زندگی به سبک خورشید  ( صص 81-79 ) شماره‌ی 3239

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تلاش مأمون برای ترور شخصيت حضرت > خواندن نماز عيد سعيد فطر به روش امام علی و پيامبر

خلاصه

امام علیه السلام نمی پذیرفت؛ اما خلیفه پافشاری میکرد نخست پیغام های پی در پی بود؛ ولى بعد حضور و اصرار و پافشاری شدید سرانجام امام علیه السلام فرمود: «ای امیر! اگر مرا از این کار عفو کنی، بیشتر دوست دارم؛ اما اگر نمی پذیری، پس ناچارم که من مانند رسول خدا صل الله علیه و اله و علی بن ابی طالب علیه السلام نماز عید را برگزار کنم.

متن

نمازی که خوانده نشد

امام علیه السلام نمی پذیرفت؛ اما خلیفه پافشاری میکرد نخست پیغام های پی در پی بود؛ ولى بعد حضور و اصرار و پافشاری شدید سرانجام امام علیه السلام فرمود: «ای امیر! اگر مرا از این کار عفو کنی، بیشتر دوست دارم؛ اما اگر نمی پذیری، پس ناچارم که من مانند رسول خدا الله و علی بن ابی طالب نماز عید را برگزار کنم.

 مأمون خوشحال شد و گفت: مانعی ندارد هر طور که مایلید. شب عید قربان بود جارچی ها در کوی و برزن خبر نماز فردا را اعلام کردند. با مداد عید بود. همهمه و صدا از بیرون می آمد. در خانه را باز کردم. تا چشم کار میکرد سران حکومت و فرماندهان سپاه و مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ بودند که بی صبرانه چشم انتظار دیدن شیوه نماز نبوی و علوی بودند.

آفتاب صبح عید طلوع کرد. امام از نمازگاه خود برخاست و غسل کرد. عمامه ای سفید از پنبه بر سر بست که یک سوی آن از سینه و سوی دیگرش از پشت آویزان بود حضرت ساق پاها را هم برهنه کرد.

وارد صحن خانه شد جمعی از یاران و علاقه مندان در حیاط ایستاده بودند. امام رو به ایشان فرمود: همگی لباسهایتان را همانند من در آورید.» آنگاه عصایی به دست گرفت و از اتاق بیرون آمد و ما اطرافش بودیم. امام پابرهنه بود و شلوار خود را تا ساق پا بالا کشید و دامن لباسش را نیز بالا زده بود. حضرت به میان ما آمد و ما در مقابلش حرکت می کردیم، آنگاه سر به سوی آسمان گفت: «الله اکبر» و آن را چهار بار تکرار کرد. آن قدر این لحظه شگفت انگیز و جذاب بود که خدا میداند اشک امانمان را بریده بود.

امام تکبیر میگفت؛ به گونه ای که ماگمان کردیم آسمان و در و دیوار، همه با او یک صدا الله اکبر می گویند.

ما نیز تکبیر میگفتیم صدا در حیاط خانه پیچید. مردم به سمت خانه هجوم آوردند. حرکت کردیم خادمان دوان دوان به سوی درها دویدند و آنها را باز کردند.

مأموران، بیرون خانه سوار بر اسب آراسته و صف کشیده ایستاده بودند. همه آنها سلاح نظامی داشتند و با اسلحه منظره بسیار جالبی تشکیل داده بودند؛ ولی همین که ما را با آن هیئت دیدند که پاها برهنه، عمامه بر سر و...... همگی از اسب ها پایین آمدند دامنها را به کمر زده و تحت الحنک آویخته و بهت زده با حالی معنوی با جمع همراه شدند.

 امام، اندکی در آستانه در درنگ کرد سپس این اذکار را با صدای بلند گفت: «الله اکبر الله اكبر، الله اكبر على ما هدانا الله اكبر  على ما رزقنا من بهيمة الأنعام،و الحمد لله على ما ابلانا.»

ما نیز صدایمان را بلند کردیم و تکبیرهای عید را می خواندیم. یک باره همه شهر به صدا و ناله درآمد. صدای گریه و فغان با تکبیرهای عید در آمیخته بود.

به سمت مصلی می رفتیم امام تکبیر میگفت و مردم با گریه تکرار می کردند. در مسیر مصلی همه سواران و سپاهیان و مسئولان حکومتی با دیدن این منظره که حضرت پا برهنه بود از مرکب شان پایین می آمدند و کفش ها و چکمه ها را از پای در می آوردند و همراه می شدند. مرو یک پارچه فغان و ناله شد و مردم نمی توانستند از گریه و ناله خود جلوگیری کنند.

حضرت ده گام بر میداشت و می ایستاد و تکبیرات چهارگانه را می خواند، و چنان بود که گویا آسمان و زمین و در و دیوار همگی به او پاسخ می دهند.

خبرها به مأمون رسید وزیرش فضل بن سهل که سراسیمه شده بود، به خلیفه چنین گفت: ای امیر اگر علی بن موسی با این وضع به محل نماز برسد، تمامی مردم از تو بر میگردند و فتنه ای رخ می دهد. صلاح آن است که از او بخواهی بازگردد.

هنوز به مصلی نرسیده بودیم که مأموری از جانب خلیفه آمد و از حضرت خواهش کرد که بازگردد. امام بی آنکه مقاومتی کند یا سخنی بگوید، پذیرفت. کفشهای خود را پوشید و به منزل بازگشت و حیرت و تأسف بر ما و همه مردم مرو باقی ماند. (عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۲، ح ۲۱)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی