امام ملک، امام ملکوت
ظرفیت انسان در رشد و تعالی راهی بی پایان در پیش دارد. در پیمودن راه فضیلت و برتری ها هیچ گونه محدودیت وجود ندارد. انسان در این مسیر تا آن حد حق پیش رفت دارد که مظهر اسمای الهی قرار گیرد. همانند خدای سبحان تصرف در نظام هستی و ایجاد دگرگونی نماید زنده کردن مرده ها و شفا دادن بیماران و هر نوع تصرف دیگر مظهر اراده الهی قرار گرفتن است. کرامات و امور خارق العاده ای که از بندگان خاص خدا پدید می آید در همین راستا میباشد. بندگان مخلص خدا راه عبودیت و پاکی را پیش می گیرند و خداوند مهربان به آنان عنایت میکند آنان به اذن الهی کارهای خارج از محدوده عادت زندگی روزمره را پدیدار می سازند. از گذشته و از آینده خبر دادن به زبانهای گوناگون و زبان موجودات بدون یادگیری سخن گفتن بیماران را شفا دادن و حتی مرده ها را زنده کردن و درخت خشک را سبز نمودن و همانند اینها، کراماتی است که بر آل محمد و آسان ترین اعمال به شمار می رود.
امام رضا با مخاطبان خویش به زبان مادری آنان سخن می گفت؛ زبان فارسی رومى، كان الرضا يكلم الناس بلغاتهم و كان والله افصح الناس و أعلمهم بكل لسان و لغة.(1) ۱. عیون، ج ۲، ص ۲۵۱ )امام رضا زبان پرندگان و حیوانات را می فهمید و با آنان سخن میگفت. گنجشکی از خطر ماری نسبت به جوجه هایش به امام پناه برد امام از شعبان بن جعفر پرسید می فهمی چه میگوید. وی گفت خیر، آنگاه امام فرمود از خطر مار به ما پناه آورده است. سپس حضرت خطر مار را از لانه وی دفع نمود. (2) مناقب، ج ۴، ص ۳۶۳ )در هنگام عزیمت به طوس در بیابان در «ده سرخ» قدمگاه فعلی آب برای وضو یافت نمیشد امام با دست خود زمین را حفر کرد آب جوشش گرفت؛ خود و همراهانش وضو گرفتند توضأ به هو و من معه.(3) عیون، ج ۲، ص ۱۴۷، مجموعه نفیسه، ص ۲۲۴ )در هنگام ورود به نیشابور وارد بر چشمه ای شدند که آب کم داشت از آب آن غسل کردند و کنار آن نماز خواندند آب آن فراوان شد. این چشمه تا زمان صدوق جاری بوده و معروف به چشمه کهلان» بوده است. (4) همان، ص ۱۴۵ )
در نیشابور در محلی که حضرت وارد شدند، درخت گردو بر زمین غرس نمودند این درخت که هر سال حاصل فراوان می داده است از میوه های آن بیماران و افراد نابینا شفا می یافتند. فردی به نام «حمدان» شاخه های آن را میبرد نابینا می شود. آنگاه پسرش ابو عمر و درخت را میبرد تمام اموالش از دستش می رود. پسران ابو عمر و ریشه درخت را بیرون می آورند هر دو همان سال می میرند. (5) عیون، ج ۲، ص ۱۴۱، مناقب، ج ۴، ص ۳۷۳ )
ابراهیم بن موسی میگوید با اصرار از علی بن موسی چیزی مطالبه نمودم. در هنگام عزیمت به سوی والی مدینه زیر سایه درختان اتراق نمودند. تنها من همراه حضرت بودم اندکی زمین را گود کرد طلاها آشکار شدند. به من فرمودند از اینها بهره ببر و این موضوع را پنهان دار. (1) الارشاد، ج ۲، ص ۲۵۸، اعلام الوری، ص ۳۲۵ )در داستان پیراهن نیز آمده بود که هنگامی که قطعه ای از پیراهن حضرت را دعبل بر چشمان کنیز کشید هر دو چشم کنیز بینا شدند. (2) ۲ کمال الدین، ص ۳۵۰، كشف الغمة، ج ۳، ص ۱۱۳ )
هنگام ورود حضرت به دربار مأمون خادمانی گماشته بودند که پرده ها را هنگام ورود حضرت کنار میزدند. روزی برای شرمنده کردن حضرت دستور دادند این کار را انجام ندهند. آن روز هنگام رسیدن حضرت به در ورودی به امر خدا باد وزیدن گرفت و همانند هر روز پرده ها را کنار زد و حضرت عبور کردند. بعد از عبور حضرت باد آرام گرفت این کار هنگام خروج حضرت نیز از سمت دیگر تکرار شد، ثم عند خروجه جاءت الربح ايضاً من الجانب الآخر. " (3) فصول المهمة، ج ۲، ص ۹۷۴ )
بعد از ولایت عهدی تحمیلی مأمون به علی بن موسی له بارش باران کم شد و خشکسالی منطقه را فرا گرفت. مأمون و درباریان بر علی بن موسی خورده گرفتند و طعنه زدند که به خاطر ولایت عهدی علی الرضا باران قطع شده است. مأمون برای آزمون و احیاناً شرمنده ساختن حضرت از وی خواست که نماز استسقاء» یعنی طلب باران بخواند. امام رضا که به استجابت دعای خویش در درگاه خدا ایمان داشت خواسته مأمون را پذیرفت. با نماز باران خواندن حضرت کرامتی پدیدار شد و فراوان بارید. این کرامت بزرگ در پیش چشمان انبوهی از جمعیت مسلمانان تحقق یافت و علی بن موسی آبرومند و رو سفید شد توضیح بیشتر این موضوع در بخش چهارم تحت عنوان باران کرامت آمده است. از این نوع کرامات در طول زندگی امام رضا فراوان رخ داده است که به نمونه هایی از آن بسنده شد.
ضامن آهو
داستان معروفی بر سر زبانهاست که در صحرا هنگامی که صیادی آهویی را شکار نموده بود آهو به امام رضا پناه آورد و اظهار نمود که بچه های وی گرسنه اند از حضرت خواست ضمانت او را بنماید تا بچه های خود را سیر نموده برگردد! امام رضا ضمانت مینماید. آن آهو بعد از شیر نوشاندن به بچه هایش بر می گردد این کرامت باعث ایمان صیاد و صرف نظر نمودن از صید آهو می شود. این داستان در هیچ مأخذ معتبری یافت نمی شود. در عين حال سه داستان دیگر در همین رابطه وجود دارد.
الف داستانی که صدوق از حاکم رازی نقل می کند در هنگام جوانی هماره زائران رضا را اذیت مینمودم؛ تا اینکه روزی به شکار رفته بودم وقتی فهد شکاری را به سوی آهو تحریک کردم آهو به کنار حرم امام رضا پناه برد و فهد شکاری به هیچ وجه به وی متعرض نشد. هنگامی که از دیوار حرم فاصله می گرفت وی را تعقیب می نمود و هنگامی که به دیوار پناه میبرد بر می گشت تا آهو وارد صحن شد. من در پی آن شدم آثاری از جای پا و فضولات وی را دیدم لیکن دیگر آهویی را نیافتم .(1) ۱ عیون، ج ۲، ص ۳۱۸ )
مشابه این داستان در مورد قبر امیر المؤمنین است که هارون الرشید هنگام بازگشت از حج وقتی بازها و سگهای شکاری را به سوی آهوان تحریک مینمود آهوان بر قبه ای در بالای تپه پناه می بردند و حیوانات شکاری متعرض آنها نمیشدند؛ هنگامی که از تپه جستجو مینماید به هارون خبر میدهند که قبر امیر المؤمنين علی آنجا است. (2) ۲ الارشاد، ج ۱، ص ۲۵. )
ب داستان دوم را مناقب نقل میکند، هنگامی که علی بن موسی به در نیشابور بودند به حمام رفتند و نام آن را «گرمابه رضا حوض کاهلان»، «آب رضا گذاشتند. آنگاه آهویی از دست صیاد در حضور مردم به آنجا پناه میبرد و از آسیب محفوظ می ماند.
الذي لاذت به الطب ية و القوم جلوس
من ابوه مرتضى يزكو و يعلو و يروس (3) مناقب، ج ۴، ص ۳۷۷ )
کسی که آهو به او پناه آورد در حالی که مردم نشسته بودند، کسی که پدرش مرتضی با پاکی رشد میکند و بالا و پیش می رود.
ج: داستان سومی نیز در منابع آمده است؛ این که عده ای از زیدیه مانند عبدالله بن شبرمه، تمیم بن یعقوب که منکر امامت حضرت بودند در صحرا همراه حضرت میشوند. گله آهویی را مشاهده می نمایند. امام رضا از میان آهوان آهویی را اشاره می کند. آهو در کنار امام قرار می گیرد حضرت وی را نوازش می کند. آنگاه به وی می گوید به جمع گله خویش بازگرد آهو هم به گله بر می گردد. این کرامت امام باعث شیعه اثنا عشری شدن آن جمع زیدی میشود. هر چهار داستان میتوانند صحیح باشند و اینها نیز نوعی تبلور کرامات اهل بیت است که با حیوانات سخن می گویند. حیوانات نیز همانند انسانها به مقام و منزلت امامان آگاه هستند و هنگام خطر به آنها پناه میبرند و امامان نیز آنان را پناه می دهند و از خطرها میرهانند.
94
در زمان امام رضا زنی به نام «زینب» ادعا نمود که از تبار سادات و ذریه فاطمه له و رسول الله است. خبر به امام رضا رسید. امام رضا از ادعای بی اساس وی با خبر شد. فرمود وی را برای آزمون به داخل برکه و قفس درندگان افکنند که اگر سادات باشد و در ادعای خویش صادق باشد درندگان به وی آسیب نخواهند رساند و اگر به دروغ خود را منتسب به ذریه رسول الله می پندارد، دریدن وی توسط درندگان مجازات وی خواهد بود. هنگامی که وی را نزدیک بر که آوردند وی نخست از امام که مدعی نسب و نسل رسول الله است خواست وارد بر که شود حضرت داخل برکه شدند حیوانات درنده نه تنها به حضرت آسیب نرساندند بلکه گرد حضرت آمدند و حضرت آنها را نوازش نمود آنگاه هنگامی که وی را به درون قفس افکندند درندگان آن زن پلید را دریدند. (1) 1 كشف الغمة، ج ۳، ص ۵۳ مروج الذهب، ج ۴، ص ۸۴ مناقب، ج ۴، ص ۸۴ مطالب السؤول، ص ۱۳۰، فرائد السمطين، ج ۲، ص ۲۰۸ ابن حجر این داستان را به زمان متوکل عباسی نسبت می دهد که اشتباه می باشد. زیرا امام رضا در زمان متوکل نبودند صواعق المحرقه، ص ۲۰۵ )
این برخورد برای جلوگیری از ادعاهای گزاف و بی اساس است تا کسی بی جهت ادعای سیادت نکند که باعث اختلاط انساب و مخدوش شدن حیثیت و آبروی سادات و ذریه رسول الله ﷺ گردد. شیعیان نیز باید با هوشیاری این گونه ادعاهای پوچ و بی اساس را رسوا سازند. از افراد خودخواه و فرصت طلب فرصت چنین ادعاهایی را بگیرند؛ آنگونه که امام رضا فرد مدعی را رسوا ساخت.
120