عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج1، ص36 ) شماره‌ی 32

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > نصوص صريح > تصريح مکتوب
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > نصوص صريح > امام باقر (عليه السلام)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > نصوص صريح > بيان عدد دوازده نسبت به امامان، نام کامل و مادران آنان
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > نصوص صريح > اشاره به نام امام رضا (عليه السلام) در بين دوازده امام

خلاصه

ابوبصير می‌گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند : با تو کاری دارم، چه وقت می‌توانی تنها به نزد من بيايی تا مطلبی از تو بپرسم؟ جابر عرض کرد: هر وقت شما بخواهيد. سپس پدرم، جابر را تها به حضور پذيرفتند و به او فرمودند: درباره لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا صلی الله عليها و آله ديدی و مطالبی که مادرم درباره نوشته‌های آن لوح برايت گفتند، برايم بگو. جابر گفت: به خدا قسم، در زمان حيات رسول خدا صلی الله عليه و آله به خدمت مادرتان فاطمه رسيدم تا تولد حسين عليه السلام را تبريک بگويم ، در دست ايشان لوحی سبز رنگ ديدم، که گمان کردم زمرد است و در آن لوح نوشته ای سفيد همانند نور خورشيد ديدم. عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما ای دختر رسول خدا صلی الله عليه . اين لوح چيست؟ حضرت فرمود: اين لوح را خداوند عزوجل به رسول خدا صلی الله عليه و آله هديه فرموده است و اسامی پدر و شوهر و دو پسرم و نيز اسامی اوصياء که همگی فرزندانم هستند. پدرم برای اينکه مرا خوشحال کند، آن را به من دادند. جابر ادامه داد: سپس مادرتان حضرت فاطمه آن را به من دادند، من آن را خواندم و از روی آن نسخه ای برداشتم. امام صادق عليه السلام فرمودند: پدرم گفتند: ممکن است آن را به من نشان دهی؟ جابر عرض کرد: بله. سپس پدرم به همراه او به منزل جابر رفتند، برای پدرم صحيفه ای از پوست را درآورد و گفت: خدا را شاهد می‌گيرم که من همين نوشته را در لوح ديدم. بسم الله الرحم الرحيم اين نوشته ای است که خداوند مقتدر حکيم برای محمد ، نور و سفير و حجاب او و راهنمای به سوی او که روح الامين آن را از نزد حضرت رب العالمين نازل کرده است. ای محمد اسامی مرا بزرگ بدار و نعمتهايم را شکر کن و منکر مباش. منم خدای تو هستم. جز من معبودی نيست. در هم شکننده ستمگران، خوارکننده ظالمان، صاحب دين، من الله، جز من معبودی نيست. هر کس به غير از فضل و کرم من اميد بندد يا از چيزی غير از عذاب من بترسد، آن چنان او را عذاب می‌کنم که احدی را عذاب نکرده باشم، پس فقط مرا بپرست و فقط بر من توکل کن. من پيامبری را مبعوث نکرده‌ام که ايامش به سر آمده باشد مگر اين که برای او وصی ای قرار دادم. من تو را بر ساير انبياء و وصی تو را بر ساير اوصياء برتری دادم. و تو را با دو شير بچه و دو نوه ات حسن و حسين گرامی داشتم. حسن را بعد از اتمام زمان پدرش، معدن علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحی خود نمودم. و او را با شهادت گرامی داشتم و کار او را ختم به خير و سعادت کردم. او از همه شهيدان برتر است و درجه او در نزد من از همه شهدا بالاتر است و کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت بالغه را در نزد او گذاردم. به وسيله عترت او ثواب و عقاب می‌دهم . اول آنها علی ، سرور بندگان و زينت اولياء گذشته‌ام است. پسرش محمد، که شبيه جد ستوده‌اش است، شکافنده علم من و معدن حکمت من می‌باشد. کسی که در مورد جعفر شک کند، هلاک خواهد شد کسی که او را نپذيرد مرا نپذيرفته است . به حق می‌گويم: جعفر را بسيار گرامی می‌دارم. او را در مورد پيروان و ياوران و دوستان خوشحال خواهم کرد. بعد از او موسی را برگزيدم و بعد از او فتنه ای تاريک بر پا می‌شود با اينکه ريسمان امامت پاره نمی‌شود و حجت من مخفی نمی‌ماند و اولياء من به شفاوت نمی‌افتند. بدانيد هر کسی يکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آيه ای از کتاب مرا تغيير دهد بر من دروغ بسته است. وای بر افتراء زنندگان ومنکران، در موقع پايان يافتن مدت بنده من، حبيب و برگزيده‌ام موسی، کسی که هشتمين را تکذيب کند همه اولياء مرا تکذيب کرده است. و علی، ولی و ناصر من است . او کسی است که بار نبوت را بر دوش او می‌گذارم. و قدمت و توانمندی به او می‌دهم. خبيثی متکبر او را به قتل می‌رساند و در شهری که بنده صالح آن را بنا نهاده است، در کنار بدترين خلق من، دفن خواهد شد. به حق می‌گويم: او را به جانشين و فرزندش محمد، خوشحال خواهم کرد. او وارث علم من و معدن حکمت و محل اسرار من است و حجت من بر مردم می‌باشد. بهشت را جايگاه او قرار دادم و شفاعت او را در هفتاد نفر از خانواده‌اش که همگی مستحق عذاب دوزخ شده اند قبول نمودم و امر فرزندش علی را که ولی و ياور من و گواه در ميان خلق می‌باشد و امين وحی من است، ختم به خير و سعادت می‌کنم . از او فرزندی به وجود خواهم آورد به نام حسن که مردم را به راه من دعوت می‌کند و خزانه دار گنجينه علم من است و سپس آن را با فرزندش که مايه رحمت برای همه عالم است کامل می‌گردانم. کمال موسی، نورانيت عيسی و صبر ايوب همه در او جمع است. در زمان او اولياء من مورد ذلت واقع می‌شوند، سرهای آنها را همچون سرهای ترک و ديلم به يکديگر هديه می‌دهند و سوزانيده می‌شوند. مرعوب و وحشت زده اند زمين از خون آنان رنگين می‌شود و فغان و فرياد و آه و ناله در بين زنانشان فراگير می‌شگردد . آنها به حق ، اولياء من هستند . توسط آنها هر فتنه ظلمانی را دفع می‌کنم . به وسيله آنها زلزله‌ها را بر طرف می‌کنم و سختی را مرتفع می‌سازم . درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد و آنها هدايت يافته اند.

متن فارسی

ابوبصير می‌گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند : با تو کاری دارم، چه وقت می‌توانی تنها به نزد من بيايی تا مطلبی از تو بپرسم؟ جابر عرض کرد: هر وقت شما بخواهيد. سپس پدرم، جابر را تها به حضور پذيرفتند و به او فرمودند: درباره لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا صلی الله عليها و آله ديدی و مطالبی که مادرم درباره نوشته‌های آن لوح برايت گفتند، برايم بگو. جابر گفت: به خدا قسم، در زمان حيات رسول خدا صلی الله عليه و آله به خدمت مادرتان فاطمه رسيدم تا تولد حسين عليه السلام را تبريک بگويم ، در دست ايشان لوحی سبز رنگ ديدم، که گمان کردم زمرد است و در آن لوح نوشته ای سفيد همانند نور خورشيد ديدم. عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما ای دختر رسول خدا صلی الله عليه . اين لوح چيست؟ حضرت فرمود: اين لوح را خداوند عزوجل به رسول خدا صلی الله عليه و آله هديه فرموده است و اسامی پدر و شوهر و دو پسرم و نيز اسامی اوصياء که همگی فرزندانم هستند. پدرم برای اينکه مرا خوشحال کند، آن را به من دادند. جابر ادامه داد: سپس مادرتان حضرت فاطمه آن را به من دادند، من آن را خواندم و از روی آن نسخه ای برداشتم. امام صادق عليه السلام فرمودند: پدرم گفتند: ممکن است آن را به من نشان دهی؟ جابر عرض کرد: بله. سپس پدرم به همراه او به منزل جابر رفتند، برای پدرم صحيفه ای از پوست را درآورد و گفت: خدا را شاهد می‌گيرم که من همين نوشته را در لوح ديدم. بسم الله الرحم الرحيم اين نوشته ای است که خداوند مقتدر حکيم برای محمد ، نور و سفير و حجاب او و راهنمای به سوی او که روح الامين آن را از نزد حضرت رب العالمين نازل کرده است. ای محمد اسامی مرا بزرگ بدار و نعمتهايم را شکر کن و منکر مباش. منم خدای تو هستم. جز من معبودی نيست. در هم شکننده ستمگران، خوارکننده ظالمان، صاحب دين، من الله، جز من معبودی نيست. هر کس به غير از فضل و کرم من اميد بندد يا از چيزی غير از عذاب من بترسد، آن چنان او را عذاب می‌کنم که احدی را عذاب نکرده باشم، پس فقط مرا بپرست و فقط بر من توکل کن. من پيامبری را مبعوث نکرده‌ام که ايامش به سر آمده باشد مگر اين که برای او وصی ای قرار دادم. من تو را بر ساير انبياء و وصی تو را بر ساير اوصياء برتری دادم. و تو را با دو شير بچه و دو نوه ات حسن و حسين گرامی داشتم. حسن را بعد از اتمام زمان پدرش، معدن علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحی خود نمودم. و او را با شهادت گرامی داشتم و کار او را ختم به خير و سعادت کردم. او از همه شهيدان برتر است و درجه او در نزد من از همه شهدا بالاتر است و کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت بالغه را در نزد او گذاردم. به وسيله عترت او ثواب و عقاب می‌دهم . اول آنها علی ، سرور بندگان و زينت اولياء گذشته‌ام است. پسرش محمد، که شبيه جد ستوده‌اش است، شکافنده علم من و معدن حکمت من می‌باشد. کسی که در مورد جعفر شک کند، هلاک خواهد شد کسی که او را نپذيرد مرا نپذيرفته است . به حق می‌گويم: جعفر را بسيار گرامی می‌دارم. او را در مورد پيروان و ياوران و دوستان خوشحال خواهم کرد. بعد از او موسی را برگزيدم و بعد از او فتنه ای تاريک بر پا می‌شود با اينکه ريسمان امامت پاره نمی‌شود و حجت من مخفی نمی‌ماند و اولياء من به شفاوت نمی‌افتند. بدانيد هر کسی يکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آيه ای از کتاب مرا تغيير دهد بر من دروغ بسته است. وای بر افتراء زنندگان ومنکران، در موقع پايان يافتن مدت بنده من، حبيب و برگزيده‌ام موسی، کسی که هشتمين را تکذيب کند همه اولياء مرا تکذيب کرده است. و علی، ولی و ناصر من است . او کسی است که بار نبوت را بر دوش او می‌گذارم. و قدمت و توانمندی به او می‌دهم. خبيثی متکبر او را به قتل می‌رساند و در شهری که بنده صالح آن را بنا نهاده است، در کنار بدترين خلق من، دفن خواهد شد. به حق می‌گويم: او را به جانشين و فرزندش محمد، خوشحال خواهم کرد. او وارث علم من و معدن حکمت و محل اسرار من است و حجت من بر مردم می‌باشد. بهشت را جايگاه او قرار دادم و شفاعت او را در هفتاد نفر از خانواده‌اش که همگی مستحق عذاب دوزخ شده اند قبول نمودم و امر فرزندش علی را که ولی و ياور من و گواه در ميان خلق می‌باشد و امين وحی من است، ختم به خير و سعادت می‌کنم . از او فرزندی به وجود خواهم آورد به نام حسن که مردم را به راه من دعوت می‌کند و خزانه دار گنجينه علم من است و سپس آن را با فرزندش که مايه رحمت برای همه عالم است کامل می‌گردانم. کمال موسی، نورانيت عيسی و صبر ايوب همه در او جمع است. در زمان او اولياء من مورد ذلت واقع می‌شوند، سرهای آنها را همچون سرهای ترک و ديلم به يکديگر هديه می‌دهند و سوزانيده می‌شوند. مرعوب و وحشت زده اند زمين از خون آنان رنگين می‌شود و فغان و فرياد و آه و ناله در بين زنانشان فراگير می‌شگردد . آنها به حق ، اولياء من هستند . توسط آنها هر فتنه ظلمانی را دفع می‌کنم . به وسيله آنها زلزله‌ها را بر طرف می‌کنم و سختی را مرتفع می‌سازم . درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد و آنها هدايت يافته اند. عبدالرحمن بن سالم می گويد: ابوبصير گفت: اگر در تمام عمرت غير از اين حديث را مرتفع می سازم، درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد و آن ها هدايت يافته اند.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ جَمِيعاً عَنْ أَبِی الْخَیْرِ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ جَمِيعاً عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ وَ حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِيلَوَیْهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ‏ تَاتَانَةَ وَ أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِيرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ قَالَ أَبِی ع لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَی یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا قَالَ لَهُ جَابِرٌ فِی أَیِّ الْأَوْقَاتِ شِئْتَ فَخَلَا بِهِ أَبِی ع فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوباً قَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَی أُمِّکَ فَاطِمَةَ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُهَنِّئَهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ ع فَرَأَیْتُ فِی یَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ زُمُرُّدٌ وَ رَأَیْتُ فِيهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ نُورِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی أَنْتِ وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا اللَّوْحُ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی فَأَعْطَانِيهِ أَبِی ع لِیَسُرَّنِی بِذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّکَ فَاطِمَةُ فَقَرَأْتُهُ وَ انْتَسَخْتُهُ فَقَالَ أَبِی ع فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَی مَعَهُ أَبِی ع حَتَّی انْتَهَی إِلَی مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ أَبِی ع صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ قَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ هَذَا کِتَابٌ‏ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَکِيمِ‏ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‏ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَ اشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِی إِنِّی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُذِلُّ الظَّالِمِينَ وَ دَیَّانُ الدِّينِ إِنِّی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَذَابِی عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُ‏ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ‏ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ إِنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً فَأَکْمَلْتُ أَیَّاماً وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَ إِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الْأَوْصِیَاءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ بَعْدَهُ وَ بِسِبْطَیْکَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً عِنْدِی وَ جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَیْنُ أَوْلِیَائِیَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ شَبِيهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ لِحُکْمِی سَیَهْلِکُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِی أَشْیَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ انْتَجَبْتُ بَعْدَهُ مُوسَی وَ انْتَحَبَتْ بَعْدَهُ فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِی لَا تَخْفَی وَ إِنَّ أَوْلِیَائِی لَا یَشْقَوْنَ أَلَا وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ مَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ وَ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِی مُوسَی وَ حَبِيبِی وَ خِیَرَتِی إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی‏ وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَصْنَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ الْنُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ یَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ بِالْمَدِينَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُقِرَّنَّ عَیْنَیْهِ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ وَارِثُ عِلْمِی وَ مَعْدِنُ حُکْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَی خَلْقِی جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ الشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ أَمِينِی عَلَی وَحْیِی أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَی سَبِيلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِی الْحَسَنَ ثُمَّ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِيسَی وَ صَبْرُ أَیُّوبَ سَیَذِلُّ فِی زَمَانِهِ أَوْلِیَائِی وَ تَتَهَادَوْنَ رُءُوسَهُمْ کَمَا تُتَهَادَی رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنِينُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَرْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ‏ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ‏ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ‏

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی