دشواری ها و مشکلات عمده حضرت رضا در زمان امامت
امامت حضرت رضا السلام از سال ۱۸۳ هجری با شهادت پدر بزرگوارش آغاز شد و تا سال ۲۰۳ هجری یعنی بیست سال طول کشید.
در این مدت حضرت به تناسب ایام با مشکلات گوناگونی مواجه بود. در آغاز امامت حضرت مشکل بزرگ و سنگین واقفیه پیش آمد که تا مدتها جامعه شیعه را به خود مشغول کرد.
واقفیه و مبارزات حضرت رضا با این گروه مذهب وقف و علت ایجاد آن
بعد از شهادت حضرت کاظم ، در آن بحران سخت که حکومت وقت رهبر جامعه را به شهادت رسانده بود و جامعه شیعه در اضطراب به سر میبرد ناگاه یکی از بزرگترین عرصه های امتحان الهی پدید آمد و آن شبهه واقفیه بود که سبب انحراف بسیاری از شیعیان و تجزیه و تضعیف ایشان شد؛ سختی و گسترش این شبهه از آن جا بود که مؤسسان این مذهب جعلی از وکلای حضرت موسی بن جعفر السلام و از افراد شناخته شده جامعه شیعه بودند و زمانی که حضرت کاظم السلام در زندان هارون گرفتار شد، مردم به ایشان مراجعه میکردند و اموال بسیاری از امام سلام نزد آن ها جمع شده بود. بعد از شهادت حضرت کاظم السلام برای تصاحب اموال مدعی شدند که موسی بن جعفر الله شهید نشده و زنده است و او همان امام قائم است که بعد از مدتی قیام خواهد کرد
شیخ طوسی قدس سره گوید اولین کسانی که این مذهب را انتشار دادند سه نفر به نامهای علی بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی بودند اینان به جهت مال دنیا دست به این کار زدند و گروهی را با اموال خریدند مثل حمزه بن بزيع و ابن المكاری و كرام خثعمی و مانند ایشان و آنها را موافق خود نمودند.
یونس بن عبدالرحمن گوید چون حضرت کاظم السلام از دنیا رفت نزد هر یک از کارگزاران حضرت مال بسیاری جمع شده بود، زیاد بن مروان هفتاد هزار دینار، علی بن ابی حمزه سی هزار دینار و همین سبب وقف و انکار شهادت حضرت بود من وقتی حق را شناختم و مردم را به طرف حضرت رضا ام دعوت میکردم آن دو نفر علی بن ابی حمزه و زیاد بن مروان به من اعتراض کردند و گفتند اگر غرض تو مال است ما تو را بی نیاز میکنیم و ده هزار دینار به من پیشنهاد کردند تا ساکت شوم، ولی من به آنها گفتم از حضرات صادقین روایت است که چون بدعتها ظاهر شود بر عهده دانشمندان است که دانش خود را ظاهر کنند و گرنه ایمان از آنها گرفته میشود و من جهاد در راه خدا را در هیچ حال رها نمیکنم به این جهت آنها با من دشمن شدند.
انحراف بسیاری از شیعیان بر اثر شبهه وقف
شبهه واقفیه به جهتی که ذکر شد در ابتدا بسیار گسترده بود؛ به گونه ای که بسیاری از شیعیان را منحرف کرد و حضرت رضا را با مشکلات فراوانی مواجه نمود تا آن که سرانجام با تلاش گسترده حضرت رضا لا و یاران با وفای آن حضرت کم کم مهار شد و واقفیه رسوا شدند و بسیاری از آنها که متأسفانه نام بزرگانی چون عبدالرحمن بن حجاج، رفاعة بن موسى، يونس بن يعقوب جميل بن دراج، حماد بن عيسى، احمد بن محمد بن ابی نصر و حسن بن علی و شاء و.... در میان آنها برده شده است، به اشتباه خود پی بردند و به حق رجوع کردند.
احمد بن محمد گوید حضرت رضا السلام با صدای بلند به من فرمود: ای احمد؛ عرض کردم: بله فرمود: چون رسول خدا از دنیا رفت مردم جهت خاموش کردن نور خدا تلاش کردند ولی خداوند نخواست مگر آن که نور خود را به وسیله امیرالمؤمنین کامل نمود و چون ابوالحسن (موسی بن جعفر ) از دنیا رفت علی بن ابی حمزه و یارانش تلاش کردند در خاموشی نور خدا ولی خداوند اراده کرد که نور خود را کامل کند، همانا اهل حق وقتی کسی به آنها بپیوندد خوشحال میشوند ولی چون کسی از آن ها جدا شود بی تابی نمیکنند زیرا آنها به کار خود یقین دارند اما اهل باطل چون کسی به آنها بگرود خوشحال میشوند و چون از آن ها جدا شود بی تابی میکنند چون در کار خود تردید دارند. خداوند - که عظمتش بزرگ باد - می فرماید: فمستقر و مستودع (یعنی برخی ثابت و برخی ناپایدار) و ابو عبد الله امام صادق اسلام می گفت: پایدار (کسی است که در اعتقاد ثابت است و ناپایدار کسی است که ایمان به او عاریه داده شده است؛ یعنی از انحراف برخی اصحاب امام کاظم السلام نباید متزلزل شد زیرا آنها ایمانشان عاریه ای بوده است.
اقدام های حضرت رضا در مقابل واقفیه
حضرت تلاش گسترده ای برای دفع این شبهه و مقابله با این گروه منحرف و خطرناک به کار گرفت گاهی به بحث با رؤساء یا طرفداران آن ها می پرداخت و گروهی را با نشان دادن برخی معجزات هدایت می کرد و گاهی به افشاگری در مورد آنها می پرداخت و خیانت و دروغگویی آنها را بیان می کرد؛ گاهی شیعه را از همنشینی با آنها منع می کرد و گاهی آن ها را به شدت مورد لعن و مذمت قرار میداد.
مذاکره حضرت رضا هم با سران واقفیه
در روایت است که سه نفر از سران واقفیه به نام های علی بن ابی حمزه و احمد بن سراج و حسین بن هاشم معروف به ابن المکاری نزد حضرت رضا سلام آمدند. علی بن ابی حمزه به حضرت گفت: پدرت چه شد؟ فرمود از دنیا رفت پرسید با مرگ؟ فرمود: آری گفت به چه کسی وصیت کرد؟ فرمود به من گفت پس آن امامی که اطاعت او از جانب خداوند واجب است شمایید؟ فرمود: آری
آن دو نفر دیگر گفتند: خداوند به شما قدرت داده است، حضرت فرمود: وای بر تو چه قدرتی؟ آیا میخواهید به بغداد روم و به هارون بگویم من امام واجب الاطاعه هستم به خدا که وظیفه من این نیست، آن چه به شما گفتم به این جهت بود که به من خبر رسید که شما دچار تفرقه شده اید خواستم تا سر شما به دست دشمنان نیفتد علی بن ابی حمزه گفت: شما چیزی را ظاهر کرده ای که هیچ یک از پدران شما علنی نمی کرد و به زبان نمی آورد. حضرت فرمود: چنین نیست به خدا سوگند که بهترین پدرانم رسول الله ﷺ به زبان آورد وقتی خداوند به او دستور داد تا اقوام نزدیک خود را بیم دهد و او چهل نفر از خاندان خود را دعوت کرد و به آن ها گفت: من فرستاده خدا بر شمایم و آن که بیش از همه تکذیب کرد و به او حمله و رشد عمویش ابولهب بود پیامبر به آنها فرمود: اگر ابولهب یک خراش به من بزند من پیامبر نیستم و این اولین نشانه پیامبری من است که برای شما اظهار میکنم سپس حضرت رضا فرمود و من نیز میگویم اگر هارون یک خراش بر من وارد کند، من امام نیستم و این اولین نشانه امامت است که برای شما اظهار میکنم.
علی بن ابی حمزه گفت: ما از پدران شما روایت داریم که کارهای امام (غسل و کفن و نماز و دفن را جز امام متولی نمی شود یعنی اگر شما امام بودی باید این امور را در مورد پدرت موسی بن جعفر انجام میدادی با آن که شما در مدینه بودی و ایشان در بغداد حضرت فرمود: آیا حسین بن علی اسلام امام بود یا نه؟ گفت آری فرمود عهده دار کار او که بود؟ گفت: علی بن الحسین فرمود: علی بن الحسين كجا بود؟ او که در دست عبیدالله بن زیاد گرفتار بود؟ گفت او مخفیانه آمد و امور پدر را انجام داد و برگشت. حضرت فرمود اگر علی بن الحسین که در زندان و اسیر بود توانست به کربلا بیاید و کارهای پدر را انجام دهد صاحب این امر - یعنی حضرت رضا السلام نیز - میتواند از مدینه به بغداد آید و متولی کار پدر شود و برگردد با این که او در زندان و اسارت نیست...
دستور دوری از واقفیه
محمد بن عاصم گوید حضرت رضا السلام فرمود: به من خبر رسیده است که با واقفه همنشین هستی عرض کردم فدایت شوم من با آن ها همنشین هستم ولی با آنها هم عقیده نیستم. حضرت فرمود: با آن ها همنشین مباش خداوند عزوجل میفرماید در کتاب بر شما نازل شده است که چون شنیدید به آیات الهی کفر میورزند و مسخره میکنند با آن ها منشینید تا به سخن دیگر پردازند و گرنه شما هم مثل آن ها خواهید بود. و منظور از آیات الهی اوصیا هستند که واقفه به آن ها کفر ورزیدند.
و این حدیث شریف و مانند آن درسی است برای پیروان حضرت رضا ام که از همنشینی با کسانی که مخالف دین و یا اهل بیت هستند بپرهیزند و در محافل آن ها شرکت نجویند.
برخی کرامات حضرت رضا السلام برای هدایت شیعیان
شخصی به نام ابن ابی کثیر گوید بعد از رحلت موسى بن جعفر الما مردم در مورد حضرت رضا سا توقف کردند. من در آن سال به حج رفتم، ناگاه حضرت رضا ها را دیدم در دلم این آیه گذشت: ابشراً منا واحداً نتبعه یعنی آیا پیرو انسانی از خودمان باشیم؟
ناگاه حضرت رضا السلام مثل برق جهنده کنار من آمد و در حالی که از ضمير من آگاه شده بود فرمود به خدا سوگند منم آن انسانی که باید از او پیروی کنی عرض کردم از خدا و شما عذرخواهی میکنم فرمود: تو بخشوده ای
در نمونه ای دیگر عبدالله بن مغیره گوید من واقفی بودم و با همان حال به حج رفتم کنار خانه خدا به خداوند گفتم خدایا تو میدانی من در پی چیستم مرا به بهترین دین هدایت نما به دنبال آن در دلم افتاد نزد حضرت رضا روم به مدینه آمدم و کنار درب خانه حضرت به خادم گفتم: بگو مردی از عراق کنار در است. ناگاه صدای حضرت را شنیدم میفرمود: ای عبدالله بن مغيره بيا داخل وقتی وارد شدم فرمود: خداوند دعایت را مستجاب و تو را به دین خود هدایت کرد عرض کردم: گواهی میدهم که شمایی حجت خدا و امین او بر خلق وی
عاقبت برخی از طرفداران واقفیه از زبان حضرت رضا
ابراهیم بن یحیی گوید حضرت رضا سلام به من فرمود: آن بدبخت حمزه بن بزیع چه کرد؟ عرض کردم آمده است. فرمود: او می پندارد پدرم زنده است اینان امروز مردد هستند و فردا با زندقه (کفر) خواهند مرد.
و حضرت یکی از سران واقفیه یعنی ابن مهران را نفرین کرد و فرمود خداوند نور قلب تو را ببرد و فقر را در خانهات داخل کند و علی بن ابی حمزه رئیس واقفیه را لعنت کرد و او را مشرک ملعون نامید.
حسن بن على وشاء که خود ابتدا مردد بود و سپس با اعجاز حضرت رضایا به حق گروید گوید سرورم حضرت رضا در مرو مرا خواست و فرمود ای ،حسن علی بن ابی حمزه امروز در کوفه مرد و او را همین ساعت در قبر نهادند و دو فرشته بر او وارد شدند و از او پرسیدند: خدایت کیست؟ گفت: الله؛ پرسیدند پیامبرت کیست؟ گفت: محمد ﷺ پرسیدند ولی تو کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب گفتند: بعد از او ؟ گفت: حسن پرسیدند بعد از او ؟ گفت حسین؛ پرسیدند بعد از او؟ گفت: علی بن الحسین؛ پرسیدند بعد از او؟ گفت محمد بن علی؛ پرسیدند: پس از او ؟ گفت جعفر بن محمد پرسیدند بعد از او گفت: موسی بن جعفر پرسیدند: پس از او؟ زبانش متزلزل شد؛ با پرخاش به او گفتند: پس از او ؟ ساکت شد پرسیدند: آیا موسی بن جعفر تو را به این دستور داد؟ سپس با گرز آتشین ضربه ای بر او زدند که قبرش تا قیامت آتش گرفت
حسن بن علی و شاء گوید از نزد حضرت بیرون آمدم و تاریخ آن روز را یادداشت کردم پس از چند روز از کوفه نامه آمد که بطائنی علی بن ابی حمزه در همان روز مرده است و در همان ساعت که حضرت فرموده بود او را در قبر نهادند.