توطئه قتل امام
مأمون چند بار نقشه قتل امام را طرح کرد. او از اینکه بدست خویش به این امر مبادرت ورزد بیمناک بود؛ او ابتدا افرادی را در اجرای قتل به کار گرفت ولی موفقیت نداشت از این رو وقتی واسطه ها در این امر کاری از پیش نبردند شخصاً در این جنایت هولناک وارد شد.
مراحل این توطئه بر اساس آنچه که در تاریخ ضبط شده چنین است:
۱ تصمیم او بر این بود که امام را همراه با فضل بن سهل در حمام سرخس توسط عمالش به قتل برساند. ولی امام در این برنامه شرکت نکرد و عذر آورد و فضل در این توطئه قربانی شد(1).(کافی، ج ۱، ص ۲۹۱ ارشاد مفید ، ص ۱۶۰۹ تحلیلی از زندگانی امام رضا ، ص ۱۵۹)
شبی مأمون سی نفر از مأموران مخصوص خویش را با شمشیرهای زهر آلود مسلح نموده و دستور داد بر امام وارد شده و آن حضرت را به قتل برسانند. اما امام از این حادثه جان سالم بدر برد(2).(جلاء العیون، ص ۹۳۸ - ۹۴۰)
هر ثمة بن اعین روایت میکند صبیح دیلمی که از جمله نزدیکان مأمون ولی از دوستداران امام بود به من گفت:
ای هر ثمه تو میدانی که من از نزدیکان مورد اعتماد مأمون هستم؟
گفتم: بلی
گفت: شب گذشته مأمون مرا به همراه سی نفر از غلامان خاص خود که محرم اسرار او بودند طلبید، چون نزد او رسیدیم شمشیرهای زهر آلودی در مقابل او بود. آنها را به دست ما داد و از ما عهد و پیمان گرفت که به آنچه دستور میدهد عمل نماییم و این راز را نیز پنهان داریم.
سپس به ما دستور داد همان ساعت بر حجره امام رضاء الله وارد شده و در هر حالی آن حضرت را دیدیم شمشیرها بر او افرود آورده و او را به قتل برسانیم و وعده هایی به ما داد که ما همان ساعت بر حجره امام وارد شدیم و امام را در حالی که بر پهلوی مبارک خود خوابیده بود مشاهده کردیم که دستهای خود را حرکت میداد و زمزمه ای داشت که ما نمی فهمیدیم. من در یک طرف حجره ایستاد و سر شمشیر خویش را بر زمین نهادم و با ترس و وحشت نظر می کردم، آن غلامان بی حیا بر امام حمله برده و او را در بستر با شمشیرهایشان قطعه قطعه کرده و با همان رختخوابش او را پیچیدند و سپس همگی به سوی مأمون برگشتند مأمون پرسید چه کردید؟ گفتند آنچه دستور دادید انجام شد.
وقتی صبح شد، مأمون با سر و پای برهنه و با وضع ژولیده و مصیبت زده ناله کنان از خانه بیرون آمده و به سوی حجره امام به راه افتاد ولی وقتی به حجره نزدیک شد صدای آوازه و همهمه ای شنیده که ترسید. سپس مرا صدا زد که ای صبیح به حجره داخل شو و ببین چه خبر است. من وقتی وارد حجره شدم مشاهده کردم امام در محراب نشسته و به عبادت خدا مشغول است گویا هیچگونه اتفاقی نیفتاده است.
وقتی به نزدیکی امام رسیدم آن حضرت مرا صدا زد و فرمود: ای صبیح! گفتم: لبیک ای مولای من و بر زمین افتادم و سر به خاک نهاده و گریستم امام فرمود: برخیز ای صبیح! خدا تو را رحمت نماید و سپس این آیه را تلاوت نمود: «پریدون ليطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون»(1).(سوره صف (۶۱)، آیه ۸)
سپس از خدمت امام مرخص شده و به نزد مأمون آمدم و مأمون را از وضعیت امام خبر دادم، مأمون در غضب شده و گفت لعنت بر شما که مرا فریب دادید. گفتم: به خدا قسم آن حضرت در حجره خود نشسته و مشغول عبادت است و اثر زخمی بر بدن مبارکش ظاهر نیست.
هر ثمه می گوید چون این قضیه را از صبیح شنیدم خدا را شکر کردم و خدمت امام رسیدم. حضرت فرمود: به خدا قسم که از کید و مکر این گروه هیچ ضرری به ما نمی رسد تا اجل موعود برسد(۲).(جلاء العیون ص ۹۳۸ تا ۹۴۰)
در مرحله بعدی باز مأمون قصد کرد که بر امام خشم گرفته و در توطئه ای دیگر او را از سر راه خویش بر دارد.
در همین رابطه ابو الصلت هروی روایت میکند(1):(منتهی الامال، ج ۲، ص ۵۰۷ - ۵۰۸ در روایت دیگری که در بحار الانوار، ج ۴۹ ص ۱۱۶ آمده این امر را در احضار هارون نسبت به امام رضا با ذکر نموده)
روزی مولایم امام رضا در منزل نشسته بودند که ناگاه فرستاده مأمون داخل منزل شده و از طرف مأمون آن حضرت را احضار نمود.
امام از جای خویش برخاست و در خفا به من فرمود: اکنون مأمون مرا به نیت سوء و پلیدی به سوی خویش طلبید این را بدان که در این احضاریه هیچ گزندی از سوی ایشان به من نمی رسد. و اکنون آن حرزی که از سوی جدم رسول خدا به من رسیده(2)(منتهی الامال، ج ۲، ص ۵۰۷ - ص ۵۰۸ این حرز ظاهراً همان حرزی بود که وقتی امام در قصر حمید بن قحطیه وارد. شد به هنگام نشستن لباس او که قصه ای دارد دیده شد و امام آن را به او و جاربه ایشان آموخت که مشتاقان می توان به کتاب فوق و دیگر منابع مراجعه نمایند) را به همراه داشته و می خوانم حضرت این حرز را خوانده و سپس در منزل مأمون حاضر شد و در برابر مأمون قرار گرفت مأمون همین که نگاهش بر امام افتاد حالش تغییر یافت و نه تنها بر امام خشم نگرفت بلکه دستور داد صد هزار در هم به امام داده و نیز به امام عرض کرد هر حاجتی داری بگو تا آنها را برآورم.
پس از آنکه امام از مجلس خارج شد مأمون به نزدیکان خویش گفت: من در این احضار یه چیز دیگری اراده کرده بودم ولی گویا آنچه که اراده خدا و قضا و قدر الهی بود به وقوع پیوست(3).(شبیه این قضیه درباره احضار منصور دوانیقی نسبت به امام صادق اله نیز روایت شده و.... البته با کمی تفاوت. ر.ک. منتهى الامال، ج ۲، ص ۲۸۷ - ۲۸۸ )
112
نقشه مأمون در اجرای قتل مکان و زمان
همانطور که میدانیم مرکز حکومت مأمون مرو» بود. هر چند که مأمون قصد نمود به سرزمین اجداد خویش برگردد و بر اساس طرح و نقشه شوم خویش می بایست از وجود امام خلاص شود ولی نمی توانست در همان شهر مرو نقشه اش را عملی نماید. از این رو مسیر سفر تا عراق بهترین موقعیت برای اجرای این نقشه بود. دلائل چنین تصمیمی را می توان به شرح ذیل بر شمرد.
۱ مرو مرکز حکومت بوده و اجرای نقشه بزرگی چون قتل کسی که او به عنوان ولیعهد برگزیده و بعلاوه جایگاه معنوی امام به عنوان الگو و رهبر شیعیان، صلاح نبود.
انتخاب مکان قبر هارون (پدر) مأمون خود نیز از تدبیرات دیگر مأمون در اجرای نقشه بود و مأمون با یک تیر دو نشانه را هدف گرفته بود. این مکان جای خوبی برای استراحت خود و لشگریان بود و نیز نقشه دفن امام در این مکان از نظر روانشاسی نیز قابل بحث است. که مأمون حاضر است بر خلاف میل باطنی اش پیکر امام را که دشمن خود و پدر خویش می داند در همین جا مدفون سازد.
مأمون می بایست قبل از رسیدن به شهرهای بزرگ و پر جمعیتی همچون نیشابور که امام در آن شهرها شیعیان زیادی داشت تا رسیدن به بغداد از این قضیه فارغ شود.
مأمون بر آن شد تا هر چه زودتر خیالش از این بابت آسوده گردد از این رو سناباد طوس را بهترین مکان برای اجرای نقشه خود یافت.
انتخاب محله سناباد طوس که در آن زمان محله کوچک و کم جمعیت بود نیز از تدبیرات مأمون در اجرای نقشه بود؛ چرا که امکان ایجاد شورش را به حداقل می رساند.
۵. اجرای نقشه قتل می بایست در اسرع وقت انجام گیرد و به طول نینجامد. به همین دلیل نوع قتل و آلت قتاله هم نقش مهمی در این امر ایفا می کند.
او برای این امر دست به اقداماتی مشابه زد ابتدا نقشه قتل در حمام سرخس - سپس نقشه قتل حمله بر امام در بستر که در هر دو مرحله ناموفق بود.
در نقشه اول امام حاضر به حضور در حمام نشد(1)(عيون اخبار الرضا، ج ۲، (با ترجمه) ص ۳۷۳) و در مرحله دوم امداد الهی مانع شد. بار سوم مأمون با زهر کشنده و با دست کثیف و آلوده خویش بدون واسطه دیگری به قتل امام مبادرت ورزید.
مسیر حرکت مأمون و همراهانش با توجه به مقصد که بغداد بود . از نظر منطقی هم مناسبت داشت و او راه بسیاری از خطرها و تهدیدها را بسته بود که اگر چنانچه خطر شورشی را احساس کند از آن جا فاصله گرفته و به سوی مقصدش حرکت کند و جای هرگونه اعتراض را ببندد؛ چرا که در حال سفر است.
118