رضا نامه فرهنگ جامع الفبایی امام رضا(ع)  ( صص 306-310 ) شماره‌ی 3690

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > اصحاب و راويان امام > اصحاب راستين > دعبل خزاعی

خلاصه

دعبل خزاعی از خاندان معروف بنی خزاعه در سال ۱۴۸ هجری قمری در کوفه بدنیا آمد.ی شیعه، متکلم، ادیب خردمند با تقوا دیندار با فضیلت شجاع و با شهامت ترین شاعر تاریخ در حق گویی آشنا به علم ایام و طبقات شاعران و هم چون اجدادش شاعری برجسته و سخنوری توانا بود. وی در زمان خلافت هارون الرشید به بغداد آمد و در رکاب امام موسی بن جعفر بود.چون امام رضا به خراسان آمدند و بالاجبار ولا يتعهدی مأمون را پذیرفتند به سوی خراسان روانه شد که مورد تهاجم راهزنان قرار گرفتند.

متن

دعبل خزاعی

ابو علی یا ابو جعفر دعبل بن على بن رزين بن عثمان بن عبد الله بن بدیل بن ورقاء خزاعی کوفی معروف به دعبل خزاعی از خاندان معروف بنی خزاعه (۱) در سال ۱۴۸ هجری قمری در کوفه بدنیا آمد. ( قبیله خزاعی منسوب به بدیل بن ورقاء که از اصحاب رسول اکرم بود میباشد این طایفه به دوستی آل محمد معروفند. معاویه می گفت: خزاعیان در دوستی علی بن ابیطالب به آنجا رسیده اند که اگر زنانشان نیز می توانستند با ما پیکار کردند.)وی شیعه، متکلم، ادیب خردمند با تقوا دیندار با فضیلت شجاع و با شهامت ترین شاعر تاریخ در حق گویی آشنا به علم ایام و طبقات شاعران و هم چون اجدادش شاعری برجسته و سخنوری توانا بود. وی در زمان خلافت هارون الرشید به بغداد آمد و در رکاب امام موسی بن جعفر بود. چون امام رضا به خراسان آمدند و بالاجبار ولا يتعهدی مأمون را پذیرفتند او به همراه برادرش رزین بن علی و شاعری به نام ابراهیم بن عباس به سوی خراسان روانه شد که مورد تهاجم راهزنان قرار گرفتند. چون به خراسان رسیدند مردم با امام در امر ولایتعهدی بیعت کرده بودند. دعیل به نزد امام مشرف گردید و عرض کرد: یابن رسول الله ﷺ قصیده ای (۲) ساخته ام و سوگند می خورم که برای احدی غیر از شما نخوانده ام امام فرمودند آن را بخوان دعبل شعرش را به این مطلع آغاز کرد : ( این قصیده به قصیده تائیه معروف است. )

مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحی مقفر العرصات

 (محل دروس قرآن از خواندن قرآن خالی شده بود و محل نزول وحی منزلگاهی بی کس چونان بیابانهای بی آب و علف خالی و بدون سکنه بود.

تا بدانجا رسید که: 

 متقسماً و أيديهم من فيئهم صفرات 

(غنائم و بیت المال مسلمین را میبینم که در میان دیگران تقسیم میشود و می نگرم که دست های ایشان آل محمد ﷺ از آن خالیست .)

امام با شنیدن این بیت با چشمانی اشک آلود فرمودند آری چنین است ای دعبل و چون به این بیت رسید :

اذا وتروا مدوا الى واتريهم اكفاً عن الاوتار منقبضات 

(هرگاه هدف حربه و تیر جنایت و بلا و ظلم دشمن واقع میشوند دستهای تهی از حربه و بسته را بسوی دشمن می گشایند.)

امام در حالی که دستان خود را به هم می مالیدند فرمودند: آری چنین است دست ها بسته است.
 چون دعبل به این بیت رسید:

لقد خفت في الدنيا و ايام سعيها و أنى لارجو ألا من بعد وفاتي

( من چون دارای محبت شما خاندانم همه عمر در ترس و وحشت زندگی کردم، اما امید من همه این است که پس از وفاتم دیگر از عذاب در امان باشم.)

امام فرمودند: خداوند تو را از فزع اکبر که در قیامت است از عذاب در امان دارد.

سرانجام دعبل خواند:

و قبر ببغداد لنفس زكية تضمنها الرحمن في الغرفات

(و قبری در بغداد از آن انسان پاک سیرتی (۱) است که خداوند در یکی از غرفات بهشت او را مأوا داده است. )( مراد حضرت امام موسی بن جعفر الله میباشد.)

امام فرمودند: آیا حق ندارم که در اینجا دو بیت شعر به اشعار تو اضافه نمایم تا قصیده ات کامل شود؟ دعبل گفت: بفرمایید یابن رسول الله امام سرودند:

و قبر بطوس يا لها من مصيبة توقد في الاحشاء بالحرقات

الى الحشر حتى يبعث الله قائماً يفرج عنا الهم والكربات

(و قبری در شهر طوس است که وامصیبتا از غم و اندوهش که آتش مصیبت فاجعه مرگش در اعضاء و رگ و ریشه بدن شعله میزند تا روز قیامت مگر خداوند قائمی برانگیزد و بر ستم و ستمکاران پیروز شود و درد و رنج ما را تا حدی آرام بخشد.)

دعبل با شنیدن این ابیات گفت جانم به فدایت بفرمایید که در طوس قبر کیست؟ امام فرمودند: آن قبر من است که روزگاری نمیگذرد مگر طوس محل آمد و شد شیعیان و زوار قبر من می شود و اعلام میکنم که هر کس مرا در زمان غربت قبرم در طوس زیارت کند او در درجه من با من همدم خواهد بود در حالی که خداوند او را از گناه پاک و آمرزیده باشد.

آنگاه امام به درون خانه رفتند و بعد از چندی غلام ایشان کیسه ای از درهم و دینار که به نام حضرت ضرب شده بود به دعبل داد دعبل از پذیرفتن آنها امتناع کرد و گفت: من برای گرفتن پاداش به اینجا نیامدم و این قصیده را به طمع صله نسرودم. اکنون اگر امام مرحمت بفرمایند، جامه ای به عنوان تبرک به من هدیه دهند. غلام این بار با جبه ای از خز و همان کیسه پولها بازگشت و گفت: مولایت می فرماید: این مال را بپذیر که در راه به آن محتاج میشوی دعبل با این پولها بعد از چندی اقامت در خراسان، راهی قم گردید. (۲)(عيون اخبار الرضامی ، ج ۲، باب ۴۰، ص ۳۱۷ تا ص ۳۱۹ و باب ۶۶، ص ۶۴۹ تا ص ۶۵۲ به تیتر واژه ماجرای پیراهن امام)

دعبل مسافرتهای زیادی کرد؛ از حجاز و یمن تا ری و خراسان و قم زبان او چون شمشیری بران همواره برای بزرگداشت حق و کوبیدن باطل در جولان بود او هرگز ستمگران را مدح نمی کرد بلکه به عکس با اشعار پر مغز به شرح ستمکاری های آنان می پرداخت قدرت شعر و بیان او به اندازه ای بود که براندام ستمگران و زمامداران خودکام لرزه می انداخت دعبل اشعاری در هجو ابراهیم بن مهدی (عموی مأمون سرود، ابراهیم سخت ناراحت شد و به مأمون شکایت کرد و گفت : «من و تو از یک منسب و ریشه ایم دعبل مرا هجو کرده است انتقام مرا از او بگیر مأمون گفت: شاید آن شعر معروفش را می گویی؟ ابراهیم گفت این بعضی از آنها است مرا به بدتر از آن نکوهش کرده است. مأمون گفت: تو در این باره از من پیروی کن او مرا هجو کرده و من نادیده گرفتم ابراهیم گفت: ای خلیفه خدا حلمت را زیاد کند ما هم از حلم تو پیروی می کنیم. (۱)(وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۱۹۷؛ عیون اخبار الرضاء ، ج ۳، باب ۶۶، ص ۶۵۹ )

دعیل میگوید: چون خبر شهادت امام رضا در طوس را شنیدم قصیده رانیه را در سوگ امام سرودم :

ارى بني امية معذورين أن قتلوا    و لا ارى لبنى العباس من عذر

  اولاد حرب و مروان و اسرتهم        بنو معيط ولاة الحقد والوغر

  قوم قتلتم على الاسلام اولهم      حتى اذا استمكنوا جازوا على الكفر

 اربع بطوس على قبر الزكي             به ان كنت تربع من دين على وطر   

قبران في طوس: خير الناس كلهم    و قبر شرهم هذا من العبر       

 ما ينفع الرجس من قرب الزكي        و لا على الركي بقرب الرجس من صرر 

هيهات كل امری رهن بما كسبت      له يداه فخذ ما شئت او فذر

(من بنی امیه را در کشتن اولاد فاطمه معذور میبینم اما برای اولاد عباس عذری نمی یابم فرزندان حرب و مروان و خاندان بنو معیط اهل کینه و بغض و دشمنی با آل محمد ﷺ هستند. قومی که با سران آنان به مبارزه پرداختید تا ناگزیر از دشمنی و عناد دست برداشتند و فرصت می جستند، همین که قدرت یافتند بر کفر و ستیز خود ادامه دادند به شهر طوس بر کوی و مزار پاک و مطهر او منزل گزین اگر در دین خود بر آئین فطرت که دین حق است بر قراری دو قبر در طوس است، یکی قبر بهترین خلق خداوند و دیگری گور شریرترین مردم جهان و این بسیار موجب تعجب و عبرت است. فایده و نفعی برای شخص پلید نخواهد داشت این که گورش در نزدیک قبر پاکترین خلق باشد و هم چنین ضرری برای فرد پاک ندارد که قبر مطهرش در نزدیکی گور شخص پلیدی باشد هیهات بدون شک هر کس در گر و عمل خویش خواهد بود پس تو اگر میخواهی این را بپذیر و اگر میخواهی واگذار و رها کن حق همین است که گفته شد. )(۲)  (عیون اخبار الرضا ء ، ج ۲، باب ۶۵، صص ۶۱۶ و ۶۱۷)

مأمون از قصیده رائیه دعبل اطلاع پیدا کرد برای دعبل امان نامه ای نوشت تا دعبل نزد او برود و آن قصیده را بخواند. دعبل نزد مأمون رفت و وقتی که از امان دادن مأمون کاملا مطمئن شد، به خواندن آن قصیده شروع کرد و چون قصیده پایان یافت با این که دعبل در این قصیده مأمون و پدرانش را گرگ معرفی کرد و با ظرافت شاعرانه آنان را پلیدترین مردم خواند؛ مأمون به ناچار و از روی ظاهر سخن دعبل را تصدیق کرد و لذا عمامه اش را از سر برداشت و به زمین کوبید و گفت: به خدا راست گفتی (۱) روزی دعبل در خدمت امام رضا حاضر بود و قصایدی را برای آن حضرت خواند:( به نقل از داستان باستان)

فلولا الذي ارجوه في اليوم    اوعد تقطع نفسي اثر هم حسرات

خروج امام لا محالة خارج      يقوم على اسم الله والبركات

يميز فينا كل حق و باطل          يميز فينا كل حق و باطل

اگر آن چه را امروز یا فردا امید وقوع آن را دارم نمی بود؛ دلم از حسرت و اندوه بر ایشان اهل بیت - پاره پاره میشد و آن امید به قیام امامی است که بدون تردید قیام خواهد کرد که با نام خدا و همراه با برکات الهی قیام میفرماید و او در میان ما حق و باطل را از هم جدا می سازد و پاداش و کیفر میدهد. هنگامی که دعبل این ابیات را خواند امام رضا به شدت گریستند و فرمودند: «ای خزاعی این اشعار را روح القدس بر زبان تو جاری ساخته است و فرمودند: آیا میدانی آن امام کیست؟ دعبل عرض کرد نمیدانم فقط شنیده ام که امامی از دودمان شما خروج می فرماید و زمین را پر از عدل و داد می سازد. امام فرمودند: ای دعبل امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسرش علی و بعد از او پسرش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است که در غیبت او انتظارش را می برند و به هنگام ظهور مطلع خواهد بود و اگر از دنیا جز یک روز باقی بماند خدا آن روز را طولانی می سازد تا قائم خروج نماید و زمین را پر از عدل و داد سازد، چنان که از جور پر شده است. (۲)( الغدير، ج ۲، ص ۳۶۰؛ الفصول المهمه، ص ۲۵۱؛ عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۶۶ صص ۶۵۵ و ۶۵۶ و ۶۵۷)

دعبل شاعری بی باک و شجاع بود که از هیچ کس نمی هراسید در اواخر عمرش می گفت: من پنجاه سال است چوبه دار خود را بر شانه نهاده دنبال کسی میگردم تا مرا بر آن بیاویزد.

به محمد بن عبدالملک وزیر عباسی گفتند چرا دعبل را به خاطر قصیده اش که در آن از تو بدگویی کرده، مجازات نمیکنی؟ در پاسخ گفت دعبل دار خود را به گردن نهاده و با آن گردش میکند و مدت بیش از سی سال است که در جستجوی کسی است تا او را با آن به دار زند، او باکی ندارد. (۳) (طبقات الشعراء، ص ۱۲۵؛ الغدیر، ج ۲، صص ۳۶۸ و ۳۶۹؛ تأسيس الشيعة العلوم الاسلام، ص ۱۹۳.)

دعبل در مسائل شیعی اشعار فراوانی دارد و در فضایل آل علی و در رثای امام حسین سروده های بسیاری از خود به یادگار گذاشته است. دوستی اهل بیت او را به نشاط می آورد و هنگامی که از آنان سخن میگفت چنان با گریه و سوز و خلوص لب میگشود که چنین عاطفه ای در هیچ شاعری دیده نشده است. دیوان شعرش سیصد برگ بوده است که به وسیله ادیب معروف «ابوبکر صولی گردآوری شده است. ۹۸ سال از عمر دعبل گذشت ولی اشعار و بیانات پر توان او آن چنان کینه و انتقام دشمن را بر ضد او برانگیخته بود که همین موضوع سرانجام موجب مرگ او شد و او را به کام مرگ فرو برد. او برای نجات خود از چنگال معتصم عباسی از بغداد به اهواز گریخت مالک بن طوق یکی از حکام جور که دعبل با اشعار خود او را هجو کرده بود مرد زیرک ولی پول پرستی را مأمور قتل دعبل کرد و به او برای اجرای این امر ده هزار در هم داد. او به خاطر ده هزار در هم در تعقیب دعبل شب و روز نمی شناخت تا این که دعبل را در قریه ای از نواحی شوش پیدا کرد سرانجام شبی او را غافلگیر نمود و بعد از نماز شام سر نیزه مسمومی را به پای او فرو برد و این ضربه آن چنان کاری بود که دعبل در همان شب در سال ۲۴۶ هجری قمری شهید شد و در همان شهر دفن گردید. او وصیت کرد تا قصیده تائیه را در قبرش بگذارند.

ابن شهر آشوب و شیخ طوسی دعبل را از یاران و راویان امام کاظم و امام رضا دانسته اند که ملاقات با امام جواد له را نیز داشته است. (۱)(معجم رجال الحدیث، ج ۷، صص ۱۴۳ و ۱۴۴)

 


 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی