تدابیر امام رضا
در این حادثه ی بزرگ امام رضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیمی قرار گرفت نبرد پنهانی که میتوانست سرنوشت تشیع را دگرگون ساخته و کوچک ترین غفلت ریشه های درخت تناور تشیع را بر کند بی نظیر بودن توطئه مأمون از آن رو است که هیچ یک از خلفای اموی و عباسی نتوانسته بودند چنین زیرکانه برنامه ریزی کرده و اساس تشیع را مورد حمله قرار دهند.
اما تدابیر حکیمانه و الهی حضرت امام رضا توانست نقشه های مأمون را نه تنها خنثی کند بلکه موجبات شکوفایی و گسترش فرهنگ شیعی را فراهم سازد و همین مسأله باعث شد تا سال ۲۰۱ هجری یعنی سال ولیعهدی آن حضرت، یکی از سالهای پر برکت تاریخ تشیع به شمار رود. (۲)(بنگرید به حساس ترین دورانهای تاریخ ، ص ۱۰)
تدابیر حضرت امام رضا الله را در چند فراز میتوان مطرح کرد
۱ هنگامی که مأمون امام را از مدینه به خراسان دعوت کرد، آن حضرت فضای مدینه را از نارضایتی و ناخشنودی خود پر کرد به گونه ای که همه کسانی که پیرامون امام بودند، یقین کردند که مأمون نیت و انگیزه ی سوئی نسبت به آن حضرت دارد که او را از وطن دور می کند.
اکنون دو نمونه از خبرهای رسیده در این باره را بازگو میکنیم
۱-۱، راوی گوید وقتی مأموران مأمون برای بردن حضرت رضال وارد مدینه شدند من با آن حضرت بودم حضرت برای وداع آخر با رسول خدا ﷺ وارد مسجد النبي شدند و چند بار با رسول خدا له وداع کردند و هر بار که وداع می کردند نزد مزار آن حضرت باز میگشتند و با صدای بلند گریه می کردند.
نزدیک آن حضرت شدم بر او سلام کرده و تهنیت گفتم فرمود: «مرا دیدار کن پس همانا از کنار جدم له خارج شده و غریبانه از دنیا میروم و در کنار هارون مدفون می گردم.»
راوی گوید من نیز به دنبال آن حضرت از مدینه خارج شدم تا آنکه حضرت در طوس رحلت کرده و در کنار هارون مدفون شدند(1).(بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۱۷، ح ۲ - و نیز بنگرید به مدينة المعاجز، ج ۷، ص ۱۷۹)
۱-۲. حسن بن علی خزاز معروف به وشاء از یاران خاص امام رضا ) گوید: حضرت رضا ها به من فرمود هنگامی که خواستند مرا از مدینه ببرند، خانواده ام را جمع کرده و به آنها گفتم بر من بگریید تا صدای گریه ی شما را بشنوم... سپس گفتم: آگاه باشید و بدانید که هرگز نزد خانواده ام بر نمی گردم(2).(بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۱۷، ج ۳.)
خوب اگر امام الله را برای ولیعهدی میبرند به طور معمول باید مهمانی بدهند و شادمانی کنند اما شیوه برخورد امام کاملاً نشان میدهد که امام به خوبی از حقیقت ماجرا آگاه بوده است و به روشنی سرانجام کار را میدید از این رو این گونه ای رفتار می کند و می فهماند که مأمون و دستگاه خلافت حرکت سوئی را آغاز کرده اند.
به این ترتیب امام بدبینی خود نسبت به مأمون را به روشهای ممکن به همه گوش ها رساند. در وداع با حرم پیامبر در وداع با خانواده اش در طواف کعبه، با گفتار و رفتار با زبان دعا و اشک به همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ است(3).(حساس ترین دورانهای تاریخ، ص ۱۸)
وقتی در مرو پیشنهاد ولیعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت و صراحت آنرا نپذیرفتند و دیدید که تا وقتی به قتل تهدید نشده بودند ولیعهدی را نپذیرفتند و مسأله پیشنهاد ولیعهدی مأمون و اینکه حضرت رضا آن را نپذیرفته در همه جا پیچید حتی فضل بن سهل در حضور جمعی از کارگزاران حکومت این مسأله را بازگو کرد و از آن اظهار تعجب و شگفتی نمود و شخص حضرت رضا نیز در هر فرصتی که پیش می آمد ناخرسندی و نارضایتی خود را از ولیعهدی ابراز میکرد و این موضوع به سرعت در شهرها منتشر شد.
اکنون به برخی از این گونه حوادث نگاه میکنیم
۲-۱ ریان گوید خدمت حضرت رضا شرفیاب شدم و عرض کردم ای فرزند رسول خدا، مردم میگویند؛ چگونه ایشان زهد در دنیا را اظهار میکند اما ولیعهدی را پذیرفته است؟
حضرت فرمود: «خداوند میداند که از این مسأله ناراضی هستم و وقتی بین کشته شدن و پذیرفتن ولیعهدی مخیر شدم ولیعهدی را پذیرفتم(1).(بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۰، ج ۲)
۲-۲. یاسر خادم امام رضا گوید وقتی آن حضرت ولیعهدی را پذیرفت شنیدم و دیدم که آن جناب دستانش را به سوی آسمان بلند کرده و گفت: «بارالها، تو می دانی که من ناخرسند و مضطر هستم پس مرا مؤاخذه و بازخواست نفرما(2).(مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۲۷۳ - بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۰، ح ۵)
۲۳ محمد بن عرفه گوید به حضرت رضا عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، چه چیز شما را به پذیرفتن ولیعهدی برانگیخت؟
حضرت فرمود: همان چیزی که جدم امیر مؤمنان را برانگیخت تا در شورای خلافت وارد شود. یعنی اجبار و اضطرار)(3)(مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۷۳)
۲-۴ حسن بن یحیی علوی از جدش از موسی بن سلمه نقل کرده که گفت: من با محمد بن جعفر در خراسان بودم شنیدم روزی فضل بن سهل گفت: من چیزی شگفت دیده ام، بپرسید چه دیده ام؟
گفتند خدا تو را سلامت بدارد چه دیده ای؟
گفت: دیدم مأمون به علی بن موسی میگفت من میخواهم خود را از خلافت خلع کنم و ولایت امور مسلمانان را به تو واگذارم و دیدم که علی بن موسی در پاسخ می گفت : تو را به خدا تو را به خدا من طاقت چنین کاری را ندارم.
فضل بن سهل گفت: هرگز خلافت را ضایع تر از این ندیده بودم! امیر مؤمنان مأمون به اختیار خود از آن کناره میگیرد و به علی بن موسی واگذار میکند و او نیز از آن سرباز می زند و نمی پذیرد(1)؟!(كشف الغمة، ج ۳، ص ۷۰ - الإرشاد، ج ۲، ص ۲۶۰ - بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۶، ج ۱۱)
حضرت رضا به شرطی ولیعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از کارهای حکومت دخالت نکند: «وَ أَنَا أَقْبَلُ ذَلِكَ عَلَى أَنِّي لا أوَلِّي أَحَداً وَ لَا أَعْزِلُ أَحَداً وَ لَا أَنْقُضُ رَحْماً وَ لَا سُنَّةً وَأَكُونُ فِي الْأَمْرِ مِنْ بَعِيدٍ مُشيراً»؛ «من ولیعهدی را می پذیرم با این شرائط که کسی را منصوب نکنم و کسی را از مقامش عزل نکنم و رسم و روشی را نقض نکنم و فقط دورادور راهنما و مشاور در امور باشم(2).»(بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۰ - مدينة المعاجز، ج ۷، ص ۱۳۶ - عيون اخبار الرضا ، ج ۱، ص ۱۵۲)
با این تدبیر حکیمانه نقشه مأمون به صورت عملی نقش بر آب می شد زیرا با شرایطی که امام مطرح کردند امام از دستگاه حکومت جدا می شد و به طبع، دستگاه حکومت عباسی با دستاویز ولیعهدی آن حضرت نمیتوانست هیچ یک از کارهای خود را توجیه کند و یا مشروعیت بخشد و مأمون به خوبی این کاستی را می فهمید از این رو بارها تلاش کرد تا امام را وارد عرصه تصمیم گیریهای حکومت بکند اما هر بار امام شرط خود را یادآوری میکردند.
۳-۱ معمر بن خلاد از امام رضا نقل میکند که آن حضرت فرمود: «روزی مأمون به من گفت اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در مناطقی که اوضاع آنجا نابسامان و پریشان است چیزی بنویس
امام استنکاف میکند و شرط پذیرفتن ولیعهدی را یادآور می شود و به مأمون می فرماید: «تفي لي و افي لک»؛ تو به آنچه با من عهد بسته ای وفا کن و من نیز به آنچه پیمان بسته ام و فاکنم.»(1)(عيون اخبار الرضا الله ، ج ۱، ص ۱۷۷، باب ۴۰، ج ۲۹)
۳-۲ نمونه دیگر وقتی است که مأمون با توطئه ای توانست در سال ۲۰۳ هجری فضل بن سهل را در حمام سرخس بکشد(2).(نگاه کنید به عیون، ج ۱، ص ۱۷۶) و نتوانست در این توطئه به قتل امام نیز موفق شود. مأمون با حیله گری و گریان نزد آن حضرت آمد و به حضرت گفت: اکنون که وزیرم فضل کشته شده هنگام نیاز من به توست ای ابوالحسن در مسائل حکومت نظر بده و مرا در اداره ی حکومت یاری کن
حضرت با فراست به او فرمود: ای امیر تدبیر و مدیریت کشور بر عهده توست و ما دعا می کنیم(3).(همان، ج ۱، ص ۱۷۴ و ۱۷۵)
و اینجا نیز امام زیرکانه مسئولیت کارهای خلافت را نپذیرفت و به این ترتیب از اعمال ناپسند خلیفه دوری گزید.
۳ نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است(4).(بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۴) که مأمون به این بهانه که مردم قدر تو را بشناسند و دلهای آنها آرام گیرد. امام را به امامت نماز عید دعوت می رساند امام به این شرط قبول میکند که نماز را به شیوه ی پیغمبر ﷺ و علی بن می کند اما آن حضرت استنکاف میکند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت ابي طالب به جا آورد(5).(بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۳۴ - همان، ج ۸۷، ص ۳۶۰، ج ۱۲ - عیون اخبار الرضا ، ج ۱، ص ۱۶۱) و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره ای می گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان میسازد و امام را از نیمه راه نماز بر می گرداند یعنی مأمون ناخواسته ضربه دیگری بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می سازد(1).(بنگرید به حساس ترین دورانهای تاریخ، ص ۲۱) علاوه بر این زهد و پارسایی امام و عدم دلبستگی او به ریاست و دنیا به خوبی اثبات شد و مردم نیز این حقیقت را فهمیدند.
۴ تا پیش از ولیعهدی حضرت رضا ، شیعه در حالت تقیه پیام های الهی خود را در جامعه گسترش میداد زیرا شیعه در حاکمیت طاغوت بنی عباس نمی توانست به صورت روشن و صریح دیدگاه ها و نگرشهای مکتبی خود را بیان کند اما پس از ولیعهدی آن حضرت شیعه توانست به صورت آشکار و روشن دیدگاه های خود را تبیین کند و حضرت توانست با درایت الهی پیامهای انسان ساز شیعه را به گوش همه ی حقیقت خواهان و حقیقت جویان برساند.
در مناظرات امام با دانشمندان و نخبگان علمی و فرهنگی عصر خویش که در حضور مأمون انجام گرفت شاهد استدلالهای نیرومند امام هستیم که چگونه منطق های بی اساس و سست بنیاد مخالفان و دیگر ادیان را با صلابت در هم کوبید و دیدگاه های استوار تشیع را بازگو کرد(2).(بنگرید به بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۷۵ و ۱۷۳ و ۱۸۹ - الإحتجاج، ج ۲، ص ۳۹۶-۲۱۵ - مدينة المعاجز، ج ۷، ص ۱۹۱)
به این ترتیب امام توانست رسالت بزرگ امامت شیعی را در سطح امت اسلام به گوش همه مسلمانان برساند.
از برکات ولیعهدی امام رضا این است که پس از هشتاد سال دشنام علنی در منابر بر اهل بیت ، اکنون فضایل آنها بازگو میشد قصاید بسیاری در مدح آنها سروده شد، شیعه شاداب شد جوانه زد و توانست در این فضای آماده، معارف خود را بگستراند و محدثین شیعه احادیث شیعی را به زبان آورند و جامعه را با افکار بلند امامت شیعی آشنا سازند و اینها موفقیت بسیار بزرگی محسوب میشد که در سایه ولیعهدی امام به دست آمد از این رو حضرت در جایی فرمودند: «الحمد لله الذي حفظ منا ما ضيع الناس و رفع منا ما وضعوه حتى لقد لعنا على منابر الكفر ثمانين عاماً وكتمت
فضائلنا وبذلت الأموال في الكذب علينا والله يأبى لنا الا أن يعلى ذكرنا و يبين فضلنا»(1)؛(بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۴۲، ج ۱۸) خدای یگانه را سپاس که برای ما آنچه مردم از بین برده بودند، حفظ فرمود و آنچه را که پست و بی مقدار کرده بودند رفیع گرداند چنانکه هشتاد سال برفراز منبرهای کفر و بلندگوهای بی ایمانی دشنام شدیم و فضایل و مناقب ما را از مردم کتمان کردند و ثروت های بسیاری برای دروغ بستن به ما مصرف نمودند و علی رغم همه اینها، خداوند جز برتری نام ما نخواست و فضیلتهای ما را آشکار ساخت.»
امام رضا در فرصتهایی که پیش می آمد حقایق را برای مردم بازگو میکرد و هدف های اصلی مأمون را تشریح مینمود و از جمله مسأله مسموم شدنشان به دست مأمون را مطرح کردند(2).(مدينة المعاجز، ج ۷، ص ۱۸۰ و ۱۷۵)
هرگز سیره و رفتار امام قبل و بعد از ولیعهدی تغییر نکرده و هرگز تحت تأثیر مقام و منصب ولیعهدی قرار نگرفته و از مردم جدا نشدند همانگونه که ابراهیم بن عباس منشی عباسیان در شرح حال آن حضرت گوید: در برابر کسی که نزد او می نشست هرگز پاهایش را دراز نمیکرد و برای رعایت ادب تکیه هم نمی داد. هرگز کارکنان و خدمتگزارانش از او ناسزا نشنیده و در خندیدن قهقهه نمی کرد. بر سر سفره اش همه کارکنان و خدمتگزاران و حتی دربانان نیز می نشستند(3).(بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۹۱ - عيون اخبار الرضا الله ، ج ۱، ص ۱۹۳، ج ۲)
به این ترتیب امام الله توانست با روشهای متناسب و تأثیر گذار نه تنها نقشه های مأمون را خنثی کند بلکه فرهنگ شیعی را بالنده تر و شکوفاتر سازد و مردم را نسبت به حقایق آگاه ساخته و روح اسلامی را در جامعه بیدار و حق جویان را یاری کند.
مأمون به خوبی دانسته بود که نقشه هایش به سرانجام نخواهد رسید و نتایجی که از ولیعهدی انتظار داشت هرگز تحقق نخواهد یافت از این رو درمانده تر از همیشه راهی جز کشتن آن حضرت نیافت و بالأخره در ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری، یعنی یک سال و اندی پس از ولیعهدی امام رضا ، آن حضرت را با توطئه ای به شهادت رساند(1).(عيون اخبار الرضا ، ج ۱، ص ۲۶۷ و ۲۶۸)