بیان نسخه کتاب حباء و شرط از جانب حضرت امام رضا به عمال ولایات در شأن فضل و برادرش
در عیون اخبار وبحار الانوار مسطور است که این نسخه ای است در باب امر حباء و شرط از طرف حضرت امام رضا به سوی عمال ولایات در شأن و تكليف فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل .
ابن بابويه عليه الرحمه در عیون اخبار می فرماید در بعضی کتب نسخه این کتاب را یافته ام و از احدی روایت نکرده ام وصورت آن این است :
د اما بعد فالحمد لله البديع القادر القاهر الرقيب على عباده المقيت على خلقه الذي خضع كل شيء لملكه وذل لعزته واستسلم لقدرته و تواضع لسلطانه وعظمته واحاط بكل شيء علمه واحصى عدده فلا يؤده ولا يعزب عنه الصغير الذي لا يدركه أبصار الناظرين ولا تحيط به صفة الواصفين له الخلق والامر والملأ الأعلى في السموات والارض و هو العزيز الحكيم والحمد لله الذي شرع الاسلام ديناً ففضله وعظمه وشرفه وكرمه وجعله الدين القيم الذى لا يقبل غيره والصراط المستقيم الذي لا يضل من لزمه ولا يهتدى من صدف عنه وجعل فيه النور والبرهان والشفاء والبيان و بعث به من اصطفا من ملكته الى من اجتبى من رسله في الامم الخالية والقرون الماضية حتى انتهت رسالته الى محمد والفختم به النبيين وقفی به علي آثار المرسلين وبعثه رحمة للعالمين وبشير اللمؤمنين المصدقين ونذيراً للكافرين المكذبين لتكون له الحجة البالغة وليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حى عن بينة وان الله السميع عليم.
والحمد لله الذي اورث اهل بيته مواريث الانبياء النبوة واستودعهم العلم والحكمة وجعلهم معدن الامامة والخلافة واوجب ولايتهم و شرف منزلتهم فامر رسوله بمسئلة امته بمودتهم اذ يقول قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي وما وصفهم به من اذهاب الرجس عنهم وتطهيرهم اياهم في قوله انما يريد الله عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا » .
سپاس بی قیاس خداوند قادر را سزا است که نگاهبان بندگان و تمام مخلوقات در پیشگاه عظمت و کبریای او خاضع و به سلطنت او مطيع ومنقاد وعلم او بر همه چیز محیط و بر همه چیز واقف است نه هیچ چشمی او را تواند دید و نه هیچ زبانی توصیف او را تواند کرد در زمین و آسمان هر چه هست آفریده او است .
وصفت خلقت وامر و مثل اعلى مخصوص به ذات كامل الصفات او است شریعت اسلام را بر همه ادیان فزونی و برتری داد و جز دین اسلام هیچ دینی مقبول نیست و نور و برهان و شفاء و بیان در این دین آورد و هر فرشته برگزیده را با این دین به رسولان و فرستادگان خود درامم خالية و قرون ماضية مبعوث گردانید تا نوبت رسالت به محمد الله پایان گرفت و خاتم انبياء كرديد و حجة بالغة پروردگار شد و سپاس خداوندی را که مواریث نبوت را در اهل بيت او نهاد و علم و حکمت را در ایشان به ودیعت سپرد و ایشان را معدن امامت و خلافت و دوستی و ولایت ایشان را بر تمامت جهانیان فرض و واجب گردانید و منزلت ایشان را بلند و ارجمند فرمود و به تبلیغ پیغمبر او مودت ایشان را بر امت واجب ساخت و ایشان را از پلیدی شرك ونفاق و كفر و شقاق وفسق وفجور و خطا و لغزش و هرگونه آلایش ناپسند مطهر فرمود.
دنم ان المأمون بر رسول الله الله في عترته و وصل ارحام اهل بيته فرد الفتهم وجمع فرقتهم و راب صدعهم و رتق فتقهم و اذهب الله به الضفاين والامن بينهم واسكن التناصر والتواصل والمحبة والمودة قلوبهم فاصبحت بیمنه و حفظه و بركته وبره وصلته ايديهم واحدة وكلمتهم جامعة واهوائهم متفقة ورعى الحقوق لاهلها ووضع المواريث مواضعها وكافيء احسان المحسنين و حفظ بلاء المبتلين وقرب وباعد على الدين.
همانا مأمون در حضرت رسول پروردگار بیچون نیکی ورزید بسبب احسان باعترت او وصله ارحام اهل بيت او جمعیت پراکنده ایشان را فراهم ساخت و جدائی ایشان را به اجتماع مبدل نمود و شکسته بسته ایشان را پیوند داد و هرگونه ثلمة و رخنه که در ارکان جلالت ایشان روی آورده بود مسدود کردانید و خداوند احد به سبب او هر گونه کینه و حسد را از میان ایشان بر گرفت و ایشان را به نصرت همدیگر موفق گردانید و قلوب ایشان را از گوهر مودت و مواصلت و محبت بیا کند و قلوب ایشان گاهی با مداد نمود که به یمن و حفظ و برکت و احسان وصله او برخوردار و همه همدست و يك سخن و يك رأي بودند ومأمون حقوق هر کسی را به اهلش مراعات نمود و مواریث را در مواضع خود بگذاشت و نیکی نیکوکاران را پاداش نمود و عطاء عطا کنندگان را محفوظ ساخت و به موجب رعایت دین و حفظ آئین پاره ای را نزديك و مسرور و برخی را دور و مهجور نمود .
د ثم اختص بالتفضيل و التقديم والتشريف من قدمته مساعيه فكان ذلك ذا الرياستين الفضل بن السهل اذرآه له موازرا وبحقه قائما وبحجته ناطقا والنقبائه نقيبا ولخيوله قائدا ولحروبه مديرا ولرعيته سايساً واليه داعيا ولمن اجاب الى طاعته مكافيا ولمن عند عنها مباينا وبنصرته منفردا و لمرض القلوب والنيات مداويا لم ينهه عن ذلك قلة مال ولاعوذ رجال ولم يمل به طمع و لم يلفته عن نيته وبصيرته وجل بل عندنا ما يهوله المهول و يرعد و يبرق به المبرقون المرعدون وكثرة المخالفين والمعاندين من المجاهدين والمخللين اثبت ما يكون عزيمة و اجرء جنانا وانفذ مكيدة واحسن تدبيرا و اقوى فى تثبيت حق المأمون والدعاء اليه حتى قسم انياب الضلال و قل جدهم وقلم اظفارهم وحصد شوكتهم وصرعهم مصارع الملحدين في دينه الناكثين لعهده الوانين فى امره المستخفين بحقه الامنين لما حذر من سطوته وبأسه مع آثار ذى الرياستين في صفوف الامم من المشركين وما زاد الله به في حدود المسلمين مما قد وردت انبائه عليكم و قرئت به الكتب علي منابر كم و حملته اهل الافاق اليكم و الى غيركم.
فانتهى شكر ذى الرياستين بلاء امير المؤمنين عنده وقيامه بحقه و ابتذاله مهجته ومهجة اخيه ابي محمد الحسن بن سهل الميمون النقية المحمود السياسة الى غاية تجاوز فيها الماضين وفاق بها الفائزين وانتهت مكافاة امير المؤمنين اياه الى ما جعل له من الاموال والقطابع والجواهر وان كانت ذلك لا يفي بيوم من ايامه ولا مقام من مقامه فتركه زهداً فيه و ارتفاعاً من همته عنه و توفيراً له على المسلمين و اطراحاً للدنيا واستصغاراً لها وايثاراً للاخرة و منافسة فيها و سأل أمير المؤمنين مالم يزل له سائلا و اليه فيه راغبا من التخلى والتزهد فعلم ذلك عنده وعندنا لمعرفتنا بما جعل الله عز وجل في مكانه الذي هو يه من العز للدين والسلطان والقوة على صلاح المسلمين وجهاد المشركين وما ارى الله من تصديق نيته ويمن نقيبته و صحة تدبيره وقوة رأيه ونجح طلبته و معاونته علي الحق والهدي والبر والتقوى فلما وثق امير المؤمنين وثقنا منه بالنظر للدين و ایثار ما فيه صلاحه واعطيناه سؤله الذى يشبه قدره وكتبنا له كتاب حباء وشرط وقد نسخ في اسفل كتابي هذا واشهدنا الله عليه و من حضرنا من اهل بيتنا والقواد والصحابة والقضاة والفقهاء والخاصة والعامة ورأى امير المؤمنين الكتاب به الى الافاق ليذيع ويشيع في اهلها ويقر علي منابرها ويثبت عند ولاتها و قضاتها » .
و بعد از ایشان و رعایت جانب شرافت جوانب ایشان مخصوص گردانید به تفضیل و تقدیم و تشریف داد آنکس را که در ترتیب کار و نظم مهام مملکت و سلطنت او مساعی بزرگ تقدیم کرد و زحمات و مشقات عظیم بر خویشتن تحویل و تحمیل نمود و این شخص ذی الرياستين فضل بن سهل بود گاهی که او را وزیرو حامل اتقال امور سلطنت و باور و ناصر و قیام نماینده به حق خودش و نطق کننده به حجت خودش و بزرگ و شناسای نقبا و اعیان درگاه خودش و قائد و سرهنگ سواران خودش و تدبیر نماینده در محاربات با دشمنان خودش و ترتیب کننده و ادب آموز رعیت خودش و خواننده و دعوت نماینده مردمان را به سوی او و احسان نماینده در حق آنانکه به اطاعت او اجابت کننده و با مخالفین او خصومت ورزنده اند و او را به نصرت خود متفرد یافت و در مداوای قلوب و چاره امراض باطنی و اینها منفرد شناخت.
و او را معلوم افتاد که ذوالریاستین را قلت مال و فقدان یاری رجال يا حصول طمع از اعمال این اعمال و آن صفات و الاسمات باز نمی دارد و به دیگر وجوه توجه نیاورد و او را از اندیشه نصرت وی بازنگرداند و به واسطه خوف و بیم از کسی از یاری او روی بر نمیتابد بلکه در آن هنگام که از وفود مخالفان و ورود معاندان و نزول حوادث جنگجویان و وصول مجاهدان و خلل رسانندگان دلها دچار ترس و لرز و اضطراب و انقلاب میشوند و خاطرها پریشیده و ضميرها انديشناك می گردند آنچه اندیشه بر نهاده ثابت تر و دل او قوی تر و مکر او فزونتر و تدبیر او نیکوتر و استوارتر و در اثبات حق مأمون و دعوت نمودن مردمان را به سوی او نیرومندتر گردد چندانکه دندانهای نیز و پر طمع گمراهان را در هم شکست و به اطراف و اکناف ایشان رخنه در پیوست و چنگال ایشان را از کار بیکار ساخت و خرمن شوکت و مرتع سطوت ایشان را بداس تدبیر و داستغاله عزیمت از میان بر گرفت و ایشان را در مصارع ملحدان و افتادنگاه از دین برگشتگان در افکند و با شکنندگان عهود و سستی نمایندگان در کار دین و استخفاف آورندگان در حق مأمون این گونه معاملت به پای آورد و کسانیکه از سطوت و بأس او با اینکه حذر بایستی نمایند ایمن بودند سزا در کنار نهاد .
با اینکه آثار ذی الریاستین در صنوف اهم مشرکان نمودار و نهایت اقتدار و استیلای بر کفار و کثرت تشخص و فزونی شوکت او در حدود مسلمانان و سایر بلدان و امصار که اخبار آن به شما پیوسته و فتح نامه های او بر فراز منابر و فرود معابر و از مردم آفاق و اکناف به شما رسیده است و بر دیگران نیز گوشزد شده است.
پس گوارائی و قبول بلا و ابتلا و محنتهایی که در کار امیر المؤمنین برای ذوالریاستین حاصل شد و قیام او به حق امیر المؤمنين و جان خود و جان برادر خود ابو محمد حسن بن سهل را که مردی با میمنت و مسعود و شناسا و محمود الاداب را در کار امیر المؤمنین و مساعی مشکوره او به جایی پایان گرفت که بر جمله گذشتگان و پیشینیان پیشی جست و بر تمام فائزان و فیروزمندان و بر خورداران تفوق یافت و در برابر این خدمات و افعال و زحمات و اعمال شایسته هر گونه مکافات امير المؤمنین گشت چندانکه در پاداش او اموال و اقطاع و املاك وجواهر نفيسه مقرر ساخت .
و اگر چه تمام این عطیات به اندازه ابتلائات یکی از ایام و صدمات یکی از مقامات و مشقات او وافی نیست و ذوالریاستین به واسطه زهادت و عدم رغبت به آنها و بلندی همتی که او را است و افزودن بر بیت المال و اموال مسلمانان و دورا فکندن دنيا و كوچك شمردن دولت و نعمت دنیا و برگزیده ساختن آخرت را به دنیا و رغبت آوردن در ذخایر اخرویه از تمام این جمله دل بر گرفت و از امیر المؤمنین چنانکه همیشه خواستار میشد مسئلت نمود که قلاده وزارت و اوزار ریاست را از کردن فرو گذارد .
و این کردار و اطوار او نزد مأمون و ما عظیم افتاد چه ما به آنچه خدای تعالی در حق او و منزلت او مقرر فرموده و از دارایی عزت و دین و اقتدار او و نیرومندی او بر اصلاح امور مسلمانان و مجاهده با مشرکان و آنچه را که خدای تعالی از راستی و درستی قصد او و خجستگی شناسائی او و صحت تدبیر او و قوت رأی او و بر آمدن مطلوب او و یاری کردن او بر حق و راستی و نیکوئي و تقوی آگاهی داریم.
و چون امیرالمؤمنین و ما در کار او و عهد او از حیثیت نظر در امر دین و برگزیدن آنچه صلاح دین است در آن و ثوق داریم و مسئلت او را که به میزان قدر و منزلتش بود و پوشیده مینمود بدو عطا کردیم و برای ذوالریاستین کتاب عطا و بخشش و حبا و شرط او را که در پایان این مکتوب من نسخه شده است نوشتیم و خداوند و کسانی را که نزد ما حاضر بودند از اهل بیت ما و سران سپاه و صحابه ما و جماعت قضاة و خاصه و عامه را بر این مکتوب شاهد گرفتیم
و امیر المؤمنین این کتاب به آفاق و اکناف به نمایش و گزارش می آورد تا مشهور و شایع در میان خلق آفاق گردد و بر منبرها بخوانند و در محضر والیان و قاضیان ممالك رتبت ثبوت گيرد لاجرم از من خواستار شد که این کتاب را بنویسم و معانی آن را شرح و بسط دهم و این کتاب محتوی بر سه باب است
ففي الباب الاول البيان عن كل اثارة التي اوجب الله تعالى بها حقه علينا و على المسلمين
و الباب الثاني البيان عن مرتبته في ازاحة علته في كل ما دبر و دخل فيه و الاسبيل عليه فيما ترك و كره وذلك لما ليس لخلق ممن في عنقه بيعة الاله وحده و لاخيه و من ازاحة العلة تحكيمها في كل من بغى عليها وسعى بفساد علينا وعليهما وعلى أوليائنا لئلا يطمع طامع في خلاف عليهما ولا معصية لهما ولا احتيال في مدخل بيننا و بينهما .
والباب الثالث البيان في اعطائنا اياه ما احب من تلك التخلى و حلية الزهد وحجة التحقيق لما سعى فيه من ثواب الآخرة بما يتقرر في قلب من كان في ذلك منه و ما يلزمنا له من الكرامة و العز والحباء الذي بذلناه له و لاخيه من منعهما ما تمنع منه انفسنا و ذلك محيط بكل ما يحتاط فيه محتاط في امر الدين والدنيا».
در باب اول بیان می شود از نتایج اعمال و بقيت آثار ذی الریاستین که خداوند تعالی به سبب آن حق او را بر ما و بر مسلمانان واجب گردانیده است.
باب دوم بیان مرتبت و منزلت او است در اینکه در هر چه تدبیر کند و در آن کار داخل شود اگر ما نمی در کار او پدید آید رفع مانع و قلع ماده مخالف او را باید نمود و مانعی برای جریان خیالش قائل نگشت و اگر کاری را صلاح نداند و متروك بدارد و نا مطبوع شمارد راه چون و چرایی برای او نیست و معنی این مقصد این است از آنمردم که بیعت وی بر گردن آنها است جز اینکه با او و برادرش بیعت نمایند و به اطاعت ایشان باشند و از جمله از احت علت و دفع علامات بغی و فساد این است که ذوالریاستین و برادرش حکومت دارند درباره هر کسیکه با ایشان از راه سر کشی و عصیان بتازد و در کار فساد افکندن در کار ایشان و ما و اولیای ما کوشش نماید تا دیگران راه مخالفت و انگیزش فساد بر ایشان و نافرمانی ایشان و حیلت گری نمودن در اینکه خودشان را در میان ما و ایشان اندر افکنند و اسباب مباينت و مباغضت فراهم سازند .
و باب سوم در بیان و توضیح عطا و بخشش ما میباشد به ذی الریاستین آنچه را که دوست میدارد از تخلی از این امور و زیور یافتن به حليه زهد و حجت تحقیق و صدق در اهتمام به تحصیل مثوبات آنجهانی به آنمقداری که در قلب کسیکه در کار به شک و شبهت رفته است ثابت و راسخ گردد و از شبهه بیرون آید و آنچه ما را لازم افتاده است که در حق او به کرامت و عز و بخشش و عطائی که در باره او و برادرش مبذول نمودیم و از ایشان ممنوع داریم آنچه را که نفوس خودمان را از آن باز میداریم یعنی آنچه را که در حق خودمان نمیپسندیم و از خود دور میداریم در باره ایشان منظور بداریم و این جمله بیانات محیط است بر هر چه مردم احتیاط کار در امر دین و دنیای خود از آن احتیاط مینمایند
و نسخه کتاب این است «بسم الله الرحمن الرحيم هذا كتاب و شرط من عبد الله المأمون امير المؤمنين و ولى عهده على بن موسى لذي الرياستين الفضل بن سهل في يوم الاثنين لسبع خلون من شهر رمضان من سنة احدى ومأتين وهو اليوم الذي تمم الله فيه دولة امير المؤمنين و عقد لولى عهده والبس الناس اللباس الاخضر وبلغ امله في صلاح وليه والظفر بعده انا دعوناك الى بعض ما فيه مكافاتك على ما قمت به من حق الله تبارك و تعالى و حق رسول الله و حق امیر المؤمنين و ولی عهده على بن موسى وحق هاشم التي بها يرجى صلاح الدين وسلامة ذات البين المسلمين الى ان ثبتت النعمة علينا و على العامة بذلك وبما عاونت عليه امير المؤمنين من اقامة الدين والسنة واظهار الدعوة الثانية وايثار الأولى مع قمع المشركين وكسر الاصنام و قتل العقاة و سایر آثار الممثلة للابصار في المخلوع وفى المسمى بالاصغر المكنى بابي السرايا وفي المتسمى بالمهدى محمد بن جعفر الطالبي والترك الخزلجية و في طبرستان و ملوكها الى بندار هرمز بن شروين و في الديلم و ملكها وفي كابل و ملكها مهوزين ثم ملكها اصفهبد و في ابن البرم وجبال بدار بنده و غرشستان والغور واصنافها و في خراسان خاقان و بلون و صاحب جبل ثبت و فى كيمال والتغرغر و في ارمنيه والحجاز و صاحب السرير وصاحب الخزر و في المغرب و حروبه .
و تفسير ذلك في ديوان السيرة وكان ما دعوناك اليه وهو معونة لك مائة الف الف درهم وغلة عشرة الف الف درهم جوهراً سوى ما اقطعك امير المؤمنين قبل ذلك وقيمة مائة الف الف درهم جوهراً وهي بسيرة عندما انت له مستحق فقد تركت مثل ذلك حين بذله لك المخلوع وآثرت الله ودينه وانك شكوت امير المؤمنين وولى عهده و آثرت توفير ذلك كله على المسلمين و جدت به و سئلتنا ان يبلغك الخصلة التي لم تزل اليها تائفاً من الزهد والنخلى ليصح عند من شك في سعيك للاخرة دون الدنيا تركك الدنيا و ما عن مثلك يستغنى في حال ولا مثلك رد عن طلبة و لو اخرجتنا طلبتك عن شطر النعم علينا فكيف بامر وقت فيه المؤنة و اوجبت به الحجة علي من يزعم ان دعائك الينا للدنيا لا للاخرة وقد اجتباك الى ما سئلت و جعلنا ذلك لك مؤكداً بعهد الله و ميثاقه الذي لا تبديل له ولا تغيير
وفوضنا الأمر فى وقت ذلك اليك فما اقمت فعزيز مراح العلة مدفوع عنك الدخول فيما نكره من الاعمال كائناً ما كان نمنعك مما تمنع منه انفسنا في الحالات كلها و اذا اردت النخلي فمكرم مزاح البدن وحق لبدنك الراحة والكرامة ثم يغطيك ما تتناوله مما بذلناه لك في هذا الكتاب فتركته اليوم جعلنا للحسن بن سهل مثل ما جعلناه لك ونصف ما بذلناه من العطية و اهل ذلك هو بك وبما بذل من نفسه في جهاد البغاة و فتح العراق مرتين و تفريغ جموع الشياطين بيديه حتى قوى الدين وخاض نيران الحروب ووقانا بنفسه و اهل بيته و من ساس من اولياء الحق و اشهدنا الله و ملائكته و خيار خلقه و كل من اعطانا بيعته وصفقة يمينه في هذا اليوم و بعده على ما في هذا الكتاب .
و جعلنا الله علينا كفيلا واوحبنا على انفسنا الوفاء بما شرطنا من غير استثناء بشيء ينقصه في سر وعلانية والمؤمنون عند شروطهم والعهد فرض مسئول و اولى الناس بالوفاء من طلب من الناس الوفاء و كان موضعاً للقدرة فان الله تبارك و تعالى يقول و ارفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون ،
این کتاب و شرطی است از طرف عبد الله مأمون امير المؤمنين و ولی عهد او علي ابن موسى (عليهما السلام برای ذوالریاستین فضل بن سهل در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال دویست و یکم و این روزی است که یزدان تعالی در این روز متهم گردانید دولت امیر المؤمنین را به اینکه در این روز مأمون بن هارون بتقرير ولى عهد خلافت مبادرت گرفت و مردمان به لباس سبز ملبس شدند و در این روز امیر المؤمنين به آرزوي خود دست یافت در اینکه کار ولی عهد خود را مصفی ساخت و بردشمن خود فیروزی گرفت
هان ای فضل بن سهل ذوالریاستین ما تو را در این روز دعوت کردیم و بخواندیم به آنچه متضمن برخی از پاداش نیکی تو است چه تو به پای داشتی حق خدای و حق رسول خدای و حق امير المؤمنين و حق ولى عهد او علي بن موسى (سلام الله عليهما) و حق بنی هاشم را که به سبب این اعمال به صلاح دین و سلامت از تفرقه مسلمین امیدواری حاصل میشود و به این جهت بر ما و بر عامه مردم نعمت ثابت میگردد .
و سبب دیگر برای ثبوت این نعمت این است که تو نصرت کردی امیر المؤمنين را به علت بپای داشتن دین و سنت سنیه آئین و ظاهر ساختن دعوت ثابت و محقق را یعنی دعوت حضرت رسالت مرتبت را و اختیار نمودن و برگزیده داشتن و ترجیح دادن راجح و برتر را بعلاوه قمع وقلع مشركان و شكستن بتان و کشتن گردن کشان و دیگر آثار و نشان تو در امصار و بلدان که در کار خلع مخلوع یعنی محمد امین که جامة سلطنت وحليه خلافت از وی شد و از سریر امارت بر کنده گردید و اندامش با خاك ذلت و هوان همعنان گردید .
و تدابير وافيه و آثار جميله تو روشن شد در کار آنکس که با صغر موسوم و به ابي السرايا مکنی بود و هم چنین هویدا گردید در کار محمد بن جعفر طالبی که خود را مهدی نامید و در امر اتراك خزلجيه و نیز در طبرستان و ملوك آن بندار هرمز بن شروین و نیز در دیلم وملوك وسلاطین آن و در کابلستان و سلطان آن مهوز بین و پادشاه دیگرش اسپهبد و نیز در کار ابن البرم و کوههای بدار بند و غرجستان و سیستان و غور و اصناف و اطراف و امثال آن و هم چنین تدابیر تو در خراسان ودفع فساد خاقان و بلون وسلون وصاحب کوه ثبت و دکیمپال و تغرغر و در ارمینیه و حجاز و صاحب السرير وصاحب الخزر و در تدابیر امور مغربيه وحروب و جنگهای آن سامان که تفسير و شرح آن در ديوان سيرة وتواريخ ايام مضبوط است
و آن مقدار مواجب و مرسومی که ما ترا به آن بخواندیم و آن معونة تو بود و یکصد هزار بار در هم و اجاره آب و مستغلات ده هزار بار هزار در هم جوهر بود سوای آنچه را که امیرالمؤمنین از آن پیش در اقطاع تو نهاده و قیمت صد هزار بار هزار در هم جواهر بود و این وظیفه و وجیبه نسبت به آن مقداری که تو استحقاق داری ومثل این مواجب را هنگامیکه محمد امین به تو مبذول نمود و تو فرو گذار نمودی و اختیار کردی رضای و دین خدای و شکر گذاری امیر المؤمنین و ولی عهد او را و باز نهادن این اموال را برای توفیر بیت المال مسلمانان مقدم داشتی و از خود بکاستی و وسعت مردم را خواستی و تمامت این مبلغ های خطیر به مردم بخشیدی و از ما خواستار شدی که ترا به آن خصلتی باز رسانیم که همه وقت مشتاق و طالب آن بودی از حیثیت عدم رغبت به دنیا و کناره جوئی از مردم تا نزد کسیکه در کار شک داشت که این سعی تو برای آخرت به تنهائی بیرون از امر دنیا نیست مشهود و مسلم گردد که تو خواهان جهان جاویدانی نه این سرای ایرمان و به ترک دنیا گفته ای و هیچکس مانند تو در هیچ زمانی از دنیا بی نیاز و مستغنی نگشت و هیچکس مانند تو بر دنیا پشت پای نزد و روی از دنیا بر نتافت بعد از آنکه دنیا خواهان وی باشد و بدو اقبال کرده باشد
و ما به این امر رضا میدهیم اگر چند طلب تو این اموال باز دارد ما را از بعضی نعمت های ما پس چگونه رضا نمیدهیم به آنچه موجب زیادتی و مئونت ما میشود یعنی اگر تو این اموال را که ما به تو باز میگذاریم پذیرفتار شوی مقداری از خزاين و ذخایر ما نقصان میگیرد معذالک راضی هستیم که به تو عاید شود تا چه رسد به اینکه قبول نکنی و بر بضاعت و گنجينه ما افزوده آید و با این حالت چگونه به وزارت مانند تو وزیری خوشنود نمیگردیم .
ر اضافه بر این مسائل این کردار تو ثابت میگرداند حجت را بر آنکس که چنان میپنداشت که دعوت کردن و خواندن تو مردمان را به سوی ما برای آمال دنیویه نه منوبات اخرویه است یعنی این زهد تو در کار دنیا ثابت نمود که دعوت تو مردمان را به سوی ما برای تحصیل رضای حق و کسب مثوبات اخرویه است نه مشارب و مقاصد دنيويه و ما مسئول تو را به اجابت مقرون و کار وزارت و ریاست را برای تو مشخص و به عهد و میثاق خدای متعال که هر گزش تبدیل و تغییری نیست مؤکد ساختیم و این امر خطیر را در این وقت به تو تفویض نمودیم پس چندانکه در اینکار بیائی و به امری اراده فرمائی بر آن استیلا داری و هیچ علت و مانعی در کار نمیباشد و كائناً ما کان هیچ کاری که مخالف میل و مکروه طبع تو باشد نمایش نخواهد گرفت و هیچکس را نمیرسد که در آنچه تو را ناخوش باشد تو را محکوم سازد .
و ما آنچه را که در هر حالتی و هر موقعی از خود بازداشتن خواهیم از تو نیز باز میداریم و هر وقت اراده کناره گیری کنی و آسایش تن و آرامش روان خواهی حق بدن تو است که در طلب راحت و با نعمت کرامت استراحت جوید و در همان حال نیز به تو عطا میکنیم آنچه را که در حال تقلد اوزار وزارت به تو بذل می کنیم و در این کتاب در حق تو مقرر ساخته ایم و تو امروز از آن دست بداشته ای یعنی آن مواجب و اقطاع و وظایفی را که در حق تو مقرر ساختیم و در این فرمان یاد کردیم و تو پذیرفتار نشدی هر وقت جانب اعتزال و انزوا اختیار کنی بجمله در حق تو مقرر و ثابت خواهد بود .
واگر در این حال تقلد مشاغل از آن شاغل باشی در آن حال از ایصال آن به تو غافل نخواهیم بود و در حق برادرت حسن بن سهل همان میزان مواجب تورا و يك نيمه آنچه را که مبذول میداشتیم برای عطیه تو مقرر نمودیم و او مستحق این مواجب و تکریم است چه برادر تو است و چنان خود را در جهاد و قتال با مشرکان و سرکشان بر کف دست ارادت و اخلاص نهاده و دو مره عراق را بر گشود و مردمان شیطان منش و مفسدان دیو خصال را به دست همت از میان برداشت و به این سبب دین مبین را از دسایس مخالفان ووساوس معاندان نگاهبان شد و آتش حروب را بنشاند و جان خود و اهل بیت و کسان خود و دوستداران حق را در حراست ما بر طبق فداکاری تقدیم کرد .
و ما بر آنچه قرار داده ایم خدای و ملائکه خدای و برگزیدگان آفریدگان خدای و هر کسی را که دست بیعت به ما سپرده و یمین میثاقش را به یمین وفاق اتفاق داده در این روز و آینده روزگاران بر آنچه در این نامه اندر است به گواهی می گیریم و یزدان متعال را بر خودمان کفیل میگردانیم و بر نفس خود واجب نمودیم که به آنچه شرط کرده ایم بدون اینکه چیزی را که ناقض این شرط و پیمان باشد در پوشیده و آشکار مستثنی گردانیم و هر مؤمنی را لازم است که بشرط وعهد خود وفا نماید همانا شرط و عهد در دیگر سرای مسئول است یعنی هر کس را که شرط و عهدی در این جهان نهاده است اگر وفای به آن نکرده باشد در حضرت یزدان مسئول ومؤاخذ است و سزاوارترین مردمان به وفا نمودن به عهد کسانی هستند که خود طالب هستند که هر کسی با ایشان عهدی کرده است و فانماید و قدرت وفای به عهد را داشته باشد.
خداوند تبارك و تعالی می فرماید به عهد خدای وفا کنید چون عهدی بر بستید و سوگندی را یاد نمودید و مؤکد کردید نشکنید و حال اینکه خدای را بر خود کفیل ساخته اید بدرستیکه خدای تعالی بر افعال شما دانا است.
وحسن بن سهل توقیع مأمون را در این مکتوب بدینگونه رقم کرد : بسم الله الرحمن الرحيم قدا وجب امير المؤمنين على نفسه جميع ما في هذا الكتاب و اشهد الله تبارك وتعالى وجعلته عليه رامياً وكفيلا وكتب بخطه في صفر سنة اثنين ومأتين تشريفاً للحباء وتوكيداً للشريطة، بتحقيق كه واجب ساخت امیر المؤمنين بر شخص خودش تمامت آنچه را که در این نوشته ثبت شده است و خدای را بر این جمله شاهد گرفته و او را ضامن وراعی قرار داده است و این توقیع را بخط خودش در ماه صفر سال دویست و دوم هجری برای تشریف و تأکید بخشش نامه و عهد و شريطه رقم نمود و امام رضا در آن نوشته بدینگونه توقیع فرمود :
د بسم الله الرحمن الرحيم قد الزم علي بن موسى نفسه جميع ما في هذا الكتاب على ما وكد فيه من يومه وغده مادام حيا وجعل الله عليه راعياً و كفيلا و كفى بالله شهيدا وكتب بخطه في هذا الشهر من هذه السنة والحمد لله رب العالمين و صلى الله علي محمد و آله و سلم و حسبنا الله ونعم الوكيل » . به نام خداوند بخشنده مهربان همانا علي بن موسي بر خود لازم شمرد جمیع آنچه را که در این کتاب است به آن نوعی که عقد موثق و مؤکد شده است از این روز و روزهای آینده او چندانکه در جهان زنده باشد و خدای را بر این امر راعی و کفیل گردانید و کافی است خداوند برای گواهی و این توقیع را به خط خودش در این ماه از این سال مرقوم داشت والحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد و آله وسلم وحسبنا الله ونعم الوكيل.
راقم حروف گوید این مکتوب مقارن با ولایت عهد امام رضا در ماه رمضان و امضای آن حضرت در شهر صفر اتفاق افتاده است و چنانکه سبقت تحریر گرفت در بدایت امر و ورود حضرت امام رضا سلام الله عليه به مرو فضل بن ربيع در ترتیب ولایت آنحضرت بر حسب مواضعه ای که با مأمون داشت یا نداشت اقدام مؤكد نمود و در صورت ظاهر به اظهار ارادت متظاهر و در تقدیم اخلاص نیت متفاخر و در تجلی به حلیه معاونت بلکه تشیع متوافر بود و از آن پس چون لمعات خورشید ولایت سطوح مشرق زمین را برتر از عرش و روشن تر از مهر مبین ساخت و خاطر مأمون یکباره به آن پیشگاه ملايك پناه توجه نمود و تمام امور را به امر و اشارت وتصويب و مشورت آن حضرت معلق گردانید آتش حسد و بغض در اندرون فضل مشتعل شد و چنانکه سبقت اشارت یافت نزد مأمون به سعایت پرداخت و داستان هشام بن ابراهیم و جز آن مسطور شد و ازین بعد نیز پاره ای مطالب مذکور می شود . تواند بود اگر این مکتوب مقرون به سند صحیح موثق باشد در اوایل امر و مکتوم بودن عداوت باطنی فضل بن سهل بوده است و بعضی از راه تقیه و برخی را نویسندگان نوشته و به آن حضرت نسبت داده باشند و شاید چند ماه تعطیل یافتن امضای آن حضرت به این جهات بوده است چه آن حضرت چون قبول ولایت فرمود شرط نهاد که در هیچ کاری از امورات مملکتی و عزل و نصب و امثال آن دخالت نفرماید چگونه در چنین امرى خطير وتفويض امور عباد الله تعالی به دست قدرت فضل و تسلیم آن مبلغ های بزرگ از اموال مسلمانان به فضل و برادرش حسن و تصدیق پاره ای مسائل دیگر اقدام وتصویب و بر اجرایش خود را ملتزم و خدای را شاهد و بر آن عهد و شرط ضامن و کفیل می گرداند . سایر دقایق و نکات دیگر هم بر ناقدان اخبار و واقفان اسرار مکتوم نمیماند و چگونه کسی را که امام در حو او این طور تصدیقات و خدماتش را به این درجه تمجیدات میکند از آن پس خیانت او را نزد مأمون ثابت می فرماید فرضاً خائن نبود و در اطفاء شعله مفسده محمد امین که شایستگی امارت نداشت خدمت نمود و فتح ولايات وتدبير امور سیاسیه کردیا سلمان عصر و مقداد زمان و اشتر نخعی و امثال ایشان بود چگونه این مقررات اموال وعطايا را در حق او امضاء می فرمود اگر سزاوار بود امير المؤمنين علي بن ابيطالب سلام الله عليه در حق ابن عباس وعزل او و عقيل بن ابي طالب وتألم و تأوه او يا درباره سایر خواص اصحاب و سخت گیری در امر بیت المال وحكايت طلحه وزبیر و خاموش فرمودن چراغ بیت المال و مأیوس شدن ایشان و كذلك غير ذلك آن طور معاملت و با آن جود و کرم در مقام حفظ اموال مسلمانان آنگونه امساك نمی فرمود .
و در ذیل خطبه این مکتوب در آنجا که میفرماید « والحمد لله الذي شرع الاسلام دینا ، تا آنجا که میفرماید و بعث من اصطفا من ملائكته الى من اجتبي من رسله في الامم الخالية والقرون الماضية حتى انتهت رسالته الي محمد صلي الله عليه و آله فختم به النبيين».
به مطالب سابقه که مکرر در طی این کتب نموده ایم که اصل ادیان و اساس تمام مذاهب و کتب آسمانی دین مبین اسلام و قرآن کریم است و هر پیغمبری مسلمان بوده و به احکام و آیات آن واقف و مؤمن و به حضرت خاتم الايمان مقتده و ایمان داشته است منتهای امر این است که در هر زمانی به اندازه تکلیف و تقاضای احوال زمانیان پیشنهادی ظاهر میساخته و رشحه ای از رشحات را عنوان میفرموده است و متدرجاً بر این تکالیف می افزودند تا زمان حضرت خاتم الرسل وال وعلي جميع الانبياء والمرسلين وعلي اوصياء المرضين كه نوبت نمایش این شاهد غیبت بالتمام والكمال رسيد والله اعلم .
ص64