۲- جنبه های اخلاقی و سیره عملی علی بن موسی الرضا السلام
۱-۲- اخلاق علی بن موسى الرضاء السلام در ارتباط با خدا
این بزرگ ترین امتیاز مردان الهی است که محور اصلی زندگی آنها خدای تعالی و عشق به خداست یکی از بزرگان اهل سنت درباره آن بزرگوار گفته است:
«وَكَانَتْ حَرَكَاتُهُ وَسَكَناتُهُ جَمِيعاً لله وفي الله وَكانَ لا يَا خُذُ وَلَا يُعطى إلا بالحق والعدل».
هر جنبش و سکونی در آن بزرگوار همه برای خدا و در راه خدا بود، نمی گرفت و نمی داد جز به حق و عدالت و یکی از اسرار بقای امامان در طول تاریخ جهان با همه تحولها و دگرگونی ها همین است که آنها رنگ خدایی به خود گرفته «وجه الله» و «وجیهاً عند الله» شده بودند و هر کس چنین شد فنا و نابودی ندارد که «کل شَيْءٍ هَالِكُ إِلا وجهه» و «كُلِّ مَن عَلَيْها فان وَيُبقَى وَجهُ رَبِّكَ ذو الجلال والإكرام». ما در زندگی هر یک از انبیاء الهی و ائمه بزرگوار دین نمونه های فراوانی برای تأیید و شاهد داریم که تنها یکی دو نمونه از زندگی حضرت رضا السلام را ذیلاً می آوریم. (کنگره جهانی حضرت رضاء اسلام (۴۲۸)
رجاء بن ابی ضحاک کسی است که به دستور مأمون به مدینه رفت و امام سلام را به مرو آورد وی طبق روایتی تمام جزئیات زندگی امام را در طی یک شبانه روز کامل نقل کرده که بسیار جالب و خواندنی است و کسی که آن حدیث را بخواند می فهمد که جز امام معصوم کسی طاقت و قدرت انجام آن همه عبادت را در یک شبانه روز ندارد. وی نخستین جمله ای را که پس از ذکر مأموریت خود نقل میکند این جمله است که میگوید
مأمون به من دستور داده بود آن حضرت را از طریق بصره، اهواز و فارس ببرم و از راه قم عبور ندهم و در شب و روز شخصاً از او نگهبانی و حفاظت کنم تا وقتی بر او وارد شویم آن گاه به عنوان پیش درآمد سخن خود این گونه می گوید:
به خدا سوگند ندیدم مردی را که نسبت به خدای تعالی از وی بیشنز پرهیز و خوف داشته و بیشتر از او به یاد خدا در همه اوقات زندگی باشد و سپس عبادتها و نماز و دعا و قرآن حضرت را نقل میکند که به راستی خواندنی است....» (صدوق ترجمه فارسی عیون اخبار الرضا (۴۲۳٫۲)
همین تقوای شدید از خدا و توجه عمیق آن حضرت به خدا بود که همه حالات و در همه جا آن بزرگوار را مستقیم و استوار نگاه میداشت و تعریف، تنفیذ کاخ و کوخ ها و مدحها و ذمها در روح استوار و خدائی او تأثیری نمی گذارد. ولی عهدی مأمون را نیز اگر می پذیرد برای خداست؛ زیرا همان گونه که میدانیم تحت فشار مأمون قرار گرفت و مورد تهدید قطعی او واقع شد تا آنجا که مأمون رسماً به آن حضرت گفت:
«... اگر نپذیری تو را مجبور خواهم کرد و اگر پافشاری کنی گردنت را خواهم زد...» (صدوق، علل الشرایع (۳۰۱٫۱ ) و در اینجا بود که امام السلام به ناچار پذیرفت و در پایان مراسم نیز دست به درگاه خدای تعالی بلند کرده و گفت: «بار خدایا تو می دانی که من مجبور و درمانده شدم پس در این باره مرا مواخذه نکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسف را مواخذه نفرمودی هنگامی که حکومت مصر را پذیرفت (مجلسی (۱۳۰٫۴۹) به همین جهت است که میبینیم در پاسخ خارجی مذهب و یا صوفی مسلکی که خدا را فقط در خرقه و سجاده و لباس چرکین و نان و سرکه محدود کرده بودند و به عنوان اعتراض به آن بزرگوار عرض کردند: مردم به رهبری نیازمند هستند که نان خشک بخورد و لباس زیر و خشن بپوشد و الاغ سوار شود و به عیادت بیمار برود برای رفع این اشتباه و اصلاح این فکر غلط می فرماید جز این نیست که خدا از امام و رهبر عدالت و انصاف میخواهد. چون سخن می گوید راست بگوید و چون حکم کند به عدل حکم کند. خدا، لباس و غذا را حرام نکرده و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قُل مَن حَرَّمَ زِينَة الله التي اخرَجَ لِعِبَادِهِ والطيبات من الرزق». (اربلی، ۱۴۷٫۳)
امام السلام اگر ولایت عهدی مأمون را میپذیرد آن را نیز برای تحصیل و فرمان خدا می پذیرد و چنان چه از آغاز با این شرط میپذیرد که در هیچ فرمان و امر و نهی و عزل و نصب و تغییر و تبدیلی در کار حکومت دخالت نکند (صدوق، الامالی (۶۲) و هر بار که مأمون کارهایی را به آن حضرت ارجاع می داد یا در پیش آمدها استمداد میکرد امام السلام همان شرط را به یاد او می آورد و گاهی که میخواست در این باره منتی بر آن حضرت بگذارد امام علم در پاسخش می فرمود: «به خدا سوگند! خلافت چیزی نبود که در خاطر من خطور کرده باشد. من در مدینه آزادانه بر مرکب خود در کوچه ها رفت و آمد میکردم و مردم آن شهر حاجت های خود را از من میخواستند و من انجام میدادم نامه های من در شهرها نفوذ داشت و تو نعمتی بر نعمتهایی که پروردگارم به من عطا فرموده بود اضافه نکرده ای» (کنگره جهانی امام رضاء السلام (۴۳۱) بالاخره نیز منتظر فرصتی بود تا خود را از زیر بار این منت خارج کرده و عطای مأمون را به لقایش ببخشد و این فرصت برای امام السلام به دست آمد هنگامی که خبر نارضایتی بنی عباس در بغداد از این کار مأمون به مرو رسید، امام السلام بدون درنگ به او فرمود: به راستی که توده (بنی عباس از اینکه ولایت عهدی خود را به من داده ای ناراضی و ناراحتند و نزدیکان تو نیز در مورد نزدیکی فضل بن سهل به تو ناراحت هستند بهنز آن است که ما را از خود دور کنی تا همه تحت فرمان و اطاعت تو در آیند و نارضایتی ها برطرف شود...» (همان، (۴۳۲)