هارون او را به جعفر بن یحیی برمکی سپرد تا تربیت کند مربی وی فضل بن سهل بود که به ذوالریاستین شهرت داشت و بعدها وزیر مأمون گردید و توسط وی نیز در حمام سرخس کشته شد.
92
گام اول و کشتن فضل بن سهل
چون مأمون سیاست خود را شکست خورده دید، تصمیم گرفت در آن تجدید نظر کند و از اقدام سیاسی به نظامی روی آورد؛ به این منظور عازم بغداد شد تا ضمن باز گرداندن آرامش به آن جا، از عباسیان ناراضی نیز دلجویی کند گفته اند در اولین گام تصمیم به قتل فضل بن سهل مربی و وزیر و فرمانده نیروهای مسلح خود گرفت همو که برای اقتدار مأمون تلاش های فراوانی کرده بود و خلافت مأمون در گرو سیاست و اقدامات مخلصانه وی بود.
جریان از این قرار بود که فضل بن سهل به دنبال تصمیم مأمون برای حرکت به سوی بغداد به سرخس آمد و مأمون به چهار نفر از نیروهای خود دستور میدهد به گونه ای ناشناس فضل را در حمام بکشند و به دنبال اجرای این توطئه برای پوشاندن اتهام قتل دستور داد تا جهت یافتن قاتلان فضل بسیج شوند و برای دستگیری آنان جایزه نیز قرار داد. و سرانجام آن چهار نفر را به جرم قتل فضل اعدام کرد و سر آنها را جهت تسلیت برای حسن بن سهل برادر فضل فرستاد و این گونه بود که اولین گام را جهت کسب رضایت عباسیان برداشت زیرا فضل بن سهل یکی از متهمان اصلی انتقال خلافت به علویان بود.
در برخی روایات آمده است که حسن بن سهل در نامه ای از برادرش فضل خواسته بود برای دفع نحوست فال بدی که برای وی زده بود، او با حضرت رضا الله و مأمون به حمام روند و حجامت کنند تا با جریان خون آن نحوست برطرف گردد
وقتی فضل این درخواست را برای مأمون فرستاد و او از حضرت رضا خواست که با وی به حمام رود حضرت فرمود من فردا به حمام نمی روم برای شما نیز صلاح نمیدانم فردا به حمام روید فضل هم صلاح نیست به حمام برود. و چون مأمون اصرار کرد حضرت فرمود: امشب رسول الله ﷺ را در خواب دیدم فرمود یا علی فردا به حمام مرو و من صلاح نمیدانم شما و فضل به حمام روید و مأمون پذیرفت.
بعد از غروب، حضرت رضا السلام فرمود: بگویید به خدا پناه میبریم از شری که در این شب نازل میشود بعد از نماز صبح نیز فرمود: بگویید به خدا پناه میبریم از شر آن چه در این روز نازل می شود.... نزدیک طلوع خورشید حضرت به یاسر خادم فرمود برو بالای بام و گوش کن آیا صدایی میشنوی؟ وی گوید: وقتی بالا رفتم صدای ناله و عزا شنیدم در این هنگام ناگاه مأمون وارد شد و به حضرت گفت: سرور من، خداوند تو را در مورد فضل اجر دهد او را در حمام کشتند سربازان و افسران و طرفداران فضل بر در خانه مأمون جمع شدند و گفتند: مأمون او را ترور کرده است و آتش آورده بودند تا درب خانه مأمون را بسوزانند و وارد شوند مأمون از حضرت رضا درخواست کرد اگر صلاح میدانید نزد مردم روید و آنها را متفرق کنید حضرت درب خانه آمد و دید که مردم ازدحام کرده اند با دست مبارک اشاره نمود متفرق شوید متفرق شوید، به خدا سوگند مردم چنان بر می گشتند که روی یکدیگر می افتادند و به هرکس اشاره می نمود می دوید و می رفت.
101