دستور طبی امام رضا به مأمون
حسن بن محمد بن جمهور میگوید پدرم که از ملازمان مخصوص امام رضا بود، به من گفت: هنگامی که آن حضرت را از مدینه به نزد مأمون در خراسان می بردند من نیز در خدمت آن بزرگوار بودم. مأمون در آن جا مجلسی تشکیل داده امام رضا و جماعتی از اهل فلاسفه و طبیبان معروف مانند يوحنا بن ماسويه جبرائيل بن بختیشوع و صالح بن بهلمة هندى - و بزرگان علم و دانش و صاحبان بحث و اهل نظر را گرد هم آورده بود.
در آن مجلس سخن از طب و آن چه که سلامت بدن به آن نیازمند است به میان آمد که این بحث ها مأمون و حاضران در جلسه را به خود مشغول داشته بود که خداوند چگونه این جسد را ترکیب داده و اشیای مختلف و ضد هم از طبایع چهارگانه را در آن جمع نموده است، و همچنین درباره ی نفع و ضرر غذاها و علت های آن بحث میکردند و امام ساکت بود و چیزی نمی فرمود.
مأمون به آن حضرت گفت: ای ابوالحسن نظر شما درباره ی بحث امروز و آن چه که در جلسه گذشت چیست؟
حضرت فرمود: من نیز چیزهایی درباره ی علم طب دارم که شخصاً تجربه کرده ام و صحت آن را به مرور زمان امتحان نموده و از گذشتگان به دست آورده ام که جهل هیچ انسانی نسبت به آن مورد قبول نبوده و عذرش در ترک آن پذیرفتنی نیست و من آن را برای شما جمع آوری میکنم تا در موقع نیاز از آنها استفاده کنی.
مأمون بعد از آن جلسه به ناچار به بلخ رفت و برای امام رضا از آن جا نامه ای نوشت و از آن حضرت خواست آن چه را که فرموده بود از خوردن آشامیدن، ادویه جات فصد کردن حجامت نمودن، مسواک زدن، حمام کردن نوره کشیدن و.... بنویسد تا بدان عمل کند. پس امام برای او این نامه را نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
نامه ی امیرالمؤمنین به دستم رسید که از من خواسته بود آن چه درباره ی اطعمه، اشربه، ادویه، فصد کردن حجامت نمودن حمام کردن، نوره کشیدن قوه ی باه و غیر از آن را که بدن به وسیله ی آن استقامت پیدا میکند شنیده و تجربه نموده ام برایش بنویسم آن چه که امیرالمؤمنین بدان نیاز دارد، تفسیر کرده و برایش شرح مینمایم و از خداوند درباره ی نوشتن آن توفیق می خواهم.
بدان ای امیر المؤمنین خداوند عز و جل هیچ بدنی را به مرضی مبتلا نمی کند مگر این که برای آن دوایی قرار داده که به وسیله ی آن درمان دستور پزشکی و بهداشتی امام رضا (ع) به مأمون میشود و برای هر کدام از مرضها دواهای مخصوص آن وجود دارد که با آن معالجه می شود.
بدن مانند کشوری است که قلب پادشاه آن و کارگرانش رگ ها و پی ها و دماغ میباشند. خانه ی پادشاه در قلب است زمینش جسد و یاری کنندگانش دستها، پاها چشمها لبها زبان و گوش ها هستند، و خزائن پادشاه معده و شکم و سراپرده اش سینه است.
دست ها یاورانی هستند که اعمالی را به او نزدیک و یا از او دور می کنند و هر چه پادشاه به آنها دستور میدهد آن کار را انجام می دهند. پاها پادشاه را به هر کجا که بخواهد میبرند و چشم ها هر چه را که از پادشاه غایب شده به او راهنمایی میکنند چون پادشاه پشت پرده است و چیزی بدون اجازه ی گوشها به او نمی رسد و در ضمن آنها دو چراغ او نیز میباشند و حصار جسد هم هستند و گوشها نگهبانانی هستند و آن چه را که موافق پادشاه است اجازه ی دخول میدهند؛ چرا که قادر نیستند به غیر از آن چه را که پادشاه به آن دستور داده اجازه ی دخول دهند و به آنها دستور می دهد که صداها را بشنوند و به آن چه که لازم است با زبان از باد قلب و بخار معده و یاری دو لب جواب دهند و برای دو لب نیرویی نیست، مگر آن که با یاری دندان ها بیرون بیاید و هیچ کدام از آنها از دیگری بی نیاز نیستند، و سخن نیکو نمی شود، مگر آن که از در بینی بگردد، زیرا بینی کلام را زینت می بخشد؛ همچنان که دمیدن در نی آن را به صدا در می آورد، و همچنین دو سوراخ بینی بوهای پاکیزه را که پادشاه دوست دارد، به او می رسانند و چون بوی بدی به پادشاه برسد، فوراً به دستها دستور می دهد که دو سوراخ بینی را بگیرند تا از رسیدن بوهای بد به پادشاه مانع شوند.
برای پادشاه ثواب و عذابی است که عذاب آن شدیدتر از عذاب پادشاهان دنیاست و ثوابش نیز از پادشاهان دنیایی بیش تر است؛ که عذاب آن حزن و غم و اندوه است و ثوابش فرح و شادی، که منشأ حزن در کبد و منشأ ثواب در کلیه هاست. در کلیه ها دو رگ است که به صورت می رسد و از این جاست که شادی و حزن اثرش در صورت نمایان میشود که این رگها همه شان واسطه ی میان کارگران و پادشاه هستند و این گفتار آن است که وقتی دوا خورده میشود رگها آن را به محل درد می رسانند.
بدان ای امیر المؤمنین جسد مانند زمینی پاک و بایر است که وقتی آن را آباد کردی و تخمی در آن کاشتی و به آن آب دادی اما نه زیاد که آن را تباه سازد و نه کم که از بی آبی از بین برود در این صورت آبادی اش دوام می یابد و محصولاتش زیاد میگردد و زراعتش نیکو میشود، اما اگر از آن زمین غافل شدی و به آبادی آن نکوشیدی علفهای هرز در آن می روید. بدن نیز مانند آن زمین است که تدبیر در غذا و آبش آن را اصلاح میکند و سالم نگه می دارد و عافیت را به ارمغان می آورد؛ پس امیر المؤمنین نگاه کند که چه چیزی با مزاج و معده ی او موافق است و بدنش را تقویت میکند تا به خوردن و نوشیدن آن بپردازد و غذای خودش قرار دهد.
بدان ای امیر المؤمنین همانا تمام این طبایع نفسانی، آن چه را که نیاز دارند آن را دوست میدارند پس از آن چیزی استفاده کن که مورد نیاز جسدت است. هر کس غذای زیاد بخورد برای بدنش فایده ای نمی بخشد و هر کس غذا را به اندازه ی نیاز بخورد - نه زیاد و نه کم - برای جسدش نفع دارد؛ آب نیز این چنین است که باید به اندازه از آن خورد. پس بهترین روش غذا خوردن این است که به اندازه ی کفایت روزت از آن بخوری و قبل از این دستور پزشکی و بهداشتی امام رضا (ع) به مأمون که سیر شوی، دست از آن برداری که آن بدنت را صحیح و سالم نگه می دارد، عقلت را پاک و تمیز و قوی میگرداند و جسمت را نیرومند می کند.
ای امیر المؤمنین در فصل گرما غذاهای سرد و در فصل سرما غذاهای گرم و در فصل بهار و پاییز که معتدل هستند غذاهایی معتدل بخور، که خوردن اینها بنابر میل و درخواست نفسانی باشد در اول هر طعامی غذایی سبک میل کن که بدنت از آنها تغذیه میکند و معده ات به آن عادت دارد و به حسب نشاط و طاقتت باشد.
واجب است که در هر روز وقتی که هشت ساعت از آن گذشت یک بار غذا بخوری یا سه وعده در دو روز بخوری؛ به این صورت که در اول روز صبحانه بخوری و سپس در شب شام و در روز دوم نیز وقتی که هشت ساعت از روز گذشت یک بار غذا بخور و دیگر احتیاجی به شام نداری و روزهای دیگر نیز این چنین ادامه بده جدم رسول خدا به حضرت علی فرمود: در هر روزی یک وعده غذا بخور و در روز بعد دو وعده که آن هم کم و زیاد نشود.
وقتی هنوز اشتها به غذا داری دست از غذا خوردن بردار باید آن شربتی که می نوشی بعد از غذا باشد و آن هم از شرابی مانده که نوشیدنش حلال باشد که بعداً چگونگی آن را برایت توصیف میکنم.
الآن آن چه که سزاوار است برای فصلها و ماه های سال رومی یادآوری میکنم و هر فصلی را جداگانه بیان مینمایم، که چه چیزی در آن فصل ها بخوریم و بیاشامیم و از چه چیزهایی اجتناب کنیم و چگونگی صحت بدن را از گفته های گذشتگان بیان میکنم و سپس به فرمایش های ائمه درباره ی حالات و صفات شرابی که بعد از غذا نوشیده می شود، بر می گردم.