فراتر از هر دانشمند
دانشمندتر از ایشان ندیدم هیچ دانشمندی را هم ندیدم که او را دیده باشد مگر آنکه با من در بی نظیری دانش امام همداستان باشد. بارها مأمون دانشمندان رشته های مختلف و حتی بزرگان و عالمان ادیان گوناگون را گرد می آورد تا با امام مناظره کنند و همواره ایشان در حالی پیروز می شد که همگی دانشمندان و بزرگان بر برتری حضرت اقرار میکردند و از ناتوانی خویش سرافکنده بودند.
روزی امام به یاد ایام گذشته از مدینه سخن گفت. حضرت فرمود: داخل روضه نبوی(روضه نیوی حد فاصل بین منبر و منزل پیامبر - که مقدس ترین مکان در مسجد النبی است پیامبر خدا لله فرمود: این مکان باغی از باغ های بهشت است.») در مسجد النبی اله مینشستم. در مدینه، دانشمندان بسیاری بودند که هرگاه یکی از آنها در مسئله ای فرو می ماند به من اشاره می کردند. این شیوه همه عالمان مدینه بود. معمولاً آنها افراد را نزد من می فرستادند و من جواب آنها را میدادم.»(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۰۰ ، ح ۱۷)
دانش امام
ابراهیم بن عباس صولی از دانشمندان و شاعران بزرگ بود. او مدتی در خراسان با امام انس پیدا کرده بود. ابراهیم دانش امام را این گونه گزارش میکند:
هرگز ندیدم از علی بن موسی سؤالی شود مگر اینکه پاسخ آن را می دانست هیچ کس را از وی با اطلاع تر به تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خودش ندیدم مأمون با سؤال از هر چیز پیوسته او را می آزمود؛ ولی او پاسخ درست میداد. همه گفتار و جوابها و شواهدی که می آورد از قرآن بود. یکی از کلمات مشهور آن حضرت که همواره به خاطرم خواهد ماند چنین است گناهان صغیره راهی به سوی ارتکاب گناه کبیره است و هر کس در گناه کوچکی از خدا نترسد در گناهان بزرگ هم از خدا نخواهد ترسید و اگر خداوند مردم را به بهشت دعوت نمی کرد و از دوزخ هم نمی ترساند باز هم واجب بود اطاعتش کنند و از نافرمانی اش بپرهیزند؛ زیرا خدا در حق بندگان خویش تفضل و نیکی و لطف کرده و به ایشان نعمت وجود را نیز ارزانی داشته و آنان را از نیستی به هستی آورده است که شایسته آن نبودند.»(عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۹۳، ح ۴.)
پاسخ گویی
بین مدینه تا مرو امام در هیچ شهری قدم نمیگذاشت مگر اینکه اهالی آن شهر به دیدنش می آمدند و مسائل و مشکلات دینی و علمی خود را از حضرت می پرسیدند و امام به پرسش های آنان پاسخ می داد.
آن حضرت برای مردم بسیار از پدر و اجداد گرامی اش و از رسول خدا ﷺ حدیث می کرد.(همان، ص ۱۹۶، ح ۵.)
استناد به قرآن
امام هم در مدینه و هم در خراسان سخنرانی میکردند. برای نمونه جلسات منظم و بسیاری در مسجد بنو معاویه در مدینه برپا می کردند.
از جلسات خراسان نیز استقبال خوبی میشد. سخنان امام کامل و جامع بود. هیچ کس را این چنین سخنران و عالم ندیده بودم خوب به خاطر دارم که روزی امام صفات مؤمن را بیان میکرد این را هم یادم رفت بگویم که آن حضرت، معمولاً حرفهای خود را با آیات قرآن مستند می کرد؛ یعنی به گونه ای شاهدی از آیات قرآن می آورد.
آن روز حضرت فرمود: «مؤمن مؤمن نیست؛ مگر اینکه سه خصلت در او باشد سنتی از پروردگارش سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش.
منظور امام از سنت همان شیوه و روش بود؛ یعنی مؤمن باید سه روش یا سه صفت از خداوند پیامبر و امام را در خود پرورش دهد.
آنگاه امام این گونه ادامه داد:
سنتی که باید آن را از پروردگارش بیاموزد حفظ اسرار خویش» است. شیوه خدا این است که کسی را از اسرار خویش آگاه نمی کند. خداوند می فرماید: وَعَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ؛ خداوند عالم به غیب است و هیچ کس را از غیب خود آگاه نمی کند مگر کسی را که بپسندد و از وی راضی باشد که همان پیامبران هستند.(سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷)
و سنت دوم سنت پیامبر است که آن مدارا کردن با مردم است. این شیوه همیشگی پیامبر خدا بوده است خداوند پیامبرش را به مدارا کردن با مردم امر میکند و می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ؛ از مردم بیش از توانشان توقع نداشت باش و با مردم با تسامح رفتار کن و امر به معروف کن و از نادانان درگذر و روی گردان(سوره بقره، آیه ۱۷۷)
و اما سنتی که از امامش باید بیاموزد پیشه کردن در سختی ها و مشکلات است. خداوند می فرماید: «وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ ؛ در سختی و مشکلات صبر میکنند .(سوره اعراف، آیه ۱۹۹)(عيون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۳۲، ج ۹.)
نشر روایات اهل بیت
سالها در مکتب خلفا تحصیل کرده بودم خود را دانشمندی توانمند و حدیث پژوهی عالم میدانستم تا اینکه علی بن موسی در سفر به خراسان از نیشابور گذشت کمابیش و دورادور از دانش ایشان خبرهایی شنیده بودم.
وقتی حضرت به نیشابور آمد بیش از بیست هزار نفر از دانشمندان و محدثان در مجلس ایشان جمع شدند همه بزرگان حدیث که اهل سنت به آنها افتخار میکردند، حاضر بودند و سخنان ایشان را می نگاشتند. عجیب دلباخته علی بن موسی شدم هرچه به ایشان نزدیک تر می شدم. بیشتر به بیراهه رفتنم پی میبردم به برکت هم نشینی با آن حضرت، راه را یافتم و در شمار شیعیان درآمدم.
روزی امام رضا فرمود: خداوند رحمت کند کسی که امر ما را زنده بدارد.»
مقصود امام را نفهمیدم پرسیدم: چگونه امر شما را زنده بدارد؟
امام رو به من فرمود کسی امر ما را زنده میدارد که علوم ما اهل بیت را فراگیرد و به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم از گفتار نیک ما آگاه می شدند، از ما پیروی می کردند.
با خود گفتم که آفت اهل علم فخر فروشی است. چه بسا اگر بخواهیم هر جا روایتی از اهل بیت یا سخنی عالمانه بگوییم، در دام آفت فخر فروشی بیفتیم. وانگهی هر روز باید با مردم نادان بحث و جدل کنیم. یاد سخنی از جد امام افتادم رو به حضرت کردم و گفتم:
از امام صادق برای ما روایتی نقل شده که آن حضرت فرموده است: هرکس مطلبی را بیاموزد تا با افراد سفیه و نادان بحث و جدل کند یا با علما به مباهات و فخر فروشی بپردازد و یک جماعتی از مردم را به سوی خود متوجه کند اهل جهنم است. آیا این سخن را تأیید میکنید؟
امام که زود مقصود مرا دریافت فرمود: «بله. جدم درست فرموده است؛ اما آیا تو میدانی مقصود جدم چه بوده و معنای این حدیث چیست؟ آیا میدانی سفهاء و نادانان چه کسانی اند؟
عرض کردم: «خیر، ای پسر رسول خدا!
فرمود: «آنان داستان پردازان اهل سنت اند.»
حضرت فرمود: آیا میدانی علما» چه کسانی اند؟»
دوباره پاسخ دادم نه نمیدانم ای پسر رسول خدا! امام فرمود: «آنان علمای آل محمد هستند که خداوند اطاعت و دوستی ایشان را واجب کرده است یعنی امامان شیعه.
دوباره پرسید: «آیا میدانی منظور امام صادق از اینکه فرموده است: «تا مردم را به سوی خود متوجه کند چه بوده؟
من که تازه فهمیده بودم که هنوز حدیث شناس نشده ام برای بار چندم جواب منفی دادم. امام بخش آخر حدیث جدشان را این گونه شرح داد: «به خدا قسم منظور آن حضرت ادعای نابجا و ناروای امامت است و هرکس چنین کند، اهل جهنم خواهد بود.»(همان، ج ۲، ص ۲۷۵، ج ۶۹)