حکایت آفتاب (نگاهی کوتاه به زندگی امام رضا)  ( صص 75-76 ) شماره‌ی 3224

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > نقشه قتل و سوء قصد > سوء قصد به امام رضا (عليه السلام) توسط مامون و نجات امام

خلاصه

ناظر

متن

توطئه ترور حضرت رضا هم به جهت قبول ولایت عهدی 

محمد بن زید گوید چون مأمون حضرت رضا السلام را ولیعهد خود نمود یکی از خوارج چاقویی مسموم را آماده کرد و به یاران خود گفت: به خدا سوگند نزد این مرد که میپندارد پسر رسول الله است ولی وارد دربار این طاغوت شده است میروم و از علت این کارش می پرسم اگر دلیل قانع کننده ای نداشت مردم را از او راحت میکنم با این تصمیم وارد خانه حضرت شد. 

حضرت رضا السلام فرمود به یک شرط به سؤال تو پاسخ میدهم، قبول داری؟ گفت: چه شرطی؟ فرمود: اگر پاسخ من قانع کننده بود، آن چاقویی که در آستین داری بشکنی و کنار بگذاری 

مرد خارجی که حیران شده بود همان جا چاقو را در آورد و شکست سپس گفت: چرا به دربار این طاغوت آمدی؟ با آن که اینان نزد شما کافرند و شما فرزند رسول الله هستی؟

حضرت فرمود به نظر تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردم آن کشور؟ آیا نه این است که اینها میپندارند اهل توحید هستند ولی آنها خدا پرست نبودند و خدا را نمی شناختند؟

آیا یوسف بن یعقوب پیامبر و پسر پیامبر نبود که به عزیز مصر که کافر بود آن گونه که در قرآن آمده است گفت مرا بر گنجینه های زمین دارایی مصر قرار ده که من نگهبان دانایم او با فرعونها همنشین بود و من مردی از فرزندان رسول الله هستم مرا به این کار مجبور کرده اند و با کراهت پذیرفته ام چه اعتراضی و چه اشکالی تو بر من داری؟ مرد خارجی با شنیدن این پاسخ کوبنده گفت اعتراض بر شما نیست، و شهادت میدهم که شما پسر پیامبر خدا و راستگو هستی

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی