ابو نواس از شعرای نامدار عصر حضرت رضا السلام است روزی یکی از یارانش به او اعتراض کرد که چرا در مورد شخصیتی مانند امام علی بن موسی الرضا ایلام تاکنون چیزی نسروده ای با آن که حضرت را می شناسی؟ ابونواس گفت: به خدا سوگند که بزرگی او مانع این کار شد، کسی چون من توان مدح همچون او را ندارد.
سپس اشعاری به این مضمون سرود
قيل لي انت اوحد الناس طرا
في فنون من الكلام النبيه
لك في جوهر الكلام بديع
يثمر الدر في يدي مجتبيه
فعلام ترکت مدح ابن موسی
والخصال التي تجمعن فيه
قلت لا اهتدى لمدح امام
كان جبرئيل خادما لابيه
خلاصه سخن او این است که به من میگویند تو که سخنور بی همتایی هستی چگونه مدح حضرت رضا را با وجود صفات والای او کنار گذاشته ای؟ من گفتم نمیتوانم مدح امامی را بگویم که جبرئیل خدمتگزار پدر او بوده است.
روزی حضرت رضا سلام در حالی که بر استر چالاکی سوار بود، بیرون آمد. ابونواس نزدیک شد و سلام کرد و گفت ای پسر پیامبر در مورد شما اشعاری گفته ام دوست دارم بشنوی حضرت فرمود: بگو، ابونواس سه بیت از اشعار خویش را خواند از جمله
من لم يكن علويا حين تنسبه
فما له في قديم الدهر مفتخر
یعنی هر که در نسب علوی نباشد از گذشته افتخاری ندارد ......
امام اشعار وی را پسندید و به او فرمود اشعاری برای ما آورده ای که قبل از تو کسی نیاورده است.....
سپس حضرت به غلامش فرمود چقدر از مخارج ما زیاد مانده است؟ عرض کرد سیصد دینار - هر دینار یک مثقال طلا بوده است - حضرت فرمود بده به ابونواس وقتی حضرت به خانه برگشت به غلامش فرمود: شاید آن مبلغ را اندک بشمارد این استر را نیز برای او ببر.