ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد پنجم)  ( صص 324-317 ) شماره‌ی 3419

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احاديث > تفسير و توضيح احاديث

خلاصه

و در روایت دیگر پرسیدند: کرامت چیست؟ فرمود : مثل الطيب وما يكرم به الرجل الرجل . و بروایتی دیگر فرمود : یعنی بذلك الطيب و الوسادة(٢. وساده یعنی بالش و متکا که طبق مرسوم اعراب موقع نشستن یا بر متکا تکیه می دادند. يا بالشی را بر روی زانو گذارده با رنج خود بر آن تکیه می کردند .)

متن

 

برخی از مفاوضات حضرت رضا الا با واقفیه

چون در سیمای او نشان شر دیدم ، گفتم :

 حسبي الرب من المربوبين وحسبي الخالق من المخلوقين و حسبي الرازق من المرزوقين و حسبي الله رب العالمين ، حسبي من هو حسبي ، حسبي من لم يزل حسبي ، حسبي الله ، لا إله إلا هو ، عليه توكلت وهو رب العرش العظيم . .

و ازین پیش در کتاب احوال حضرت صادق الا باین خبر گذارش رفت ، و چون با این روایت اندک تفاوت داشت در اینجا نیز مذکور گردید .

و نیز در عیون اخبار از عبید بن هلال مرویست که گفت : از حضرت امام رضا شنیدم می فرمود « إني أحب أن يكون المؤمن محدثاً » من دوست می - دارم مؤمن محدث باشد !

عرض کردم : محدث چه چیز است ؟ فرمود : مفهم است .

و نیز در آن کتاب از داود بن محمد نهدي مرويست كه أبو سعيد مكاري بحضرت امام رضا در آمد و عرض کرد: خداوند قدر ترا بجائی رسانیده است که ادعا - کنی آنچه را که پدرت ادعا می نمود ؟!

فرمود « ما لك ؟! أطفأ الله نورك و أدخل الفقر بيتك ! أما علمت أن الله عز وجل أوحى إلى عمران : إني واهب لك ذكراً ! فوهب له مريم و وهب لمريم عيسى ی ، فعيسى من مريم و مريم من . عیسی ، و مريم و عيسى شيء واحد و أنا من أبي و أبي مني ، و أنا و أبي شيء واحد .

ترا چه افتاده؟ خداوند چراغ عمرت را خاموش و نورت را منطقی و خانه ات را دچار فقر و فاقت بگرداند! آیا ندانسته باشی که خداوند عز و جل بعمران وحی فرستاد که ترا فرزندی نرینه بخشم ! پس از آن مریم را بدو عطا کرد و عیسی را بمریم بداد، پس عیسی از مریم است و مریم از عیسی ، و مریم و عیسی هر دو شيء واحد و از يك نفس باشند ، و همچنین من از پدرم باشم و پدرم از من است و من و پدرم از يك نفس باشیم .

ابن أبي سعید عرض کرد : مسئله از تو می پرسم ؟

فرمود : « لا إخالك تقبل مني ! و لست من غنمي ، و لكن هلمتها ! برادر مبادت ! (۱. اخال - بکسر همزه و فتح آن - فعل متکلم مضارع از خال خال است ، یعنی فکر نمی کنم و خیال نمی کنم از من قبول کنی) کنایت از اینکه همجنس تو مباد! قبول میکنی از من و حال اینکه از رعایا و شیعیان من نیستی ؟ اشارت باینکه چون شیعه و رعیت من نیستی گمان نمی کنم از من قبول نمائی ، معذلك بيار و بازگوی !

 عرض کرد: مردی در هنگام مردن میگوید بندگان من هر يك قديمي باشند در راه خدای آزاد هستند! پس از مرگ آن مرد کدام صنف از مماليك او آزاد خواهند بود ؟

فرمود : آری ! خداوند تبارک و تعالی در کتاب خود می فرماید « حتی عاد كالعرجون القدیم » پس از زرخریدان و مماليك اين شخص هر يك از مدت مملوكيت او شش ماه برگذشته باشد حر است و قديم ، يعني هر يك را که از شش ماه مدت قبل از مرگ او یا پیشتر از آن مدت بملکیت وی در آورده اند در صنف قدیم و آزاد است .

راوی حدیث میگوید: پس آن مرد بیرون رفت و مبتلای فقر شد ، و در حالتی که گذران يك شب را نداشت بمرد

 و ازین پیش در کتاب أحوال حضرت کاظم باین آیه شریفه و تفسیر آن و حر قدیم اشارت رفت

و هم در آن کتاب از اسماعیل خراسانی مرویست که حضرت امام رضا الله فرمود : « ليس الحمية من الشيء تركه ، إنما الحمية من الشيء الاقلال منه . پرهیز کردن از چیزی نه آن است که باید بالمره ترکش را نمود ، بلکه مقصود از پرهیز نمودن این است که در آن تقلیل نمایند و بسیار نخواهند .

و نیز در عیون اخبار از جعفر بن ابراهيم بن محمد همدانی مرویست که در سفر حج بدست پدرم عريضة بحضور مبارك حضرت أبي الحسن البلا عرض نمودم : فدایت گردم ! اصحاب ما در باب صاع اختلاف ورزیده اند، یعنی در مقدار صاع ، بعضی می گویند : ادای فطره را باید بوزن صاع مدينه نمود، و بعضی گویند : بصاع عراق باید پرداخت

در جواب من رقم فرمود « الصاع ستة أرطال بالمدني وتسعة أرطال بالعراقي » صاع در مدینه شش رطل را گویند و در عراق نه رطل است .

 راوی گوید : آنحضرت بمن خبر داد که صاع بر حسب وزن یکهزار و یکصد و هفتاد در هم است .

و هم در آن کتاب از حسن بن أحمد مالکي مرویست که گفت : عبد الله بن طاووس علیه الرحمه در سال دویست و چهل و یکم هجري با ما حدیث نمود که در حضرت امام رضا الا عرض کردم: مرا برادر زاده ایست و زوجه او دختر من است و این مرد شراب میخورد و فراوان از طلاق صحبت و مذاکره می نماید .

 فرمود « إن كان من إخوانك فلا شيء عليه و إن كان من هؤلاء فأينها منه فانه عنی الفراق ، اگر برادر زاده ات از برادران دینی تو یعنی از جماعت شیعیان است چیزی بر وی نیست، یعنی نباید بکلمات او عنایتی کرد و زوجه اش را مطلقه - شمرد ، و اگر از عامه و مردم سنی مذهب است دخترت را از وی جدا کن ! چه قصد جدائی نموده است ...

عرض کردم : فدایت شوم ! آیا روایت نشده است که حضرت أبي عبد الله الله فرمود : « إياكم والمطلقات ثلاثاً في مجلس واحد ! فإنهن ذوات أزواج » پرهيز کنید از تزویج زنانی که در یک مجلس سه طلاقه شده اند ، چه ایشان شوهر دار هستند یعنی باینگونه طلاق از حباله نکاح شوهر خودشان بیرون نمیشوند تا دیگری در تزویج ایشان طمع نماید .

فرمود : « ذلك ممن كان من إخوانكم ، لا ممن كان من هؤلاء ، إنه من دان بدين قوم لزمته أحكامهم اینکه سه طلاقه در مجلس واحد را مطلقه مصرحه نمی شمارند موافق مذهب شیعه است نه اهل سنت و جماعت ، همانا هر کس بدین و کیش قومی متدین باشد باید باحکام آن قوم رفتار نماید.

 یعنی اگر پسر برادر تو بمذهب سنیان باشد دخترت از حباله نکاح وی بیرون خواهد بود ، چه بمذهب اهل تسنن چون زنی را در یک مجلس سه طلاقه نمایند ، موجب بینونت است و از حباله نکاح شوهرش بیرون میرود و دیگری می تواند آن زن را تزویج نماید ، أما بمذهب شیعه چنین نیست ، چنانکه ازین پیش در کتاب أحوال حضرت کاظم الله باین معنی اشارت رفت و حکمتش مذکور شد.

و دیگر در عیون اخبار از حسین بن خالد كوفي مرویست که گفت : بحضرت أبي الحسن رضا العرض كردم : حدیثی است که عبدالله بن بکیر از عبید بن زراره روایت می نماید .

فرمود : آن حدیث چیست ؟

عرض کردم از زراره روایت کند که وی حضرت أبي عبد الله را در همان سالی که ابراهیم بن عبدالله بن حسن خروج نمود ملاقات کرد و عرض نمود : فدایت گردم! این ابراهیم سخنی چند در هم بافته و مردمان بسویش شتابان هستند ، یعنی خروج کرده و مردمان را بخود دعوت مینماید ، تو در این امر چه فرمائی و چه حکم کنی ؟ فرمود : « اتقوا الله واسكنوا ما سكنت السماء و الأرض ، از خدای بترسید و تا آسمان و زمین ساکن است ساکن باشید و از جای خود حرکت نکنید !

حسین بن خالد میگوید : بحضرت امام رضا الا عرض کردم : عبد الله بن - بگیر چون این حدیث را بشنید ، گفت : سوگند با خدای ! اگر عبید بن زراره در گفته خود صادق باشد یعنی این حدیث را که از حضرت صادق سلام الله علیه روایت می نماید مقرون بصدق باشد دیگرنه خروجی خواهد بود و ند قائمی ظاهر خواهد شد !

امام رضا الله فرمود : « إن الحديث على ما رواه عبيد و ليس على ما تأوله عبد الله بن بكير ، إنما على أبو عبد الله الله بقوله : ما سكنت السماء من النداء باسم صاحبكم وما سكنت الأرض من الخسف بالجيش » این حدیث بهمان قسم است که عبید بن زراره از صادق له روایت کرده است ، أما تفسير و تأويلش نه چنان است که عبدالله بن بکیر نموده است ، چه مقصود حضرت صادق سلام الله عليه از کلام مباركش « ما سكنت السماء» این است که چندانکه آسمان ساکن و برجای است از نداء کردن باسم صاحب شما يعني صاحب الزمان ، ومراد به « سكنت الأرض » اینست که زمین از فرو بردن لشگر معبود ساکن نخواهد ماند .

و هم در آن کتاب از حسن بن جهم مرویست كه أبو الحسن فرمود : أمير المؤمنين السلام می فرمود « لا يأبى الكرامة إلا حمار » از کرامت جز حمار امتناع ننماید ! عرض کردم: معنی این چیست ؟ فرمود : « التوسعة في المجلس ، و الطيب يعرض علیه » (۱.یعنی : در مجلس برای کسی جای باز کنند و او امتناع کرده در جای دیگر بنشیند یا عطر و بوی خوش او تعارف و عرضه کنند و او از قبول امتناع ورزد) چون کسی را گویند : در مجلس وسعت بده تا دیگری جای کند یا مصاحب را زحمت نرسد یا از کسی بوی خوش طلبند و دریغ نماید ، در صورت آدمی حمار است ، و از خوی حمار است که چون خواهند از تنگنائی بوسعتگاهی در آید بر لجاج بیفزاید و بیشتر بدیوار بچسبد .

و در روایت دیگر پرسیدند: کرامت چیست؟ فرمود : مثل الطيب وما يكرم به الرجل الرجل . و بروایتی دیگر فرمود : یعنی بذلك الطيب و الوسادة(٢. وساده یعنی بالش و متکا که طبق مرسوم اعراب موقع نشستن یا بر متکا تکیه می دادند. يا بالشی را بر روی زانو گذارده با رنج خود بر آن تکیه می کردند .)

و دیگر در آن کتاب از أبو همام اسماعيل بن همام مرویست که حضرت امام رضا سلام الله علیه با مردى فرمود « أى شيء السكينة عندكم » سكينة تابوت را شما چه میدانید؟ آن قوم ندانستند تا چه پاسخ دهند و سکینه چیست ؟ و عرض کردند: خداوند ما را فدای تو گرداند! سکینه چیست ؟ فرمود :

ريح يخرج من الجنة طيبة لها صورة كصورة الانسان تكون مع الأنبياء ، و هي التي نزلت على إبراهيم حين بنى الكعبة فجعلت تأخذ كذا و كذا و بنى الأساس عليها : نسیمی است خوشبوی که از بهشت میوزد و صورتی چون چهره آدمی دارد و با  پیغمبران عظام باشد و این همان سکینه و نسیم است که در آن هنگام که ابراهیم عليه السلام کعبه معظمه را بنا می نهاد بر آنحضرت نازل گشت و باز نمود که محل کعبه را در فلان موضع و فلان موضع بنیان کرد و از آن پس ابراهیم أساس خانه یزدانی را بر آن بر نهاد .

و دیگر در آن کتاب از حسن بن علي بن فضال مرویست که امام رضا فرمود پدرم از پدران بزرگوارش از علي صلوات الله عليهم با من حدیث نمود که رسول خدای صلى الله علیه و آله فرمود : « دب إليكم داء الأمم قبلكم البغضاء و الحسد » جنبش نموده و نرم نرم بشما پیوسته دو مرض از امتهای پیشینیان شما : یکی بغض و دیگر حسد

و نیز در عیون از داود بن سلیمان از علی بن موسی الرضا از پدرش از حضرت صادق جعفر بن محمد صلوات الله عليهم مرویست که فرمود : خداوند تعالی داود الله را وحى فرمود : « إن العبد من عبادي ليأتيني بالحسنة فأدخله الجنة ، همانا بنده از بندگان من حسنه و کرداری پسندیده بحضرت من عرضه دهد و من او را درون بهشت برم ! داود عرض کرد: پروردگارا این حسنه چیست؟ فرمود : اندوهی را از دل مؤمنی برگیرد و دلش را از غم برهاند اگر چند بيك دانه خرمائی باشد ، یعنی یکدانه خرما بدو دهد ! داود الله عرض کرد : « حق لمن عرفك أن لا يقطع رجائه

منك ، بسى شایسته و بایسته است برای کسی که تو را بشناخت که امیدش را هیچوقت از تو قطع نکند !

و دیگر در آن کتاب از حسن بن بنت إلياس مرویست که از حضرت امام رضا الا شنیدم می فرمود : رسول خدای له فرمود : « لعن الله من أحدث حدثاً أو آوى محدثاً » لعنت بر آنکس بادا که احداث . حدثی کند یا کسی را که احداث حدثی نماید پناه دهد ! عرض کردم ، حدث چیست؟ فرمود : « من قتل » کشتن کسی را

و هم در عیون اخبار از حسین بن خالد از حضرت علی بن موسی از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد صلوات الله عليهم مرويست « إن الله تبارك و تعالى ليبغض بيت اللحم و اللحم السمين » خداوند تعالی دشمن می دارد خانه گوشت و گوشت فربی را !

 یکی از اصحاب عرض کرد : یا ابن رسول الله ! همانا ما گوشت را دوست - می داریم و خانه ما از گوشت خالی نیست ، پس این حال چگونه است ؟!

فرمود « ليس حيث تذهب ! إنما بيت اللحم البيت الذي يؤكل فيه لحوم الناس بالغيبة ، و أما اللحم السمين فهو المتجبر المتكبر المختال في مشيته » نه چنان است که شما بآن رفته اید ! چه مقصود از بیت اللحم آن خانه ایست که اهل آن خانه غیبت نمایند و بآن سبب گوشت مردمان را بخورند ، و مقصود از گوشت فر به شخص متجبر متکبر خود پسند خودخواهی است که در هنگام گام نهادن بر خویشتن ببالد و خود را بزرگ انگارد .

و ازین پیش در کتب سابقه باين حديث مبارك باندك تفاوتی اشارت شد.

و هم در عيون أخبار الرضا الله از أحمد بن أشيم مرویست که در حضرت امام رضا الله عرض کردم: فدایت گردم! از چه روی مردم عرب فرزندان خود را کلب و نمر و فهد یعنی سگ و پلنگ و یوز پلنگ و امثال آن می نامند ؟ فرمود :

كانت العرب أصحاب الحرب فكانت تبول على العدو بأسماء أولادهم و يسمون عبيدهم فرج و مبارك و ميمون و أشباه ذلك يتيمنون بها ، مردم عرب أهل جنگ و قتال هستند ! لاجرم همی خواستند نامهائی بر فرزندان خود گذارند که دشمن را بسبب آن نام هولناک و ترسان نمایند ، اما غلامان و بندگان خویش را بنامها وأسامي مانند فرج و مبارك و میمون خوانند، چه این اسامی را دلیل میمنت و برکت و گشایش و انجاح مقاصد دانند

راقم حروف گوید : در عجم نیز هر گروهی بزبان خود این رعایت را منظور می دارند مثل : شیر خان و اسد خان و فیروز و بهروز و خوشقدم و رحمت الله خان و یار محمد خان و امثال آن ..

و دیگر در عیون اخبار از فضل بن شاذان مرویست که حضرت امام رضا السلام فرمود: چون سر مبارک حضرت حسين بن علي - عليهم الصلاة و السلام - را بسوی شام حمل نمودند « أمر يزيد عليه اللعنة فوضع و نصبت عليه مائدة فأقبل هو لعنه الله و أصحابه يأكلون ويشربون الفقاع ، فلما فرغوا أمر بالرأس فوضع في طست تحت سريره و بسط عليه رقعة الشطرنج و جلس يزيد لعنه الله و يلعب بالشطرنج و يذكر الحسين و أباه و جده - صلوات الله عليهم - و يستهزىء بذكرهم ، فمتى قمر صاحبه تناول الفقاع فشر به ثلاث مرات ثم صب فضلته مما يلي الطست من الأرض ، فمن كان من شيعتنا فليتورع عن شرب الفقاع واللعب بالشطرنج ، و من نظر إلى الفقاع أو إلى الشطرنج فليذكر الحسين الله و ليلعن يزيد و آل زياد ، يمحو الله عز و جل بذلك ذنوبه و لو كانت كعدد النجوم » .

فرمان كرد يزيد عليه اللعنة و العذاب الشديد آن سر منور را بیاوردند و در حضورش بگذاشتند و خوان طعام بر آن بر نهادند، و آن ملعون و یارانش می خوردند و فقاع - یعنی شرابی که از جو میسازند - می آشامیدند ، و چون از خوردن و آشامیدن فارغ شدند امر نمود تا آن سر مبارک را در میان دشتی گذاشته در فرود تخت آن نکوهیده بخت بر نهاده و سفره سطرنگ بر فراز تختش بگستردند و بباختن شطرنج مشغول شد ، و نام مبارک حسین و پدر بزرگوار و جد والا تبارش را بر زبان می گذرانید و ایشان را استهزاء مینمود ، و هر وقت در قمار شطرنج بر حریف خود چیره می شد فقاع را بر می گرفت و سه پیاله میخورد و از آن پس آنچه در ته پیاله می ماند بر آن زمین که پهلوی طشت بود می ریخت . لاجرم هر کس خود را شیعه ما میداند بایستی از آشامیدن شراب و بازی شطرنج برکنار باشد ، و هر کس را نظر بفقاع يا بشطرنج افتد باید حسین صلوات الله علیه را یاد کند و یزید و آل زیاد را لعن فرستد ، و اگر چنین کند خداوند عز و جل گناهان او را از نامه عمل وی نابود فرماید اگر چند بشمار ستارگان باشد .

راقم حروف گوید : ازین خبر معلوم شد که یزید ملعون فضله فقاع را بر

ص324

 

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی