شفای نابینا
هنگامیکه دعبل به قم رسید، مردم قم خواهش کردند که برای آنها قصیده اشرا بخواند همگی در مسجد جامع جمع شدند و دعبل بر منبر شد و چکامه عالی را برای مردم قم بخواند . آنان مال و خلعت بسیار بوی ارزانی داشتند و خواهش کردند که جبه امام هشتم ( ع ) را به هزار دینار بآنها بفروشد دعبل نپذیرفت و اصرار هم سودی نکرد وقتی که دعبل بقصد سفر از قم خارج شد هنوز از - روستاهای قم بیرون نشده بود که جوانان عرب رسیدند وجبه را از وی ستانیدند بناچار دعبل دگر باره بقم بازگشت و خواهش کرد که جبه را بوی پس دهند جوانان نیذ پرفتند و سخن پیرانرا اطاعت نکردند. و گفتند میتوانی هزار دینار قیمت حبه را بگیری و بروی دعبل راضی نشد ولی هنگامیکه از پس گرفتن جبه نومید شد خواهش كرد كه يك تكه از آن را بوی دهند: این خواهش مورد قبول واقع گردید و هزار دینار هم بابت قیمت جبه بوی پرداخته شد. دعبل بسفر ادامه داد . هنگامیکه بوطن رسید دزدان در نبودن او هرچه داشت برده بودند دعبل صد دینار از عطيه را بده هزار درهم بشیعیان بفروخت واثاث البيت نوینی فراهم ساخت . در این وقت فرمایش امام هشتم بود باینها محتاج خواهی شد . دعبل کنیزکی داشت بسیار زیبا و مورد علاقه اش بود كنيزك دچار درد چشمی سخت شد پزشکان گفتند یکی از دو چشم باطل شده و قابل درمان نیست و چشم دیگر را وعده دادند که در معالجه آن بکوشند شاید خوب شود ... دعبل بسیار نگران و غمگین گردید ولی یکباریادش آمد که قطعه ای از آن جبه مقدس نزد او میباشد آنرا برداشته بردیدگان كنيزك بمالید و سپس با دستمالی از سرشب بر چشمهای او بست هنگامیکه صبح شــــــــــد دیده های كنيزك شفا یافته بود و از گذشته سالمتر و بهتر شده بود( عيون باب ۶۵ )