- موقعیت برتر امین
امین دارای دار و دسته ای بسیار نیرومند و یاران بسیار قابل اعتمادی بود که در راه تثبیت قدرتش کار میکردند. اینها عبارت بودند از داییهایش ، فضل بن یحییٰ برمکی، بیشتر برمکیان اگر نگوییم همه شان مادرش زبیده، و بلکه عربها . با توجه به این نکته که اینان همان شخصیتهای با نفوذی بودند که رشید را تحت تأثیر خود قرار داده و نقشی بزرگ در تعیین سیاست دولت داشتند دیگر طبیعی می نماید که رشید در برابر نیروی آنان اظهار ضعف کند و در نتیجه اطاعت از آنان مجبور شود که مقام ولایتعهد را به فرزند کوچکتر خود، یعنی امین، بسپارد و فرزند بزرگتر خود مأمون را به مقام جانشینی بعد از امین گمارد. شاید حس گروه گرایی و تعصب نژادی بنی عباس و همچنین بزرگی مقام عیسی بن جعفر ( دایی امین ) بود که در پیش انداختن ولایتعهد امین نقش مهمی بازی کرد. در این ماجرا نقش اصلی در دست زبیده بود که این موضوع را به سودفرزند خود تمام کرد.
گذشته از این با توجه به نقشی که مسئله نسب در اندیشه عربها دارد، رشید به احتمال قوی در ترجیح امین بر مأمون این جهت را نیز مورد نظر داشته است. برخی از مورخان این مطلب را به این عبارت بیان کرده اند در سال ۱۷۶ رشید پیمان ولا يتعهد را برای مأمون پس از برادرش امین بست. مأمون از لحاظ سنی يك ماه بزرگتر از امین بود اما امین زاده زبیده دختر جعفر از زنان هاشمی بود، در حالی که مأمون از کنیزی بنام مراجل زاده شده و او نیز در ایام نقاهت پس از زایمان در گذشته گرچه پدر مأمون مقام دوم را پس از امین برای وی تضمین کرده بود، ولی این امر البته برای خود مأمون هیچ گونه اطمینانی نسبت به آینده اش در مسئله حکومت ایجاد نمی کرد چه او نمی توانست از سوی برادر و فرزندان عباسی پدرش مطمئن باشد که روزی پیمان شکنی نکنند بنابراین آیا مأمون میتوانست در صورت به خطر افتادن موقعیتش، بر دیگران تکیه کند؟ مأمون چگونه میتوانست به حکومت و قدرت دست یابد؟ و در صورت دستیابی چگونه میبایستی پایه های آن را مستحکم سازد؟ ! اینها سؤالهایی بود که پیوسته ذهن مأمون را مشغول می داشت و او می بایست با نهایت دقت و هشیاری و توجه پاسخ آنها را بجوید و آنگاه حرکت خود را هماهنگ با این پاسخها شروع کند . اکنون موضع گروههای مختلف را در برابر مأمون از نظر می گذرانیم، تا ببینیم او در میان کدامیک از آنها ممکن بود تکیه گاهی برای خویشتن پیدا کند تا به هنگام خطرها و مبارزه طلبیهایی که انتظارشان می رفت - هم بر ضد خودش و هم برضد حکومتش - به مقابله برخیزد .
۱ - موضع علویان در برابر مأمون
علویان طبیعی بود که نه تنها به خلافت مأمون که به خلافت هيچ يك از عباسیان تن در نمی دادند زیرا خود کسانی را داشتند که بمراتب سزاوارتر از عباسیان برای تصدی حکومت بودند. بعلاوه مأمون به دودمانی تعلق داشت که قلوب خاندان علی از دست رجال آن چرکین بود چه از دست آنان بیش از آنچه از بنی امیه دیده بودند، زجر و آزار کشیده بودند. همه می دانیم که بنی عباس چگونه خونهای علویان را ریخته، اموالشان را ضبط و خودشان را از شهرهایشان آواره کرده و خلاصه انواع آزارها و شکنجه ها را در حقشان پیوسته روا داشته بودند. برای مأمون همین لکه ننگ کافی بود که فرزند رشید بود؛ کسی که درخت خاندان نبوت را از شاخ و برگ برهنه کرد و نهال وجود چند تن از امامان را از ریشه بر افکند.
۲ - موضع اعراب در برابر مأمون وسیستم حکومتش
اعراب نیز به خلافت و حکمرانی مأمون تن در نمی دادند و این به این علت بود که چنانکه گفتیم مادرش مربیش و متصدی امورش همه غیر عرب بودند، و این امر با تعصب خشک عربی که همه اقوام و ملل را بر خلاف تعالیم قرآن و پیامبر ( زیر دست و اسیر نژادی خاص میخواست سازگار نبود؛ خاصه آنکه ایرانیان با نشان دادن استعداد شگرف خویش در تصدی مقامات علمی و سیاسی میدان را شدیداً بر عناصر مغرور و بیمایه عرب تنگ کرده بودند و با این حساب طبیعی بود که اعراب نسبت به ایرانیان و هرکس که به نحوی با آنان در ارتباط باشد کینه بورزند ازینرو مأمون مورد خشم و نفرت اعراب بود.
- کشتن امین و شکست آرزو
کشتن امین بظاهر يك پیروزی نظامی برای مأمون به شمار می رفت ولی خالی از عکس العملها و نتایج منفی بر ضد مأمون و هدفها و نقشه های او نبود، بویژه شیوه هایی که مأمون برای تشفی خاطر خود اتخاذ کرده بود، به این عکس العملها دامن میزد او دستور قتل امین را به طاهر صادر کرد و به کسی که سر امین را به حضورش آورد - پس از سجده شکر - يك ميليون درهم بخشید، سپس دستور داد سر برادرش را روی تخته چوبی در صحن بارگاهش نصب کنند تا هرکس که برای گرفتن مواجب می آید نخست بر آن سر نفرین بفرستد و سپس پولش را بگیرد! مأمون حتی به این امور بسنده نکرد بلکه دستور داد سر امین را در خراسان بگردانند و سپس آن را نزد ابراهیم بن مهدی فرستاد و او را سرزنش کرد که چرا بر قتل امین سوگواری میکند !!! پس از این نمایشها دیگر از عباسیان و عربها وحتی سایر مردم چه انتظاری می رفت و آنان چه موضعی میتوانستند در برابر مأمون اتخاذ کنند! کمترین چیزی که می توان گفت این است که مأمون با کشتن برادرش و ارتکاب چنان کردارهای زننده ای اثر بدی بر روی شهرت خویش نهاد اعتماد مردم را نسبت به خود متزلزل کرد و نفرت آنان - چه عرب و چه دیگران را برانگیخت.
موقعیت دشوار
علاوه براین، خراسانیان نیز که خود مأمون را به عرش قدرت و حکومت رسانده بودند اکنون از او بر گشته خطری برای او به شمار میرفتند.
در این میان، علویان نیز از فرصت برخورد میان مأمون و برادرش به نفع خود بهره برداری کرده به صف آرایی و افزودن فعالیتهای خود پرداختند. حال شما خوب می توانید وضع دشوار مأمون را در نظر مجسم کنید بویژه آنکه فهرستی از شورشهای علویان را نیز که در گوشه و کنار کشور برخاسته بود مورد توجه قرار دهید
شورشهای علویان
ابوالسرایا که روزی در میان حزب مأمون جای داشت، در کوفه سر به شورش برداشت. لشگریانش با هر سپاهی که روبرو میشدند آن را تار و مار می کردند و به هر شهری که می رسیدند آنجا را تسخیر می کردند. می گویند در نبرد ابوالسرایا دویست هزار تن از یاران خلیفه کشته شدند در حالی که از روز قیام تا روز گردن زدن وی بیش از ده ماه طول نکشید . حتی در بصره که تجمعگاه عثمانیان بود علویان مورد حمایت قرار ، به طوری که زید النار قیام کرد. در مکه و نواحی حجاز محمد بن جعفر، ملقب به «دیباج»، قیام کرد که امیر المؤمنین » خوانده می شد. در یمن، ابراهیم بن موسی بن جعفر بر خلیفه شورید . در مدینه ، محمد بن سلیمان بن داود بن حسن قیام کرد. در واسط که بخش عمده مردم آن مایل به عثمانیان بودند، قیام جعفر بن زید بن علی، و نیز حسین بن ابراهیم بن حسن بن علی، رخ داد. در مدائن، محمد بن اسماعیل بن محمد قیام کرد.
خلاصه سرزمینی نبود که در آن یکی از علویان به ابتکار خود یا به تقاضای مردم، اقدامی به شورش بر ضد عباسیان نکرده باشد؛ حتی کار به جایی کشیده شده بود که اهالی بین النهرین و شام که به تفاهم با امویان و آل مروان شهرت داشتند، به محمد بن محمد علوی همدم ابوالسرایا، گرویده ضمن نامه ای به وی نوشتند که در انتظار پیکش نشسته اند تا فرمان او را ابلاغ کند ! (مرتضی الحسینی، سید جعفر زندگی سیاسی هشتمین امام ترجمه دکتر سید خلیل خلیلیان، چاپ چهارم تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ هـ ش، ص ۹۷ - ۱۲۳ با تلخیص و اندکی تغییر در عبارت .)
راه حل چند بعدی
مأمون در یافته بود که برای رهایی از این ورطه باید چند کار را انجام دهد :
۱ - فرو نشاندن شورشهای علویان
۲ - گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر اینکه حکومت عباسیان حکومتی مشروع
۳ - از بین بردن محبوبیت و احترامی که علویان در میان مردم از آن برخوردار بودند.
۵ - دوام تایید و مشروع شمرده شدن حکومت وی از طرف اهالی خراسان و تمام ایرانیان .
۶ - راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهانشان
- تقویت حس اطمینان مردم نسبت به شخص مأمون ؛ چه، او براثر کشتن برادر، شهرت و حس اعتماد مردم را نسبت به خود سست کرده بود .
و بالاخره ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گرانقدر تهدید می کرد؛ آری مأمون از شخصیت با نفوذ امام رضا علیه السلام - بسیار بیم داشت و میخواست خود را از این خطر در امان نگاه دارد . بدین ترتیب با ولیعهدی امام رضا - علیه السلام و شرکت او در حکومت، این هدفها تأمین میشد زیرا با شرکت آن حضرت - که در رأس علویان قرار داشت - در حکومت علویان خلع سلاح میشدند و شعارهایشان از دستشان گرفته می شد و محبوبیتی که در اثر قیام در بین مردم داشتند، از بین می رفت.
از سوی دیگر مأمون از طرف خراسانیان و عموم ایرانیان که طرفدار اهل بیت بودند مورد تأیید واقع میشد و نیز چنین وانمود می کرد که اگر برادر خویش را کشته، هدفش تفویض حکومت به اهل آن بوده است . از همه اینها گذشته با آوردن امام رضا - علیه السلام - به مرو و کنترل فعالیتهای او از خطر او ایمن میشد. تنها اعراب و عباسیان میماندند که مأمون می توانست که آن هم به کمک ایرانیان و علویان در برابر آنان مقاومت کند .