۶. فراخواندن امام رضا (ع) از هنگامی که امین کشته شد (محرم ۱۹۸) و مأمون در مرو مرکز خراسان بر تخت خلافت نشست بیش از دو سال میگذشت. در سال ۲۰۰ مأمون نامه ای به امام رضا (ع) نوشت و آن حضرت را از مدینه به مرو دعوت کرد. امام از پذیرفتن دعوت وی به دلیلی چند عذر آورد اما مأمون پیوسته با آن حضرت مکاتبه میکرد و اصرار می ورزید چون امام از یک سو دریافت که ناگزیر باید دعوت وی را بپذیرد (کلینی، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص (۴۸۸-۴۸۹) و از دیگر سو مصمم به انجام رسالت خود در شرایطی تازه بود روانه خراسان شد. در این روایت به این مطلب که مأمون خواسته است خلافت یا ولایتعهدی خود را به امام رضا (ع) واگذار کند اشاره ای نشده است. از گفته ابو الفضل بیهقی (۱۳۵۶ ، ص ۱۷۰-۱۷۱) پیدا است که مأمون دستور داده بود مسئله ولایتعهدی و بیعت با آن حضرت تا آشکار شدن آن در مرو نهان و پوشیده بماند. بنابراین مأمون بدون هیچگونه اطلاع قبلی یا هیچ اختیاری از سوی امام، آن حضرت را از مدینه به مرو آورد و در مرو برای نخستین بار موضوع را با امام در میان گذاشت. وی اگر هم قبلاً این فکر را داشته تا آن زمان ابراز نمیکرده است محقق ۱۳۵۷ ، ص ۷۲؛ مطهری، ۱۳۷۰، ص ۲۱۱). مأمون هم چنین از گروهی از خاندان ابوطالب که در مدینه بودند، خواست تا همراه امام رضا (ع)، نزد وی به خراسان روند مفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۲۵۹). ابو الفضل بیهقی (۱۳۵۶، ص (۱۷۰-۱۷۲ حکایت میکند که مأمون پنهانی کسی را نزد طاهر بن حسین ذوالیمینین فرستاد و پیغام نوشت که رسولی روانه کند امام رضا (ع) را از مدینه بیاورد، در نهان با او بیعت کند و با احترام به مرو بفرستد طاهر که میلی به علویان داشت چنین کرد و امام را به بغداد آورد و خود نخستین کسی بود که با امام بیعت کرد و آنگاه امام را با احترام بسیار به مرو فرستاد اما این روایت پذیرفتنی نیست زیرا در این ایام حسن بن سهل والی عراق بود و در بغداد حکومت میکرد طاهر بن حسین نیز در جمادی الاولی سال ۱۹۹ در مأموریتی از سوی مأمون برای فرونشاندن شورش نصر بن شبث به رقه رفته و هم چنان آن جا بود تا آن که در صفر سال ۲۰۴ مأمون از خراسان به عراق آمد و طاهر به وی پیوست ناجی، ۱۳۸۳، ص ۳۴- ۳۵ و ۳۸)
به هر روی، مأمون در پایان سال ۲۰۰ سعد بن عبدالله اشعری، ۱۳۶۱، ص ۹۵) رجاء بن ابی ضحاک از عمال عباسیان را که خویشاوند فضل بن سهل بود، همراه فرناس خادم در بعضی روایات شیعه یاسر خادم به مدینه فرستاد و مأمور کرد امام رضا (ع) را به مرو آورند (یعقوبی، بی تا ج ۲، ص ۴۴۸؛ طبری، ۱۳۸۷ ق، ج ۸، ص ۵۳۹ و ۵۴۴). برخی منابع از جلودی به عنوان فرستاده مأمون به نزد امام یاد کرده اند که درست نمی نماید. زیرا جلودی از امرای هارون و دشمن امام رضا (ع) بود و با توجه به سابقه حمله جلودی به مدینه و تعرض وی به شیعیان در زمان هارون ( ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص (۱۷۲) نمی تواند انتخاب مناسبی بوده باشد امین ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۱۵۸).
امام قبل از حرکت به خراسان به مسجد پیامبر (ص) رفت و چندین بار با رسول خدا وداع کرد و پس از هر وداع به سوی مرقد پیامبر (ص) باز میگشت و می گریست. امام فرمود من از جوار جدم بیرون میروم و در غربت خواهم مرد و در کنار هارون مرا به خاک خواهند سپرد. امام هم چنین برای آن که ناخشنودی خود را از این سفر نشان دهد، خانواده اش را جمع کرد و از آنان خواست برای او بلند گریه کنند و فرمود که دیگر هرگز نزد خاندانش باز نخواهد گشت. سپس با آنان وداع کرد ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۲۳۴ - ۲۳۵). با آنکه مأمون گفته بود امام رضا (ع) هر کسی از خاندانش را بخواهد همراه خود به مرو ببرد، امام هیچ کس حتی فرزندش حضرت جواد (ع) را با خود نبرد عاملی، ۱۴۰۳ ق، ص ۳۱۵). امام در راه خراسان و سپس در مرو از رحلت قریب الوقوع خود سخن میگفت و در گفت و گو با بعضی از اصحاب بیان میکرد که مأمون وی را ناجوانمردانه خواهد کشت (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۲، ج ۲، ص ۲۳۳) امام با این سخنان و موضع گیری ها می خواست ناخشنودی خود را از این سفر نشان دهد و شک مردم را درباره این رویداد و قصد مأمون برانگیزد و به مأمون نیز بفهماند که از اهداف او آگاه است.