حکایت آفتاب (نگاهی کوتاه به زندگی امام رضا)  ( صص 95-94 ) شماره‌ی 3181

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل مامون با امام (عليه السلام) > درخواست مامون از امام برای خواندن نماز عيد فطر

خلاصه

مأمون عباسی از حضرت خواست تا ایشان مراسم عید فطر و خواندن نماز و خطبه را بر عهده بگیرد.حضرت رضا علیه السلام به او فرمود میان من و تو شرایطی بود که این کار را پذیرفتم ) یعنی من شرط کردم که در کار حکومت دخالت نکنم (مأمون گفت: من فقط میخواستم دل مردم و لشکریان و خدمتگزاران مطمئن شود و از آن چه خداوند شما را به آن برتری داده است آگاه شوند؛ و آن قدر اصرار کرد تا آن که حضرت فرمود اگر مرا معاف داری نزد من محبوب تر است و گرنه آن گونه که پیامبر خدا و علی بن ابی طالب (برای نماز عيد خارج می شدند، می روم.

متن

اقدام حضرت رضا برای برگزاری نماز عید فطر

یکی از حوادث مهم در دوران ولایت عهدی حضرت رضا ، حرکت امام به جهت برگزاری نماز عید فطر است. مأمون عباسی از حضرت خواست تا ایشان مراسم عید فطر و خواندن نماز و خطبه را بر عهده بگیرد.

حضرت رضا علیه السلام به او فرمود میان من و تو شرایطی بود که این کار را پذیرفتم ) یعنی من شرط کردم که در کار حکومت دخالت نکنم (مأمون گفت: من فقط میخواستم دل مردم و لشکریان و خدمتگزاران مطمئن شود و از آن چه خداوند شما را به آن برتری داده است آگاه شوند؛ و آن قدر اصرار کرد تا آن که حضرت فرمود اگر مرا معاف داری نزد من محبوب تر است و گرنه آن گونه که پیامبر خدا و علی بن ابی طالب (برای نماز عيد خارج می شدند، می روم.

مأمون گفت هر طور که دوست داری بیرون آی.

هنگام صبح وقتی مردم متوجه شدند که حضرت رضا سلام برای نماز عيد خارج میشود انبوه جمعیت از زن و مرد و جوان و پیرکوچه ها و پشت بامها را پر کرده بودند؛ فرماندهان نیز درب خانه حضرت آمده بودند، هنگام طلوع خورشید حضرت رضا له غسل کرد و در حالی که عمامه ای سفید بر سر گذاشته و گوشه ای از آن را بر سینه و گوشه ای را میان دو کتف انداخته و دامن به کمر زده بود برخاست و به طرفداران نیز فرمود: همان گونه که من انجام دادم انجام دهید سپس در حالی که عصایی در دست داشت با پای برهنه بیرون آمد و سر به آسمان بلند نمود و چهار تکبیر گفت به گونه ای که پنداشتیم هوا و دیوارها به حضرت پاسخ می دهند.

فرماندهان و مردم که بهترین لباسها را پوشیده بودند، همین که حضرت و اطرافیان را به آن شکل دیدند از اسبها فرود آمدند و کفش ها را در آوردند. در روایتی آمده است برخی به زحمت و با کارد کفش یا بندهای آن را میبریدند؛ حضرت کنار درب ایستاد و با صدای بلند گفت: الله اکبر على ما هدانا.... ما نیز گفتیم صدای گریه و فریاد جمعیت شهر مرو را به لرزه در آورده بود حضرت حرکت کرد و بعد از هر ده قدم می ایستاد و سه تکبیر میگفت به گونه ای که گویی آسمان و زمین به حضرت پاسخ می دهند. فضل بن سهل - وزیر و فرمانده سپاه مأمون – به وی گفت: اگر (حضرت) رضا با این روش به نماز رود مردم شیفته او شده فریب خواهند خورد، بهتر است از ایشان بخواهی برگردد مأمون شخصی را فرستاد و از حضرت خواست برگردد و حضرت کفش خود را پوشید و برگشت.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی