهد به دیگران میدهد بدون این که از اختیار و کنترل او خارج شود. پس بر این اساس تمام علوم و معارفی که در جهان امکان به
۱۳۹
دیگران افاضه میشود به اذن و واسطه ائمه هدیه خواهد بود، زیرا آنها خزانه دار علوم و اسرار الهی اند.
3. روایات این باب هم به مبدأ قابلی نظر دارد یعنی اتصاف آن ذوات قدسی به خازن علم بودن و هم ناظر به مبدأ فاعلی است، یعنی خداوند سبحان آنان را مخزن دانش قرار داده و آنها را برای این مقام والا پسندیده است که خزینه دار علم او باشند.
۴. علم ذاتی خداوند سبحان که وصف ذات و عین آن بوده، بسیط و نامتناهی است و هیچ موجودی را به آن راه نیست، زیرا حقیقت بسیط و نامحدود، نه اکتناه پذیر است و نه تجزیه پذیر اکتناه ناپذیری آن به استناد عدم تناهی آن است و تجزیه ناپذیری آن محصول بساطت آن چون موجود بسیط ظاهر آن عین باطن آن و اول آن عین آخر آن و وسط آن عین انجام آن است پس هرگز نمیتوان به حقیقتی که بسیط محض است پی برد، چنان که احاطه به کنه حقیقت نامتناهی محال است. بنابراین علم ذات خدا به ذات خود و علم ذات خدا به غیر خود که عین ذات اوست هرگز معلوم موجود ممکن نیست. علمی که صفت فعل خداست و از مقام فعل واجب تعالی انتزاع می شود، این علم چون محدود است آگاهی انسان کامل معصوم از آن و مخزن آن شدن کاملاً ممکن است.
۵. در علم شهودی معلوم عین علم است. از این رو اگر انسان کامل شهودی، معصوم، مخزن علم خداوند شود علم وی حضوری است نه حصولی و در عین علم است. علم حضوری، عین خارجی معلوم است نه صورتی از آن از این جهت اگر انسان کامل معصوم مخزن علم خدا باشد، مخزن حقایق اشیای عینی خواهد بود، به گونه ای که واجد همه آنهاست.
(ب) باب دیگری در کتاب الحجة «كافي» مطرح شده است با این عنوان بَابُ أَنَّ مَنْ وَصَفَهُ اللَّهُ تعالى في كتابه بالعلم هم الأئمة ». دو روایت با یک مضمون در این باب نقل شده است:
۱۴۰
انسان کامل
.... عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ * فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ (1. ا سوره زمر (۳۹)، آیه ۹) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ : إِنَّمَا نَحْنُ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ عَدُونَا وَشِيعَتُنَا أُولُوا الألبابِ».(2. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۱۲ ، ح ۱.)
این آیه کریمه ممکن است به دو وجه معنا شود:
وجه اول این است که دانا و نادان برابر نیستند و این را خردمندان می فهمند. این وجه از معنا در صدد تشویق و ترغیب علم و عالم است. اما وجه دوم معنایی است که وجود مبارک امام باقر بنابراین نقل بیان فرمودند: کسانی که همه چیز را میدانند و کسانی که همه چیز را نمی دانند برابر نیستند آن کسانی که همه چیز را می دانند ما ائمه معصومین هستیم و آن کسانی که همه چیز را نمی دانند دشمنان ما هستند و شیعیان ما اولوا الالباب اند که این واقعیت را می فهمند آن انسانهای لبیب و دارای مغز شیعیان ما هستند که می دانند ما همه چیز را می دانیم.
(ج) باب دیگری با این عنوان: «بابُ أَنَّ الراسخين في العلم هُمُ الأئمة » مطرح شده است، روایت اول این باب این است .... عن أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ﷺ قالَ: نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي العِلْمِ وَنَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ».(3. همان، ص ۲۱۳، ح ۱.)
چون انسانهای کامل معصوم در قوس صعود همه مجاری وحی را پیموده اند و به تمام اسرار و تأویلهای آن آگاهاند، زیرا این ذوات قدسی، به ام الکتاب قبل از تنزل آن به جهان کثرت و تقسیم آن به محکم و متشابه واقف اند، لذا مرحوم صدر المتألهین درباره اطلاع راسخین در علم به تأویل قرآن کریم می گوید:
.... لأنه اى (القرآن) بحر عميق غرق في تياره الأكثرون وما نجا منه إلا الأقلون ولا يعلم تأويله الا الله والراسخون سواء وقع الوقف على الله أم لا إذ الراسخون إذا علموا تأويله لم يعلموا الا بالله ولم يحيطوا به علماً إلا بعد فناء ذواتهم عن ذواتهم واندكاك جبل
۱۴۱
هوياتهم ولا يحيطون بعلمه الا بما شاء».(1. تفسیر ملاصدرا، ج ۱، ص ۳۰.)
یعنی راسخین در اثر نیل به مقام شامخ فنای ذاتی از تأویل قرآن مطلع اند خواه از لحاظ قرائت آیه ۷ سوره آل عمران کلمه راسخون» را استیناف قرار دهیم تا در برابر الذين في قلوبهم زيغ ...» واقع گردد، یا آن که عطف بر کلمه «الله» نماییم تا جزء مستثنا قرار گیرد زیرا طبق ادله دیگر، راسخین در علم تأویل قرآن را به علم الهی عالم هستند و در حقیقت، علم آنها جدای از علم خدای سبحان به تأویل قرآن نخواهد بود چون در مقام فنای ذاتی تمام آثار از آن «مفنی فیه» است، نه فانی و اسناد علم تأویل قرآن به راسخین در پرتو علم خدای سبحان به تأویل است که بالاصالة و بالذات می باشد و قهراً با حصر علم تأویل قرآن به خدای سبحان منافات ندارد. پس همان طور که تمام تنزیل و تفسیر قرآن کریم برای عترت طاهرین معلوم است، تمام تأویل آن نیز نزد آنان مشهود و معروف می باشد.
(د): باب بعدی با این عنوان مطرح شده است که «بَابُ أَنَّ الْأَسْمَةَ قَدْ أُوتُوا العِلْمَ وَأُثْبِتُ فِي صُدُورِهِمْ»، روایت اول این باب این است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ في هذه الآية: بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ(2. سوره عنکبوت (۲۹)، آیه ۴۹). فَأَوْمَا بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ»(3. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۱۳)، وجود مبارک امام باقر علوم اولین و آخرین «اوتوا العلم را به ائمه معصومین تطبیق فرموده اند.
مجموع روایات این باب همین معنا را افاده مینماید و آنچه از روایات این باب استنباط میشود این است که علم الهی استقلالی بوده و مرتبط با جای وعای معارف دیگری نیست اما علم ائمه اطهار تبعی و عرضی است و به منبع لا یزال الهی است زیرا علم الهی مرتبط است جان عرشی این ذوات قدسی و عای معارف الهی است. (ه): باب دیگری نیز طرح شده که: «بابُ أَنَّ الأَيْمَةَ مَعْدِنُ العِلْمِ وَشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ لا يزال علم الهي مرتبط هستند. وَمُخْتَلَفُ المَلائِكَةِ» است، مرحوم کلینی سه روایت در این باب نقل کرده است.
۱۴۲
روایت اول که از امام سجاد نقل شده است این است که:
«قَالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ : ما يَنْقِمُ النَّاسَ مِنَّا ؟ فَنَحْنُ وَاللَّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَبَيْتُ الرَّحْمَةِ وَمَعْدِنُ العِلْمِ وَمُخْتَلَفُ المَلائِكَةِ».(1. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۱)
روایت دوم نیز این مضمون را دارد .... قال أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ : إِنَّا أَهْلَ البَيتِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ المَلائِكَةِ وَبَيْتُ الرَّحْمَةِ وَمَعْدِنُ العِلْمِ».(2. همان)
و روایت سوم این باب این است که: «... عَنْ خَيْثَمَةَ قَالَ : قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ الله : يا خَيْثَمَةُ نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَبَيْتُ الرَّحمَةِ وَمَفَاتِيحُ الحِكْمَةِ وَمَعْدِنُ العِلْمِ وَمَوْضِعُ الرسالَةِ وَمُخْتَلَفُ المَلائِكَةِ وَمَوْضِعُ سِرِّ اللَّهِ وَنَحْنُ وَدِيعَةُ اللهِ فِي عِبَادِهِ وَنَحْنُ حَرَمُ اللَّهِ الأكبَرُ وَنَحْنُ ذِمَّةُ اللهِ وَنَحْنُ عَهْدُ اللهِ، فَمَنْ وَفَى بِعَهْدِنا فَقَد وَفَى بِعَهْدِ اللَّهِ وَمَنْ خَفَرَهَا فَقَدْ خَفَرَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَعَهْدَهُ». (۳. همان)
معارف محوری روایات این باب یکی معدن علم بودن ذوات قدسی حضرات معصومین است.
بیان این مطلب این است که آن ذوات نورانی در محضر ربوبی از فوز تعلیم اسمای حسنا متنعم شده اند و بی نیاز از تعلیم بشری می باشند، از این رو علم مبین همه احکام و حکم الهی بوده و مفسر راستین آیات خداوند میباشند، و معدن علم بودن که همان جامعیت عینی و علمی آنان است، به این معناست که هر کمال ممکن را بدون نقص واجد و هر چه را که دارند مصون از عیب است و هر چه در مرحله حدوث واجد بودند در مرحله بقا نیز دارا خواهند بود. پس این ذوات قدسی اصل و ریشه و منبع جوشش چشمه سارهای علم و حکمت اند و سیل خروشان علم آنها عالم را فرا گرفته است.
و دیگری مختلف الملائکة یعنی انسانهای کامل معصوم و ائمه هدى محل رفت و آمد ملائکه هستند جان عرشی این ذوات قدسی محل نزول فرشته هاست نزول فرشتگان از جانب خدای سبحان به معنای تجافی
۱۴۳
نیست بلکه به صورت تجلی است آنها در حقیقت در قوس نزول و صعود کارگزاران نظام الهی اند. فرشتگان هنگام نزول برای مأموریت ها در صحرا فرود نمی آیند، چنان که بر دریا نمی نشینند بلکه قلب مبارک انسان کامل معصوم در هر عصری، محل نزول آنهاست.
هدف و مقصود ملائکه از این تردد و رفت و آمد نیز گوناگون است گاهی برای عرضه اعمال بندگان خدا نازل میشوند گاهی برای آوردن مقدرات یک ساله در شب قدر نازل میگردند گاهی برای هم سخن شدن، تأیید، تسدید خدمت و کمک به ائمه اطهار نازل میشوند گاهی برای زیارت قبور معصومین و خدمت به زائرانشان فرود می آیند و گاهی نیز برای تعلم علوم و گرفتن دستور نازل میشوند و خلاصه ملائکه برای انجام تمام مأموریت هایی که به آنها محول میشود ابتدا خدمت امام معصوم در هر عصری میروند و مأموریت خود را بر او عرضه می کنند.
.... عن علي بن أبي حَمْزَةَ، عَنْ أَبي الحَسَنِ قَالَ : سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَا مِنْ مَلَكَ يُهْبِطُهُ اللهُ فِي أَمْرٍ مَا يُهْبِطُهُ إِلَّا بَدَا بِالإِمَامِ، فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَإِنَّ مُخْتَلَفَ المَلَائِكَةِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِلَى صَاحِبِ هَذَا الأمر.»(1. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۹۴)
پس قلب مطهر امام زمان در هر عصری محل نزول و فرود فرشتگان الهی است و او میزبان تمام آنهاست.
(و): باب بعدی با این عنوان نقل شده است که بابُ أَنَّ الأَئِمَّةَ وَرَثَةُ العِلْمِ يَرِثُ بَعْضُهُم بَعْضاً الْعِلْمَ». ائمه هدی وارثان علم اند و یکی پس از دیگری علم را به ارث میبرند هشت حدیث در این باب نقل شده است که بار معرفتی فراوانی دارد، روایت دوم این باب این است که ... عَنْ زُرَارَةَ وَالفُضَيْلِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ العِلمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَالعِلْمُ يُتَوَارَثُ وَكَانَ عَلِيٌّ ﷺ عَالِمَ هَذِهِ الأُمَّةِ وَإِنَّهُ لَمْ يَهْلِكُ مِنَّا عَالَمُ قَطُّ إِلَّا خَلَفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ عَلِمَ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ»(۲. همان، ص ۲۲۲، ح ۲) : وجود مبارک امام باقر علوم انبیا میفرمایند علمی که بر حضرت آدم
۱۴۴
افاضه شد از بین نرفته و محو نشده است این علم در سلسله انبیای عظام به عنوان ارث به ورثه منتقل گردیده است تا به حضرت امير المؤمنين على بن ابی طالب که عالم این امت و وارث علوم همه انبیا است، هیچ یک از معصومین از دنیا نرفتند مگر این که فرزندی به عنوان جانشین، وارث علوم آنها بوده است امام بعدی همه آن علوم امام قبلی را داراست و چیز بیشتری که خداوند سبحان به او عنایت نموده است.
(ز) باب دیگری با این عنوان مطرح است که بابُ أَنَّ الأَئِمَّةَ يَعْلَمُونَ جَمِيعَ العُلُومِ الَّتِي خَرَجَتْ إِلَى المَلائِكَةِ وَالأنبياءِ وَالرُّسُلِ ، امامان معصوم تمام علومی را که برای فرشتگان و پیامبران و مرسلین صادر شده است، می دانند.
روایات این باب ناظر به این اصل مهم در معارف الهی است که علم خداوند سبحان دو قسم است یک قسم علمی است که نزد خودش محفوظ است و جز او احدی نمیداند این همان علم ذاتی است که وصف ذات و عین آن بوده، بسیط و نامتناهی است و هیچ موجودی را به آن راه نیست، زیرا حقیقت بسیط و نامحدود نه اکتناه پذیر است و نه تجزیه پذیر، بنابراین علم ذات خدا به ذات خود و علم ذات خدا به غیر خود که عین ذات اوست هرگز معلوم موجود ممکن نیست.
و قسم دیگر علمی است که صفت فعل خدای متعال است و از مقام فعل واجب تعالی انتزاع می شود این علم چون محدود است، آگاهی انبیا و مرسلین از آن ممکن است و آنچه از این علوم به فرشتگان و انبیا آموخته و افاضه شده است ائمه معصومین آن را میدانند یعنی تمام علوم انبیا به این ذوات قدسی منتهی گشته است.
روایت دوم این باب این است که: «عَنْ أَبِی بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ﷺ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِلْمَينِ : عِلْماً عِنْدَهُ لَمْ يُطْلِع عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَعِلْمًا نَبَذَهُ إِلَى مَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ فَمَا نَبَذَهُ إِلَى مَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ فَقَدِ انْتَهَى الينا.»(۱. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۵۵، ح ۲.)
۱۴۵
(ح) و باب دیگری پیرامون علم امام معصوم در کافی» با این عنوان مطرح شده است که بابُ أَنَّ الأَئِمَّةَ يَعْلَمُونَ عِلْمَ ما كَانَ وَمَا يَكُونُ وَأَنَّهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِمُ الشَّيْءُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِم». روایات این باب جزء غُرر روایات مبحث علم امام معصوم است. روایت اول این باب این است که ..... عَنْ سَيْفِ التَّمَارِ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَمَاعَةً مِنَ الشَّيعَةِ في الحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ، فَالْتَفَتْنا يَمْنَةً وَيَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا : لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَقَالَ: وَرَبِّ الكَعْبَةِ وَرَبِّ البَنِيَّةِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى والخضر لَأَخْبَرتُهُما أَنِّى أَعْلَمُ مِنْهُما وَلَأَنبَاتُهُما بِما لَيْسَ في أَيْدِيهِما ، لِأَنَّ مُوسى وَالخَضِرَ أُعْطِيأَ عِلْمَ مَا كَانَ وَلَمْ يُعْطَيا عِلْمَ مَا يَكُونَ وَمَا هُوَ كَائِنُ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَقَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ وِراثَةً.»(1. همان، ص ۲۶۰، ح ۱.)
سیف تمار میگوید با جماعتی از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق بودیم حضرت فرمودند جاسوسی مراقب ماست ما به اطراف نگاه کردیم و کسی را ندیدیم عرض کردیم ما جاسوسی نمی بینیم وجود مبارک کشاف حقایق و قرآن ناطق حضرت امام صادق سه مرتبه سوگند یاد نمودند، در حالی که اگر سوگند هم یاد نمیکردند تمام عالم همسنگ صدق کلام صادق آل محمد ﷺ نمی شود، اما سوگند میخوردند، آن هم با سه مرتبه تکرار که همه اینها اهمیت مسأله را می فهماند یعنی وسعت قلمرو علم امام معصوم.
فرمودند: به خدای کعبه سوگند اگر من با موسی و خضر میبودم، به آنها خبر می دادم که من از آنها داناتر و عالم ترم و چیزی را که نزد آنها نبود، به ایشان گزارش می دادم، زیرا به حضرت موسی و خضر الله علم آنچه گذشته و واقع شده، عطا شده بود، ولی علم آنچه تا روز قیامت واقع می شود، عطا نشده بود، اما ما از راه وراثت آن علم را از رسول خدا به دست آورده ایم.
روایت دوم این باب: .... وَعِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُم عَبْدُ الأَعلَى وَأَبُو عُبَيْدَةً وَعَبْدُ اللَّه بنُ بِشْرٍ الخَنْعَمِيُّ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ﷺ يَقُولُ: إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
۱۴۶
وَأَعْلَمُ مَا فِي الجَنَّةِ وَأَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَأَعْلَمُ مَا كَانَ وَمَا يَكُونُ قَالَ: ثُمَّ مَكَثَ هُنَيئَةً فَرَأَى أَنَّ ذلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ: عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: فِيهِ تبيانُ كُلِّ شيء».(1. همان)
عده ای از اصحاب از وجود مبارک امام صادق شنیدند که آن حضرت فرموند: آنچه در آسمانها و زمین است من میدانم آنچه در بهشت و دوزخ است میدانم گذشته و آینده را میدانم سپس اندکی تأمل نمودند و چون این سخن بر شنوندگان سنگین بود لذا فرمودند من اینها را از کتاب خدای سبحان میدانم که میفرماید بیان هر چیز در قرآن است.
آری! انسان کامل معصوم سرمشق است درباره علم امام معصوم، درباره احوال انسان کامل درباره جان سفیر الهی و نماینده حق تعالی بحث کردن حرف شنیدن و مطلب فهمیدن تأمل و تثبت بسیار می خواهد. زیرا انسان کامل معصوم مبين حقایق اسما و آگاه به سر القدر آنهاست، امام معصوم عقل محض است علم محض است قلب او مشرق حقایق الهی است، واسطه فیض ربانی است، جان عرشی او خزانه اسرار و علوم الهی است.
برای امامان معصوم و انسانهای کامل هیچ نشته ای مانع برای ورود و دخول در عوالم دیگر نیست یعنی هیچ نشئه ظهور انسان کامل را در عوالم
دیگر باز نمی دارد.
این روایات نمونه ای است در مبحث علم امام در کتاب حجت اصول کافی در پایان این رساله باید به این اصل اصیل اعتراف کنم که:
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
و الحمد لله رب العالمين