زیرکی مأمون در بعد سیاسی
چرا مأمون امام رضا (ع) را از مدینه به مرو دعوت کرد؟ این مسأله توجیهی سیاسی دارد. مأمون از بغداد به مرو آمد و مرکز خلافت خود را در مرو قرار داد تا بتواند در ایران شورشها و اعتراضات را کنترل نماید ولی در مرو نگران کوفه مدینه حجاز و مناطق اسلامی بود. او به ایران آمده بود که به ایرانیان نزدیک شود ولی ممکن بود که در مرکز خلافت از سوی علویان خطری او را تهدید کند. گرچه در ایران نیز علویان دارای طرفدارانی بودند و نفوذ داشتند، اما مأمون خود و لشکریانش در این جا بودند و کنترل این مناطق در دستشان بود. ولی از آن مناطق دور بود. مأمون در اینجا تدبیر زیرکانه و جالبی در پیش گرفت. او می فهمید که لب اللباب علویان امام رضا (ع) است. از این جهت تصمیم گرفت که امام را به نزد خود آورد و به او مسئولیتی بدهد تا ریشه ی اعتراضات علویان خشک شود.
مأمون پیچیده ترین شخصیت عصر عباسی است. آن حکیم حاکمی که «افلاطون» به دنبال آن بوده اگر بخواهیم در تاریخ به دنبالش بگردیم و مصداقی برایش بیابیم قطعاً یکی از آنها مأمون است افلاطون میگوید حاکم باید حکیم باشد، اهل حکمت، فلسفه و فیلسوف باشد. در آن زمان این گونه نبوده که اگر کسی مقداری درس میخواند و چند جلد کتاب منتشر میکرد، فیلسوف نامیده شود، بلکه باید بیش از اینها می دانست.
مأمون از این تیپ انسانها بود. فقط همین تدبیرش را ببینید که در بعد سیاسی چقدر زیرکانه عمل نمود او فکر می کرد، ایرانیان که در مشت من هستند و اگر امام رضا (ع) را هم به نزد خود بیاورم، تنها افرادی که با من مشکل دارند اموی ها هستند. زمانی که بیش ترین مناطق در اختیارم باشد به راحتی آن اقلیتها در گوشه و حاشیه را می توان سرکوب کرد.
این اقدام مأمون دارای یک پیام ناگفته است و آن این که قیام علویان یک مورد، دو مورد نبود چون ما نمی خواهیم وارد بعد سیاسی شویم، اگر شما میخواهید از قیامهای علویان بیشتر بدانید، حداقل کتاب «تتمه المنتهی از شیخ عباس قمی را ببینید. کتاب تاریخی دیگرشان که حجیم هم هست به نام منتهی الآمال» است. آقای شیخ عباس قمی به عنوان یک مورخ انسان نسبتاً قوی و مورد اعتماد میباشد. کتاب تتمه المنتهى حدوداً ۵۰۰ صفحه دارد و عمدتاً به بنی عباس پرداخته و وارد جزئیات زندگی عباسیان شده است. در این کتاب به نکات خوبی اشاره شده از جمله اعتراضات شیعیان را که به رهبری چه کسی در کجا و در کدامین سال بوده؟، یک به یک قید کرده است.
اگر مأمون امام رضا (ع) را به مرو خوانده بود، تنها به دلیل این نبوده که کسی و شخصی در گوشه یی برایش خطری داشته است. بلکه ماجرا بسیار جدی تر از اینها بود اعتراضات علویان از ایران شروع شده تا مناطق مدینه و بغداد ادامه داشته است. و مأمون تدبیر زیرکانه و دقیقی کرد و فکر کرد که اگر من مرکز فرماندهی علویان را نزد خود بیاورم این مسأله حل خواهد شد.
امام رضا (ع) نخست سعی در نپذیرفتن این دعوت داشتند، اما زمانی که دیدند در پشت این دعوت اجبار نهفته است، قبول نمودند. ایشان حتی خانواده ی خود را با خود نبردند زیرا می دانستند این یک بازی سیاسی نسبتاً کوتاه مدت میباشد. مأمون حتی مسیرهای حرکت امام را خود انتخاب نمود تا امام از شهرهای شیعه نشین عبور نکند که مردم را تحریک نماید. او دستور داد امام را تا آنجا که ممکن است از شهرهای کم جمعیت که شیعه نشین نباشند حرکت دهند. اما آنها لاجرم به نیشابور که شهری پر جمعیت و یکی از مراکز محوری خراسان از چهار محوری که قبلاً اشاره شد بود برخورد کردند. در نیشابور علمای فراوانی به استقبال امام رضا (ع) آمدند و از ایشان خواستند که حدیثی برایشان نقل نمایند. در آنجا امام حدیث «سلسله الذهب» که حدیث مشهوری میباشد را نقل نمودند
«كلمه لا إله إلا الله حصنى فمن دخل حصني أمن من عذابی، بشروطها و أنا من شروطها کلمه ی توحید، در و حصار محکمی است هر کس داخل این حصار و قلعه شود، از عذاب الهی در امان است. اما این امر شرایطی دارد و من امام رضا) یکی از آن شرط ها هستم. »
تدبیر مأمون بر این بود که امام وارد این گونه شهرها نشوند. ولی امام رضا (ع) در همین فرصتهای کوچک، تأثیر قابل توجه بر دیگران گذاشتند.
به هر صورت امام رضا (ع) نزد مأمون رفتند. ابتدا مأمون اصل خلافت را پیشنهاد کرد که امام نپذیرفت. سپس از امام خواست که ولیعهدی او را بپذیرد. زمانی که امام رضا (ع) در اجبار قرار گرفتند، با شرطی آن را پذیرفتند. آن شرط این بود که امام در احکام حکومتی و عزل و نصب والیان نقشی نداشته باشند یعنی خلاف همان فلسفه یی که مأمون تعریف کرده بود و امام را به نزد خود آورد تا از او بهره برداری سیاسی و ابزاری کند امام دست او را خواند و به صورت مشروط، ولیعهدی را پذیرفت
زمانی که نقشه های مأمون نقش بر آب میشود، او سعی می کند از امام در ابعاد فرهنگی و علمی استفاده نماید. بعدها مأمون احساس می کند که امام برای او هیچ سودی ندارد بلکه حضور او برایش ایجاد خطر میکند بنابراین امام را به شهادت رساند.
امام رضا (ع) در سال ۲۰۰ یا ۲۰۱ هـ.ق به ایران آمدند و در سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ هـ.ق به شهادت رسیدند پس امام بیش از دو سال وارد سیاست نشدند. دلیل این که ما رویکرد فرهنگی امام رضا (ع) را انتخاب کردیم همین بوده است. امام رضا بنا بر روایتی ۵۰ و بنابر روایت دیگر، ۵۵ سال عمر نمودند امام در ایام عمرشان، تنها دو سال به صورت صریح و شفاف وارد سیاست شدند.
اگر بخواهیم بدانیم امامان ما تا سال ۲۶۰ هـ ق که امام زمان به امامت رسیدند چقدر به صورت جدی و آشکار وارد سیاست شدند باید ببینیم که چند سال حکومت نمودند. امام علی (ع) پنج سال حکومت کردند. امام حسن مجتبی (ع) که حدود شش ماه بیش تر حکومت نکردند. امام حسین (ع) که اصلاً حکومت نکردند و امام رضا (ع) هم به مدت دو سال حکومت کردند. یعنی همه ی امامان ما در طول مدت امامت خود ۱۰ سال هم وارد سیاست و حکومت نشدند. حال آن که آنان در حاشیه ی سیاست بودند و حکومت و سیاستمدارها به سراغشان میرفتند. اگر ما بخواهیم با رویکردی سیاسی وارد زندگی معصومین شویم به درستی نخواهیم توانست به صورت مفید زندگی آنان را بفهمیم و بشکافیم. زیرا آنها عمدتاً در حال انجام فعالیت دیگری بودند.
کار اصلی امام رضا (ع) فرهنگی بوده است. اگر ما می خواهیم امام رضا امام صادق امام باقر و امام سجاد (ع) را بفهمیم و درک نماییم باید رویکرد فرهنگی آنان را ببینیم چه بوده است؟ در زمینه ی فرهنگ سازی که برایشان بسیار با ارزش و مهم بود، چه کارهایی می کردند؟ در مقابل رقبای خود چه رویه سلیقه، روش و سخن جدید داشتند، خصوصاً در عصر امام رضا (ع) که عصر نهضت تولید علم می باشد؟ در زمان مأمون هارون و منصور، منابع اصلی و جدی در سطح جهان جمع آوری شد و از سوی مترجمان به زبان عربی که زبان رسمی خلفای اسلامی بود ترجمه شد و در اختیار قرار گرفت. در این عرصه و در مقابل اینان است که امام رضا (ع) باید حرف بزند. دلیل این که چرا رویکرد فرهنگی امام را برای بحث انتخاب کردیم؟ همین نکته است. زیرا امام رضا (ع) رویکرد سیاسی را جدی نگرفتند و رویکرد اصلی ایشان علمی فرهنگی بوده است. اگر ما بخواهیم امام رضا (ع) را درک کنیم و پیامش را بفهمیم، باید با یک رویکرد فرهنگی وارد زندگی این امام همام شویم.
پرسش آیا در آن زمان خود ائمه تشخیص می دادند و انتخاب می کردند که باید چه رویکردی داشته باشند؟
پاسخ به نظر ما در گفتمان دینی رویکرد فرهنگی بستر و رسالت اصلی میباشد. سیاست و اقتصاد باید یک وجهه ی فرهنگی بگیرد. اقتصادی که صبغه ی فرهنگی نداشته باشد مشکل به وجود می آورد. اما زمانی که ابعاد فرهنگی در آن دیده شود، آن اقتصاد مناسبی خواهد بود. سیاستی که با فرهنگ دینی عجین نباشد، به تعارض و جنگ قدرت صرف می انجامد.
پرسش تأسیس حکومت اسلامی امام زمان (عج) چه زمانی به انجام خواهد رسید؟
پاسخ: تأسیس حکومت اسلامی امام زمان (عج) به علت این که فرهنگ بشری آماده ی تحقق آموزه های دینی نیست به تأخیر می افتد.
اگر قرار باشد که به هر شکلی ما حکومت اسلامی تشکیل دهیم می شود حکومتی که بنی امیه و بنی عباس تشکیل دادند. مگر حکومت آنها در ظاهر اسلامی نبوده و ادعای حکومت دینی نداشتند؟ مگر شعار آنان الرضا من آل محمد (ص) نبوده است؟ بنی عباس می گفتند: ما فرزندان عباس هستیم و مشروعیتمان از هاشم است و ما بنی هاشم هستیم. ولی آنها چیزی را که واقعاً نداشتند و پیاده نکردند، فرهنگ دینی بوده است. اگر فرهنگ نداشته باشیم حکومت را هم بگیریم پول و زور ما را تحریک میکند و می فریبد. چه حاکم باشیم یا محکوم چه مسئول بلند پایه باشیم یا مسئول یک کوچه
پرسش آیا در حال حاضر که ما در جامعه ی اسلامی خود دارای بسیاری از مشکلات هستیم که حوزه نیز جوابگوی آن نمی باشد، به این دلیل است که امامان ما به این مسایل نپرداخته اند؟
پاسخ: اگر فرهنگ دینی را در دو بعد ببینیم: فرهنگ فردی و فرهنگ جمعی حوزه های علمیه در ابعاد فردی فرهنگ سازی نموده ولی در ابعاد جمعی کم تر ورود داشته اند از اخلاق فردی زیاد گفته و درباره ی آن زیاد نوشته شده، اما اخلاق اجتماعی اخلاق حرفه یی اخلاق سازمانی و.... هنوز هم منبع مناسبی نداریم. در مسایل فرهنگی نیز مثلاً درباره ی علوم انسانی نظریه های مبتنی بر دین مورد اهتمام حوزه ها به صورت نهادینه نبوده است.
بحث حاضر ما که جایگاه امام هشتم درباره ی نهضت تولید علم می باشد به دنبال رد این شبهه است که امامان و نصوص ما درباره ی نهضت تولید علم و یا درباره ی مسایل مهم علوم اسلامی ساکت بوده اند. ما به عنوان یک طلبه یا دانشجو زمانی که می خواهیم از امام رضا(ع) بگوییم باید با یک نگاه مسأله محور وارد بحث شویم. در حال حاضر نهضت تولید علم مسأله ی ما میباشد. زیرا درباره ی علوم و به ویژه علوم انسانی پرسشهای بلاجواب فراوان داریم می خواهیم ببینیم آیا از آن مواد و از سیره ی رضوی میتوانیم برای سؤالاتمان جوابی بجوییم؟
42
خطر امام رضا (ع) برای مأمون
تصویری که از امام رضا (ع) گاه ارایه میشود، امامی غریب، مهجور و مظلوم است. مأمون با حضور امام میخواست دو جنبش بزرگ را در منطقه ی حجاز، عراق و ایران خنثی نماید. اگر امام رضا (ع) برای مأمون این کار کرد را داشت او تا آخر خلافت خود، امام را به عنوان ولیعهد خود حفظ می نمود. اما مأمون از طرف امام رضا (ع) احساس خطر جدی نمود که بیش از دو سال نتوانست با او کنار بیاید و امام را به شهادت رساند. مأمون نقشه ی ماهرانه یی کشیده بود که از امام بهره برداری شود اما نتیجه ی کار این شد که امام وارد میدان شد و یکی یکی آنها را محکوم میکرد شیعه نیز دریافت که امام مسایل سیاسی را نپذیرفته است. اگر ظلمی هست از طرف مأمون و اگر امتیازی هست به خاطر وجود امام رضا (ع) می باشد. مأمون با تمام جدی عمل کردن و مسلط عمل کردن دید که نتیجه به نفع امام رضا (ع) تمام شده است.
این یک اصل و قاعده ی سیاسی است که یک نخبه و زبده همیشه از سوی حاکمان و صاحبان قدرت مورد توجه می باشد. در گفتمان سیاسی و غیر سیاسی نظام سیاسی و اقتصادی و نظام فرهنگی یک فرد برجسته و توانا و یک انسان شاخص را رها نمی کند. حداقل این است که مواظب او است تا برایش خطری ایجاد نکند و حتی بهتر است که از او به نفع خود استفاده نماید. در نقطه ی مقابل هم اپوزیسیون هر نظام این افراد را رها نمیکند پس افراد نخبه از دو ناحیه ی یاد شده در معرض مراقبت و کنترل میباشند.
اکنون اگر امام رضا (ع) را به عنوان یک نخبه در نظر بگیریم، ایشان هم از سوی عباسیان به شدت مورد مراقبت و کنترل بودند تا برایشان ایجاد خطر نکند؛ و حتى مأمون جلوتر آمد و خواست تا از ایشان به نفع خود استفاده نماید. قطعاً افرادی که با مأمون و عباسیان مخالف بودند، سعی میکردند تا اطلاعاتی به امام بدهند که بتوانند از ایشان علیه نظام عباسی استفاده کنند این یک اصل سیاسی میباشد و برای مکان و زمان خاصی نیست.
امام رضا (ع) نیز از همین مقوله انسانها است. در زمان هارون الرشید یک اختلافی میان عباسیان و مخالفینشان به وجود آمد و آنها برای حل این مشکل امام را داور خود قرار دادند. معمولاً افرادی را به عنوان داور بر می گزینند که مورد قبول طرفین باشد. آنان امام رضا را قبول و به ایشان نظر و عنایت داشتند حکمیتی را هم که امام نمودند پذیرفتند و مشکل برطرف شد. پس مشخص است که امام مورد توجه و تحت کنترل نظام بوده است. امام هم اعمال نظر و نفوذ داشتند و تأثیر گذار بودند. این یک قاعده ی سیاسی است و برای حال نیز کاربرد دارد که نیروهای نخبه از نظر نظام حاکم و اپوزیسیون تحت نظر هستند. امام رضا (ع) نیز از این قاعده مستثنا نبودند. منتها مأمون می خواستند که از امام به نفع خود استفاده کنند. اگر موفق می شد، دستاورد بزرگی برایش به همراه داشت اگر هر نظام سیاسی بتواند یک نخبه ی فکری فرهنگی آخوند) درباری را با خود همراه نماید تا کارهای او را تئوریزه کند برایش بسیار مشروعیت به وجود می آورد. امام رضا (ع) با این که مشروط به نپذیرفتن مسایل سیاسی ولیعهدی را قبول کرد برای مأمون کافی بود زیرا حضور حضرت در دربار برای او مشروعیت و نفوذ می آورد.
پرسش آیا پذیرفتن این دعوت از سوی امام برایشان بهتر نشد تا این که در مدینه می ماندند؟
پاسخ درست است که نتیجه ی دعوت مأمون از امام رضا، به نفع اسلام و مسلمین تمام شد اما فراموش نکنید که همیشه در انتخاب مسایل سیاسی، بین خوب و خوب تر دست به انتخاب نمی زنند، بلکه بعضی از مواقع انسان مجبور است که بین بد و بدتر دست به انتخاب بزند. امام رضا (ع) بین بد و بدتر دست به انتخاب زدند. بدترش این بود که در مدینه میماندند که در آنجا چون تحت کنترل بودند اجازه ی حرف زدن نداشتند نمیتوانستند تشکیلاتی به راه اندازند و مانند ائمه ی دیگر در محدودیت و در خفا با دیگران در ارتباط باشند و پیامی را منتقل نمایند اما بد این بود که به ایران بیایند و در مرکز خلافت و در پایتخت بتوانند بهتر پیام خود را به گوش مردم برسانند. ما ایرانیان بیشترین پیام و مطلب از ائمه را از امام رضا داریم. حضور امام رضا در ایران حتی بارگاه ایشان برای ما منشأ رشد و بسیاری از برکات فرهنگی و معنوی می باشد.
اما خوب می توانست آن باشد که امام مجاز به فعالیت بوده و به نحوی که خود تشخیص میدادند رسالت دینی شان را به انجام می رساندند. و خوب تر آن بود که امام هشتم خود حاکم حکومت آن عصر می بود تا محتوا و پیامهای فرهنگی را به وجه احسن به گوش دیگران می رساندند.
پرسش راهی که امام علی (ع) تا امام حسین(ع) در مقابله با سلاطین ظلم و زور داشتند با راه امامان دیگر متفاوت است. آیا این امر نشانه ی این است که آن سه امام دارای قدرت بیش تری بودند یا ائمه ی دیگر روند مسالمت آمیز و متعاملی را در پیش گرفتند؟
پاسخ: اولاً: به نظر میرسد چون امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به سرچشمه ی پیام دینی نزدیک تر بودند و آلودگی های جامعه نسبت به دهه های بعد کم تر بود در مقابل ظلم ظالمان شفاف تر و جدی تر عمل میکردند بدون این که از کار فرهنگی فاصله بگیرند؛ ثانياً: امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر گرامی شان که به امامت رسیدند بعد از شش ماه با معاویه مصالحه کردند. شیوه ی امامت امام حسن به شیوه ی امامت سایر ائمه نزدیک تر است تا به امام علی (ع) و امام حسین (ع). اما تفاوتی که بین شیوه ی امامت این سه امام نسبت به سایر امامان وجود دارد به خاطر نزدیک بودن به سرچشمه است. در زمان امامت اینها هنوز پیام نبوی در گوش بعضی ها بوده است. افرادی مانند جابر بن عبدالله انصاری هنوز در قید حیات بودند و از حضرت رسول (ص) نقل قول میکردند.
اما پس از آن سه امام هم اصحاب و تابعین پیامبر از دنیا رفته بودند و هم افرادی در دستگاه بنی امیه تلاش در جعل احادیث می کردند. امامان بعدی ما در صدد دفاع از حق، سنت، سیره ی نبوی و علوی بودند هر چه از آن زمان دورتر میشدند، دین در معرض تحریف و انحراف فرهنگی بیشتر قرار میگرفت. زیرا راه ها متعدد میگشت و کوره راه ها زیاد میشد افراد زیادی منادی برای اسلام شدند. به غیر از شیعه حتی در اهل سنت هم آن چنان منادی منبر و مذهب برای اسلام فراوان شد که عباسیان اعلام کردند که به جز چهار مذهب مذاهب دیگر رسمیت ندارند. در عصر امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) روشنگری کار بسیار مشکلی بوده و کار فرهنگی را می طلبیده است.
55