53 داستان از کرامات امام رضا علیه‌لسلام  ( صص 53-52 ) شماره‌ی 3499

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مناظره با سليمان مروزی (از متکلمان خراسان)

خلاصه

مأمون گفت: این شخص سلیمان متکلم خراسان است. عمران در جواب گفت سلیمان خیال میکند که در خراسان نظیر ندارد با اینکه مخالف بداء است.مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی کنی؟عمران پاسخ داد بسته به میل اوست.در این هنگام حضرت رضاعلیه السلام وارد شد.فرمود درباره چه صحبت میکردید عمران جریان را به عرض رسانید. سپس مأمون از حضرت رضا پرسید شما درباره «بداء» (۱- بداء از اعتقادات ماست که خداوند هر چه را اراده فرماید می تواند تغییر و تبدیل دهد.چه می فرمائید؟حضرت رضا علیه السلام در مورد بداء و اراده و سایر مسائل توحیدی به گونه ای دلیل آورد که سلیمان نتواسنت سخن بگوید.وقتی از جواب عاجز شد گفت این شخص دانشمندترین بنی هاشم است و مجلس خاتمه یافت و همه متفرق شدند.

متن

مناظره ای دیگر

حسن بن محمد نوفلی گفت سلیمان مروزی - که از دانشمندان بی نظیر - پسر در خراسان بود. پیش مأمون آمد خلیفه مقدم او را گرامی داشت و گفت . عمويم، على بن موسى الرضاء از حجاز آمده و علاقه ای به مناظره دارد. چنانچه مایل باشی در روز ترویه روز هشتم ذی حجه بیا و با او مناظره کن. 

سلیمان گفت یا امیرالمؤمنین میترسم بیایم و در حضور شما و بنی هاشم از او سؤالی کنم و نتواند بدان پاسخ دهد. در این صورت دنبال گیری بحث صلاحیت ندارد. مأمون گفت: من چون میدانستم قدرت مناظره داری، به دنبال تو فرستادم. و اتفاقاً نظر من هم همین است که در مناظره او را - اگر به مسأله ای هم باشد - مغلوب کنی.

سلیمان گفت: در این صورت هیچ اشکالی ندارد.

مجلسی تشکیل بده به شرط اینکه پس از مغلوب شدن ایشان از من ایراد نگیری و سرزنشم نکنی مأمون به دنبال حضرت رضا فرستاد و پیغام داد؛ مردی از اهل مرو - که در خراسان منحصر به فرد است - آمده چنانچه ناراحت نمی شوید بدینجا تشریف بیاورید.

حضرت رضا وضو گرفت و به من و عمران صابی فرمود: شما جلو بروید. من می آیم. ما رفتیم یاسر و خالد دست مرا گرفته پیش مأمون بردند.

پرسید: برادرم ابوالحسن کو - خدا او را حفظ کند ؟

گفتیم لباس می پوشد و به ما دستور داد شما بروید؛ من هم می آیم.

اکنون عمران صابی هم که به دست شما ایمان آورد - اینجاست؛ اگر اجازه فرمایی، وارد شود؛ مأمون اجازه ورود بدو داد و مقدمش را گرامی داشت و گفت: بالأخره جزء بنی هاشم شدی عمران جواب داد خدا را شکر که مرا به وسیله شما بدین شرف مشرف گردانید.

مأمون گفت: این شخص سلیمان متکلم خراسان است. عمران در جواب گفت سلیمان خیال میکند که در خراسان نظیر ندارد با اینکه مخالف بداء است.

مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی کنی؟

عمران پاسخ داد بسته به میل اوست.

در این هنگام حضرت رضا وارد شد.

فرمود درباره چه صحبت میکردید عمران جریان را به عرض رسانید. 

سپس مأمون از حضرت رضا پرسید شما درباره «بداء» (۱- بداء از اعتقادات ماست که خداوند هر چه را اراده فرماید می تواند تغییر و تبدیل دهد. آيه يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده أم الكتاب) شاهد همین معنی است.) چه می فرمائید؟

حضرت رضا در مورد بداء و اراده و سایر مسائل توحیدی به گونه ای دلیل آورد که سلیمان نتواسنت سخن بگوید. 

وقتی از جواب عاجز شد گفت این شخص دانشمندترین بنی هاشم است و مجلس خاتمه یافت و همه متفرق شدند.

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی