حضرت رضا عليه السلام و (مأمون)
گویند در زمان مأمون یکی از فرزندان امام جعفر صادق علیه السلام بنام محمد بعنوان امامت قیام کرد حضرت رضا (ع) او را ملاقات کرد و فرمود: تو به مقصود نخواهی رسید و بیجهت رنج و هلاکت استقبال مكن . ولی او قبول نکرد، تا سپاهیان مأمون با او زد و خورد کردند و بناچار تسلیم و به خراسان تبعید شد و به گفتــــــه بعضی در بین راه در گذشت. پس از آنکه مأمون برادر خود امین را از پای در آورد جمعی از بنی هاشم را با مهربانی و علاقه به خراسان دعوت کرد و از حضرت رضا خواهش کرد که به خراسان عزیمت کند کند امام هشتم ، ناچار پذیرفت و در مسیر خود همه جا با احترام و استقبال ایرانیان مواجه میشد و به ارشاد و بیان حقایق میپرداخت . مأمون به هر نحوی بود حضرت را به قبول ولا یتعهدی راضی کرد و به دستور او جشنهای مفصل در همه قلمرو ممالک اسلام بر پا کردند و سکه بنام آن حضرت زدند سخنوران نامی در هــــــر دهکده و شهر زبان به مدح آن بزرگوار گشودند و مردم شادیها کردند که خلافت ظاهری به امام پرهیزکار و دانشمند ایرانی نسب زیرا که ما در حضرت سجاد دختر یزدگرد بوده است ) انتقال خواهد یافت و حق به حقدار خواهد رسید .از مأمون پرسیدند که : سبب محبت شما به خانواده علی چیست؟ در جواب گفت: سالی من و پدر و برادرانم به مدینه رفتیم و پدرم به موسی بن جعفر احترام بسیار کرد و هنگام رفتن او ما را به بدرقه او فرستاد و دستور داد رکاب مرکب او را گرفتیم تا سوار شد و رفت من به پدرم گفتم : که پیش از حد او را بزرگ شمردی؟ گفت : اینان میوه درخت رسالت و خورشید زهد و تقوای و فصیلت اند . مأمون گفت: من از آنروز محبت این خانواده را به دل گرفتم و تصمیم دارم خلافت را بایشان واگذارم و از این جهت علی ابن موسی الرضا را به ولا يتعهدی انتخاب کردم اخلاق و رفتار حضرت رضا علیه السلام بعد از رسیدن به ولایتعهدی ماقبل از آن هیچ تفاوت نکرد . آری شخصیت علمی و اجتماعی وصفات پسندیده و برجسته آن بزرگوار بود که آوازه تقوی و فضیلتش اورا جهانگیر کرد و مأمون را بوحشت انداخت و مصمم گردید که آنحضرت را با دادن انگور یا انار زهر آلود مسموم سازد . ( ۲۸ صفر ۲۰۳ هجری )