ولادت و شرح حال حضرت امام رضا
مشهور است که حضرت امام رضا در یازدهم ذی القعده ی سال صد و چهل و هشت هجری قمری - چند روز بعد از شهادت حضرت امام صادق - در مدینه ی منوره به دنیا آمد.
شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است: جماعتی بودیم که در راه مکه حضرت امام صادق را ملاقات کردیم؛ به آن حضرت عرض کردم پدر و مادرم فدای تو باد شما امامان پاک هستید و مرگ چیزی است که هیچ کس را از آن گریزی نیست پس به من چیزی بفرمایید تا آن را به فرزندان خود برسانم.
حضرت فرمود: آری اینها فرزندان منند و این اشاره به حضرت امام موسی کاظم کرد - بزرگ ایشان است؛ علم حلم، فهم، جود، معرفت و آن چه مردم به آن محتاج هستند و آن چه در امر دین خود اختلاف می کنند، در او می باشد. در او حسن خلق است. او دری از درهای خداوند متعال است و در او صفتی بهتر از اینها است.
عرض کردم پدر و مادرم فدای تو باد! آن صفت چیست؟
فرمود: خداوند عزوجل از او دادرس و فریادرس این امت را بیرون می آورد. خدای متعال به وسیله ی او خونها را محفوظ می دارد، نزاع های بین مردم را اصلاح میکند و دل شکسته را التیام می دهد؛ به وسیله ی او برهنه را می پوشاند و به او گرسنه را سیر میکند و به او ترسان را ایمن می سازد و به او باران را فرود می آورد و به وسیله ی او بندگان مطیع و فرمانبردار او می شوند؛ در هر حال بهترین مردم باشد چه در حال کهولت و میان سالگی و چه در حال کودکی و جوانی به وسیله ی او عشیره و خاندانش سروری و بزرگی می یابند؛ سخن او حکمت و خاموشی او علم است؛ برای مردم آن چه را که در آن اختلاف است، بیان می کند.(۱. عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۳)
اسم امام رضا
اسم شریف آن حضرت علی و کنیه ی آن حضرت ابو الحسن و القاب آن حضرت صابر، فاضل، رضى، وفى، قرة العين المؤمنين، غيظ الملحدين و مشهورترین آنها رضا است. (۲. عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۹)
بزنطی روایت میکند به خدمت امام محمد تقی عرض کردم: گروهی از مخالفان شماگمان میکنند وقتی که مأمون پدر بزرگوار شما را برای ولایت عهدی خود برگزید او را ملقب به رضا گردانید.
حضرت فرمود: به خدا سوگند که دروغ میگویند، بلکه حق تعالی او را رضا نامیده است برای آن که در آسمان پسندیده ی خدا بود و رسول خدا و ائمه ی هدی در زمین از او خشنود بودند و او را برای امامت پسندیدند.
عرض کردم: آیا همه ی پدران گذشته ی تو پسندیده ی خدا، رسول و ائمه نبودند؟
فرمود: بلی.
گفتم پس به چه سبب او را در میان ایشان به این لقب مخصوص گردانیدند؟
فرمود برای آن که مخالفان و دشمنان او را پسندیدند و از او راضی بودند؛ چنان که موافقان و دوستان از او خشنود بودند؛ و اتفاق دوست و دشمن بر خشنودی از او مخصوص آن حضرت بود، پس به این سبب او را به این اسم مخصوص گردانیدند. (۱.علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۳۶)
نام پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر له و نام مادر گرامی اش ام ولدی بود که او را تُكتَم نَجْمَه أَرْوى ، سَكَنْ، سَمانه و ام البنین می نامیدند، و بعضی خیزران، صفر و شقراء نیز گفته اند.
از هشام روایت شده است روزی حضرت امام موسی از من پرسید: آیا خبر داری که کسی از برده فروشان مغرب آمده باشد؟
گفتم: نه!
حضرت فرمود: شاید آمده باشد؛ بیا تا به نزد او برویم.
پس حضرت سوار شد و من در خدمت آن حضرت سوار شدم. چون به محل معهود رسیدیم دیدیم که مردی از تجار مغرب آمده و کنیزان و غلامان بسیار آورده است. حضرت فرمود: کنیزان خود را بر ما عرضه کن.
او نه کنیز بیرون آورد و هر یک را حضرت می فرمود که این را نمی خواهم و سپس فرمود: کنیز دیگر بیاور.
گفت: کنیز دیگری ندارم.
حضرت فرمود داری و باید که بیاوری
گفت: به خدا سوگند که ندارم، مگر یک کنیز بیمار
حضرت فرمود او را بیاور
چون او خودداری کرد حضرت برگشت و روز دیگر مرا به نزد او فرستاد و فرمود به هر قیمت که گفت آن کنیز بیمار را برای من بخر و به نزد من بياور.
چون رفتم و آن کنیز را طلب کردم قیمت بسیاری برای او گفت؛ گفتم: من به این قیمت خریدم.
گفت: من نیز فروختم ولی مرا خبر ده آن مرد که دیروز همراه تو بود چه کسی بود؟
گفتم: مردی از بنی هاشم است.
گفت: از کدام سلسله ی بنی هاشم؟
گفتم: بیش از این نمی دانم.
گفت: بدان که من این کنیز را از سرزمین مغرب خریده ام. روزی زنی از اهل کتاب که این کنیز را با من دید پرسید این را از کجا آورده ای؟ گفتم: این را برای خود خریده ام گفت سزاوار نیست که این کنیز نزد تو باشد و بایستی که این کنیز نزد بهترین اهل زمین باشد و چون به تصرف او در آید بعد از اندک زمانی پسری از او به وجود آید که اهل مشرق و مغرب او را اطاعت کنند.
راوی میگوید: بعد از اندک زمانی حضرت امام رضا از او به وجود آمد.(۱. عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۷)
در روایت دیگری آمده است که حضرت امام موسی وقتی که تکتم را خرید به جماعتی از اصحابش فرمود به خدا قسم که من این کنیز را نخریدم، مگر به امر و وحی خدا.
وقتی از آن حضرت در این باره سؤال کردند فرمود: وقتی که من خواب بودم جدم و پدرم به نزد من آمدند و با ایشان بقچه ای از حریر بود؛ وقتی آن پارچه ی حریر را باز کردند در آن پیراهنی بود که صورت این کنیز در آن بود. جدم و پدرم به من فرمودند: ای موسی هر آینه از برای تو از این کنیز بهترین اهل زمین بعد از تو خواهد آمد و مرا امر کردند که هر وقت آن مولود مسعود به دنیا آمد او را علی نام گذارم و فرمودند: زود است که خداوند عالم به او عدل و رأفت و رحمت را ظاهر نماید، پس خوشا به حال کسی که او را تصدیق کند و وای بر کسی که او را دشمن دارد و انکار نماید.
از نجمه - مادر آن سرور - روایت شده است چون به فرزند بزرگوار خود حامله شدم، به هیچ وجه سنگینی و حمل در خود احساس نمی کردم و چون به خواب می رفتم صدای تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی از شکم خود میشنیدم و ترسان میگردیدم و چون بیدار میشدم، صدایی نمی شنیدم. چون آن فرزند سعادتمند از من متولد شد دستهای خود را بر زمین گذاشت و سر مطهر خود را به سوی آسمان بلند کرد و لبهای مبارکش حرکت می کرد و سخنی میگفت که من نمی فهمیدم. در آن ساعت حضرت امام موسی به نزد من آمد و فرمود: ای نجمه کرامت پروردگار تو بر تو گوارا باد.
پس آن فرزند سعادتمند را در جامه ی سفیدی پیچیده به آن حضرت دادم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات طلبید و کامش را با آن آب ،برداشت و به دست من داد و فرمود بگیر این را که این بقیه ی خدا در زمین و حجت خدا بعد از من است. (۱.عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۰.)
از محمد بن زیاد روایت شده است از حضرت امام موسی در روزی که حضرت امام رضا متولد شد شنیدم که می فرمود: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه متولد شد و همه ی ائمه چنین متولد می شوند؛ ولی ما تیغی بر موضع ختنه ی ایشان از برای متابعت سنت میگردانیم.
نقش انگشتر آن حضرت ما شاء الله لا قوة إلا بالله، و به روایتی دیگر «حَسْبِيَ الله» بوده است.
از موسی بن عبدالرحمن روایت شده است از حضرت امام رضا از نقش انگشترش و انگشتر پدرش سؤال کردم؛ فرمود: نقش انگشتر من ما شاء الله لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ» است و نقش انگشتر پدرم «حَسْبِيَ الله» است، و این انگشتر همان است که من در انگشت خود میکنم.