حسن بن سهل نوفلی (با اینکه علمای رجال حسن بن سهل نوفلی را توثیق نکرده اند اما گفته اند او را کتابی است خوب و کثیر الفائده ( اردبيلي، جامع الرواة، قم، مكتبة آيت الله العظمى المرعشي النجفي، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج ۱، ص ) می گوید ما خدمت امام علی بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهده دار کارهای حضرت بود، وارد شد و گفت مأمون به شما سلام میرساند و میگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب ادیان و علمای علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمی کنم و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما می آییم و این برای ما آسان است ! امام - علیه السلام - در يك گفتار کوتاه و پرمعنا فرمود : سلام مرا به او برسان و بگو میدانم چه می خواهی ؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد» . (صدوق، همان کتاب ، ج ۱، ص ۱۵۵)
نوفلی که از یاران حضرت بود میگوید وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت امام - علیه السلام - نگاهی به من کرد و فرمود تو اهل عراق هستی و مردم عراق ظریف و باهوشند در این باره چه می اندیشی؟ مأمون چه نقشه ای در سر دارد که اهل شرك و علمای مذاهب را گرد آورده است؟ نوفلی میگوید عرض کردم او می خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه سستی بنا نهاده به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است .
امام - علیه السلام - فرمود: چه بنایی ساخته و چه نقشه ای طرح کرده؟ نوفلی ( که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود ) عرض کرد علمای علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند چرا که عالم واقعتیها را انکار نمی کند اما اینها اهل انکار و سفسطه اند اگر دلیل بیاوری که خدا یکی است می گویند این دلیل را قبول نداریم واگر بگویی محمد رسول الله است میگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه ( آنها افرادی خطرناکند و ...) در برابر انسان دست به مغالطه می زنند و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بر دارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش ! امام - علیه السلام - تبسمی فرمود و گفت ای نوفلی تو می ترسی دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟ ! نوفلی ) که از گفته خود پشیمان شده بود گفت نه به خدا سوگند من هرگز برتو نمی ترسم امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند .امام فرمود: ای نوفلی، دوست داری بدانی کی مأمون از کار خود پشیمان عرض کرد: آری . فرمود: هنگامی که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان و در برابر مؤبدان به زبان فارسیشان و در برابر اهل روم به زبان رومی و در برابر پیروان مکتبهای مختلف به زبان خودشان . آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جدا گانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند آنگاه مأمون میداند مقامی را که او در صدد آن است مستحق نیست آن وقت پشیمان خواهد شد و هیچ حرکت و قوه ای جز به خداوند متعال عظیم نیست : «وَلا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيَّ الْعَظِيمِ».
نوفلی می گوید: هنگامی که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام - علیه السلام - آمد و عرض کرد فدایت شوم پسر عمویت ( مأمون ) در انتظار شماست و امام فرمود: تو جلو تر برو من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقی نوشید و به ما هم داد نوشیدیم سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شدیم . مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر (فرزند امام صادق - علیه السلام و عموی امام علی بن موسى الرضا - عليه السلام ...) با جماعتی از بنی هاشم و آل ابی طالب و جمعی از فرماندهان لشگر نیز حضور داشتند. هنگامی که امام - علیه السلام - وارد مجلس شد مأمون برخاست محمد بن جعفر و تمام بنی هاشم نیز برخاستند. امام - علیه السلام - همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام عليه السلام - همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتى مأمون بگرمی مشغول سخن گفتن با امام - علیه السلام - بود، سپس رو به جائلیق کرد و گفت : ای جاثلیق این پسر عموی من على بن موسى بن جعفر - علیه السلام - است . او فرزندان فاطمه - عليها السلام ، دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب - عليه السلام - است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در جائلیق گفت: ای امیر مؤمنان من چگونه بحث و گفتگو کنم که ( با او قدر مشترکی ندارم او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده ام .