آفتاب هشتمین  ( صص 31-30 ) شماره‌ی 3124

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام جواد (عليه السلام) > درباره فرزندان
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > فرزندان > درباره فرزندان

خلاصه

رئیس مذهب واقفیه بود. آن روزها خیلی ها میگفتند امام کاظم علیه السلام آخرین امام بوده رو کرد به طرف علی بن موسی: " تو امامی؟" بله.خدا را شاهد میگیرم که تو امام نیستی.امام علیه السلام سرش پایین بود. سر برداشت و گفت از کجا میدانی امام نیستم؟"گفت: " امام صادق علیه السلام می گفتند: امام بی فرزند نیست تو با این سن هنوز فرزندی نداری.امام علیه السلام دوباره سرش را پایین انداخت این بار بیشتر از دفعه ی قبل دوباره سرش را آورد بالا خدا به همین زودیها محمد را به من میدهد. یک سالی گذشت. موقع طواف امام علیه السلام را دید شنیده بود محمد به دنیا آمده.امام علیه السلام سلامش کردند. گفتند: " انگار حیرانی؟ "سرش را انداخت پایین

متن

رئیس مذهب واقفیه بود. آن روزها خیلی ها میگفتند امام کاظم آخرین امام بوده رو کرد به طرف علی بن موسی: " تو امامی؟"

- بله.

- خدا را شاهد میگیرم که تو امام نیستی.

امام سرش پایین بود. سر برداشت و گفت از کجا میدانی امام نیستم؟"

 گفت: " امام صادق می گفتند امام بی فرزند نیست تو با این سن هنوز فرزندی نداری."

امام دوباره سرش را پایین انداخت این بار بیشتر از دفعه ی قبل دوباره سرش را آورد بالا خدا به همین زودیها محمد را به من میدهد. "

یک سالی گذشت. موقع طواف امام را دید شنیده بود محمد به دنیا آمده.

امام سلامش کردند. گفتند: " انگار حیرانی؟ "

سرش را انداخت پایین

 

شب تولد پسرش بود تنها پسرش مردم شک کرده بودند به امامتش

می گفتند امام باید فرزند داشته باشد.

امام فرستاد دنبال خواهرش گفت: حکیمه جان امشب فرزند مبارک خیزران به دنیا می آید. در کنارش باش "

چراغی آورد بالای سر همسرش دل داری اش داد و رفت بیرون مشغول شد به قرآن خواندن صدای نوزاد که بلند شد امام آمد، محمد را بغل

کرد، بوییدش بوسیدش

گذاشتش توی گهواره و تا صبح در گوشش حرف زد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان