فصل اول نماز و روزه
نماز اول وقت
قرار بود گروهی از سادات به خراسان بیایند خبر رسید که نزدیک شهرند. امام به استقبال آنها رفت من هم درخواستی داشتم. از این فرصت استفاده کردم تا نیازم را به امام بگویم.
همراه امام برای استقبال از شهر بیرون رفتیم. امام به آسمان نگاه کرد. آری وقت نماز شده بود. حضرت به سوی کوشکی که در آن حوالی بود رفت. زیر درختی در نزدکی کوشک نشست جز ما دو نفر، کسی نبود. فرمود: اذان بگو.»
پرسیدم: منتظر نمی مانیم تا دوستانمان به ما بپیوندند؟
حضرت فرمود: خدا تو را بیامرزد. هرگز نماز اول وقت را بی دلیل به تأخیر مینداز همیشه رعایت اول وقت را بکن من هم اذان گفتم و با امام نماز خواندیم.(الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۳۷، ح ۲.)