عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج1، ص 128 ) شمارهی 334
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد > صفات ذاتی
خلاصه
قاسم بن ايوب میگويد: وقتی مأمون خواست حضرت رضا عليه السّلام را به ولايت عهدی منصوب کند بنی هاشم را جمع کرده، به آنان گفت: من تصميم دارم پس از خود «رضا» را به خلافت برگزينم، بنی هاشم به امام رضا عليه السّلام حسادت کردند و گفتند: آيا میخواهی مردی نادان را که هيچ آشنائی با خلافت ندارد، ولی عهد خود کنی؟! کسی را نزد او بفرست تا به اين جا بيايد و از جهالت او که دليل خوبی عليه او خواد بود ببينی. مأمون نيز حضرت را فراخواند، بنی هاشم گفتند: يا ابا الحسن! بالای منبر برو و ما را راهنمائی کن تا خداوند را بطور صحيح شناخته و بر آن اساس عبادت نمائيم.
حضرت بالای منبر رفت، سر به زير انداختند و صحبتی نکردند، سپس مدتی به همان حالت نشستند، سپس از جای برخاستند. حضرت، حمد و ثنای خداوند را بجا آورده، و بر پيامبر اکرم و اهل بيتش عليهم السّلام درود فرستادن.
سپس فرمودند: اولين مرحله در عبادت خدا، شناخت اوست، و اساس شناخت خداوند، بی همتا دانستن اوست، و اساس توحيد خداوند بلندمرتبه اين است که صفات (بد) را از ذات خداوند جدا بدانيم، زيرا عقل انسان خودگواهی میدهد که هر صفت و موصوفی، مخلوق است، و هر مخلوقی نيز خود شهادت میدهد که خالقی دارد که نه صفت است و نه موصوف. و هر صفت و موصوفی هميشه بايد با هم همراه باشند و همراه بودن دو چيز، نشانه حادث بودن آن هاست و حادث بودن هم با ازلی بودن منافات دارد، پس خداوند با شباهت ذاتش به مخلوقاتش شناخته نمیشود، و کسی که بخواهد ذات خدا را دريابد، در واقع به توحيد معتقد نيست و کسی که برای او مثل و مانند قائل شود، به حقيقت او آگاهی نيافته است، و کسی که برای او نهايتی در نظر بگيرد، او را تصديق ننموده است، و کسی که بخواهد به او اشاره کند، به موجودی ديگر اشاره کرده است، و هر کس او را تشبيه کند در واقع خداوند را قصد نکرده، و هر کس برای خداوند اجزاء قائل شود، در واقع در مقابل او خوار نشده است، و هر کس بخواهد با قوه فکر خود او توهم نمايد، در حقيقت به سراغ خدا نرفته است، هر آن چه که به همراه نفس و ذات خود شناخته شود، مصنوع است، و هر آن چه در چيز ديگری غير از خود، قائم باشد، معلول است، به وسيله مخلوقات خدا، میتوان بر وجود او استدلال کرد و به وسيله عقل میتوان او را شناخت، و به وسيله فطرت، حجّت بر مردم تمام میشود، آفرينش مخلوقات، حجابی است بين خدا و آن ها، جدايی او از بندگانش، مکانی و مادی نيست بلکه تفاوت وجودی اوست با نحوه وجود آن ها، و آغاز خلقت مخلوقات، دليلی است برای ايشان بر اين که خدا آغاز ندارد، چون هر چيز که آغاز داشته باشد، نمیتواند آغازگر چيز ديگری باشد، و نيز ادوات دادن خدا به آنان دليلی است بر اين که در خداوند ادوات وجود ندارد، زيرا ادوات، شاهد عجز و فقر صاحب آن هاست. اسماء او تعبير است، و افعال او تفهيم است، ذات او حقيقت است و کنهش، جدايی او از خلق، بقاء او حدّ و مرز ساير پديده هاست، هر کس بخواهد اوصاف خدا را دريابد، او را نشناخته است، و هر کس بخواهد با فکر خود بر او احاطه پيدا کند در واقع از او گذشته و بر چيز ديگری احاطه پيدا کرده است، و هر کس بخواهد کنه او را دريابد به خطا رفته است. هر کس بگويد: چگونه؟ او را تشبيه نموده است، و هر کس بگويد: چرا؟ در واقع برای او علّت تصوّر کرده است، و هر کس بگويد: از چه موقع بوده است؟ برای او وقت و زمان تصوّر کرده است، و هر کس بگويد: در کجا قرار دارد؟ برای او جا و مکان در نظر گرفته است، و هرکس بگويد: حدّش تا کجاست؟ برای او نهايت تصور کرده است، و هر کس بگويد: تا چه زمانی خواهد بود؟ برای او انتها قرار داده است، و هر کس چنين کند بين او و ساير موجودات حدّ مشترک قرار داده است.
و خداوند با تغيير يافت مخلوقات، تغييری نمیکند، کما اين که با حد و حدود، محدود نمیشود، أحد است نه به عنوان عدد، آشکار است نه به اين صورت که قابل لمس باشد، آشکار و هويداست نه به اين معنی که ديده شود، پنهان است نه اين که از مخلوقات غائب باشد، دور است نه از نظر مسافت، نزديک است نه از جهت مکان، لطيف است نه از نظر جسم، موجود است نه بعد از عدم، فاعل است نه از روی اجبار، مقدّر میکند نه با نيروی فکر، تدبير میکند نه با حرکت، اراده میکند نه با آهنگ، مشیّت و اراده دارد نه با عزم، درک میکند نه با وسيله حس، میشنود نه با گوش، و میبيند نه با چشم.
زمان او را در بر نمیگيرد، مکان او را احاطه نمیکند، خواب او را فرا نمیگيرد، صفات مختلف او را محدود نمیسازد، آلات و ادوات او را مقیّد نمیکند، او قبل از زمان بوده است، و قبل از عدم وجود داشته است، وازلی بودن او فراتر (اولين تر) بوده است.
از آفرينش حواس به وسيله او معلوم میشود که او حواس ندارد، و از ايجاد عناصر معلوم میشود که عنصر ندارد، و از ضدّيت بين اشياء دانسته میشود که ضدّ ندارد، و از همراهی امور با يک ديگر دانسه میشود که همراهی ندارد، بين نور وظلمت، آشکاری و گنگی، خشکی و تری و سرما و گرما ضدّيت برقرار کرده است، امور نامساعد و دور از هم را به دور هم جمع کرده، و امور نزديک را از هم جدا نموده است، و اين دليلی است بر وجود کسی که آنها را پراکنده کرده است، و اين فرموده خداوند بلندمرتبه به همين معنی است: (از هر چيزی جفت و زوج آفريديم تا شما متذکّر شويد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 49) بين «قبل» و «بعد» تفاوت است تا همه بدانند او قبل و بعد ندارد، غرائز اين موجودات نشان میدهد کسی که به آنها غريزه داده، غريزه ندارد، و تفاوت آنها دليلی بر اين است که کسی که آنها را متفاوت آفريده، تفاوت در ذاتش نيست، زمان دار بودن آنان بيان کننده اين واقعيت است که زمان دهنده به آنان، زمان ندارد، بعضی را از بعض ديگر پنهان کرده تا دانسته شود، غير از آن مخلوقات، حجاب ديگری بين او و آنها نيست. زمانی که مخلوقی وجود نداشت، او ربّ بود، و آن زمان که مخلوقی نبود، او مالک همه چيز بود. و آن زمان که هيچ موجودی نبود تا معلوم واقع شود، او عالم بود، و آن زمان که مخلوقی در جهان نبود، او خالق بود، و نيز آن زمان که مسموعی وجود نداشت، معنای شنيدن در مورد او صادق بود، اين طور نيست که فقط از وقتی دست به آفرينش کرد، خالق محسوب شود، قبل از شروع به خلقت نيز، خالقیّت در مورد او مصداق داشته است.
و کلماتی مثل «قد» که نشان دهنده نزديکی زمان مورد نظر به زمان ديگری است نمیتواند نشان دهنده نزديکی زمان او باشد، و کلماتی مثل «لعلّ» که نشانه احتمال است در مورد او چنين مفهومی را نمیرساند، و کلمه «متی» نشان دهنده وقت معیّنی برای او نيست، و کلمه «حين» در مورد او به اين معنی نيست که در زمان محدود است. و کلمه «مع» به اين معنی نيست که خداوند با چيزی همراه است. ادوات، امثال خود را محدود میسازد، و آلات متناسب با امثال خويش است، و در اشياء، افعالش را میيابی. ابتداء زمانی داشتن، باعث شده است که اشياء و موجودات قديم نباشند، و قرب زمانی داشتن، آنها را از ازلی بودن بازداشته، و فقدات بعضی از حالات و صفات، آنها را از کمال دور ساخته است، جدائی آنها نشانه وجود جدا کنند، آن هاست، تباين آنها نشانه وجود کسی است که آنها را متفاوت آفريده است، خالق اشياء، توسّط آن ها، بر عقول آدميان تجلّی کرده. و به وسيله آن ها، از چشمها پنهان است، استدلال افکار درباره خداوند، همين موجودات است. در اشياء تغييرات را قرار داده و دليلشان بر اساس اشياء است، اقرار به وحدانیّت خود را به سبب وجود اين اشيا به آنها الهام فرموده است.اعتقاد به خداوند به وسيله عقول صورت میپذيرد، و با اقرار به خدا ايمان کامل میگردد، با معرفت ايمان میشود، و با اخلاص، معرفت به دست میآيد، و با اعتقاد به تشبيه، اخلاص به حاصل میشود، و کسی که قائل به صفات ذاتی خداوند باشد، قائل به تشبيه شده استه هر چيزی که در مخلوق يافت شود، در خالقش وجود نخواهد داشت و هر چه در مورد او (مخلوق) امکان داشته باشد، درباره خالقش محال خواهد بود، در مورد او حرکت و سکون وجود ندارد، چگونه امکان دارد، چيزی را که خود ايجاد کرده، در مورد او مصداق يابد؟! يا آن چه را خودش آغاز کرده به سوی او باز گردد؟ اگر چنين بود، نقص در ذاتش راه میيافت و کنهش، از وحدت جدا میشد، دارای اجزاء میشد، و ازلی بودن در مورد او محال میشد و خالق مثل مخلوق میشد. اگر برای او پشت تصور شود، مقابل و روبرو نيز تصور میشود، و اگر برای او تمام بودن را فرض کنيم، نقصان هم فرض میشود، کسی که حدوث درباره او محال نيست، چگونه میتواند ازلی باشد؟ کسی که ايجاد شدن درباره او محال نباشد چگونه میتواند ايجاد کننده اشياء باشد؟ اگر چنين بود نشانه مخلوق بودن در او وجود داشت و خود نشانه میشد نه اين که موجودات ديگر برای او نشانه باشند. قول محال حجّت نيست، و سؤال درباره خدا، جواب ندارد، و در غير اين صورت، خداوند تعظيم نشده است، و در عقيده به اين که خداوند با مخلوقين مباينت دارد، ظلم نيست، موجود ازلی محال است که مرکّب باشد، و آنچه آغازی ندارد، محال است مخلوق باشد. معبودی نيست، جز «الله» که بزرگ و بلندمرتبه است، کسانی که خدا را با ديگر موجودات يکسان میدانند، دروغ گفته اند و به گمراهی بزرگ رفته اند و آشکار زيان نموده اند. و درود خدا بر محمّد و اهل بيت پاکش باد.
متن فارسی
قاسم بن ايوب میگويد: وقتی مأمون خواست حضرت رضا عليه السّلام را به ولايت عهدی منصوب کند بنی هاشم را جمع کرده، به آنان گفت: من تصميم دارم پس از خود «رضا» را به خلافت برگزينم، بنی هاشم به امام رضا عليه السّلام حسادت کردند و گفتند: آيا میخواهی مردی نادان را که هيچ آشنائی با خلافت ندارد، ولی عهد خود کنی؟! کسی را نزد او بفرست تا به اين جا بيايد و از جهالت او که دليل خوبی عليه او خواد بود ببينی. مأمون نيز حضرت را فراخواند، بنی هاشم گفتند: يا ابا الحسن! بالای منبر برو و ما را راهنمائی کن تا خداوند را بطور صحيح شناخته و بر آن اساس عبادت نمائيم.
حضرت بالای منبر رفت، سر به زير انداختند و صحبتی نکردند، سپس مدتی به همان حالت نشستند، سپس از جای برخاستند. حضرت، حمد و ثنای خداوند را بجا آورده، و بر پيامبر اکرم و اهل بيتش عليهم السّلام درود فرستادن.
سپس فرمودند: اولين مرحله در عبادت خدا، شناخت اوست، و اساس شناخت خداوند، بی همتا دانستن اوست، و اساس توحيد خداوند بلندمرتبه اين است که صفات (بد) را از ذات خداوند جدا بدانيم، زيرا عقل انسان خودگواهی میدهد که هر صفت و موصوفی، مخلوق است، و هر مخلوقی نيز خود شهادت میدهد که خالقی دارد که نه صفت است و نه موصوف. و هر صفت و موصوفی هميشه بايد با هم همراه باشند و همراه بودن دو چيز، نشانه حادث بودن آن هاست و حادث بودن هم با ازلی بودن منافات دارد، پس خداوند با شباهت ذاتش به مخلوقاتش شناخته نمیشود، و کسی که بخواهد ذات خدا را دريابد، در واقع به توحيد معتقد نيست و کسی که برای او مثل و مانند قائل شود، به حقيقت او آگاهی نيافته است، و کسی که برای او نهايتی در نظر بگيرد، او را تصديق ننموده است، و کسی که بخواهد به او اشاره کند، به موجودی ديگر اشاره کرده است، و هر کس او را تشبيه کند در واقع خداوند را قصد نکرده، و هر کس برای خداوند اجزاء قائل شود، در واقع در مقابل او خوار نشده است، و هر کس بخواهد با قوه فکر خود او توهم نمايد، در حقيقت به سراغ خدا نرفته است، هر آن چه که به همراه نفس و ذات خود شناخته شود، مصنوع است، و هر آن چه در چيز ديگری غير از خود، قائم باشد، معلول است، به وسيله مخلوقات خدا، میتوان بر وجود او استدلال کرد و به وسيله عقل میتوان او را شناخت، و به وسيله فطرت، حجّت بر مردم تمام میشود، آفرينش مخلوقات، حجابی است بين خدا و آن ها، جدايی او از بندگانش، مکانی و مادی نيست بلکه تفاوت وجودی اوست با نحوه وجود آن ها، و آغاز خلقت مخلوقات، دليلی است برای ايشان بر اين که خدا آغاز ندارد، چون هر چيز که آغاز داشته باشد، نمیتواند آغازگر چيز ديگری باشد، و نيز ادوات دادن خدا به آنان دليلی است بر اين که در خداوند ادوات وجود ندارد، زيرا ادوات، شاهد عجز و فقر صاحب آن هاست. اسماء او تعبير است، و افعال او تفهيم است، ذات او حقيقت است و کنهش، جدايی او از خلق، بقاء او حدّ و مرز ساير پديده هاست، هر کس بخواهد اوصاف خدا را دريابد، او را نشناخته است، و هر کس بخواهد با فکر خود بر او احاطه پيدا کند در واقع از او گذشته و بر چيز ديگری احاطه پيدا کرده است، و هر کس بخواهد کنه او را دريابد به خطا رفته است. هر کس بگويد: چگونه؟ او را تشبيه نموده است، و هر کس بگويد: چرا؟ در واقع برای او علّت تصوّر کرده است، و هر کس بگويد: از چه موقع بوده است؟ برای او وقت و زمان تصوّر کرده است، و هر کس بگويد: در کجا قرار دارد؟ برای او جا و مکان در نظر گرفته است، و هرکس بگويد: حدّش تا کجاست؟ برای او نهايت تصور کرده است، و هر کس بگويد: تا چه زمانی خواهد بود؟ برای او انتها قرار داده است، و هر کس چنين کند بين او و ساير موجودات حدّ مشترک قرار داده است.
و خداوند با تغيير يافت مخلوقات، تغييری نمیکند، کما اين که با حد و حدود، محدود نمیشود، أحد است نه به عنوان عدد، آشکار است نه به اين صورت که قابل لمس باشد، آشکار و هويداست نه به اين معنی که ديده شود، پنهان است نه اين که از مخلوقات غائب باشد، دور است نه از نظر مسافت، نزديک است نه از جهت مکان، لطيف است نه از نظر جسم، موجود است نه بعد از عدم، فاعل است نه از روی اجبار، مقدّر میکند نه با نيروی فکر، تدبير میکند نه با حرکت، اراده میکند نه با آهنگ، مشیّت و اراده دارد نه با عزم، درک میکند نه با وسيله حس، میشنود نه با گوش، و میبيند نه با چشم.
زمان او را در بر نمیگيرد، مکان او را احاطه نمیکند، خواب او را فرا نمیگيرد، صفات مختلف او را محدود نمیسازد، آلات و ادوات او را مقیّد نمیکند، او قبل از زمان بوده است، و قبل از عدم وجود داشته است، وازلی بودن او فراتر (اولين تر) بوده است.
از آفرينش حواس به وسيله او معلوم میشود که او حواس ندارد، و از ايجاد عناصر معلوم میشود که عنصر ندارد، و از ضدّيت بين اشياء دانسته میشود که ضدّ ندارد، و از همراهی امور با يک ديگر دانسه میشود که همراهی ندارد، بين نور وظلمت، آشکاری و گنگی، خشکی و تری و سرما و گرما ضدّيت برقرار کرده است، امور نامساعد و دور از هم را به دور هم جمع کرده، و امور نزديک را از هم جدا نموده است، و اين دليلی است بر وجود کسی که آنها را پراکنده کرده است، و اين فرموده خداوند بلندمرتبه به همين معنی است: (از هر چيزی جفت و زوج آفريديم تا شما متذکّر شويد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 49) بين «قبل» و «بعد» تفاوت است تا همه بدانند او قبل و بعد ندارد، غرائز اين موجودات نشان میدهد کسی که به آنها غريزه داده، غريزه ندارد، و تفاوت آنها دليلی بر اين است که کسی که آنها را متفاوت آفريده، تفاوت در ذاتش نيست، زمان دار بودن آنان بيان کننده اين واقعيت است که زمان دهنده به آنان، زمان ندارد، بعضی را از بعض ديگر پنهان کرده تا دانسته شود، غير از آن مخلوقات، حجاب ديگری بين او و آنها نيست. زمانی که مخلوقی وجود نداشت، او ربّ بود، و آن زمان که مخلوقی نبود، او مالک همه چيز بود. و آن زمان که هيچ موجودی نبود تا معلوم واقع شود، او عالم بود، و آن زمان که مخلوقی در جهان نبود، او خالق بود، و نيز آن زمان که مسموعی وجود نداشت، معنای شنيدن در مورد او صادق بود، اين طور نيست که فقط از وقتی دست به آفرينش کرد، خالق محسوب شود، قبل از شروع به خلقت نيز، خالقیّت در مورد او مصداق داشته است.
و کلماتی مثل «قد» که نشان دهنده نزديکی زمان مورد نظر به زمان ديگری است نمیتواند نشان دهنده نزديکی زمان او باشد، و کلماتی مثل «لعلّ» که نشانه احتمال است در مورد او چنين مفهومی را نمیرساند، و کلمه «متی» نشان دهنده وقت معیّنی برای او نيست، و کلمه «حين» در مورد او به اين معنی نيست که در زمان محدود است. و کلمه «مع» به اين معنی نيست که خداوند با چيزی همراه است. ادوات، امثال خود را محدود میسازد، و آلات متناسب با امثال خويش است، و در اشياء، افعالش را میيابی. ابتداء زمانی داشتن، باعث شده است که اشياء و موجودات قديم نباشند، و قرب زمانی داشتن، آنها را از ازلی بودن بازداشته، و فقدات بعضی از حالات و صفات، آنها را از کمال دور ساخته است، جدائی آنها نشانه وجود جدا کنند، آن هاست، تباين آنها نشانه وجود کسی است که آنها را متفاوت آفريده است، خالق اشياء، توسّط آن ها، بر عقول آدميان تجلّی کرده. و به وسيله آن ها، از چشمها پنهان است، استدلال افکار درباره خداوند، همين موجودات است. در اشياء تغييرات را قرار داده و دليلشان بر اساس اشياء است، اقرار به وحدانیّت خود را به سبب وجود اين اشيا به آنها الهام فرموده است.اعتقاد به خداوند به وسيله عقول صورت میپذيرد، و با اقرار به خدا ايمان کامل میگردد، با معرفت ايمان میشود، و با اخلاص، معرفت به دست میآيد، و با اعتقاد به تشبيه، اخلاص به حاصل میشود، و کسی که قائل به صفات ذاتی خداوند باشد، قائل به تشبيه شده استه هر چيزی که در مخلوق يافت شود، در خالقش وجود نخواهد داشت و هر چه در مورد او (مخلوق) امکان داشته باشد، درباره خالقش محال خواهد بود، در مورد او حرکت و سکون وجود ندارد، چگونه امکان دارد، چيزی را که خود ايجاد کرده، در مورد او مصداق يابد؟! يا آن چه را خودش آغاز کرده به سوی او باز گردد؟ اگر چنين بود، نقص در ذاتش راه میيافت و کنهش، از وحدت جدا میشد، دارای اجزاء میشد، و ازلی بودن در مورد او محال میشد و خالق مثل مخلوق میشد. اگر برای او پشت تصور شود، مقابل و روبرو نيز تصور میشود، و اگر برای او تمام بودن را فرض کنيم، نقصان هم فرض میشود، کسی که حدوث درباره او محال نيست، چگونه میتواند ازلی باشد؟ کسی که ايجاد شدن درباره او محال نباشد چگونه میتواند ايجاد کننده اشياء باشد؟ اگر چنين بود نشانه مخلوق بودن در او وجود داشت و خود نشانه میشد نه اين که موجودات ديگر برای او نشانه باشند. قول محال حجّت نيست، و سؤال درباره خدا، جواب ندارد، و در غير اين صورت، خداوند تعظيم نشده است، و در عقيده به اين که خداوند با مخلوقين مباينت دارد، ظلم نيست، موجود ازلی محال است که مرکّب باشد، و آنچه آغازی ندارد، محال است مخلوق باشد. معبودی نيست، جز «الله» که بزرگ و بلندمرتبه است، کسانی که خدا را با ديگر موجودات يکسان میدانند، دروغ گفته اند و به گمراهی بزرگ رفته اند و آشکار زيان نموده اند. و درود خدا بر محمّد و اهل بيت پاکش باد.
متن عربی
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْکَاتِبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْقُلْزُمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زِیَادٍ الْجُدِّیِّ صَاحِبِ الصَّلَاةِ بِجُدَّةَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَتَکَلَّمُ بِهَذَا الْکَلَامِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فِی التَّوْحِيدِ قَالَ ابْنُ أَبِی زِیَادٍ وَ رَوَاهُ لِی وَ أَمْلَی أَیْضاً أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیُّ مَوْلًی لَهُمْ وَ خَالًا لِبَعْضِهِمْ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَیُّوبَ الْعَلَوِیِ أَنَّ الْمَأْمُونَ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَسْتَعْمِلَ الرِّضَا ع جَمَعَ بَنِی هَاشِمٍ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّی أُرِيدُ أَنْ أَسْتَعْمِلَ الرِّضَا عَلَی هَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِی فَحَسَدَهُ بَنُو هَاشِمٍ وَ قَالُوا أَ تُوَلِّی رَجُلًا جَاهِلًا لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ بِتَدْبِيرِ الْخِلَافَةِ فَابْعَثْ إِلَیْهِ رَجُلًا یَأْتِنَا فَتَرَی مِنْ جَهْلِهِ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَیْهِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ بَنُو هَاشِمٍ یَا أَبَا الْحَسَنِ اصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ انْصِبْ لَنَا عَلَماً نَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهِ فَصَعِدَ ع الْمِنْبَرَ فَقَعَدَ مَلِیّاً لَا یَتَکَلَّمُ مُطْرِقاً ثُمَّ انْتَفَضَ انْتِفَاضَةً وَ اسْتَوَی قَائِماً وَ حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی نَبِیِّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ قَالَ أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَی مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَی نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِصِفَةٍ وَ لَا مَوْصُوفٍ وَ شَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ بِالاقْتِرَانِ وَ شَهَادَةِ الِاقْتِرَانِ بِالْحُدُوثِ وَ شَهَادَةِ الْحُدُوثِ بِالامْتِنَاعِ مِنَ الْأَزَلِ الْمُمْتَنِعِ مِنَ الْحُدُوثِ فَلَیْسَ اللَّهَ [عَرَفَ] مَنْ عَرَفَ بِالتَّشْبِيهِ ذَاتَهُ وَ لَا إِیَّاهُ وَحَّدَهُ مَنِ اکْتَنَهَهُ وَ لَا حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا بِهِ صَدَّقَ مَنْ نَهَّاهُ وَ لَا صَمَدَ صَمْدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ لَا إِیَّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ وَ لَا لَهُ تَذَلَّلَ مَنْ بَعَّضَهُ وَ لَا إِیَّاهُ أَرَادَ مَنْ تَوَهَّمَهُ کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِطْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ حِجَاباً بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ وَ مُبَایَنَتُهُ إِیَّاهُمْ و مُفَارَقَتُهُ أَیْنِیَّتَهُمْ وَ ابْتِدَاؤُهُ إِیَّاهُمْ دَلِيلُهُمْ عَلَی أَنْ لَا ابْتِدَاءَ لَهُ لِعَجْزِ کُلِّ مُبْتَدَإٍ عَنِ ابْتِدَاءِ غَیْرِهِ وَ أدوات [أَدْوُهُ] إِیَّاهُمْ دليلهم [دَلِيلٌ] عَلَی أَنْ لَا أَدَوَاتَ فِيهِ لِشَهَادَةِ الْأَدَوَاتِ بِفَاقَةِ المادين [الْمُتَأَدِّينَ] فَأَسْمَاؤُهُ تَعْبِيرٌ وَ أَفْعَالُهُ تَفْهِيمٌ وَ ذَاتُهُ حَقِيقَةٌ وَ کُنْهُهُ تَفْرِيقٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ غُیُورُهُ تَحْدِيدٌ لِمَا سِوَاهُ فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ مَنِ اسْتَوْصَفَهُ وَ قَدْ تَعَدَّاهُ مَنِ اشْتَمَلَهُ وَ قَدْ أَخْطَأَهُ مَنِ اکْتَنَهَهُ وَ مَنْ قَالَ کَیْفَ فَقَدْ شَبَّهَهُ وَ مَنْ قَالَ لِمَ فَقَدْ عَلَّلَهُ وَ مَنْ قَالَ مَتَی فَقَدْ وَقَّتَهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ إِلَی مَ فَقَدْ نَهَّاهُ وَ مَنْ قَالَ حَتَّی مَ فَقَدْ غَیَّاهُ وَ مَنْ غَیَّاهُ فَقَدْ غَایَاهُ وَ مَنْ غَایَاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ وَصَفَهُ وَ مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ أَلْحَدَ فِيهِ وَ لَا یَتَغَیَّرُ اللَّهُ بِانْغِیَارِ الْمَخْلُوقِ کَمَا لَا یَتَحَدَّدُ بِتَحْدِيدِ الْمَحْدُودِ أَحَدٌ لَا بِتَأْوِيلِ عَدَدٍ ظَاهِرٌ لَا بِتَأْوِيلِ الْمُبَاشَرَةِ متجلی [مُتَجَلٍ] لَا بِاسْتِقْلَالِ رُؤْیَةٍ بَاطِنٌ لَا بِمُزَایَلَةٍ مُبَایِنٌ لَا بِمَسَافَةٍ قَرِيبٌ لَا بِمُدَانَاةٍ لَطِيفٌ لَا بِتَجَسُّمٍ مَوْجُودٌ لَا بَعْدَ عَدَمٍ فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَارٍ مُقَدِّرٌ لَا بِحَوْلِ فِکْرَةٍ مُدَبِّرٌ لَا بِحَرَکَةٍ مُرِيدٌ لَا بِهَمَامَةٍ شَاءٍ لَا بِهِمَّةٍ مُدْرِکٌ لَا بِمِحَسَّةٍ سَمِيعٌ لَا بِآلَةٍ بَصِيرٌ لَا بِأَدَاةٍ لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَضَمَّنُهُ الْأَمَاکِنُ وَ لَا تَأْخُذُهُ السِّنَاتُ وَ لَا تَحُدُّهُ الصِّفَاتُ وَ لَا تُقَیِّدُهُ الْأَدَوَاتُ سَابَقَ الْأَوْقَاتِ کَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ وَ بِتَجْهِيرِهِ الْجَوَاهِرَ عُرِفَ أَنْ لَا جَوْهَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَیْنَ الْأَشْیَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْجَلَایَةَ بِالْبُهَمِ وَ الْحَسْوَ بِالْبَلَلِ وَ الصَّرْدَ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعَادِیَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا دَالَّةً بِتَفْرِيقِهَا عَلَی مُفَرِّقِهَا وَ بِتَأْلِيفِهَا عَلَی مُؤَلِّفِهَا ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فَفَرَّقَ بِهَا بَیْنَ قَبْلٍ وَ بَعْدٍ لِیُعْلَمَ أَنْ لَا قَبْلَ لَهُ وَ لَا بَعْدَ شَاهِدَةً بِغَرَائِزِهَا أَنْ لَا غَرِيزَةَ لِمُغَرِّزِهَا دَالَّةً بِتَفَاوُتِهَا أَنْ لَا تَفَاوُتَ لِمُفَاوِتِهَا مُخْبِرَةً بِتَوْقِيتِهَا أَنْ لَا وَقْتَ لِمُوَقِّتِهَا حَجَبَ بَعْضَهَا عَنْ بَعْضٍ لِیُعْلَمَ أَنْ لَا حِجَابَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا غَیْرُهَا لَهُ مَعْنَی الرُّبُوبِیَّةِ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ حَقِيقَةُ الْإِلَهِیَّةِ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ مَعْنَی الْعَالِمِ وَ لَا مَعْلُومَ وَ مَعْنَی الْخَالِقِ وَ لَا مَخْلُوقَ وَ تَأْوِيلُ السَّمْعِ وَ لَا مَسْمُوعَ لَیْسَ مُذْ خَلَقَ اسْتَحَقَّ مَعْنَی الْخَالِقِ وَ لَا بِإِحْدَاثِهِ الْبَرَایَا اسْتَفَادَ مَعْنَی الْبَرَائِیَّةِ کَیْفَ وَ لَا تَغِيبُهُ مُذْ وَ لَا تُدْنِيهِ قَدْ وَ لَا یَحْجُبُهُ لَعَلَّ وَ لَا تُوَقِّتُهُ مَتَی وَ لَا یَشْتَمِلُهُ حِينٌ وَ لَا تُقَارِبُهُ مَعَ إِنَّمَا تَحُدُّ الْأَدَوَاتُ أَنْفُسَهَا وَ تُشِيرُ الْآلَةُ إِلَی نَظَائِرِهَا وَ فِی الْأَشْیَاءِ یُوجَدُ أَفْعَالُهَا مَنَعَتْهَا مُذُ الْقَدِيمَةَ وَ حَمَتْهَا قَدُ الْأَزَلِیَّةَ لَوْ لَا الْکَلِمَةُ افْتَرَقَتْ فَدَلَّتْ عَلَی مُفَرِّقِهَا وَ تَبَایَنَتْ فَأَعْرَبَتْ عَنْ مُبَایِنِهَا لَمَّا تَجَلَّی صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ وَ بِهَا احْتَجَبَ عَنِ الرُّؤْیَةِ وَ إِلَیْهَا تَحَاکَمَ الْأَوْهَامُ وَ فِيهَا أُثْبِتَ غَیْرُهُ وَ مِنْهَا أنبط [أُنِيطَ] الدَّلِيلُ وَ بِهَا عَرَّفَهَا الْإِقْرَارَ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ التَّصْدِيقُ بِاللَّهِ وَ بِالْإِقْرَارِ یَکْمُلُ الْإِيمَانُ بِهِ وَ لَا دِیَانَةَ إِلَّا بَعْدَ مَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِالْإِخْلَاصِ وَ لَا إِخْلَاصَ مَعَ التَّشْبِيهِ وَ لَا نَفْیَ مَعَ إِثْبَاتِ الصِّفَاتِ لِلتَّشْبِيهِ فَکُلُّ مَا فِی الْخَلْقِ لَا یُوجَدُ فِی خَالِقِهِ وَ کُلُّ مَا یُمْکِنُ فِيهِ یَمْتَنِعُ فِی صَانِعِهِ لَا تَجْرِی عَلَیْهَا الْحَرَکَةُ وَ السُّکُونُ وَ کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ أَوْ یَعُودُ فِيهِ مَا هُوَ ابْتَدَأَهُ إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ وَ لَتَجَزَّأَ کُنْهُهُ وَ لَامْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ وَ لَمَا کَانَ لِلْبَارِی مَعْنًی غَیْرَ مَعْنَی الْمَبْرُوءِ وَ لَوْ حُدَّ لَهُ وَرَاءٌ إِذاً لَحُدَّ لَهُ أَمَامٌ وَ لَوِ الْتُمِسَ لَهُ التَّمَامُ إِذاً لَزِمَهُ النُّقْصَانُ کَیْفَ یَسْتَحِقُّ الْأَزَلَ مَنْ لَا یَمْتَنِعُ مِنَ الْحُدُوثِ وَ کَیْفَ یُنْشِئُ الْأَشْیَاءَ مَنْ یَمْتَنِعُ مِنَ الإِنْشَاءِ وَ إِذاً لَقَامَتْ فِيهِ آیَةُ الْمَصْنُوعِ وَ لَتَحَوَّلَ دَلِيلًا بَعْدَ مَا کَانَ مَدْلُولًا عَلَیْهِ لَیْسَ فِی مَجَالِ الْقَوْلِ حُجَّةٌ وَ لَا فِی الْمَسْأَلَةِ عَنْهُ جَوَابٌ وَ لَا فِی مَعْنَاهُ لِلَّهِ تَعْظِيمٌ وَ لَا فِی إِبَانَتِهِ عَنِ الْخَلْقِ ضَیْمٌ إِلَّا بِامْتِنَاعِ الْأَزَلِیِّ أَنْ یُثَنَّی وَ لِمَا لَا بَدْأَ لَهُ أَنْ یُبْتَدَأَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِيمُ کَذَبَ الْعَادِلُونَ وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً وَ خَسِرُوا خُسْراناً مُبِيناً وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِينَ
مخاطب
کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کتاب معارفی