سیره پیشوایان-نگرشی بر زندگانی اجتماعی سیاسی و فرهنگی امامان معصوم علیهم السلام  ( 518-520 ) شماره‌ی 3067

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > اصول مقابله روياروی (مناظره) > قبول مناظره با دشمن با خوش اخلاقی

خلاصه

سلام مرا به او برسان و بگو میدانم چه می خواهی ؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد

متن

حسن بن سهل نوفلی (با اینکه علمای رجال حسن بن سهل نوفلی را توثیق نکرده اند اما گفته اند او را کتابی است خوب و کثیر الفائده ( اردبيلي، جامع الرواة، قم، مكتبة آيت الله العظمى المرعشي النجفي، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج ۱، ص ) می گوید ما خدمت امام علی بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهده دار کارهای حضرت بود، وارد شد و گفت مأمون به شما سلام میرساند و میگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب ادیان و علمای علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمی کنم و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما می آییم و این برای ما آسان است ! امام - علیه السلام - در يك گفتار کوتاه و پرمعنا فرمود : سلام مرا به او برسان و بگو میدانم چه می خواهی ؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد» . (صدوق، همان کتاب ، ج ۱، ص ۱۵۵)

نوفلی که از یاران حضرت بود میگوید وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت امام - علیه السلام - نگاهی به من کرد و فرمود تو اهل عراق هستی و مردم عراق ظریف و باهوشند در این باره چه می اندیشی؟ مأمون چه نقشه ای در سر دارد که اهل شرك و علمای مذاهب را گرد آورده است؟ نوفلی میگوید عرض کردم او می خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه سستی بنا نهاده به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است .

امام - علیه السلام - فرمود: چه بنایی ساخته و چه نقشه ای طرح کرده؟ نوفلی ( که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود ) عرض کرد علمای علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند چرا که عالم واقعتیها را انکار نمی کند اما اینها اهل انکار و سفسطه اند اگر دلیل بیاوری که خدا یکی است می گویند این دلیل را قبول نداریم واگر بگویی محمد رسول الله است میگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه ( آنها افرادی خطرناکند و ...) در برابر انسان دست به مغالطه می زنند و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بر دارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش ! امام - علیه السلام - تبسمی فرمود و گفت ای نوفلی تو می ترسی دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟ ! نوفلی ) که از گفته خود پشیمان شده بود گفت نه به خدا سوگند من هرگز برتو نمی ترسم امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند .امام فرمود: ای نوفلی، دوست داری بدانی کی مأمون از کار خود پشیمان عرض کرد: آری . فرمود: هنگامی که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان و در برابر مؤبدان به زبان فارسیشان و در برابر اهل روم به زبان رومی و در برابر پیروان مکتبهای مختلف به زبان خودشان . آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جدا گانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند آنگاه مأمون میداند مقامی را که او در صدد آن است مستحق نیست آن وقت پشیمان خواهد شد و هیچ حرکت و قوه ای جز به خداوند متعال عظیم نیست : «وَلا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيَّ الْعَظِيمِ».

نوفلی می گوید: هنگامی که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام - علیه السلام - آمد و عرض کرد فدایت شوم پسر عمویت ( مأمون ) در انتظار شماست و امام فرمود: تو جلو تر برو من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقی نوشید و به ما هم داد نوشیدیم سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شدیم . مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر (فرزند امام صادق - علیه السلام و عموی امام علی بن موسى الرضا - عليه السلام ...) با جماعتی از بنی هاشم و آل ابی طالب و جمعی از فرماندهان لشگر نیز حضور داشتند. هنگامی که امام - علیه السلام - وارد مجلس شد مأمون برخاست محمد بن جعفر و تمام بنی هاشم نیز برخاستند. امام - علیه السلام - همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام عليه السلام - همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتى مأمون بگرمی مشغول سخن گفتن با امام - علیه السلام - بود، سپس رو به جائلیق کرد و گفت : ای جاثلیق این پسر عموی من على بن موسى بن جعفر - علیه السلام - است . او فرزندان فاطمه - عليها السلام ، دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب - عليه السلام - است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در جائلیق گفت: ای امیر مؤمنان من چگونه بحث و گفتگو کنم که ( با او قدر مشترکی ندارم او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده ام .

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی