سیره پیشوایان-نگرشی بر زندگانی اجتماعی سیاسی و فرهنگی امامان معصوم علیهم السلام  ( 502-507 ) شماره‌ی 3048

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون

خلاصه

ناظر

متن

مأمون و فلسفه و منطق

کتابهای فلسفی در زمان مأمون ترجمه شد و آن هم به خاطر علاقه مندی خود مأمون به آن کار بود. از آغاز اسلام مسلمانان به آزادی گفتار و فکر و مساوات معتاد بودند و اگر هر یک از آنان در باره امور سیاسی و غیره فکری به خاطرش می رسید بی پروا آن را به خلیفه و یا امیر ابراز میکرد و ابهت مقام فرمانروایی او را از این کار باز نمی داشت همین قسم در امور دینی نیز آزادی عقیده داشتند و اگر کسی چیزی از معنای آیه و یا حدیث درک میکرد و آن را مخالف نظر دیگران می دید نظر خود را آشکارا میگفت و با مخالفان مناظره و مجادله میکرد و همین آزادی فکر و عقیده سبب پیدایش مذاهب مختلف گشت به قسمی که پس از انقضای دوره صحابه و آغاز قرن دوم هجری فرقه های متعددی در جهان اسلام پدید آمد که از جمله آنها فرقه «معتزله» بود. معتزله گروه بسیاری بودند که اساس مذهب آنان تطبیق دین و عقل می باشد و اگر با دقت در افکار و عقاید آنان مطالعه شود معلوم می گردد که بعضی از افکار و آرای آنان با جدیدترین آرای انتقادی مذهبی امروز موافق در می آید .

مأمون و اعتزال

مذهب اعتزال در اواخر قرن اول هجری پدید آمد و چون اصول این مذهب پیروی از احکام عدل و منطق بود لذا در مدت کوتاهی پیروان زیادی پیدا کرد. و در زمینه فقه منصور عباسی با پیروان طریقه رأی و قیاس موافق بود و از همینرو ابو حنیفه را پیش انداخته و با نظر او همراه شد. این فکر و نظر منصور پس از وی نیز در میان عباسیان باقی ماند. اتفاقاً مذهب معتزله با این طریقه ( پیروی از رأی و قیاس بسیار نزدیک است چون طایفه مزبور کوشش داشتند عقاید خود را با ادله عقلی ثابت کنند و بدین جهت هر کس را که مطلع از منطق و گفته های ارسطو می دیدند دنبال او را می گرفتند و از او برای تأیید نظر خود و جدال با مخالفان استمداد می کردند. در زمان خلافت مهدی به علت کثرت زنادقه، این فکر ( پیروی از منطق بیشتر شایع شد. طایفه برامکه نیز از پیروان رأی و قیاس بودند و طبعاً به علم توجه و اشتیاق داشتند، و بدان جهت پیش از مأمون به ترجمه کتابهای علمی مشغول شدند و درخانه های خویش انجمن مباحثه و مناظره تشکیل دادند. ظاهراً هارون با این کار آنان موافق نبود و برامکه از بیم وی تظاهر به آن عمل نمی کردند .

همین که مأمون خلیفه شد (حک (۱۹۸ - (۲۱۸) اوضاع تغییر یافت، چه ، مأمون مرد با هوش و مطلعی بود و به طریقه قیاس میل وافر داشت و بسیاری از کتب قدیم را که قبل از وی ترجمه شده بود مطالعه و بررسی کرده بود و در نتیجه بیش از پیش به طریقه قیاس متمایل گشت و سرانجام مذهب معتزله را پذیرفته و بزرگان آن طایفه ابي الهذيل علاف ابراهيم بن سیار و غیره ) را به خود نزديك ساخت و مجالس مناظره با علمای علم کلام تشکیل داد و در مذهب اعتزال پا برجا ماند و پیروان آن طریقه را همراهی کرد در اثر این توجه مأمون حرفهایی که اظهار آن ( به علت بیم از فقهای عامه ممکن نبود بی پرده در میان مردم شایع شد و از آن جمله صحبت از مخلوق بودن قرآن بود که یکی از دعاوی معتزله می باشد.(در باره فتنه خلق قرآن در سیره امام هادی علیه السلام - بتفصیل بحث کرده ایم)  اتفاقاً مأمون پیش از رسیدن به مقام خلافت به آن موضوع ( خلق قرآن) معتقد بود و مسلمانان می ترسیدند که مبادا مأمون خلیفه شود و آن عقیده را ترویج کند، تا حدی که فضیل بن عیاض علناً میگفت من از خدا برای هارون طول عمر می خواهم تا از شر خلافت مأمون در امان باشم. اما بالاخره مأمون خلیفه شد و به پیروی از معتزله تظاهر کرد. فقهای عامه که این را دیدند جار و جنجال بر پا کردند و چون اکثریت مسلمانان نیز بر خلاف معتزله بودند این هیاهو برای مأمون تولید زحمت کرد. مأمون که نمی توانست از نظر خود بر گردد از راه مناظره و مباحثه علمی وارد شد و مجالس بحث و گفتگو تشکیل داد تا گفته های طرفین با عقل و منطق سنجیده شود و برای تأیید مباحث منطقی دستور ترجمه کتب فلسفی و منطقی را صادر کرد تا هرچه زودتر از یونانی به عربی ترجمه شود و خود نیز آن ترجمه ها را مطالعه میکرد و عقیده اش درباره معتزله در اثر مطالعه کتب مزبور محکمتر می گشت ولی این تمهیدات در جلب عامه مردم به عقاید مأمون تأثیر چندانی نداشت و زمانی که مأمون این را دانست و از مماشات نومید شد به قوای قهریه دست زد و در اواخر خلافت خویش با مخالفان اعتزال بخشونت رفتار کرد و هنگامی که خارج از بغداد بود به « اسحاق بن ابراهیم ، والی بغداد دستور داد قضات و شهود واهل علم را امتحان کند و هر کدام آنان که به مخلوق بودن قرآن اقرار دارد آزاد گردد و کسانی که آن عقیده را ندارند به آنان تعلیم داده شود . با توجه بدانچه گفتیم چنان به نظر می رسد که مأمون به علت کثرت اطلاعات و آزادی عقیده و تمایل به قیاس عقلی از ترجمه علوم یونانی به عربی باك نداشت وابتداءاً برای تأیید مذهب معتزله به ترجمه کتب منطق و فلسفه دست زد سپس به ترجمه کلیه تألیفات ارسطو - از فلسفه و غیره - پرداخت و بدین گونه در اوائل قرن سوم هجری ترجمه آن کتابها آغاز گشت. معتزله مانند تشنه ای که به آب برسد، مطالب فلسفی ارسطو را دریافتند و آن را کاملاً بررسی و مطالعه کردند و در نتیجه برای مبارزه با مخالفان حربه تازه ای به دست آوردند. . (جرجی زیدان همان کتاب ، ج ۳، ص ۲۱۲ - ۲۱۵ )

ترجمه کتب علمی خارجی

دکتر ابراهیم حسن نیز در این باره چنین می نویسد: ترجمه کتابهای بیگانه به زبان عربی در دوران امویان رواجی نداشت خالد بن يزيد بن معاویه نخستین کسی بود که طب و شیمی را به زبان عربی درآورد وی گروهی از یونانیان مقیم مصر را فرا خواند و خواست تا بسیاری از کتابهای یونانی و مصری را که از شیمی عملی سخن داشت برای او به عربی برگردانند. وی کوشش میکرد تا از راه شیمی طلای مصنوعی به دست آورد. در دوران عبدالملک مروان دفترهای دولت را که تا آن روز به فارسی و یونانی بود، به زبان عربی برگرداندند و دیوان مصر را نیز که به زبان مصری و یونانی بود، به عربی ترجمه کردند. زمانی که دولت عباسی روی کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند. منصور فرمان داده بود تا چیزی از کتابهای بیگانه را ترجمه کنند. حنین بن اسحاق بعضی از کتابهای «سقراط» و جالینوس» را برای وی به عربی برگرداند. ابن مُقَنَّع»، «کلیله» را به عربی در آورد و نیز کتاب «اقلیدس» را ترجمه کرد و جز ابن مقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند، مانند خاندان نوبختیان و حسن بن سهل وزير مأمون و احمد بن يحيى بلاذری (مؤلف فتوح البلدان) و عمرو بن فرخان در دوران هارون ترجمه رواجی دیگر یافت از بعضی از شهرهای بزرگ روم کتابهایی به تصرف وی افتاد و او گفت: از کتابهای یونان هرچه به دست آمد ترجمه کنند تشویقی نیز که برمکیان از مترجمان می کردند و ایشان را عطاهای خوب می دادند در رواج ترجمه مؤثر بود. خود مأمون هم ترجمه می کرد. او مخصوصاً به ترجمه کتابهای یونانی و ایرانی علاقه داشت و کسانی را به قسطنطنیه فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند. ابن ندیم می گوید: میان مأمون و پادشاه روم نامه هایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایی بفرستد و او از پس امتناع پذیرفت و مأمون گروهی را که حجاج بن مطر و ابن بطريق» و «سلما»، سرپرست «دارالحکمة»، از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند بر گرفتند و چون نزد مأمون بردند دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند و آنان نیز این کار را کردند. « قسطا بن لوقا در کار ترجمه از یونانی و سریانی و کلدانی نظارت داشت و یحیی بن هارون مراقب ترجمه های فارسی بود. تشویق و تأیید مترجمان خاص مأمون نبود که مردم به دین ملوک میرفتند و بسیاری از کتابها به همت توانگران به عربی ترجمه گردید. از آن جمله محمد و احمد و حسن پیروان شاکر منجم بودند که مال بسیاری برای فراهم کردن کتابهای ریاضیات دادند و در هندسه و موسیقی و نجوم آثار گرانبها داشتند، هم آنها حنین بن اسحاق را به دیار روم فرستادند تا کتابهای کمیاب بیاورد.

در دوران مأمون ریاضیدانهای بزرگ پدید آمدند که محمد بن موسی خوارزمی از آن جمله بود. وی نخستین کسی بود که در باره جبر مطالعات منظم کرد و آن را از علم حساب جدا کرد. رواج ترجمه يك نتيجه طبیعی داشت که بسیاری از مسلمانان در باره ترجمه ها بحث و تحقیق کردند و بر آن حاشیه زدند و خطاها را به اصلاح آوردند که از آن جمله یعقوب بن اسحاق کندی را باید نام برد. وی در طب و فلسفه و حساب و منطق و هندسه و نجوم تبحر داشت و در تألیفات خود از روش ارسطو پیروی می کرد و بسیاری از کتابهای فلسفه را ترجمه کرد و مشکلات آن را توضیح داد. بجز او سه تن دیگر در این مرحله شهرت داشتند : حنین بن اسحاق و ثابت بن قره حرانی و عمرو بن فرخان طبری .

عباسیان همه علوم یونانی و پارسی را از فلسفه و طب و نجوم و ریاضیات و موسیقی و منطق و هیئت و جغرافیا و تاریخ و حکم و سیر ترجمه کردند. «ابن ندیم» می گوید فرزندان شاکر منجم هر ماهه به گروه مترجمان که حنین بن اسحاق و جيش بن حسن و ثابت بن قره از آن جمله بودند قریب پانصد دینار مقرری می دادند.

در دوران اموی کتابخانه اهمیتی نداشت و چون به دوران عباسی کار ترجمه بالا گرفت و کاغذ سازی پیش رفت وراقان پدید شدند که کارشان نویسانیدن و خرید و فروش کتاب بود و مکانهای وسیع داشتند که دانشوران و ادیبان در آنجا فراهم می شدند. به دنبال این نهضت کتابخانه های بزرگ پدید آمد که کتابهای دینی و علمی در آن نگهداری میشد و بعدها همین کتابخانه ها معروفترین مراکز فرهنگی دنیای اسلام شد .

دار الحکمه» که به احتمال قوی هارون بنیانگذار آن بود و مأمون پس از پدر آن را تأیید کرد و کتابهای بسیار بدان داد بزرگترین کتابخانه های دوران عباسی بود و همچنان باقی بود تا بغداد به دست مغولان افتاد این کتابخانه از همه علوم متداول کتابها داشت و عالمان و ادیبان که به قصد مطالعه به آنجا می رفتند در نهضت علمی دوران خویش نفوذ بسیار داشتند و فرهنگ اسلام و فرهنگ قدیم را میان مسلمانان و همه مردم دیگر رواج می دادند. ترویج علم، خاص خلفا نبود بلکه وزیران و بزرگان دولت نیز تقلید از ایشان می کردند. مسعودی» می گوید: یحیی بن خالد برمکی به بحث و مناظره راغب بود و مجلسی داشت که متکلمان اسلام و ملل دیگر در آن فراهم می شدند.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی