در زمان حضرت رضا علیه السلام شهر نیشابور مرکز علمی ایران و مجمع دانشمندان بود همینکه خبر ورود حضرت رضا (ع) در ( سفر بخراسان ( بمرم دانش دوست نیشا بور رسید در اندك زمانی شهر با عظمت نیشابور به هیجان آمد یکی از علماء نیشابور تا محلی که فعلا وجود ندارد و حدود ۳ فرسنگ تا نیشابور فاصله داشت با وسائل زمان خود به آنجا رفت و مهار شتر آنحضرت را به دوشش گرفت و پیاده جلو حضرت آمد تا خود نیشابور و مفتخر بود به اینکه من مهار ناقه شتر حضرت رضا (ع) را بدوش گرفته ام انشاالله در قیامت این بهترین ذخیره است برای زندگی من وقتی حضرت رضا (ع) وارد نیشابور گردیدند شدت احساسات و هجوم جمعیت بحد اعلا رسید در این هنگام دو تن از علمای درجه اول نیشابور ( بنام ابوذرعه و محمد بن اسلم طوسی ) پیش آمدند و بحضرت عرض کردند ای پیشوای بزرگ فرزند امامان عالی مقام ای یادگار دودمان پاک سرشت پیامبر تو را به نیاکان و الاتبارت سوگند میدهیم که چهره خویش را بما نشان بده روایتی با سلسله سند از پدران عالیمقامت از رسول اکرم (ص) برای ما بازگو کن تا از زبان مبارکت یاد داشت کنیم و یادگار حضرتت در این سفر پر شکوه باشد. حضرت امام رضا (ع) نقاب بصورت داشت در این هنگام نقاب به يك سو زد همینکه جمال آن حضرت نمایان شد جاذبه ولایت چنان شوری در مردم پدید آورد که عده ای ناله سر دادند و جمعی بی اختیار گریستند و گروهی جامه های خود را دریدند این پیش آمد تا ظهر بطول انجامید و سیل اشک از دیده گان مردم جاری بود هنگامیکه شور و انقلاب مردم کمی فرونشست علماء و دانشمندان فریاد کشیدند و گفتند ایمردم ساکت باشید و سخنان امام را بشنوید و یاد بود پیامبر را میازارید همینکه حضرت خواست لب به سخن بگشاید بیست و چهار هزار دانشمند قلم دوات و کاغذ بدست گرفته آماده نوشتن سخنان حضرت گشتند امام علیه السلام در این هنگام با لحن دلنشین خویش فرمود : روایت میکنم از پدرم موسی بن جعفر از پدر عالیقدرش حضرت صادق از امام باقر و آن حضرت از امام باقر و آن حضرت از پدرش علی ابن الحسین از امام حسین از امیرالمؤمنین علی (ع) از پسر عمش پیغمبر اکرم (ص) که آن حضرت فرمود: جبرئیل بمن گفت خداوند متعال میفرماید کلمه :
لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَن دخلَ حِصْنِي آمَنَ مِن عَذابي یعنی عقیده به یگانگی ) خداوند ) در نیرومند من است هرکس وارد آن شود از کیفر من در امان خواهد بود ۰۰۰ سپس حضرت رضا (ع) فرمود : ولی اعتقاد باین امر شروطی دارد و من یکی از آن شروط ها هستم
گفتگوئی از استاد عبد الحميد مولوی ۲- منتهی الامال ص ۲۸۵ نقل از كشف الغمه و دیگر کتب معارف اسلامی نوشته شده است