بعضی از اهل لغت گویند قز و ابریشم مثل گندم و آرد است .
مجلسی میفرماید : من میگویم از این امر دو چیز استنباط میشود یا بودن حكم فز است مخالف با حکم ابریشم در عدم جواز لبس یا جایز بودن استعمال حریری که لا يتم الصلوة برای مردان و ممکن است که بر آن حمل نمائیم که این تجویز وقتی است که قر خالص نباشد یعنی تاروپود بجمله از ابریشم نباشد و ظاهر این است که تریاق اکبر همان فاروق باشد و لابد باید بر آنچه مشتمل بر حرام مثل خمر و گوشت افاعی و جند بیدستر و اشباه آن نباشد حمل نمایند و شراب مفرح معتدل مثل شربت سیب و به و شراب فاکهه شربت فواکه است . و در بعضی نسخ نوشته اند : « و خذ قدر حمصة من الترياق الأكبر فاشربه او كله من غير شراب ان كان شتاء » بگير باندازه يك نخود از ترياق اکبر پس بیاشام یا بخور آنرا بدون شرابی اگر فصل زمستان باشد و اگر فصل تابستان باشد پس بیا شام سکنجبین خلی یعنی از سر که ساخته باشند .
و در بیشتر نسخ نوشته اند سکنجبین عسلی و در پاره ای نسخ سنکجبین عنصلی عسلی یعنی با سر که معمول متخذ از بصل عنصل و عنصل بروزن قنفذ و جندب بمعنی پیاز صحرائی است که معروف بيصل استقال و بصل فار است و در مرض داء الثعلب وفالج و نساء و سرکه آن برای سرفه کهنه و مرض ربو و حشرجه نافع است و بدن ضعیف را قوی میسازد .
و اطباء برای اصل و ریشه و سرکه آن فواید بسیار مینویسند . و در تحفه حكيم مؤمن میگوید اسقيل لغت یونانی است و پیاز عنصل و پیاز دشتی و پیاز موش نامند و هر چه در زمین تنها بروید سم قاتل است و خواص بسیار و جالی و جاذب خون بظاهر جلد است. و مقصود از شراب زکی شراب حلال زبیبی است .
بالجمله میفرماید و از انار ترش و شيرين بمك و بقولی انار املیسی چه این نفس را قوت میدهد و زنده و قوی میگرداند خوارا و چون خون گرفتی تا سه ساعت طعام شور مخورچه اگر قبل از این مدت بخوری احتمال دارد که کوفت وجرب و مرض خارش بهم برسد و اگر در فصل زمستان باشد و حجامت نمودی گوشت تيهو بخور و از آن شراب مزکی حلالی را که از نخست مذکور داشتم بیاشام و روغن خیری یعنی روغن گل شب بو را بر موضع حجامت بمال یا مقداری از مشك و گلاب و از همین آب در همان ساعت فراغت از حجامت بر سر بریز و اما در فصل تابستان چون از کار حجامت بیا سودی سکباج یعنی آش سر که سکباج معرب سر که با میباشد و آن غذائی است که با سر که ترتیب میدهند و ملطف و مقطع و مبرد و قاطع صفراء و مسكن غليان خون و مضر نحيف البدن و علل عصباني و سوداوی و سرفه .
بالجمله ميفرمايد سكباج و هلام را بخور هلام نوعی از اغذیه است که گوشت گاو و گوساله و امثال آنرا بعد از پختن با آب و نمك در جایی گذارند تا آب او چکیده رفع گردد و بر حسب احتياج بقول حاره یا بارده را بسر که پخته گوشت مذکور را در آنسر که اندازند و بقول را بر دارند و اگر با بقول بجوشانند قسمتی از قریض و در افعال مشابه مزاج بقول مطبوخه است قریض غذائی است که از گوشتهای لطیف مثل ماهی و بزغاله و جوجه و پاچه با سرکه و ترشیها و میوه های تازه و خشک و ادویه خوشبو ترتیب میدهند مسکن حدت خون و صفراء و قاطع بلغم ومضر سوداوى وعلل اعضای تنفس است .
میفرماید و همچنین بخورد مصوص را و آن غذائی است که از جوجه و مرغ جوان و سبزیهای سرد و گرم و ادویه خوشبو بموجب احتیاج ترتیب دهند و قسمی را به آب میوه های ترش میجوشانند و منافع هر يك تابع اجزای آنست و میفرماید بخور ترشی و بریز بر مغز سرت روغن بنفشه با گلاب و مقداری از کافور و بیاشام شراب حلالی را که برای توصفت کردم بعد از خوردن طعام و پرهیز کن از حرکت نمودن بسیار و خشم کردن و مجامعت با زنان در آن روز که حجامت نمودی .
واحذر ان تجمع بين البيض والسمك في المعدة في وقت واحد فانهما متى اجتمعا في جوف الانسان ولد عليه النقرس والقولنج والبواسير ووجع الاضراس واللبن والنبيذ الذى يشربه اهله اذا اجتمعا ولد النقرس والبرص و مداومة اكل البيض يعرض منه الكلف في الوجه واكل المملوحة واللحمان المملوحة و اكل السمك و المملوح بعد الفصد والحجامة يعرض منه البهق والجرب واكل كلية الغنم و اجواف الغنم يغير المثانة . .
پرهیز کن از آنکه در يك هنگام تخم مرغ و ماهی را بخوری چه اگر این هر دو در يك زمان در معده انسان جای کنند موجب تولید مرض نقرس و قولنج و بواسیر و درد دندان میشود نقرس به کسر نون وسكون قاف و کسر راء مهمله و سین مهمله ورم و وجعی است که در مفاصل کمبین و انگشتهای هر دو پای فراهم میشود و خوردن شیر و نبیذ که اهلش یعنی مردمان فاسق فاجر میخورند و عبارت از شیره جوشیده خرما است چون این هر دو در معده جمع شوند موجب آسیب و آزار نقرس و پیسی گردد و مداومت خوردن تخم مرغ موجب بروز کلف است در چهره کلف به فتح کاف ولام چیزی که روی را فرا میگیرد شبیه به کنجد و رنگی است میانه سیاهی و سرخی و مکدر که چهره آدمی را در میسپارد که مخالف رنگ طبیعی است و خوردن چیزهای شور بعد از فصد و حجامت باعث آسیب بهق و پیسی و جرب میگردد و خوردن کرده گوسفند مورث آن است که در مثانه که مجرای بول است دردی به هم می رسد که باعث سنگ مثانه میگردد و در پاره ای نسخ به جای یغیر المثانه يعكر نوشته شده است یعنی میگردد سبب سنگ مثانه و آنچه مبده تولد سنگ مثانه است . .
ه ودخول الحمام على البطنة يولد القولنج والاغتسال بالماء البارد بعد اكل السمك يورث الفالج يقلب العين و يوجب الحول واتيان المرئة الحايض يورث الجذام في الولد و الجماع من غير الفراق الماء على اثره يوجب الخصى والجماع بعد الجماع من غير فصل بينهما بغسل يورث للولد الجنون وكثرة اكل البيض وادمانه يولد الطحال ورياحاً في رأسا لمعدة والامتلاء من البيض المسلوق يورث الربو والابتهار و اكل اللحم التى يولد الدود فى البطن واكل التين يعمل منه الجسد اذا ادمن عليه و شرب الماء البارد عقيب الشيء الحار او الحلاوة يذهب بالاسنان والاكثار من أكل لحوم الوحش والبقر يورث تغيير العقل و يحقر الفهم و تبلد الذهن و كثرة النسيان و اذا اردت دخول الحمام و ان تجد في رأسك ما يؤذيك فابدأ قبل دخولك بخمس جرع من ماء فاتر فانك يسلم انشاء الله تعالى من وجع الرأس و الشقيقة وقيل خمس مرات
يصب الماء الحار عليه عند دخول الحمام».
و هر کس درون حمام شود گاهی که معده و شکنبه او آکنده از خوردنی باشد مورث پدیداری قولنج میشود و علت این را چنان دانسته اند که به سبب گرمی گرما به غذائی که هنوز هضم نشده است به سوی روده ها منجذب می گردد و سبب حصول شده و وصول قولنج میشود. و غسل در شب مورث کاری و کجی چشم می گردد و چشم را احول میگرداند و مقاربت بازنان حایض باعث آن است که چون فرزندي متولد شود مجذوم میشود و جماع کردن و کمیز راندن بعد از آن باعث آن می شود که در مجرای بول سنگ مثانه پدید می شود و جماع کردن بعد از جماع بدون اینکه در میان این دو جماع غسلی فاصله شده باشد مورث این میشود که فرزندی که پدید آید دیوانه گردد و بسیار خوردن تخم مرغ و مداومت بر خوردن آن باعث آزار و آسیب سپرز و بادهای سر معده است و ممتلی شدن و آکنده ساختن شکم را از تخم مرغ جوشیده مورث ربو یعنی تنگ نفس و بریدن نفس است.
و بعضی در میان ربو وابتهار فرق نهاده اند و گفته اند ر بو و تنگ نفس از امتلاء عروق شش حاصل میگردد و ابتهار از امتلاء شرائین بروز می نماید و خوردن گوشت نی یعنی خام باعث آن میشود که در شکم کرم به هم می رسد.
نی به کسر نون و تشدید یا آن گوشتی است که پخته نشده باشد و اصلش همزه است و قلب به یاء شده است و شاید اعم از این است که اصلا طبخ نشده باشد یا اینکه طبخ شده اما نضج و پخته و رسیده نشده باشد و خوردن انجیر بسیار در بدن شپش پیدا میشود و خوردن آب سرد بعد از خوردن چیزهای گرم و بعد از شیرینی بر طرف وضایع می سازد دندانها را و بسیار خوردن گوشت حیوانات وحشی مثل شکار و گوشت گاو مورث تغير عقل میشود و حیرت فهم و کودنی ذهن و بسیاری فراموشی می آورد.
و چون آهنگ به گرما به شدن کنی و خواهی چیزی که باعث آزار می شود در سرت به هم نرسد پس پیش از آنکه درون گرما به شوی پنج جرعه آب نیم گرم بنوش همانا به اذن خدای تعالی سالم و ایمن میشوی از دردسر و شقیقه و بعضی گفته اند که پنج مرتبه آب گرم بر سر بریزند هنگامی که داخل حمام می شوند.
معلوم باد چنین میرسد که این لخت اخیر را حضرت امام رضا ال نفرموده باشد و عبارت آنکس هست که رساله ذهبیه را جمع کرده است زیرا که مناسب نمی نماید که معصوم قول شخص دیگر را ناقل گردد چه خود بر آنچه حق و شایسته است عالم است و خود می فرماید و احتمال دارد که امام الا از انبیاء و اوصیاء نقل فرموده باشد اگر چه این نیز بعید مینماید که به طور مجهول مذکور آید.
علامه مجلسی اعلی الله درجاته در بیان این فصل می فرماید حصول جذام یعنی خوره به علت این است که نطفه در مقاربت با حایض از خون کثیف غلیظ سوداوی استمداد می جوید و مقصود از غیر اهراق الماء يعنى بدون اینکه بعد از مجامعت آبی بریزد همان پیش آب راندن است .
و اینکه بعضی گفته اند مراد از ریختن آب جماع کردن بدون انزال وراندن منی است بعید است و کلام آنحضرت که براثر این کلام فرموده است ازین تأویل ابا دارد چه در سایر اخبار نیز اهراق ماء کنایه شایعه ای است از پول در عرف عرب وعجم و بعضی گفته اند مراد جماع کردن بعد از جنابت است بدون اینکه غسلی بين جماعين واقع شود و این معنی موجب آن است که تکرار در کلام شده باشد چه بعد از این کلام فرموده است جماع بعد از جماع من غير فصل الى آخرها سلق الشيء يعنى اغلاه بالنار . ربو بفتح به معنى ضيق النفس و بهر به ضم موحده نوعی از این مرض است و صاحب قاموس گوید هو انقطاع النفس من الاعياء وقد انبهر .
بعضی گفته اند اینکه فرمود خوردن انجیر بسیار شپش در تن تولید می کند برای این است که تولد شپش به علت رطوبات متعفنه ای است که طبیعت به ظاهر پوست می افکند و از خواص آنچه دفع فضلات است به مسام بدن لاجرم سبب مزید قمل می شود
و نهی از آشامیدن آب سرد بعد از خوردن چیز گرم و شیرین به علت این است که شرب آب گرم و خوردن چیز گرم موجب تخلخل مسام است و چون آب سرد بنوشند به ریشه دندانها نفوذ میکند و زیانش میرساند و اینکه فرمود بسیار خوردن گوشت شکار و گاو مورث تغیر عقل است برای این است که حدت ذهن وذكاء فهم به واسطه صفای روح است و لطافتش و ادمان خوردن این گونه گوشتها موجب تولد اخلاط سوداويه و خون غلیظ کثیف است اندر بدن و به این سبب روح نیز غلیظ و کثیف میشود و از حرکات فکریه عاجز می شود.
واما نسیان و فراموشی به واسطه استیلای رطوبت و برودت است بردماغ اما این حال و تولید آن را از خوردن لحوم وحش شمردن بعید است چه اکثر این گوشت ها حار است از این روی گفته اند شاید کثرت یبوست آن سبب كثرت يبوست مغز می گردد و از این قبول صوررا سریعاً نمی کند و سبب فراموشی می شود.
راقم حروف گوید تواند بود که به واسطه غلظت بعضی این گوشتها خصوصاً گوشت گاو که غلیظ و دیر هضم و بارد است امتلائی عظیم در معده حاصل وابخره غليظه متولد و به مغز متصاعد و مغز را از قبول صور به سرعت مانع ونسيان را باعث می شود چنانکه نوشته اند گوشت اقسام بقر وحشی یعنی گوزن غلیظ و مولد سوداء و گوشت گاو دوساله گرم و خشك وغليظ ودير هضم و مورث امراض سوداوی است و كذلك غير ذلك .
و علاوه بر این آنچه را که امام داند و علم و بصیرتش بر آن احاطه دارد دیگران چه دانند اگر یکی را دانند ده تای دیگر را ندانند و اگر ده خاصیت را شناخته باشند صد خاصیت دیگر برایشان مخفی است تمام خواص و فواید اشیاء و منافع و مضار آن در حضرتش هویدا میباشد .
و کلام آن حضرت و قبل دخولك ، تواند بود مقصود قبل از دخول به آب باشد و در پاره ای نسخ عند دخول الحمام نوشته اند و این اظهر است و آب فاتر آبی است که حرارتش نشسته و ساکن شده باشد و هوفاتر وفاتور .
دوا علم ان الحمام ركب على تركيب الجسد اربعة بيوت مثل اربعة طبايع الجسد البيت الاول بارد يابس والثاني بارد رطب والثالث حار رطب والرابع حار يابس ومنفعته عظيمة يؤدى الى الاعتدال وينقى الورك ويلين العصب والعروق ويقوى الاعضاء الكبار ويذيب الفضول ويذهب العفن فاذا اردت ان لا يظهر في بدنك بئرة ولا غيرها فابدأ عند دخول الحمام بدهن بدنك بدهن البنفسج و اذا اردت استعمال النورة و لا يصيبك فروح ولا شقاق ولا سوداء فاغتسل بالماء البارد قبل ان تتنور ومن اراد دخول الحمام للنورة فليجتنب الجماع قبل ذلك باثني عشرة ساعة و هو تمام يوم وليطرح في النورة شيئاً من الصبر و الاقاقيا والحفض ويجمع ذلك ويأخذ منه اليسير اذا كان مجتمعاً او متفرقاً .
ولا يلقى في النورة شيئاً من ذلك حتى ثماث النورة بالماء الحار الذي طبخ فيه بابونج و مرزنجوش اوورد بنفسج يابس او جميع ذلك اجزاء يسيرة مجموعة او متفرقة بقدر ما يشرب الماء رايحته وليكن الزرنيخ مثل سدس النورة و يدلك الجسد بعد الخروج منها بشيء يقلع رايحتها كورق الخوخ و نجير العصفر والحناء والورد والسنبل مفردة أو مجتمعة و من اراد ان يأمن احراق النورة فليقلل من تقليبها وليبادر اذا عمل في غسلها وأن يمسح بشيء من دهن الوردفان احرقت البدن والعياذ بالله يؤخذ عدس مقشر يسحق ناعماً ويداف في ماء ورد و خل ويطلى به الموضع الذي اثرت فيه النورة فانه يبرء باذن الله تعالى والذي يمنع من آثار الدورة في الجسد هو ان يدلك الموضع بخل العنب المفصل الثقيف ودهن الورد دلكا جيدا . . و دانسته باش که حمام مرکب و بنا شده است بر گونه ای ترکیب و بنای چسد آدمی و بنای آن بر چهار خانه است و طبیعت این چهار خانه مانند طبیعت چهار خلط بدن آدمی است. خانه اول که رخت کن گویند سرد و خشك و دوم که پاى شوى است سرد و تر وسوم که فضای اندرون حمام است گرم و تر و خانه چهارم که خانه و خزانه آب گرم است گرم و خشک است و منفعت گرما به عظیم و بسیار است و باعث آن می شود که مزاج را حالت اعتدالی پدید گردد و بدن را از چر کنی و کثافت پاک می سازد و پیها و رگها را نرم میگرداند و عضوهای بزرگ را مثل دستها و پاها را قوت می دهد و رطوبت ها و بلغم ها را میگدازد و عفونت و بوی ناخوش را می برد.
پس هر زمان که خواهی به واسطه رفتن به گرما به جوشش و مرضی دیگر در بدن ظاهر نگردد بدایت کن در هنگام دخول حمام به مالیدن روغن بنفشه بر بدن خود و هر وقت خواهی بدن را به نوره منورسازی و خواهی از استعمال نوره و کشیدن آن زخمها و شقاق و سیاهی در پوست اندامت حاصل نشود پس با آب سرد غسل نمای پیش از آنکه نوره بکشی و هر کس خواهد به گرما به اندر آید تا استعمال نوره نماید بایستی از مجامعت به دوازده ساعت قبل از تنویر اجتناب نماید كه يك روز تمام است یعنی روز معتدل .
و بایستی که اندکی صبر و اقاقیا و حفض در نوره بریز دیا مجموع این سه چیز را در هم آورده مجتمع ساخته اندکی از آن برداشته داخل نوره نماید خواه این سه چیز مجتمع خواه جدا جدا باشند و باید نریزد و در نوره داخل نکند چیزی از اجزای مذکوره را مگر از آن پس که تر و خیسانیده باشد نوره را به آب گرمی که در آن آب بابونه و مرزنگوش یعنی موش کوش که نوعی از ریحان میباشد با گل بنفشه خشك يا از تمام اینها اندکی در آن آب پخته شده باشد چندانکه آن رایحه و بوی آن را فرو کشد .
و ترکیب نوره باید از این قرار باشد که زرنیخ بقدر شش يك نوره باشد و پس از فراغت از تنویر باید چیزی بر بدن بمالد که بر طرف سازد بوی آن را مثل برگ درخت شفتالو و ثفل كل عصفر که گل کاویشه خوانند و مثل سعد و حنا وگل سرخ و سنبل یا یکی از اینها یا مجموع آنها و اگر کسی خواهد که ایمن و محفوظ ماند از اینکه نوره بدن او را بسوزاند بایستی نوره را کمتر بر بدن خود بگرداند تا در مسامات جلد فرو نرود یا نوره را حرکت دهد و بر هم زند.
و باید چون استعمال نوره نمایند در شستن آن پیشی جوید و بر بدن از روغن گل سرخ مالد. پس اگر نوره بسوزاند بدن را العیاذ بالله بگیرد عدس مقشر را و نرم بکوبد و بخیساند و حل نماید در گلاب و سر که و بمالد آن را بر آن جا که نوره اش بسوخته همانا باذن و مشیت الهی بهبودی میگیرد و چیزی که مانع از سوزانیدن نوره بدن را میشود این است که بر موضعی که نوره مالیده اند سر که انگور تند و روغن گل را خوب بمالند ...
مجلسی می فرماید مقصود از خانه اول گرما به رخت کن است که سرد و خشك است به واسطه تأثیر حرارت حمام در آن و قلت رطوبت آن و خانه دوم که سرد و تر میباشد بسبب بسیاری آب و قلت حرارت مجففه و بیت ثالث گرم و تر است به علت کثرت حرارت و رطوبت و تعادل و تقاوم گرمی و تری خانه چهارم گرما به گرم و خشك است بسبب غلبه حرارت بر رطوبت و شاید مراد به این جمله احداث این آثار است در بدن نه اینکه فی نفسها طبیعت آن چنین است.
و مقصود از هالى الاعتدال اعتدال مزاج انسان و مراد از اعضاء کبیره مانند سر و دست و پای و ران است و عفن به تحريك به معنی عفونت و به کسر فاء یعنی خلط عفن و این اشهر است و نیز عفن به تحريك به معنی شقاقی است که در بدن رسد و مراد به ورد مطلق گل سرخ است و کلمه بقدر ما يشرب الماء، يا بيان مقدار اجزاء و قلت آن با مقدار طبخ است مثل سدس النورة و در بعضی نسخ ثلث النورة و در برخی ولتكن النورة والزرنيخ مثل ثلثها و در پاره ای نسخ ولیکن زرنيخ النورة مثل ثلثها و أجير العصفر با ثاء مثلثه و جيم وياء حطي وراء مهمله سفل آن است و در بعضی نسخ به جای سنبل نیل و در پاره ای سک است که طیبی مخصوص است .
حکیم مؤمن گوید عصاره آمله میباشد و غیر اصلی او از مازو و عصاره غوره خرما که بلج نامند و نوعی از رامك وسرد و خشك وحابس في وطبع ومقوى ماسكه اعضاء و قاطع عرق و رایحه نوره و بدبوئی بدن و بدلش رامك است و اقسام متعدده از حیثیت تركيب دارد مثل سك المسك وسك الجلود و سك الماء وسك الاكراس و اقسامش مایل به گرمی و در افعال قریب به رامک است رامك از ادویه مركبه است و قرصی است که در پیشین روزگار از عصاره بلج می ساختند و در این زمان از مازو و دو شاب خرما ترتیب میدهند و شرحش مفصل است و هر قدر کهنه تر شود بویش خوش تر میشود و کلمه من تقليبها یعنی هنگام عمل آن چه به سبب کثرت تقليب حرارتش شدید میشود یا هنگام مالیدنش بر بدن زیرا که اختلاط آن با جلد سخت میشود و در مسام جلد نفوذ میکند و میسوزاند.
و شاید این معنی اظهر باشد اذا عمل ای طلی بها و حمل بر آن می شود که چون شعر را زایل کند یا ضمیر راجع به نوره باشد و بعضی گفته اند مراد این است که چون نوره را بسازند از نخست نوره را بشویند چنانکه نزد اطباء در عمل مرهم نوره مقرر است پس از آن زرنیخ داخل آن کنند و به این سبب حدت نوره اندك شود و در پاره ای نسخ عملت میباشد یعنی عمل نماید نوره در بردن موی و این اظهر است و من آثار النورة یعنی از آنچه پاره ای اوقات از نوره کشیدن حاصل می شود از سیاهی بدن و جراحت آن وغير ذلك .
و در پاره ای نسخ من تثبير النورة يعنى احداث بثور است در جسد و خل ثقیف بر وزن امیر و بروزن سکین سر که ای است که جداً ترش باشد حفض مکی و هندی میباشد یکی از این دو را به زبان یونانی لوفیون نامند و آن عصاره برگ و تخم نباتی است خارناک قریب به سه ذرع و پوستش به رنگ گاه و برگش مانند برگ شمشاد و ثمرش شبیه به فلفل و سیاه و املس و طعمش تلخ و بهترین آن بیرون زرد مایل به سیاهی درون مایل به سرخی چونش در آب اندازند کفش به رنگ خون میگردد و از آتش ملتهب نشود و با قبض و مرارت بود و خواص بسیار دارد و بدلش حضض هندی است که عصارة فينل هر جست و در جميع افعال از حضض عربي قوي تر است مگر در ردع و سیاه تر از نوع مکی است و استعمالش جایز نیست مرزنجوش معرب مرزنگوش است و غیر از اذن الفار یعنی گوش سوش است چه اصلا برگش مانند به گوش موش نیست و از جمله ریاحین خوشبوی و در خانه ها سبز می کنند و تخمش شبیه به تخم ریحان و شفاف است و بعضی اشتباه کرده اند که اذن الفار نامیده اند برگش طولانی و کم عرض و گلش سفید مایل به سرخی و مزاجش گرم و خشك و برای امراض عدیده نافع و خواص بسیار دارد. و اذن الفار که در کنار آنها و بیشه ها و سایه ها روید بستانی نامند برگش مایل به تدویر و شبیه به گوش موش و گیاهش بی ساق و بی گل و بر روی زمین پهن می شود و شاخه های آن سه پهلو است و چونش به دست بمالند بوی خیار ظاهر می کند و مزاجش سرد و تر و باقوه قابضه و با اندك قوة محلله و صحرائی آن سه قسم است و گفته اند تمام اقسام اذن الفارغیر از مرزنجوش است.
در لغات فارسیه نوشته اند مرز و مرزن بمعنی موش است و مرزن گوش یعنی موش گوش و معرب آن مرزنجوش است که نوعی از ریحان و در نهایت سبزی و خوشبوئی است و گلی کبود دارد و برگ آن چون شبیه به گوش موش است مرزنگوش خوانند و بعربي حبق الفتى وحبق الفيل و اذن الفار خوانند .
لكن تحقيق همان است که صاحب تحفه حکیم مؤمن نموده والله اعلم. ومرزه گوش نیز میخوانند چه مرزه هم به معنی موش است و به لغت یونانی مرده قوش بروزن پرده پوش گویند .
دو من اراد ان لا يشتكي مثانته فلا يحبس البول ولو على ظهر دابته و من اراد ان لا يؤذيه معدته فلا يشرب بعد طعامه ماء حتى يفرغ ومن فعل ذلك رطب بدنه و ضعفت معدته ولم يأخذ العروق قوة الطعام فانه يصير في المعدة فجاً اذا صب الماء على الطعام اولا فاولا ومن اراد ان لا يجد الحصاة وحصر البول فلا يحبس المنى عند نزول الشهوة ولا يطل المكث على النساء ومن اراد ان يأمن وجع السفل ولا يظهر به وجع البواسير فليأكل كل ليلة سبع تمرات براى بسمن البقر و يدهن بين النشييه بدهن زنبق خالص ومن اراد ان يزيد فليأ كل سبع مثاقيل زبيباً بالغداة على الريق ومن اراد ان يقل في نسيانه ويكون حافظاً فلياً كل كل يوم ثلث قطع زنجبيل مربي بالعسل و يصطبغ بالخردل مع طعامه في كل يوم ومن اراد ان يزيد في عقله يتناول كل يوم ثلث هليلجات بسكر ابلوج ومن اراد ان لا ينشق ظفره ولا يميل الى الصفرة ولا يفسد حول ظفره فلا يقلم اظفاره الايوم الخميس و من اراد ان لا يولمه اذنه فيجعل فيها عند النوم قطنة . .
هر کس خواهد مثانه او یعنی محل فراهم شدن بول درد نگیرد باید حبس نکند و نگاه ندارد کمیز خود را هر چند بر پشت هر کبی سوار باشد یعنی باید در همان وقت از مرکب فرود آید و پیش آب براند و تاهنگام فرود آمدن در نگ نکند هر چند به منزل نزديك شده باشد. و نیز تواند بود که معنی این باشد که اگر بر پشت دا به سوار باشد و امکان فرود آمدن نباشد همچنان حبس بول را روا نشمارد و به هر نحو که باشد خود را فارغ نماید .
و هر کس بخواهد دچار آزار معده خود نشود باید بعد از طعام آب نیا شامد تا گاهی که معده را از امتلاء و بخار طعام فراغتی رسد و هر کس بعد از طعام آب بنوشد بدنش پیر و معده اش سست و ضعیف میشود و عروق به قوت طعام نایل نمی شود زیرا که طعام در معده او خام می شود گاهی که پیاپی آب بر آن طعام بریزند .
و هر کس خواهد در مجرای بول اوسنگ مثانه پدیدار نگردد و بول او به دشواری و مشقت نیاید بایستی منی را در حال آمدن و انزال حبس نکند و در حال مقاربت بازنان و وقت مجامعت با ایشان بسیار طول ندهد یعنی محض ازدیاد مدت لذت آمیزش انزال منی را معطل نسازد.
م و هر کس خواهد که از آزار معقد ایمن بماند و باد بواسیر دروی ظاهر نشود باید در هر شبی هفت دانه خرمای برنی که قسمی ممتاز است از اقسام خرما با روغن گاو بخورد و میان هر رانش را با روغن زنبق خالص بمالد . و هر كس خواهد قوت حافظه اش بیفزاید هر صبحگاه هفت مثقال مویز را در حال ناشتا بخورد .
و هر کس خواهد فراموشی او کم شود و دارای قوت حافظه گردد باید در هر روز سه پاره زنجبیل پرورده در عسل را بخورد و خردل را همه روز در طعام خود داخل کند و هر کس خواهد گوهر عقل ارفزایش و تابش بگیرد بایستی هر روز سه دانه هلیله پرورده بافند خالص را بخورد .
و هر کس خواهد شقاق نگیرد و شکافته نشود وزردي نگيرد ناخن او و فاسد و تباه نگردد حوالي ناخن او بایستی جز در روز پنجشبه ناخن خود را نچیند. و هر کس خواهد از آزار در دگوش بر آساید بایستی در هنگام خوابیدن پنبه در گوش گذارد .
بنده حقیر گوید: اگر همه کس خواهد از اغلب آزارها آسوده ماند بهتر آن است که در هنگام بیداری نیز پنبه در گوش گذارد و خوب و بد نشنود .
مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید فج به کسر اول آن چیزی است که نضج قوة طعام را نکرده است یعنی آن چیزی که میگردد سبب قوت اعضاء از طعام زیرا که غذائی که نضج نیافته باشد عروق جذبش را نمی نماید و اگر جذب هم بکند غذاء از بهر اعضاء و جزء آن نمی شود بلکه موجب فساد است .
جوهری میگوید فج به کسر فاء خربزه شامی است یعنی هندوانه و هر چیزی از بطیخ و فواکهی که نضج نگرفته باشد فج است.
و مقصود از حصاة سنگ مثانه است. ولا يطل المكث، يعنى اختياراً مجامعت را بسبب تمکث و حبس منی به طول نرساند و وجع سفل یعنی اسافل بدن خصوصاً مقعد. برنی خرمائی معروف است اصلش بر نيك است یعنی خوب و تازه و مراد از ریاح بواسیر علل آن و انواع آن یا ریاح و بادهایی است که از بواسیر حادث میشود . و يصطبغ يعنى يجعله صبغاً واداما .
و ابلوج السكر معرب است و شاید مراد در اینجا همان چیزی است که در فارسی نبات خوانند. و در پاره ای نسخ نوشته اند « و من اراد ان يزيد في عقله فلا يخرج كل يوم بالغداة حتى يلوك ثلث اهليلجات سود مع سكر طبر زد، هر کس خواهد که در عقل او افزوده شود هیچ روزی صبحگاه بیرون نیاید تا گاهی که سه دانه هلیله سیاه با شکر نبات بخاید .
د و من اراد ردع الزكام في مدة ايام الشتاء فليأ كل كل يوم ثلث لقم من الشهد و اعلم يا امير المؤمنين ان العسل دلايل يعرف بها نفعه من ضره وذلك ان منه شيئاً اذا ادركه الشم عطش و منه شيء يسكر و له عند الذوق حراقة شديدة فهذه الانواع من العسل قاتلة ولا يؤخر ثم النرجس فانه يمنع الزكام في مدة ايام الشتاء و كذلك الحبة السوداء و اذا خاف الانسان الزكام في زمان الصيف فلياً كل كل يوم خيارة وليحذر الجلوس في الشمس و من خشى الشقيقة و الشوصة فلا يؤخر اكل السمك الطرى صيفاً وشتاء
و من اراد ان يكون صالحاً خفيف الجسم و اللحم فليقال من عشائه بالليل و من اراد ان لا يشتكى سرته فيدهنها متى دهن رأسه و من اراد ان لا تنشق شفتاه و لا يخرج فيها باسور فليد من حاجبه من دهن رأسه و من اراد ان لا تسقط اذناه و لهاته فلا يأ كل حلواً حتى يتغرغر بعده بخل و من اراد ان لا يصيبه البرقان فلا يدخل بيتاً في الصيف اول ما يفتح بابه ولا يخرج منه أول ما يفتح بابه في الشتاء غدوة»
و آن کس که خواهد مرض زکام را در مدت زمستان از خود بگرداند بایستی همه روزه سه لقمه عسل لطیف و شهد شریف بخورد ای امیر المؤمنین دانسته باش که عسل را دلایل و علامتها است که شناخته میشود به آن علامات نافع آن از ضار آن از جمله علامات یکی این است که از جمله اقسام عسل آن عسلی است که بوئیدنش عطسه می آورد. و بعضی دیگر مستی میآورد و این قسم که مست می گرداند چون بچشند تندی و نیزی سخت دارد و این انواع عسل کشنده است و بوئیدن نرگس را به تأخیر میفکن چه استشمام آن مانع بروز و حصول از کام است در مدت ایام زمستان و هم چنین خوردن سیاه دانه مانع زکام است و هر گاه کسی در ایام تابستان از زکام خوف ناک باشد بایستی هر روزي يك خيار با درنگ را
بخورد و از نشستن در آفتاب دوری نماید .
ب و هر کس از مرض درد شقیقه و شوصه که قسمی از ذات الجنب است متوهم گردد باید از خوردن ماهی تازه خواه در فصل زمستان خواه در تابستان تأخیر نجوید و هر کس خواهد که سالم و به سلامت و جسمش سبك و گوشتش سبك باشد و ثقیل و سنگین نباشد باید شب هنگام کمتر غذا بخورد.
و آنکس که خواهد به در دناف مبتلا نگردد باید هر وقت سرش را روغن مالی نماید نافش را روغن بمالد .
و هر کس خواهد دولب او شکافته نشود و به شقاق دچار نشود و باسور که نوعی از بیماری و مرض مقصد و بینی است و جمعش بواسیر است از وی بیرون نیاید و بعضی نوشته اند گاهی در لبها نیز بهم میرسد بایستی هر وقت روغن بر سرش میمالد ابروان را نیز روغن مالی کند .
ب و هر کس خواهد گوش او سنگین نگردد و قوه سامعه او را نقلی نیفتد و زبان کوچکش از کار نیفتد بایستی در فصل تابستان در آغاز گشودن در خانه به خانه اندر نشود و در زمستان اول دفعه که در خانه را باز کنند صبحگاه بدون فاصله بیرون نشود . .
شاید حکمت این کلام حکمت نظام این است که اگر کسی در فصل تابستان به اطاقی در آغاز گشودن در داخل شود و تأمل و فاصله در کار نباشد اختلاف هوای بیرون و درون موجب مرض گردد و چون در زمستان به محض در بر گشودن از خوابگاه و منزلگاه گرم بلا فاصله بیرون آید با سردی هوای بیرون که هنوز بدن را عادت نیست بدون فاصله بیرون آمدن موجب اختلاف هوا و ابتلای به مرض شود .
در تحفه حکیم مذکور است عسل که به زبان فارسی انگبین خوانند بهترین اوصاف مایل به سرخی و با قوام و با اندك حدت و بی موم و خوش طعم باشد و بعد از این قسم عسل سفید است و زبون ترین اقسامش سبز و سياه و خشك و تلخ و كهنه می باشد که افزون از دو سال مانده باشد و در نهایت حدت است و مورث جنون و محرق اخلاط و مهلك است .
شیخ الرئیس در کتاب قانون در آنجا که از انواع عسل و خواص آن شرح میدهد می فرماید از اقسام عسل جنسی است حریف شمی بعد از آن میگوید عل حریف آن عسلی است که بوئیدنش عطش میآورد و خوردنش مورث آن است كه بغته عقل از سر میرود .
صاحب قاموس میگوید شقیقه بر وزن سفینه مرضی است كه يك نيمه سر وروی را میگیرد و شوصه مرضی است و دردی است در شکم یا بادی است که در اضلاع می افتد یعنی بادی است که حبس میشود و باز میایستد در استخوان های پهلوها با آماسی است که در پرده های استخوانها از درون و جستن رگها است و شوصه نیز همان است و معانی عدیده دیگر نیز دارد و در قانون و غیره تفسیر کرده اند شوصه را به ذات الجنب و در پاره ای نسخ نوشته اند « و من خشي الشقيقة والشوصة فلا ينام حتى يأكل السمك الى آخرها و ان لا يسقط اذناه ولهاته ....
در قاموس میگوید لهات آن گوشتی است که مشرف بر حلق است انتهی و این همان است که ملاذه مینامند و مراد از سقوط آن استرخای آن است چنانکه در زبان عوام است سقش افتاد یا سقش را بر گرفت یا کامش را برداشت و بعضی گفته اند مراد به اذنین همان لوذتان شبیه به لوذ است در طرف حلق که جماعت اطباء اصول اذنین خوانند به واسطه قرب باهم .
د ومن اراد ان لا يصيبه ريح في بدنه فليأ كل الثوم كل سبعة ايام مرة ومن اراد ان لا تفسد اسنانه فلايأ كل حلواً الا بعد كسرة خبز ومن اراد ان يستمرى طعامه فليستك بعد الا كل على شقه الايمن ثم ينقلب بعد ذلك علي شقه الايسر حتى ينام ومن اراد ان يذهب البلغم من بدنه و ينقصه فيأكل كل يوم بكرة شيئاً من الجوارش الحريف ويكثر دخول الحمام ومضاجعة النساء و الجلوس في الشمس و يجتنب كل بارد من الاغذية فانه يذهب البلغم و يحرقه .
و من ارادان يطفىء لهب الصفراء فليأ كل كل يوم شيئاً رطباً بارداً أو يروح بدنه و يقل الحركة و يكثر النظر الى من يحب ومن اراد ان يحرق السوداء فعليه بكثرة القى وقصد العروق و مداومة النورة ومن اراد ان يذهب بالريح الباردة فعليه بالحقنة والادهان اللينة على الجسد و عليه بالتكميد بالماء الحار في الابزن و من اراد ان يذهب عنه البلغم فليتناول بكرة كل يوم من الاطريفل الصغير مثقالا واحدة . .
و هر کس خواهد بادی در بدنش بهم نرسد باید در هفت روز يك دفعه سير بخورد. و هر کس خواهد دندانهای او فاسد نگردد باید شیرینی نخورد مگر بعد از آنکه پاره ای نان خورده باشد .
و هر کس خواهد که هضم و گوارا گردد غذای او باید بعد از خوردن طعام بر پهلوی راست تکیه نماید و از آن پس بر پهلوی چپ بگردد و تکیه نماید گاهی که می خوابد .
ما و هر كس خواهد بلغم فزونی از بدنش بیرون رود باید همه روزه در آغاز روز مقداری از جوارشهای معجون مانند فلافل بخورد و به گرما به بسیار شود و با زنان بسیار مباشرت نماید و در آفتاب بسیار بنشیند و از غذاها و شربت های سرد اجتناب نماید و این جمله که مذکور شد بلغم را بر طرف میسازد و آنرا می سوزاند.
م و هر کس خواهد لهیب و آتش صفراء را فرو نشاند و از طغیانش به نقصان آورد و صفراء فاسد را کم کند باید چیزهای سرد و تر بخورد و بدنش را به باد بیزن خنك بگرداند و حرکت را اندک نماید و به سوی محبوبش فراوان نظر کند .
م و هر کس خواهد خلط سودا را بسوزاند و کم گرداند بایستی بسیارقی کند و رگها را قصد نماید و به تنویر مداومت جوید و هر کس خواهد باد سرد از تن بیرون کند بایستی به حقنه و اماله پردازد و روغنهای گرم بر بدن بمالد و بر چنین کس لازم است که کماد کند در ایزن وا بزن حوضی را نامند که در آن آب گرم میکنند یا دواها در آن آب می جوشانند و مریض در میان آن حوض مینشیند یعنی باید در میان حوضی که آبش را گرم کرده اند بنشیند .
و هر کس که خواهد بر طرف گرداند بلغم را باید بخورد در اول روز يك مثقال اطریفل كوچك را كه هر هفت مثقال طبی پنج مثقال صیرفی متعارف است.
معلوم باد کماد در لغت چنانکه سابقاً نیز اشارت یافت خرفه گرمی است که بر موضع درد میبندند و امام در این مقام کماد را بر آب گرم که مجاور عضو باشد استعمال فرموده است. ابزن ظرفی بزرگ باشد که در آن آبی گرم و ادویه مخصوصه باشد که مریض در آن بنشیند . و تکمید عضو به معنی تسکین آن است
واعلم يا امير المؤمنين ان المسافر ينبغى له ان يتحرز بالحر اذا سافر وهو ممتلى من الطعام و لا خالي الجوف وليكن على حد الاعتدال وليتناول من الاغذية الباردة مثل القريض والطعام والهلام والخل والزيت وماء الحصرم و نحو ذلك من الاطعمة الباردة.
واعلم يا امير المؤمنين ان يسيراً من حر الشديد ضار بالابدان المنهوكة اذا كانت خالية عن الطعام وهو نافع في الابدان الحضبة فاما صلاح المسافر و رفع الأذى عنه فهو أن لا يشرب من ماء كل منزل يرده الا بعد ان يمزجه بماء المنزل الذي قبله شراب واحد غير مختلف يشوبه بالمياه على الاهواء على اختلافها والواجب ان يتزود المسافر من تربة بلده و طينته التي ربي عليها و كل ماورد الى منزل طرح فى اناء الذى يشرب منه الماء شيئاً من الطين الذي تزوده من بلده ويشوب الماء والطين في الانية بالتحريك ويؤخر قبل شربه حتى يصفو صفاء جيداً و خير الماء شرباً لمن هو مقيم او مسافر ما كان ينبوعه من الجهة الشرقية من الخفيف الابيض و افضل المياه ما كان مخرجها من مشرق الشمس الصيفي .
واصحها وأفضلها ما كان بهذا الوصف الذي نبع منه وكان مجراه في جبال الطين وذلك انها تكون فى الشتاء باردة و في الصيف ملينة للبطن نافعة لاصحاب الحرارات واما الماء المالح والمياه الثقيلة فانها ييبس البطن ومياه الثلوج والجليد ردية الساير الاجساد وكثيرة الضرر جداً واما مياه السحب فانها خفيفة عذبة صافية نافعة للاجسام اذا لم يطل خزنها وحبسها في الأرض واما مياه الجب فانها عذبة صافية نافعة ان دام جريها ولم يدم حبسها في الارض و اما البطايح والسباخ فانها حارة غليظة في الصيف لركودها و دوام طلوع الشمس عليها وقد يتولد من دوام شربها المرة الصفراوية و تعظم به اطلحتهم » .
های امیر المؤمنین دانسته باش که شایسته حال مسافر این است که اجتناب و دوری نماید از سفر کردن در گرما در حالتیکه معده اش پروممتلی یا تهی و خالی باشد یعنی از طعام بسیار در حال امتلاء باشد یا از نخوردن طعام درونش خالی باشد بلکه باید به حد اعتدال باشد نه بسیار سیر و نه بسیار گرسنه باشد و باید غذاهای سرد مانند آش قریض و آش هلام و مثل سر که و زیتون و آبغوره و امثال اینها از طعام های سرد بخورد و دانسته باش که سیر کردن و حرکت نمودن و سواری در گرمای سخت برای بدنهای لاغر و نزار در حال خلو معده از طعام ضرر می رساند و بدنهای چاق و فربی را منفعت می بخشد . .
ف واما طريقة سلامت و صحت آبها برای مسافر و دفع اذیت و آزار آن این است که شخص مسافر از آب هر منزلی که در آنجا وارد می شود بخورد در حالتی که آن آبرا با آب منزل سابق ممزوج کرده باشد یعنی آب هر منزلی را که وارد میشود در نوبت حرکت به منزل دیگر با خود داشته باشد تا با آب آن منزل ممزوج نماید و به واسطه اختلاف آب منزل سابق با آب منزل لاحق فسادی در مزاج راه نکند و با هوا و آب منزل دیگر آشنا گردد يا به يك نمونه خاك مخلوط سازد آب را هر چند آن آبها و منزلها مختلف باشند و آن خاک بلد خودش وطینش را که با خود آورده و به آن پرورش یافته در منزلی که وارد شد در آن ظرفی که از آن می آشامد بیفکند تا دردهای خاک در بن ظرف افتد و چون آب صاف شد بنوشد و از آن آب که با خاک شهر خودش ممزوج و صافی گشته چندان صبوری نماید و نیا شامد تا صاف گردیده آنوقت بخورد .
و بهترین آبها برای آشامیدن خواه برای کسی که مسافر نباشد و در يك جای مقیم باشد و خواه برای کسی که سفر نماید آن آبی است که سر چشمه اش از طرف مشرق وسبك وسفید و روشن بوده باشد و فاضل ترین و نیکو ترین آبها آن آبی است که سرچشمه اش از طرف مشرق و طلوع آفتاب باشد در فصل تابستان و كم ضررترین آبها و صحیح ترین آن آبی است که با این اوصاف مذکوره سر چشمه آن از کوههای طین و خاک باشد زیرا که این قسم آبی که در زمستان برودت یافته باشد و در تابستان ملین شکم باشد اشخاص حار المزاج را سودمند است .
و اما آبهای شور و آبهای سنگین اینگونه آب ها شکم را خشك و بسته میگردانند و آبهای برف و یخ زبون و زیان رساننده به جمیع ابدان هستند و ضرر این دو آب البته بسیار است. و اما آبهایی که از ابر فرود می آید سبک و گوارا و صاف برای ابدان نافع است در حالتی که بسیار در زمین محبوس و مخزون نگردد.
و اما آبهای چاه نیز گوارا و صاف و سودمند است اگر همیشه جاری گردد و در زمین حبس دائم نگیرد. و اما آب بطايح که جمع بطيحه است و بطيحه موضعی را گویند که آبها در آن جمع میشوند مثل کولاب و هم چنین آبی که از زمین شوره زار میجوشد و می ایستد این هر دو آب بر حسب طبیعت گرم و غلیظ و بسته اند در فصل تابستان چه این دو آب در يك موضع ایستاده اند و همیشه شعاع آفتاب بر هر دو می تابد و گاه باشد که از بسیار آشامیدن و مداومت بر آن دو آب جماعت شار بین را صفراء فاسد در بدن پدید آید و سپرز ایشان را بزرگ می گرداند.
مجلسی اعلی الله مقامه میفرماید قریض نوعی از نان خورش است و در بعضی نسخ غریض باغين و ضاد معجمتین است که گوشت تازه باشد و لفظ خصب در این حدیث برای سمن و فربهی استعاره شده است و او بشراب واحد يعني يأخذ جيداً من اول المنازل يا در عرض منازل و از آن پس در هر منزلی با آب آنجا ممزوج سازند و در بعضی نسخ او بتراب نوشته اند یعنی با تراب عذبی که با خود بر گرفته و در هر منزلی با آب آنجا مخلوط و ممزوج کرده باشد
محمد بن زكريا وغير از وی از سایر اطباء گفته اند باید آب منزل سابق را با آب منزل لاحق مضموم ساخته و اندکی سر که در آن چکانید و هم چنین گفته اند خاک بلد و وطنش را در آب در هنگام نزول به منزل مخلوط نموده صبر نمایند تا آب صاف شود .
شیخ الرئیس در قانون میگوید آبها مختلف هستند لكن نه در جوهر مائية اما به حسب آنچه با آن مخالطت میجوید و بر حسب کیفیاتی که بر آن غلبه می نماید مختلف میگردند و افضل مياه آبهای عیونی است که در زمین گرمسیری بجوشد که چیزی از احوال و کیفیات غریبه بر آن غلبه نکرده باشد یازمین سنگلاخ باشد و البته این گونه زمین شایسته تر است که از عفونت محفوظ باشد لیکن زمینی که از طینت حرة باشد از زمين حجرية بهتر است و نه هر چشمه حرة بلکه آن چشمه که با این حالت جاریه نیز باشد و نه هر جاریه بلکه جاریه ای که برای تابش آفتاب روزیدن باد ظاهر باشد
و اما آب راکد و ایستاده بسیار باشد که به واسطه مكشوف بودن ردائت و ناخوشی پیدا می کند که آب قائر مستور کسب نمی نماید و آبهائی که بر گل بگذرد بهتر است از آن که بر سنگ جاری شود چه طین آب را تنقیه و پاک و صاف می نماید وممتزجات غریبه را از آب میکشاند و گوارا و لطیف اش میساز دو سنگ این کار را نمی کند لکن واجب است که میلطین گرم باشد و حممه و سخبه و غیر از این نباشد و اما آبهای چاه و قنوات نسبت به آب چشمه ها نا خوب است و آبهای یخ و برف غلیظ و آبهای ایستاده خصوصاً روی باز ردی و ثقیل هستند در زمستان به واسطه برف سرد میشوند و در تابستان بسبب تابش آفتاب و عفونت تولید بلغم مینمایند و مرض طحال و امراض مختلفه حاصل مینمایند و اشتهای کاذب میآورند و شکم را حبس میسازند وقی نمودن را دشوار می گردانند .
ازین روی بسیار میشود که به واسطه احتباس مائية که در ایشان موجود میگردد به مرض استسقاء مبتلا میشوند و بسیار افتد که به زلق الامعاء وذات الريه و طحال دچار میشوند و پاهای ایشان لاغر و کبدهای ایشان بزرگ میشود و به واسطه طحال نمیتوانند غذائی که طبیعت محتاج به آن است به همان اندازه بخورند و مرض جنون و بواسیر و دوالی و ذات الریه و اورام رخوه ای در فصل زمستان ظاهر میشود و بر زنان ایشان عسرت حمل و ولادت بدید می شود و همچنین دیگر مفاسد و امراض عديده
د وقد وصفت لك يا امير المؤمنين فيما تقدم من كتابي هذا ما فيه كفاية لمن اخذ به و انما اذكر امر الجماع فلا تدخل النساء من أول الليل صيفاً ولاشتائاً وذلك لان المعدة والعروق تكون ممثلية وهو غير محمود و يتولد منه القولنج والفالج واللقوة و النقرس والحصاة والتقطير والفتق وضعف البصر و رفته فاذا اردت ذلك فليكن في آخر الليل فانه اصلح للبدن و ارجى للولد و از كي للعقل في الولد الذي يقضى الله بينهما ولا تجامع امرأة حتى تلاعبها وتكثر ملاعبتها وتغمز ثدييها فانك اذا فعلت ذلك غلبت شهوتها و اجتمع مائها لان مائها يخرج من ثدييها والشهوة تظهر من وجهها و عينيها و اشتهت منك مثل الذى تشتهيه منها و لا تجامع النساء الا وهى طاهرة فاذا فعلت ذلك فلا تقم قائماً ولا تجلس جالساً ولكن تميل على يمينك ثم انهض للبول اذا فرغت من ساعتك شيئاً فانك تأمن الحصاة باذن الله تعالى ثم اغتسل واشرب من ساعتك شيئاً من الموميائي بشراب العسل او بعسل منزوع الرغوة فانه يرد من الماء مثل الذي خرج منك .
و اعلم يا امير المؤمنين ان جماعهن والقمر في برج الحمل او الدلومن البروج افضل وخير من ذلك ان يكون في برج الثور ولكونه شرف القمر ) . ای امیر المؤمنین ازین پیش در این کتاب توصیف و روشن نمودم برای تو آنچه را که برای کسی که عمل نماید به آن در حفظ صحت ودفع امراض کافی است و اينك بيان مینمایم برای تو طریق مجامعت کردن و آمیزش با زنان را و طریق آن این است که بازنان در اول شب نزدیکی مجوی خواه در فصل زمستان یا تابستان چه معده و رگها در اول شب به واسطه خوردن اغذیه واشر به پر است و با چنیی حالی نزدیکی با زنان پسندیده و نیکو نیست و ازین عمل مرض قولنج و فالج و لقوه و نقرس و سنگ مثانه و کرده به هم می رسد و بی اختیار و اراده بول می چکد و باد فتق در خصیتین حاصل میشود و روشنی چشم ضعیف میگردد و روح آن تنک و رقیق میآید .
پس هر گاه آهنگ نزدیکی و مقاربت زنان کنی باید این کار در پایان شب روی نماید چه جماع در این وقت باعث صلاح و سلامتی بدن و امید واری به وجود فرزند بیشتر است و باعث فزونی عقل فرزندی که قضای الهی بوجود او علاقه گرفته باشد از ایشان میشود و مجامعت مکن با زنی مگر اینکه از نخست با او ملاعبت و دست بازی بسیار کنی و هر دو پستانش به فشردن و مالش در سپاری که چون با وی به لعب و دست بازی بسیار بپردازی منی و شهوتش بسیار و خواهش او به جماع فزایش گیرد و آب منی او فراهم میگردد چه آب منی ایشان از دو پستان ایشان بیرون میاید و اثر خواهش و شهوت زنان از دیدار و چشم ایشان نمودار میگردد.
و همچنین این ملاعبه و فشار پستانها باعث این بود که آن زن خواستار میشود از تو مانند همان را که تو از وی خواهانی یعنی مجامعت را و مجامعت مکن با زن مگر وقتی که پاک و طاهر از خون حیض و نفاس باشد و چون از مجامعت فراغت یافتی بر پای میای و بر جای منشین اما لحظه ای بر پهلوی راست تکیه تکیه کن آنگاه برای بول راندن در همان ساعت برخیز چه از سنگ مثانه و گرده به اذن خدای تعالی ایمن میگردی و از آن پس در همان ساعت غسل کن و در همان وقت از مومیائی با شربت عسل یعنی عسلیکه آب داخل آن نموده باشی و جوشانیده باشی یا با علیکه کفش را گرفته باشند بیاشام زیرا که خوردن مومیائی با شربت عسل یا با عسل کف گرفته موجب آن میشود که به همان قدر آب منی که به سبب مجامعت از تو بیرون آمده برای تو بهم برسد .
ای امیر المؤمنین دانسته باش که مجامعت بازنان در آن هنگام که ماه در برج حمل یا برج دلو باشد بهتر است از دیگر برجها و بهتر و نیکوتر از این آنوقتی است که ماه در برج ثور باشد زیرا که برج اور شرف قمر است .
ومن عمل فيما وصفت في كتابي هذا ودبر جسده امن باذن الله تعالى من كل داء وصح جسمه بحول الله وقوته فان الله تعالى يعطى العافية لمن يشاء و يمنحها اياه و الحمد لله اولا و آخر أو ظاهر أو باطماً ، و هر کس به این دستور العمل و بیانی که در این کتاب یعنی رساله ذهبیه نمودم کار کند ایمن می شود باذن خدای تعالی و اراده او از جمله مرضها و بدنش صحت یابد بقدرت و قوت خداى تعالي همانا خداوند تعالی عافیت میدهد آنکس را که میخواهد و می بخشد عافیت را به او و ستایش مخصوص به خداوند عالمیان است در همه حال و همه وقت و صلوات وسلام خدا بر بهترین خلق او محمد و اهل بیت معصومین صلى الله علیه و آله باد .
علامه مجلسی اعلی الله مقامه گوید و التقطير يعنى تقطير البول بدون اراده چه آب زن از دو پستانش بیرون می آید. بعضی گفته یعنی عمده آب زن چه مشهور در میان اطباء بر این است که منی از تمام جسد بیرون می آید و در سبب غسل کردن نیز همین را مذکور نموده اند و فشردن پستانهای آن برای این است که شديد المشاركة با رحم میباشد گفته اند چون هیئت و حالت چشم زن به سرخی مایل گردد به سبب قوت لذت در این حال روح به سوی ظاهر حرکت میکند و خون با روح مصاحبت می نماید و این حالت و ظهور این کیفیت در چشم نمودار می شود چه چشم را صفائی در لون است و گاهی شکل چشم دیگر گون و سیاهی آن به جانب بالا منقلب
می شود چه با آلات تناسل خصوصاً رحم شديد المشاركة می باشد و نفس زن به تواتر می افتد و همی خواهد مرد را به خود بچسباند و مرد بدو در سپوزد و انزال شود و منی دروی بریزد تا آب منی مرد و زن با هم تعاضد گیرند . و در بعضی نسخ مسطور است و لا تجامعها الأوهى طاهرة فاذا فعلت ذلك كان اروح لبدنك واصح لك اذا اتقن الماء ان عند التمازج نتاج الولد باذن الله تعالی عزوجل بازن آمیزش مگیر مگر وقتی که از خون حیض و نفاس پاک باشد و چون در حال پاکی بیامیختی برای آسایش بدنت بهتر و چون هر دو آب مرد و زن هنگام نمازج متفق شدند برای پدید آمدن فرزند باذن خداوند عزوجل از بهر تو صحیحتر است و الی قوله م مثل الذي خرج منك ولا تكثر اتيانهن تباعاً فان المرأة تحمل من القليل و تقذف الكثير ، و آمیزش و مجامت با زوجه را بسیار دنبال مکن چه زن از مباشرت اندك حمل میگیرد و چون بسیار با وی مقاربت نمایند سقط میکند .
و در پاره ای نسخ از کلمه واعلم تاشرف القمر مذكور نیست و این اظهر است و شرف القمر فى الدرجة الثالثة من الدلو مرقوم است .
ص444