چرایی پذیرش ولایت عهدی
پس از آنکه امام رضا الله به مرو وارد شد، مأمون منصب خلافت و حکومت را به ایشان پیشنهاد داد موضوع پیشنهاد خلافت به امام در جلسات متعددی طی دو ماه در مرو توسط مأمون انجام گرفت و در تمام این جلسات امام از پذیرش آن خودداری کرد اطرافیان مأمون از این همه اصرار وی تعجب کرده این حرکت او را خلاف مصالح حکومت میدانستند. فضل بن سهل وزیر ایرانی و سیاستمدار وی به شدت از اصرار مأمون ناخرسند بود و میگفت تا کنون خلافت را ضایع تر از این ندیده بودم. در آخرین جلسه خلیفه برای چندمین بار به امام چنین عرض کرد من در نظر دارم خود را از خلافت خلع کنم و این مقام را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم. این بار امام پاسخ محکمی به او داد که مأمون را بسیار خشمگین کرد. امام رضا الله رو به مأمون کرد و فرمود: اگر این خلافت از آن تو است پس خدا برای تو قرار داده است و جایز نیست که لباس و خلعتی را که خداوند به قامت تو پوشانیده از تن بیرون کنی و به دیگری بپوشانی و واگذار نمایی و اگر این مقام از آن تو نیست پس حق اینکه چیزی را که از تو نیست به من واگذاری نداری این سخن غاصبانه بودن حکومت عدم مشروعیت خلافت مأمون و همچنین پافشاری بر عقیده نصب الهی امامت را آشکار می ساخت.
چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه مأمون گزینه دومی را پیش روی امام نهاد او پس از گفتگوهای بسیار در اصل خلافت منصب ولایت عهدی را پیشنهاد کرد این پیشنهاد نیز با مخالفت امام روبه رو شد. از جمله دلایل امام این بود که بنابر آنچه اجدادم از پیامبر خدا گزارش کرده اند من در حیات تو مسموم از دنیا میروم و مظلومانه به شهادت میرسم در حالی که فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در سرزمین غربت در کنار هارون الرشید مدفون میشوم.
مأمون وقتی این سخن را شنید گریه کرد و پرسید یا ابن رسول الله چه کسی تو را میکشد؟ تا من زنده هستم، چه کسی قدرت یا جرأت بدی کردن به تو را خواهد داشت؟!
امام فرمود من اگر بخواهم قاتل خود را معرفی کنم میتوانم بیان کنم و بگویم که چه کسی مرا خواهد کشت.
خلیفه در پایان جلسه امام را به قتل تهدید کرد و بیان داشت که راه دیگری پیش روی امام نیست یا پذیرش ولایت عهدی و یا مرگ
امام رضا ناگزیر شد بپذیرد تا خود را با دست خویش به هلاکت نیفکند. اما این پذیرش را مشروط به آن کرد که در امور حکومتی هیچ دخالتی نکند.
مأمون پذیرفت. در آن دوران هرگاه ولی عهدی منصوب می شد. خلفا هدایایی را به مردم میبخشیدند. مأمون نیز پس از ضرب سکه به نام امام رضا علیه السلام ، به هر یک از لشکریان حقوق یک سال را یکجا پرداخت کرد و فرمان داد که تمام مردم لباس سیاه - که شعار عباسیان بود را از تن بیرون کنند و به جای آن لباس سبز بپوشند .(عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۳۹ ح ۳ و ص ۱۴۷ ح ۱۸.)