و خلق ارواحنا من فوق ذلك وخلق ارواح شيعتنا من عليين وخلق اجسادهم من دون ذالك فمن اجل ذلك القرابة بيننا وبينهم وقلوبهم نحن الينا ، و ازین پیش در کتاب احوال ائمه هدى سلام الله عليهم مذکور شد که میفرمایند شیعیان ما از فاضل طینت ما یا ارواح ایشان از طینت ما خلق شده است و علمای محققین روزگار در معانی این اخبار بیانات وافیه دارند و در باب این طینات عشره و این نهر و روحین و عليين شروح مفصله ذکر نموده اند که بعضی از آن جمله در طی این کتب مبار که سبقت نگارش یافته است و بعضی در مقامات مناسبه مذکور میشود و بعضی گفته اند گویا علم انبیاء را بنهر تشبیه کرده اند بواسطه مناسبتی که در میان آنها است در اینکه یکی ماده حیوة روح و آنديگر ماده حيوة جسم است و نیز تعبیر بنور نموده اند بواسطه اضائت و فروغ آن و تعبیر نموده اند آنانکه فرودتر از ایشان هستند از جماعت علما را بنور نور زیرا که نور علم ایشان از نور ائمه هدی است و چنانکه دو کناره و دیواره نهر حافظ آب است در نهر و بر آب احاطه دارند تا بمستقر خود بگذرد همین حکم را دارد قلب نبی و ولی در ماء الحيوات ابدی علم وطيبات جنانيه توضيح مقام است که هر پیغمبری و هر ملکی را که خدای تعالی بیافرید یکی از این دو روح را دروی مقرر ساخت .
معلوم باد چنانکه در حدیث حضرت ابی عبد الله الله وارد است و الحجة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق ، یعنی حجت خداوندی پیش از خلقت مخلوق و با مخلوق و بعد از مخلوق میباشد .
جناب حکمت مآب صدر المتألهين رفع الله تعالى درجاته في صدر جناته می فرماید فایده این حدیث رفع تو هم پاره ای نفوس عامیه است که پندار کرده اند ذوات كامله ونفوس عاليه وانوار شامخه محض اهتداء این خلق آفریده شده اند حتی اینکه گمان برده اند آخر درجه مراد و فایده در وجود عالی انتفاع سافل است مثلا ایجاد انبیاء عظام حتى عقل کل محض راه نمایی به این مخلوق است و بس و حال اینکه این امر نه چنان است که ایشان گمان برده اند زیرا که غایت همیشه از ذو الغاية اشرف است و آن چیزی که به واسطه او و طفیل وجود او چیزی دیگر موجود شده است البته این شیء از آن چه مایه ایجاد وی شده است پست تر است و منزلتش از منزلت او فرودتر است و این تو هم مانند همان توهم است که پندار مینمایند حرکات افلاك و دوران شمس و قمر و نجوم و سعی آنها ليلا و نهاراً همه از برای آن است و تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری و محض آن است که سافلات از حیوان و نبات و جماد به واسطه وقوع اشعه آنها بر این مواد و حصول فصول اربعه و اختلاف از منه برای انصلاح احوال بقاع و بلاد است و نه چنین است بلکه این جمله همه مسخر به امر خدا و مقید بر نام تقدیر است و این حرکاتی که می نمایند برای عبادت و اطاعت و پرستش خدا و تقرب به حضرت كبريا و تشبه به مقربین آستان رب العالمین است.
و ضمناً ازین حرکات این افلاك و نجوم سافلات بالتبع سودمند می شوند نه اینکه مقصود بالذات از وجود افلاك و حركات آنها و دوران نجوم سودمندی سافلات است حكم انبياء وهداة وحجج نیز همین صورت را دارد نه چنان است که غرض و غایت در وجود ایشان فقط اصلاح حال اهم باشد بلکه غرض و غایت چیزی که به مراتب عالی تر از این وجوه است و آن عبارت از قرب به حضرت معبود و وصول به لقاء يگانه مسجود محمود است لکن در ضمن این امر مترتب میشود بر آن افعال ایشان که به دستیاری آن به حضرت یزدان تقرب حاصل مینمایند اهتداء و راهنمایی است به راه نجات خودشان و فایز گردیدن به سعادات خودشان به درجه حصول میرسد.
و نیز می گوئیم و جود شیء بر دو قسم است یکی وجود آن شيء است في نفسه لنفسه یعنی فایده اش برای خودش میباشد و تعدی به غیر از خودش نمی نماید قسم دوم وجود اوست في نفسه لغيره یعنی در نفس خود از برای غیر از خود است و قسم دوم مثل اعراض و صور مادیه است چه وجودات آنها في انفسها هي بعينها الموضوعاتها و موادها وقسم اول مانند جواهر مفارقه است و لکن گاهی عارض میشود برای آنها وجود نسبی مثل اینکه برای نفس دو وجود است یکی وجودش برای خودش میباشد و آن وجود حقیقی نفس ناطقه است و دیگر وجود آن است برای بدن و آن وجود نسبی است و هو نفيستها و تدبيرها له و هر وقت رشته علاقه اش از این بدن عنصری قطع شد نفیست آن از بدن زایل میشود لكن ذات و حقیقت آن همیشه باقی است زیرا که وجود نفس ناطقه از حیثیت بسبى غیر از وجود حقیقی او است به خلاف اعراض وصوری که وجودات حقیقیه آن بعينها وجود نسبی است فاذا زالت عن المح بطلت ،
و چون این مطلب را دانستی میگوئیم وجود نبی دولی و امام حجت از برای خلق اضافه عارض او است و ذات او از این حیثیت با خلق میباشد و چون این خلق نباشند حجت از برای ایشان نیست لکن از حجت نبودن و برای خلق لازم نیست که موجود في حد ذاته نباشد بلکه ذوات حجج الهیه به واسطه اینکه ذات های ایشان از مواد و جسمانیات مرتفع و بلندتر هستند در حد حقایق وذوات خودشان باقی ببقاء الله تعالی میباشند پس از حیثیت و این منزلت قبل از تمام آفریدگان هستند از جهت اینکه واسطه در ایجاد خلق میباشند و بعد از خلق خواهند بود از حیثیت بودن آن ذوات مقدسه از غایاتی که انتهای جسمانیات به آنها است و با خلق میباشند برای اینکه برای خلق حجت باشند و نیز خلق را نور و فروزی باشند که آفریدگان به نور وجود مبارک ایشان در ظلمات حالات خودشان به طریق آخرت و سبیل قدس راه یابند .
جناب صدر المتألهین بعد از این بیانات لطیفه می گوید پس بفهم و نمی بینم ترا که بفهمی زیرا که تونه از طیارین و نه از سیارین هستی پس خدای را بخوان و به حضرتش تضرع نما و به لطف و رحمتش امیدوار باش تا از جمله محبوسین مفیدین در سجن تعلق به حبل تقلید نباشی دانه لطيف رحیم بمن دعاه وه ستجيب لمن ناجاه ،
بنده حقیر گوید اگر چه بعد از بیانات حکمت سمات ملكوتي جهات حضرت صدر المتألهين اعلى الله منازله في عليين برای امثال کوتاه نظران ضعیف الادراك اظهار عقیدت کردن بسیار سخيف و ركيك است معذلك مستمداً بانفاسه القدسية واكنافه الملكوتية جسارت میرود که همان طور که خلقت ذوات کامله و نفوس عالیه و انوار شامخه را نبایستی انحصار به انتفاع موجودات سافله داد بلکه ایشان را شئونات و مقامات عالیه دیگر است که آنچه ما فرض مینمائیم بالتبع آن است هم چنین نفس ناطقه و روح انسانی و گوهر عقلی که در قالب انسانی قرار داده اند فقط برای ترقی و نمو این بدن عنصري و آخشیج متضاد که مدل بر زوال و فناء است نیست بلکه برای دگر کارت آورده اند بلکه جمادات و نباتات و حیوانات غیر ناطقه هم که دارای ارواح دیگر و ارواح آنها از مقامات عالیه دیگر است برای همان که ما به تصور میآوریم مخلوق نشده اند و شأن روح که
محلش از عالم جسمانیات بالاتر است از آن والاتر است که در محلی تنزل نماید و اسیر و دستگیر و مظلوم و حقیر بماند و از مراتب نورانیت به مساقط ظلمانیت گرفتار گردد و پس از مدتی که از آن چاهسار ظلمانی به مراکز روحانی عود نماید هیچ ظهور و بروزی دروی نباشد و نزد ارواح مکرمه و امثال مقدسه و همالان و مجاوران خود خجل ومنفعل وفي نفسها منزجر ومنكسر باشد البته از عدل خداوند لا يزال دور است که چیزی را از مقام عالی به دانی بکشاند و فوایدی در تنزل او ندهد و پس از مدتی مهاجرت از مراتب عالیه و حبس در منازل سافله بازگرداند پس بناچار خدای تعالی در این روح که مأمور به مراتب عنصریه و دنیویه میشود به واسطه لیاقتی که او را در پیشگاه ایزدی از حیثیت عبادت و اطاعت یا آنچه خدای می داند نسبت به امثالش حاصل شده است مزیتی قرار داده است که شایسته رجوع خدمت و تکمیل و ترقی پاره ای موجودات شده است و البته بعد از آنکه مأمور شد فواید این مأموریت مجهول نمی ماند و روزی خواهد رسید که بسی اجزای سفلیه و عناصر ارضیه را از مقارنت و مجاورت و مصاحبت خود اگر چه متدرجاً و قرناً بعد قرن و نقلا بعد نقل هم باشد چنان لطیف و آسوده از کثیف گرداند که شایسته دیدار عرشیان و محسور فرشیان نماید و از تفضلات ایزدی و اراده خداوندي از ناسوت به ملکوت رساند و در پیش امثال خود مباهی شود بلکه مغبوط آنها شود لکن در ضمن این مسئله و این ترتیب بالتبع امور جسمانیه نیز در حال دوران آید و اسباب ترقی و نمای بدن که در خوردن و خفتن و حرکت و سکون و آشامیدن و قوای نفس نامية حيوانية نباتيه جمادية طبیعیه دخیل آن است فراهم شود اما ارواح و ابدان شريفة لطيفة علوية ازليه وابديه حضرت خاتم انبياء وائمة هدى صلوات الله عليهم را بر حسب حقیقت مشابهت و مجانستی با این ارواح و ابدان و عقول و نفوس و انوار و اسرار نیست همین طور که ارواح را با این اجساد عوالم جسمانيات مماثلتی نیست و معالم سماوانی غیر از ارضی است صد هزاران هزارها در میان ارواح ائمه بلکه ابدان حقیقی ایشان و دیگر ارواح تفاوت و ارتفاع است ازین است که در اذیال احادیث مذکوره میفرمایند خداوند ما را از علیین بیافرید یعنی بدنهای ما را از مقامات بسی عالی که توصیفش را برای شماها نمیشاید و کیفیت آن را افهام و عقول ذوى الافهام والعقول ادراك نمی تواند نمود بیافرید و ارواح ما را از مکانی برتر از عليين خلق نمود و ارواح شیعیان ما را از علیین بیافرید و اجساد شیعیان ما را از مکانی فرودتر از علیین خلق کرد پس بجهت این یعنی بعلت اینکه اجساد ما و ارواح ایشان مخلوق از علیین و اجساد ایشان فرودتر از علیین و این قرابتی که بواسطه قرب مكان ارواح ایشان با اجساد ما پیدا کرده است مایل و مشتاق بما میباشند.
و در اینجا باید دانست که علیین را درجات عالیه کثیره است که خدای داند چه مقدار درجات و علو هر يك بديگرى بچه میزان است پس نه چنان باید کمان کرد که ارواح شیعیان اگر از علیین باشد میتواند با اجساد ائمه صلوات الله عليهم که اجسام نورانیه هستند متقارن هستند بلکه خدای داند تفاوت چیست و اینکه فرمود ارواح ما را از مکانی ارفع از علیین که بعقیدت پاره ای عالم ملکوت و فوق آن عالم جبروت است و حال اینکه اینهم از روی فهم سخن گوی است و آیا مطابق با حقیقت باشد یا نباشد بیافریدند آن چه مکان است و حال اینکه بیرون بیرون از عالم زمان و مکان است و اینکه فرمود اجساد شیعیان ما را از مکانی اسفل از علیین آفریده که بعضی بعالم شهادت تعبیر کرده انده. چنان خدای داند که مقدار این فرود تری چیست و کجا است.
چیزی را که میتوان متشبت شد و اینهم بسى ذي شأن و موجب رستگاری ورو سفیدی و سر افرازی هر دو جهان است این است که بگوئیم شیعیان ایشان را آنحالت اتصالی که بحضرات سامیات و عتبات عالیات و تقرب بایشان و تفوق بر دیگران است برای سایر طبقات خلق نیست و در خود شیعیان نیز بر حسب تفاوت عقاید و مراتب ایمانیه حالت ترقی و تنزل و اتصال تفاوت بسیار دارد
و اینکه در حدیث دیگر فرمود خداوند ما را از نور عظمت خود بیافرید مجلسی اعلی الله مقامه در شرح اصول کافی در شرح این خبر میفرماید « من نور عظمته یعنی از نوری که دلالت بر کمال عظمت و قدرت خداوند میفرماید .
و پاره ای ناظران در این خبر تفسیر کرده اند و ثم صور خلقنا بخلق ابدان اصلیه این انوار طاهره مجلسی میفرماید و آنچه مراگمان است این است که مراد بتصور خلق ایشان آن است که خداوند تعالی بیافرید برای ایشان اجساد مثالیه شبیه باجساد اصلية فهى صور خلقهم و مثاله پس دلالت مینماید بر اینکه برای ایشان اجساد مثالیه بوده است قبل از تعلق ارواح مقدسه ایشان با جساد مطهره ایشان دو بعد مفارقتها اياها بل معها ايضاً چنانکه برای ما بعد از موت ما اجساد مثالیه ایست که ارواح ما به آن تعلق میگیرد و باین تأویل بسیاری شبهات وارده بر اخبار منحل می شود و دلالت بر این معنی مینماید قول آنحضرت که فرمود پس بودیم خلقی و بشری نوربین پس خلق برای روح و بشر برای جسد مثالی است چه جسد مثالی در صورت بشر است و بودن خلق و بشر هر دو نورانی بنا بر بودن هر دو است دو جسم لطيف منور از عالم ملکوت بنابر بودن روح جسم و بنابر آنقول که روح مجرد است کنایت از خلوت از ظلمت هیولانیه و قبول آن مر انوار مقدسه و افاضات ربانيه في مثل الذي خلقنا» يعني خلق ارواحنا منه است و کلام آن حضرت من طينتنا» يعنى من طينة اجسادنا»
و بعضی از فضلا گفته اند تعلق تصویر به ابدان بدون با اینکه ارواح نیز اجسام هستند مبنی بر آن است که ابدان را مردمان میبینند بر خلاف ارواح که آنها مانند ملائكه و جن مرئی نیستند و طینت بمعنی ماده است و کلام آن حضرت ( من تحت» بدل از طینت است و تحت العرش عبارت از علیین است و عرش در اینجا عبارت از اعلی علیین است .
و کلام آن حضرت «فاسکن مبنی بر این است که ارواح اجسام است که تواند سکون و استقرار در چیزی و مظروف ظرفی واقع شود و لفظ «ذلك النور» بمعنى مخلوق از نور عظمت خداوندی است و «فيه» يعنى في خلقنا و كلمه «كذا» خبر مقدم و نحن ، مبتداء است چه در بعضی نسخ بجای فكلنا كذا» نوشته شده است و «خلقاً» منصوب بالاختصاص وبشر بمعنی انسان واحد و جمع در آن یکسان است و «نورانی» نسبت بنور والف ونون برای مبالغه است والا نوری گفته می شود. و کلام آنحضرت دولم يجعل الله كلمه استيناف بیانی است و این عبارت دلالت بر آن دارد که حضرات ائمه علیهم السلام بر انبیای عظام سلام الله عليهم افضل بلکه اشارت به آن دارد که شیعیان با پیغمبران سلف مساوی هستند و مراد بكلمه « الناس ، اول حقیقت انسانیت و باس دوم آن چیزی است که در عرف عام اطلاق انسان بر آن می شود و همج» بكسر بمعنى ذباب ومكس كوچك مانند پشه است که بر صورت گوسفند و در از گوش می نشیند و شاید آنحضرت دیگر کسان را بواسطه ازدحامی که دفعه واحده بر هر ناعقی و بانگ بر کشنده و شبانی ازدحام مینمایند و به ادنی سببی از وی روی بر می تابند یعنی بواسطه عدم شعور و تدبر وتفكر مانند گوسفند و امثال آن هر کجا صدائی برخاست بدون مقدمه و علت حاضر می شوند و هم چنان بمختصر جهتی بدون تعقل و تأمل باز می گردند و اگر بپرسند نه سبب رفتن و نه دلیل باز شدن را می دانند و با مگس ریزه و پشه کوره تفاوت ندارند و این چنین کسان در خور نار آفریده شده اند و عاقبت کار ایشان نیز مصیر بسوی آتش است .
راقم حروف عرضه می دارد اینکه در حدیث دوم فرمود خداوند ما را از نور عظمت خود بیافرید باز نموده شد که این نور مبارك را نه نسبت بعرش و نه بعليين نه بملكوت ونه بحبروت ونه بدیگر اماکن و محال که ما می دانیم و میگوئیم می توان داد بلکه خداوند داند که چیست و کی و کجا و چه زمان و مکان است و اینکه فرمود و از آن پس تصویر ابدان ما را از طینت مخزونه مكنونه تحت عرش فرمود باز نموده می شود که چه مقدار مدتها و ازمنه لطیفه که آیا اولی برای آن هست یا نیست در عالم نورانیت و روحانیت بوده اند چنانکه در بعضی احادیث سابقه فرموده اند ما اشباح نورانی بوده ایم و این نورانیت و روحانیت که ایشان را سوای آن است که بسایر مخلوق نسبت دهند زین حسن تا آن حسن فرقی است ژرف
و حالا ببینیم مقصود ازین که بر مطلق ارتفاع دلالت دارد و برتری بر سایر جهات را میرساند علییون است یا غیر از آن است آن نیز برما معلوم نیست و علام الغیوب داند و اینکه فرمود ما خلقی و بشری نورانیین بودیم یعنی مخلوقی هستیم نورانی روح و بشری نورانی و از لفظ بشر نورانی استنباط می شود که ابدان شریفه ایشان نیز غیر از سایر ابدان است و صورت بشری ایشان غیر از سایرین است بلکه بدن مبارک ایشان و اجساد شریفه ایشان نیز نورانی و بر سایر ارواح لطیفه تفوق دارد والطف از آن است چه از آنکه فرمود تصویر خلقت ما از طینت و ماده مخزونه مكنونه علیین یا برتر از آن است میرساند که دارای چه رتبت و منزلت هستند و در آن عوالم که قابل این طینت که خمیر مایه سایر مخلوق است نتواند بود زیرا که عوالم روحانيات و نورانیت است سایر مواد را در آنجا راهی نیست .
پس معلوم شد خلقت ائمه علیم السلام با دیگر مخلوق مساوی نیست و از مرکز لاهوت هستند و اگر جز این بودی با نور الانوار مطلق وحضرت حق ارتباط و با انوار خاصه الهی اختلاط نمیجستند ازین است که هیچکس نتواند مدعی شد که امام را بحقیقت در نظر آورده است و از این است که مصاحبین پیغمبر و ا نتوانستند از شمایل آنحضرت خبر دهند چه آنروح که تواند ادراك آن روح و نور بشری آنحضرت و اوصیای آنحضرت را نماید در قوه باصره بلکه عاقله دیگران نبود و ازین است که پیغمبر علی و علی پیغمبر میشود و اگر اجسام ایشان مانند دیگر اجسام مخلوقات بود اینگونه اتحاد چگونه امکان یافتی و اگر آن طینت مخزونه مکنونه در حکم طینت دیگران بودی چگونه لایق آن شدی که مسکن نور عظمت خدائی گردیدی و از چه آن طینت نسبت به آنمحل یافتی و مخزونه ومكنونه شدى .
و ازین مسئله گذشته نفرموده است این طینت و ماده از کجا و چه هنگام است همین قدر علبیون یا هر مقام دیگر را که خود میدانند شرف بخشیده اند که مخزن این طینت مبارک است پس منشأ آن از محلی خواهد بود که صدهزاران عرش فرش و صد هزاران علیینش پست ترین محلی متحیر و مسکین است مگرنه آن است که حضرت صادق فرمود خدای را مافوق عرش صد هزار قندیل است که عرش و سموات و فرش و بهشت و دوزخ و تمام آفریدگان در میان یکی از آنها است و البته آنحضرت میداند در سایر قناویل چیست و در تصرف و توجه کیست پس اگر ارواح ایشان از محلی بود که مذکور میشود یا طینت ایشان از آن جا بود که تصور مینمایند با این قنادیل چه ارتباطی و به آن اقاویل چه آشنائی میداشتند .
ازین است که می فرماید خداوند تعالی برای احدی مانند این خلقتی که برای ما هست و ما را بیافریده نصیبی نگذاشته است یعنی این مقام روحانیت و نورانیت و طینت و جسمانیت ما را بهیچ مخلوقی عنایت نفرموده و این لیاقت را مخصوص بما گردانیده است و این کلمه جامعه شامل انبیاء عظام نیز می باشد و میفرماید ارواح شیعیان ما را از طینت ما آفریده است اگر طینت ایشان و ابدان حقیقیه ایشان بر تمام ارواح برتری نداشت والطف و اشرف و نور خاص الهی نبود چگونه ارواح شیعیان ایشان را که موافق کلام رسول خدای له مانند انبیای بنی اسرائیل و بروایتی افضل هستند از طینت ایشان خلق می شد پس بناچار باید طینت ایشان انور و اشرف از ارواح ایشان باشد و میفرماید ابدان شیعیان ما را خداوند تعالی از طینت مخزونه مکنونه فرودتر ازین طینت که بعضی بعالم شهادت تعبیر کرده اند خلق فرمود پس معلوم شدطینت ایشان نیز غیر از طینت سایر مخلوق است در آن نیز عالم روحانیت و روحانیت است و اگر جز این بودی آثار و اخبار یکه از شئونات عوالم قدسيه و ملکوتیه است از ایشان ظاهر نشدی و مسلمان مذا اهل البيت نمی فرمود .
وازین است که میفرماید این نصیبی که در خلقت ایشان عنایت شده است جز به پیغمبران بهره نرسیده است ازین است که پیغمبران متمنی شیفتگی ایشان می شوند و اگر شیعیان ایشان را این رتبت و مجانست و مواحدت نبودی نمیفرمودند ما وشیعیان ما حقیقت انسانیم چنانکه در آیه شریفه «ا فیضوا من حيث أفاض الناس ، شاهد این معنی است و خودشان بواسطه ارتباط بعوالم لاهوتيه نمي فرمودند لنا مع الله حالات هو هو و نحن نحن ونحن هو یعنی از حیث مقام الوهيت و معبودیت و خلاقیت هیچکس را با حضرت احدیث نسبتی نیست او است او و از جهت عبودیت و مخلوقيت و افتقار وموجوديت مائيم ما واز حيثيت تقرب بخدا واتصال بمبدأ وواسطه درميان خلق و خالق که مظاهر ذات و صفاتیم و در تمام اجزای ممکنات متصرف و از همه ممتاز و بر همه سرافرازیم و افعال ما افعال الله وما عين الله وبدالله و جنب الله میباشیم و انفصال نداریم و در شدت ارتباط بمبدأ بجائی رسیده ایم که هیچ ممکنی را این بهره نیست و باقی به بقای ایزد لایزالیم پس نحن هو و هو نحن .
همینطور شیعیان خالص ما از دیگر مردمان ممتاز هستند و از خودما و از طينت ما هستند و آنانکه ازین شأن و رنبت بیرون نباشند گویا از مقام انسانیت بیرون و از نهایت پستی رتبت در منزلت پشه کوره و در خور سوختن و در حکم معدوم میباشند و در حقیقت از نصیب وجود محروم هستند .
وازین است که در حدیث سوم که منسوب به امیر المؤمنين است فرمود خداوند راده طینت است پنج طینت آن از جنت و پنج طینت آن از زمین است و دو روح است که یکی روح القدس و دیگر روح من امره است و هیچ پیغمبری و هیچ ملکی نیست مگر اینکه در طینت او یکی از این دو روح دمیده شده است و پیغمبر را از یکی ازین دو طینت یعنی از دو قسمت مذکور قرار داده اند اما ما اهل بیت رسالت یعنی ائمه معصومین غیر از ایشان هستیم چه خداوند تعالی ما را از تمام این ده طینت آفریده و از هر دو روح در ما بدمیده است و از مزج این جمله طینات ابدان رسول خدای و اوصیاء آنحضرت را که از اهل بیت هستند بیافریده است بخلاف سایر انبياء و ملائکه که ایشان را از یکی از دو طینت خلق کرده چنانکه از یکی از دو روح برای ایشان مقرر داشته است .
و از اینجا نیز معلوم میشود که مقامات انبیاء با هم تفاوت دارد پاره ای هستند که از طینت عرش و برخی از طینت ارض و بعضی دارای روح قدس و گروهی دارای روح من امری میباشند و البته درجه اکمل و اشرف و اتم مخصوص بحضرت خاتم الانبیاء و اوصیای آنحضرت که دارای علومی و معارفی دیگر و در هر دو جنبه يلى اللهى ويلى الخلقي وجبرونى ولا هوتی و ناسوتی توجه و نظر تربيت بتمامت عوالم و مقامات علويه وسفليه دارند تا در عاقبة الامر هر چیزی را از حضیض نقصان و وبال باوج كمال و اتصال برسانند میباشد و بعد از ایشان درجات كماليه نورانيه معنويه بشیعیان و پیروان ایشان که سر دفتر تمامت ایشان انبیای عظام می باشند که دران من شیعته لا براهیم چنانکه مکرر اشارت رفته است اختصاص پیدا می نماید .
و در ذیل مناجاتی که حضرت موسى بن عمران الا در حضرت یزدان میکند و در امالی صدوق از حضرت صادق مرقوم شده است خدای می فرمایدای موسی ابراهیم و اسحق و یعقوب چنین هستند و از احباء و اولیاء من باشند جز اینکه من آنکس را اراده کرده ام که آدم و حوا را بواسطه او بیافریده ام و بهشت و نار را بواسطه او خلق کرده ام یعنی برای محبان و دشمنان او بیافریده ام
موسی عرض کرد وی کیست ای پروردگار من ؟ فرمود محمد احمد است که نامش را از نام خودم مشتق کرده ام زیرا که منم محمود .
موسی عرض کرد پروردگارا مرا از امت او بگردان فرمود توای موسی از امت او باشی چون بشناسی او را و بشناسی منزلت اورا و بشناسی منزلت اهل بیت او را الى آخر الحديث .
و ازین کلمه که اذا عرفته و عرفت منزلته و منزلة اهل بینه که در خطاب بموسی می فرماید مکشوف می آید که مراتب شئونات و درجات این انوار طاهره را چه مقامی است و استعداد هر شخص و هر نفسی و هر روحی دهر نوری در خور این معرفت نیست و بعد از رحلت اینجهان و طی برازخ تا مقام قیامت کبری و بهشت نیز اگرچه در هر برزخی روحی دیگر و لطافت و استعدادی افزون از منزل سابق پدید می شود و بهشتیان را درجات عالیه نصیب می آید و بر معارف ایشان افزوده می گردد اما بشناسائی حقیقت مراتب شئونات و مقامات سامیه کی و کجا توان رسید و کجا توان شناخت حتى انبیاء عظام را چون آن نورانیت و روحانیت که در این وجودات مقدسه است بهره نشده است نتوانند بحقايق معارج و مدارج ایشان کاملا نایل شوند و این شناسائی چنانکه نمایشی دارد مخصوص بخداوند تعالی است که خالق ایشان و واهب درجات عاليه وانوار الهیه ایشان است
و بواسطه اینکه حضرات معصومین از تمام این ده طینت هستند شیعیان ایشان در ارضین و سموات منتشر میباشند و البته چون خلقت ائمه ازین طینات عشرة و روح القدس وروح من امره باشد خلقت خاتم الانبياء لله که تمام موجودات بطفيل وجود مبارکش وجود یافته اند بلکه روح و نور نیز از روح و نور اوست بطریق اولی از آن و برتر از آن خواهد بود.
و در خبر دیگر از حضرت باقر صلوات الله علیه است و ان الله خلقنا من اعلى عليين و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا و خلق ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوى الينا لانها خلقت مما خلقنا ،
و چون این شأن و این ارتفاع و روحانیت و نورانیت و شرف و کمال در این امر باشد و شیعیان را چنین منزلتی عظیم بهره باشد که احدی را نیست چگونه انبیای عظام که نمره اول مخلوق هستند از چنین دولتی باقی و نعمتی وافر محروم میشوند و اگر چنین باشد مظلوم خواهند بود ، وما ربك بظلام للعبيد ،
وطینات خمسه از جنت را عبارت از بهشت عدن و بهشت ماوی و بهشت نعيم و جنت فردوس و جنة الخلد شمرده اند و چون این بیانات و این احادیث و اخبار مفهوم و بيك اندازه مكشوف افتاد معلوم میشود که اینکه امام رضا فرمود در درجات عالیه بهشت رفیق ما میشوند چه حالت دارد زیرا که معلوم شد خلقت ایشان از چیست و خلقت شیعیان خالص العقیده ایشان از چیست بعد از آنکه ارواح شیعیان از طینت ایشان و طینت شیعیان از طینتی که فرود آن طینت است خلق شده باشد پس ارتباطی با جهات روحانية ائمه بهیچوجه ندانم اللهم الا ان نقول که ارواح ایشان را با طینت پاک ائمه اطلاعی حاصل تواند شد و اینهم مقامی عالی و متعلق به جنبه يلى الخلقى أئمه عليهم السلام و از متمنیات انبیای عظام است
و شأن و مقام نورانیت و روحانیت شیعه و خدام ایشان بآنجا میرسد که دارای سیر و ادراك معالم هر دو عالم که ضد یکدیگر ند میشوند و مانده بهشتی که هیچ مجانست و مناسبتی با عالم دنیا ندارد و دارای روح و نوری میشوند که استعداد پذیرائی اشیاء بهشتی را پیدا نمایند و اگر منحصر بهمین عوالم دنیویه و ارواح مشخصه بنی آدم باشندا بداً چنین لیاقتی را حاصل نمی کنند چه آن عالم را با این عالم بهیچوجه مشابهت و مماثلتی نیست و این حال مخصوص به نبی و ولی است که دارای تمام این عوالم توانند بود و همچنین عوالم علویه و موجودات آن سامان را بعوالم ارضیه مناسبتی نباشد و اگر برای ایشان بامر پروردگار مسافرتی بعالم سفل پدید آید البته باید مجانسات و مناسبات این عوالم را دارا باشند و گرنه راه آشنائی و اختلاط مسدود است .
و نیز این معنی را باید دانست که آیا عوالم درجات بهشتی نسبت بمسافرین روحانی چه حالت دارد و با اینکه « بعد منزل نبود در سفر روحانی ، معنی طی درجات غیر از طی مدارج این جهان است سخن را روی با صاحبدلان است.
ص148