پرتوی از زندگانی هشتمین امام علی بن موسی الرضا  ( صص 150-141 ) شماره‌ی 2981

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی ‌ عبادی > آداب غذا و آب خوردن > آداب غذاخوردن

خلاصه

ناظر

متن

غفاری میگوید: مردی از آل ابو رافع از من طلبی داشت که من در پرداختش عاجز بودم و او از من مطالبه میکرد ، در مسجد رسولخدا نماز صبح را خواندم و بسوی منزل امام هشتم که در عریض بود روانه شدم بامید اینکه حاجتم را با مام عرض کنم چون نزديك خانه امام رسیدم دیدم امام سوار بر الاغی عبور میکند چون چشمم با مام افتاد خجالت کشیدم ولی چون امام بمن رسید سلام کردم عرض کردم: فدایت شوم غلام آزاد شده شما از من طلبی دارد که مرا رسوا نموده ، غفاری میگوید : کلام من همین مقدار بود فکر کردم امام باو میگوید مطالبه نکند و از مقدار طلب با امام صحبت نکردم امام فرمود : همین جا باش تا برگردم چون ماه رمضان بود من در مسجد در نگ نمودم تا اینکه نماز مغرب را بجای آوردم امام نیامد سینه ام تنگی میکرد، وضعف روزه بر من غالب میشد ناگاه امام نمایان شد فقراء و بینوایان برسر راهش بودند بایشان بذل و بخشش میفرمود. امام داخل خانه شد و بعد مرا بداخل خانه دعوت فرمود با یکدیگر نشستیم و من از ابن مسیب حکومت مدينة صحبتی بمیان آوردم، چون از آن صحبت فارغ شدم . امام فرمود : گمان نمیکنم افطار کرده باشی؟ عرض کردم : نه دستور فرمود طعام آوردند چون آنحضرت طعام نمیخورد بغلامی امر کرد با من غذا بخورد چون طعام خوردیم امام على الرضا بمن فرمود : آن تشك كه بر روی آن قرار داری بلند کن و آنچه در زیر اوست بردار من تشك را بلند نموده دینارهایی دیدم آنها را برداشتم و در کیسه خود ریختم ، آنگاه امام فرمان داد چهار نفر از غلامان مرا بمنزل برسانند گفتم : فدایت شوم شبگردی از جانب ابن مسیب گردش می کند و من دوست ندارم مرا با غلامان شما به بیند فرمود درست فکر میکنی آنگاه روی بغلامان نمود فرمود: با او همراهی کنید تا جائیکه بشما بگوید برگردید، تا نزديك منزلم با من بودند آنها برگشتند و من بخانه ام آمدم چراغ خواستم دینارها را شمردم دیدم چهل و هشت دینار طلای سرخ است و طلب آن مرد از من بیست و هشت دینار بود در میان دینارها دیناری میدرخشید بطوریکه توجه مرا جلب کرد او را برداشتم دیدم بخط واضح روی آن نوشته شده حق آن مرد بر تو بیست و هشت دینار است و بقیه مربوط بخودت میباشد غفاری میگوید : بخدا سوگند من از مقدار طلب آن مرد با مام چیزی عرض نکرده بودم ((۱) ارشاد مفید ، و بحارج ۴۹ ).

دلا تا یکی از در دوست دوری                          گرفتار دام سرای غروری 

تو را خواب غفلت گرفته است در بر                چه خواب گرانست الله اکبر 

چرا همچنین عاجز و بینوائی                              بكن جستجوئی بزن دست و پائی 

سئوال علاج از طبیبان دین کن                         توسل بارواح آن طيبين کن 

بزنطی میگوید: من در امامت ابو الحسن الرضا المشكوك بودم نامه ای نوشتم و درخواست وقت ملاقات نمودم و با خود اندیشیدم از سه مسئله از امام سئوال کنم جواب نامه ام آمد : بسلامت دارد خدای من و ترا اما راجع بوقت ورود بر من کاری است مشکل مردم تمام وقت مرا گرفته اند اکنون نمیتوانی نزد من بیائی در آینده إن شاء الله ، سپس امام جواب مسائلی را که در نظر داشتم سئوال بکنم مرقوم فرموده بودند تعجب نمودم و پیش از جواب امام مسائل را که در نظر گرفته بودم فراموش کرده بودم و نمی دانستم آنگاه متوجه شدم ((۲) بحار ج ۴۹) 

یکی از آزاد شدگان موسی بن جعفر میگوید : من و جماعتی در خدمت حضرت رضا بودیم در بیابانی تشنگی سخت بر ما غلبه کرد بطوریکه نزديك بود هلاک شویم با چهار پایان . امام مکانی را نشان داد که در آنجا آب هست بدانسوی رفتیم آب یافتیم خود و چهار پایان سیراب شدیم هنگامیکه کوچ می نمودیم از آن چشمه اثری نیافتیم ( متوجه شدیم آب بمعجزه امام در آنجا هویدا شده ) ((۱) بحار ج ۴۹) .

ابو کثیر میگوید: سالی که امام موسی بن جعفر از دنیا رفته بود بمکه رفتم ناگاه بعلی الرضا فرزند آن حضرت در مکه مصادف شدم در قلبم چیزی خطور نمود این آیه در قلب گذرانيدم « أبشراً منا واحداً نتبعه ( سوره قمر آیه ۲۴ ) آیا بشری مانند خود را پیروی کنیم . امام مانند برق بر من گذشت و فرمود : «أنا والله البشر الذي يجب عليك أن تتبعني ، بخدا قسم من آن بشری هستم که واجب است بر تو از من متابعت کنی ، گفتم پوزش میطلبم از تو و خدای جهان بدین گمان. فرمود: بخشیده شدي ((۲) بحار ج ۴۹ و عيون ج ۲)

عمر بن بزیع میگوید : دو کنیز داشتم که از من آبستن بودند نامه ای با مام نوشتم و درخواست نمودم از خدای متعال بخواهد این دو فرزند پسر باشند جواب آمد ، درخواست ترا انجام میدهم بعد نامه دیگری رسید پس از بسم الله امام نوشته بود: در عافیت بدارد خدای متعال من و ترا به نیکوترین عافیتها در دنیا و آخرت برحمتش ، تقدیر امور بدست پروردگار متعال آنطور که میخواستند انجام یافته يك پسر و يك دختر برای تو متولد ميشود إن شاء الله . نام پسر را محمد و دختر را فاطمه بگذار ، از برکات خداوندگار است ، عمر بن بزیع میگوید : متولد شد برای من يك پسر و يك دختر همچنانکه امام فرموده بود ((۳) بحار ج ۴۹ و عيون ج ۲) .

عبد الله بن المغیره میگوید : من بر مذهب واقفیه : هفت امامی ها »

بودم مشرف شدم بخانه خدا در ( قلزم ) چنگ باستار کعبه زدم و گفتم : پروردگارا تو میدانی حاجت مرا ، و آگاهی اراده ام را مرا بسوی بهترین دينها و عقيدتها راهنمائی فرما ، در قلبم خطور نمود که بمدینه نزد على الرضا بروم آمدم درب خانه آنحضرت غلام آنحضرت را گفتم بگو : مردی از عراق با شما کار دارد ناگهان صدای امام بلند شد

ای عبدالله بن مغیره داخل شو . تا داخل شدم نگاهی بمن نمود فرمود : قد أجاب الله دعوتك و هداك لدينه ، دعایت را خداوند مستجاب کرد و بسوی دینش راهنمائی فرمود ، گفتم : گواهی میدهم تو حجت خدا وامین پروردگاری بر مردم ((۱) بحار ج ۴۹ و المصدر ج ۲)

بار دیگر بارجویان بر در بار آمدیم                                     با دو صد خواری بدین فرخنده در بار آمدیم

ما بدین درگه بامید گدائی آمدیم                                      بنده آسا رو بدرگاه الهی آمدیم

وعده دادی بینوایان را که درماندگی                                در گه درماندگی و بینوایی آمدیم

خسته دل بر بسته با بشکسته دست آشفته جان             سوی این در با همه بی دست و پائی آمدیم

پادشاهان جبهه می سایند بر این خاک راه                        ما گدایان نیز بهر جبهه سائی آمدیم

خاک در گاه همایون تو چون فر هما است                        از پی تحصیل این فر همائی آمدیم

هر که سر بر خاک ایندر سود شد حاجت روا                   ما با میدی پی حاجت روائی آمدیم

از ازل بودیم با الطاف تو امیدوار                                       تا ابد با قول لا تقطع رجائی آمدیم ((۱) دیوان میرزا حبیب خراسانی)

بزنطی میگوید : تصمیم گرفتم هرگاه بحضور امام مشرف شدم از سن آنحضرت سئوال کنم چون وارد شدم بمن فرمود : چقدر عمر داری ؟ عرض کردم فدایت شوم این مقدار فرمود: من از تو بزرگتر هستم ۴۲ سال از عمر من گذشته عرض کردم: فدایت گردم من میخواستم از این موضوع از شما سئوال کنم امام فرمود : من هم جواب دادم ((۲) بحار ج ۴۹ عيون ج ۲)

حسین برادر آنحضرت میگوید: روزی با امام بصحرا میرفتیم هوا صاف و بدون ابر بود، امام الله فرمود : باران را با خود حمل می کنید گفتیم : ابری نیست و ترسی از باران نداریم، امام فرمود : ولی من با باران همراهم و زود است بر شما ببارد ، چیزی نگذشت ابری پیدا شد باران باریدن گرفت بطوریکه همه خیس شدیم ((۳) بحار ج ۴۹ و عیون ج ۲)

فضیل میگوید: در ( مر ) فرود آمدم عرق مدنی در پهلو و پایم

بر آمد ( مرض مخصوصی است رشته ای غالباً در پا مانند ریسمان بیرون میآید ) در مدینه بحضور امام شرفیاب شدم از حال من سئوال فرمود گفتم : در پهلو و پایم عرق مدنی بر آمده امام اشاره نمود بزخمی که در پهلویم بود و از آب دهان مبارک بر او مالید فرمود : خوب شدی آنگاه نظر نمود بآنکه در پایم بود و فرمود : هر کس از شیعیان ما ببلائی مبتلا شود و صبر کند خدای متعال برای او ثواب هزار شهید را بنویسد ، فضیل میگوید : دانستم که پایم خوب نخواهد شد ، هیثم میگوید : همیشه آن رشته و زخم در پای او بود تا از دنیا رفت ((۱) بحار ج ۴۹ و عیون ج ۲) .

على الوشا میگوید: مسائلی را از پدران امام علی الرضا جواب شنیده بودم و در دفتری نوشته بودم دوست داشتم آنها را از حضرت رضا نیز سئوال کنم لذا آن مسائل را در کاغذی نوشتم و در آستینم پنهان کردم و بخانه امام رفتم که او را امتحان نمایم منتظر اذن بودم و جماعتی اطراف آنحضرت جمع بودند با آنها امام سخن می گفت ناگاه غلامی نزد من آمد و گفت : حسن بن على وشاء فرزند الیاس بغدادی کیست ؟ گفتم : منم چه میفرمائی؟ گفت این نامه را از طرف امام مأمور شدم بتو بدهم نوشته را گرفتم بگوشه ای آمدم نظر کردم بخدا سوگند جواب مسائل من در آن نوشته شده بود یقین کردم او امام است و از مذهب وقف دست برداشتم ((۲) بحار ج ۴۹ و عيون ج ۲) .

جعفری میگوید: حضور امام بودم در «حمراء» سفره گسترده شده بود امام سر از سفره بلند نمود، مردی بشتاب آمد عرض کرد : بشارت دهم شما را بمرگ «زبیری» ساعتی امام سر بر زمین افکند و رنگش تغییر نمود و زرد شدصورت مبارکش بعد سر بلند نموده و فرمود: دیشب نیز گناهی را مرتکب شد که نسبت بگناهان پیشین بزرگتر نیست بعد فرمود: «والله مما خطيئاتهم أغرقوا فادخلوا ناراً، بسبب خطا و گناهانشان غرق شدند و داخل شدند آتش را ، سپس امام مشغول تناول غذا شدند چیزی نگذشت شخصی دیگر آمد عرض کرد فدایت شوم زبیری مرد امام فرمود: جهت مرگش چه بود؟ عرض کرد، دیشب در شراب غرق شد و بجهت افراط در خوردن شراب مرد . 

خواننده عزیز بدترین صفات برای انسان آلودگی بگناه است لذا زبیری بر اثر غرق بودنش در گناه کار او بجائی رسیده که امام را بشارت بمرگ او میدهند . و امام که رحمت خدا بر بندگان است در مرگ او خرسند و شاد میشود ، باندازه ای که در برنامه اسلام بترك گناه اهمیت داده شده است به بجا آوردن طاعات آنچنان اهمیت داده نشده است . روز جمعه ای که مصادف با آخر شعبان بود نبی اکرم بر منبر خطبه میخواند و وظائف مردم را در ماه رمضان بیان میفرمود علی بپا خاست و گفت : یا رسول الله در ماه رمضان چه عملی بهتر از تمام اعمال است ؟ پیغمبر فرمود : « الورع عن محارم الله بهترین عمل اجتناب از گناه است مردم عموماً بهترین عمل را در ماه رمضان بین کارهای مثبت و نیکیها جستجو میکنند ولی نبی اکرم بکفه منفی قضیه توجه داشته ، و بهترین عمل را در ماه رمضان اجتناب از گناه فرموده است ((۱) عيون اخبار الرضا).

البته در امر ديانت ملاك نظر شارع مقدس است نه آنچه که این و آن گمان میکنند .

امام صادق فرمود : که خداوند متعال بموسى بن عمران وحی کرد هیچ عاملی برای نزدیکی پاکان بمن مانند اجتناب از گناه نیست . على الميفرمود اجتناب السيآت أولى من اكتساب الحسنات پرهیز از گناه در راه سعادت بهتر از نیکوکاری است . 

امام سجاد الله میفرمود : کسیکه از گناه اجتناب نماید در ردیف بهترین بندگان است، رسول اکرم فرمود: مسلمانی که از يك گناه اجتناب کند اجر هفتاد حج مقبول در پیشگاه خداوند دارد .

على میفرمود: بهترین عبادت چشم پوشی از گناه است . 

امام صادق میفرمود : من تعجب میکنم مردم چگونه از غذاهای ضرری اجتناب میکنند و از گناهی که نتیجه آن آتش غضب است اجتناب نمی کنند؟ جوانی که بگناه آلوده شده بود و خواست دست امام را ببوسد امام او را از خود دور فرمود ، و صدها روایت دیگر در کتاب کافی و وافی و وسائل و تحف و نهج البلاغه و غرر ومستدرك و بقيه مدارك معتبر اسلامی که ما نمونه ای را اشاره نمودیم. چه اینکه بنا بگفته دانشمند معظم خطیب معروف در کتاب كودك : اغلب بدبختیهائیکه دامنگیر فرد یا جامعه میشود برای آلودگی بگناه و معصیت است ، ملل و اقوامی که بکلی ساقط شده و از بین رفته اند و در تاریخ جز اسمی از آنها باقی نمانده است برای بیباکی در گناه و نادرستی بوده است. خداوند در قرآن مکرر باین مطلب اشاره فرموده :

كذبوا بآيات ربهم فأهلكناهم بذنو بهم ( سوره ۸ آیه ۵۴ ) أهلكناهم انهم كانوا مجرمين ( سوره ۴ آیه ۳۷ ) فأهلكناهم بذنوبهم ( سوره ۶ آیه ۶ )

بد بختیهای گوناگونی که امروز دامنگیر پیر و جوان کشور ما است برای آلودگی با نواع گناه و بیباکی در معاصی و محرمات است ، همانطور که مریض متخلف از پرهیز ، با شدت درد و تب کیفر می بیند جامعه گناهکار نیز بعلت تخلف از دستورهای الهی و ارتکاب گناه با نواع مصائب دنیوی و آخروی گرفتار و مجازات میشود ، « ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدى الناس لنذيقهم بعض الذي عملوا » گناه یعنی مخالفت با قوانین الهی و پیروی بدون قید و شرط از تمایلات و هوای نفس ((۱) كودك ج۱)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی