حضرت رضا و حديث سلسلة الذهب
چون حضرت رضا خواستند از نیشابور حرکت کنند عده ای از اصحاب حدیث از جمله محمد بن رافع و احمد بن حارث و يحيى بن يحيى و اسحاق بن راهویه افسار نعده ای از اصحاب و در روایتی نقل شده است ابوزرعه و محمد بن اسلم از حافظان حدیث نبوی به حضرت عرض کردند ای بزرگ زاده بزرگان ای امام زاده امامان ای نتیجه پاک و پسندیده و ای خلاصه پیامبری تو را به حق پدران پاکیزه و نیاکان بزرگوارت که صورت مبارک خویش را به ما نشان بده و حدیثی از پدران خویش برای ما روایت کن که یادگار شما باشد.
در این هنگام مرکب حضرت ایستاد پرده کنار رفت و چشم مسلمانان به جمال مبارک حضرت روشن شد موی دو طرف سر حضرت همانند پیامبر بود، مردمی که ایستاده بودند به هیجان آمدند برخی فریاد می زدند و میگریستند و لباس خود را چاک داده به خاک افتادند. برخی افسار مرکب ایشان را میبوسیدند و برخی به طرف حضرت گردن کشیده بودند. مردم در این حال بودند تا ظهر شد و اشک مردم چون نهر جاری بود. بزرگان و قاضیان فریاد زدند ای مردم گوش کنید و دل بسپارید و پیامبر را در مورد خاندانش آزرده مکنید سپس حضرت رضا در حالی که ٢٤ هزار قلم آماده نوشتن بود، فرمود:
پدرم آن بنده شایسته موسی بن جعفر به من خبر داد و فرمود: پدرم جعفر بن محمد صادق به من خبر داد و گفت خبر داد به من ابوجعفر محمد بن علی شکافنده دانش پیامبران و گفت خبر داد به من پدرم علی بن الحسین سرور عبادت کنندگان و گفت خبر داد به من پدرم سرور جوانان بهشت حضرت حسین و گفت خبر داد به من علی بن ابی طالب و گفت شنیدم از پیامبر که فرمود شنیدم از جبرئیل که می گفت، خداوند جل جلاله فرمود منم خدایی که جز من معبودی نیست مرا عبادت کنید. لا اله إِلَّا اللَّهَ حِصْنِي فَمِنْ قالَها مُخْلِصاً دَخَلَ حِصْنِى وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عذابی؛ يعنى لا اله الا الله قلعه من است هر که با اخلاص ) بگوید وارد قلعه من شود و هر که وارد قلعه من شود از عذاب من در امان است.
و چون مرکب حضرت حرکت کرد حضرت صدا زد: با شرایط آن و من از شرایط آن هستم.