مأمون که شاید خود داری امام را از پیش حدس می زد گفت : حالا که این طور است، پس ولیعهدی را بپذیر امام فرمود: از این هم مرا معذور بدار
مأمون دیگر عذر امام را نپذیرفت و جمله ای را با خشونت و تندی گفت که خالی از تهدید نبود. او گفت: عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت شورا را در میان ۶ نفر قرار داد که یکی از آنها امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - بود و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند گردنش زده شود .. شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری، زیرا من چاره ای جز این نمی بینم !! (شیخ مفید، همان کتاب ص ۳۱۰- علی بن عیسی ، همان کتاب، ج ۳، ص ۶۵ - طبرسي ، إعلام الورى با علام الهدی، ط، تهران، دار الكتب الإسلامية، ص ۳۳۳ - فتال نیشابوری همان کتاب، ص ۲۴۸) او از این هم صریحتر امام - علیه السلام را تهدید و اکراه نمود و گفت: همواره بر خلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من درامان می بینی . به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهد خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار میکنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی به قتل می رسانم !! (صدوق، علل الشرایع، قم، منشورات مكتبة الطباطبائي، ج ۱، ص ۲۲۶ - فتال نیشابوری، روضة الواعظين، طا ، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ص ۲۴۷)
امام - علیه السلام - ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود : من به این شرط ولایتعهد تو را می پذیرم که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضاء و فتوا، دخالتی نداشته باشم .(طبرسي، إعلام الورى باعلام الهدى، ۳ تهران دار الكتب الإسلامية، ص ۳۳۴ - شيخ مفيد، الإرشاد، قم، منشورات مكتبة بصيرتي ، ص ۳۱۰)