واقفه
پس از درگذشت امام موسی بن جعفر کاظم (ع) در سال ۱۸۳، اگر چه اکثریت شیعیان امامی حضرت رضا (ع) را به عنوان جانشین امام کاظم (ع) و پیشوای خود پذیرفتند اما گروه کوچکی از یاران امام کاظم (ع) برخلاف نصوص امامت حضرت رضا (ع) و ائمه دوازده گانه به این اعتقاد گرویدند که امامت به حضرت کاظم (ع) ختم و متوقف می شود و او زنده و از نظرها پنهان شده است و امامت حضرت رضا (ع) و سایر ائمه بعد از او را انکار کردند و کسی را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند از این رو به نام واقفه (واقفيه) خوانده شدند. در مقابل گروهی که وفات امام کاظم (ع) را تأیید و امامت حضرت رضا (ع) را پذیرفتند به قطعیه شهرت یافتند بغدادی ۱۳۶۷ ق، ص ۴۰) برخی از سران واقفه از جمله زیاد بن مروان قندی و علی بن ابی حمزه بطائنی وکیلانی بودند که امام کاظم (ع) آنها را تعیین کرده و کارهایی به آنان سپرده بود. در چند سالی که امام در زندان بود و امکان فرستادن وجوه شرعی برای امام وجود نداشت مال بسیاری نزد این عده جمع شد و این باعث شد که به امام کاظم (ع) وقف کردند و منکر وفات آن حضرت شدند تا آن اموال را برای خود نگاه دارند و علی رغم نامه های امام رضا (ع) از بازگرداندن آن اموال خودداری کردند ( ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۳۲ ، ۳۷ - ۳۹ ، ۱۰۳ - ۱۰۴ ؛ طوسی، ۱۳۴۸ ، ص ۴۶۷-۴۶۸، ۵۹۸-۵۹۹). حتی تا سالیان دراز پس از وفات امام کاظم (ع) برخی از یاران آن حضرت برسر اثبات وفات او گفت و گو می کردند. امام رضا (ع) در پاسخ واقفه میفرمود که امام کاظم (ع) وفات یافته و میراث او قسمت شده و کنیزکانش شوهر کرده اند. روایات متعدد درباره وفات امام کاظم (ع) نیز این مطلب را تأیید میکرد امام رضا (ع) هم چنین از پسر و جانشینش ابو جعفر محمد با کنیه یاد میکرد (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۹۰-۹۸ ، ۲۳۳ (۲۶۶). به جز این افرادی از یاران خاص امام رضا (ع) مانند یونس بن عبدالرحمان پس از وفات امام کاظم (ع)، از امامت حضرت رضا (ع) دفاع و مردم را به سوی او دعوت میکردند (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۱۰۳) گفته شده است بعضی از سران واقفه همچون عثمان بن عیسی رواسی و عبدالله بن مغیره از اعتقاد خویش برگشتند و به امامت حضرت رضا (ع) راه یافتند (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۲۳۶؛ طوسی، ۱۳۴۸، ص ۴۵۰ ، ۵۹۷ - ۵۹۸). احمد بن محمد بزنطی درگذشت (۲۲۱) نیز یک چند واقفی بود که به امامت حضرت رضا (ع) بازگشت (طوسی، ۱۴۱۱ ق، ص (۷۱) اما بعضی بر آن اعتقاد ماندند که امام رضا (ع) درباره آنان فرمود در شک و سرگردانی خواهند ماند تا به حال کفر از دنیا بروند (طوسی، ۱۳۴۸، ص ۴۶۱).
به جز انگیزه های مادی و سوء استفاده مالی برخی وکلای امام کاظم (ع)، تفکر وقف و انکار مرگ امام و ادعای غیبت او در بین عده ای از واقفه اندیشه ای غالیانه بود. چنانکه برخی از آنان پاره ای از روایات را که درباره امام کاظم (ع) به «قائم» تعبیر نموده بهانه قرار دادند، اما امام کاظم (ع) فرمود که در هر زمان به امام وقت قائم گفته میشود طوسی، ۱۴۱۱ ق، ص (۴۱). تفکر غالیانه واقفه گاه با اندیشه تناسخ که آن نیز از عقاید رایج نزد غلات بود پیوند می یافت. چنانکه فرقه بشیریه، پیروان محمد بن بشیر کوفی که وفات امام کاظم (ع) و امامت حضرت رضا (ع) و جانشینان پس از او را انکار میکردند و امام کاظم (ع) را زنده و مهدی و قائم میدانستند قائل به تناسخ بودند و می گفتند امامان یک تن واحد بیش نیستند و همان یک تن است که از فردی به فرد دیگر منتقل می شود (سعد بن عبدالله اشعری، ۱۳۶۱، ص ۹۱-۹۲) مذهب واقفه به صورتی ضعیف، شاید دو قرن ادامه داشت تا به کلی منقرض و نابود شد (محقق، ۱۳۵۷، ص ۲۸).