عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج1، ص145 ) شمارهی 370
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد > صفات خداوند > علم و آگاهی عالم
خلاصه
عمران سؤال کرد: سرورم! آيا آن موجود، به خودی خود، نزد خود، معلوم بود؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: علم و شناخت هر چيز برای تشخيص آن از غير است، و برای اين است که موجود بودن آن ثابت شود، و در آنجا وجود محض بود و چيز ديگری نبود تا تشخيص لازم باشد، و لازم باشد امتياز هر يک معلوم شود، جز وجودِ بسيط، چيزِ ديگری نبود تا لازم آيد حدِّ هر يک معلوم گردد، آيا فهميدی ای عمران؟! گفت: بلی، به خدا قسم، سرور من؛ حال بگو چطور به دانستههای خود، آگاهی يافته است؟ به کمک ضمير يا چيزی غير از آن بوده است؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: اگر به وسيله ضمير دانسته است، آيا میتوان برای شناخت آن ضمير حدّی قرار نداد. عمران گفت: نه نمیتوان. امام رضا عليه السّلام فرمود: با کی نيست، حال از تو میپرسم که آيا آن ضمير را با ضمير ديگری باز میشناسی؟ اگر بگويی: آری، در واقع حرف خودت را باطل کرده ای؛ ای عمران! آيا شايسته نيست بدانی که واحد با ضمير وضف نمیشود؟ و چنان نيست که برای او از عمل و کار گفته نشود، و درباره او جهات و اجزايی مانند جهان و اجزای مخلوقين تصوّر نمیشود، اين را خوب بفهم و دانستههای صحيح خود را بر اساس آن قرار بده.
متن فارسی
حسن بن محمّد نوفلی هاشمی نقل کرده است: زمانی که امام رضا عليه السّلام به حضور مأمون رسيد، مأمون به فضل بن سهل دستور داد تا علمای اديان و متکلّمين مثل جاثليق، (عالم بزرگ نصاری است ) رأس الجالوت، (عالم بزرگ يهود است) رؤسای صابئين،( صابئين کسانی هستند که منکر دين و شريعت و خدا و پيامبر میباشند) هربذ بزرگ(عالم بزرگ زردشتيان است) و ياران زردشتی، عالم روميان و علماء علم کلام را گرد هم آورده تا گفتار و عقائد حضرت رضا و نيز گفتار آنان را بشنود. فضل بن سهل نيز آنان را جمع کرد و سپس به مأمون خبر داد که آنها را جمع کرده است.
مأمون گفت: ايشان را نزد من بياوريد، پس اين کار را انجام داد. بعد از خوش آمدگويی مأمون به ايشان، (مأمون) گفت: شما را برای امر خيری دعوت کرده ام، و میخواهم با پسرعمويم که از مدينه به اينجا آمده مناظره کنيد، فردا اول وقت به اينجا بياييد و هيچ کس از اين دستور سرپيچی نکند، آنها گفتند: ای اميرالمؤمنين! شنيديم و اطاعت میکنيم، اگر خدا بخواهد فردا حاضر میشويم.
نوفلی میگويد: نزد امام رضا عليه السّلام مشغول صحبت بوديم که ناگهان«ياسر»، خادم حضرت رضا عليه السّلام وارد شد و گفت: مولای من! اميرالمؤمنين به شما سلام رساند و فرمود: برادرت فدايت باد! علمای اديان مختلف، و علمای علم کلام همگی نزد من حضور دارند، آيا تمايل داريد نزد ما بيائيد و با آنان بحث و گفتگو کنيد؟ و اگر تمايل نداريد خود را به زحمت نيندازيد، و اگر دوست داشته باشيد ما به خدمت شما بيائيم، برای ما مشکل نيست، امام رضا عليه السّلام فرمودند: به او سلام برسان و بگو منظور شما را فهميدم، و ان شاء الله خودم فردا صبح خواهم آمد. نوفلی ادامه داد: وقتی ياسر رفت، حضرت عليه السّلام رو به ما کرد و فرمودند: نوفلی! تو عراقی هستی و عراقیها نکته سنج هستند، نظر تو درباره جمع شدن علمای اديان و اهل شرک به وسيله مأمون چيست؟
گفتم: میخواهد شما را امتحان کند، و دوست دارد بداند شما چقدر میدانيد و کار بی اساس و اشتباهی میکند. حضرت به من فرمودند: منظور تو چيست؟ گفتم: متکلمين و اهل بدعت، مخالف علما هستند، چون عالم، مطالب نادرست را انکار میکند، ولی نويسندگان و متکلمان اهل شرک، اهل انکارند، اگر درباره وحدانیّت خدا با آنان بحث کنيد، خواهند گفت: وحدانيت خدارا ثابت کن، و اگر بگوييد: محمّد صلّی الله عليه و آله رسول خداست، میگويند: رسالت او را ثابت کن، سپس مغالطه میکنند و باعث میشوند خود شخص، دليل خود را باطل کند و دست از حرف خويش بردارد، قربانت گردم، از آنان بر حذر باشيد! حضرت تبسّمی کردند و فرمودند: ای نوفلی! آيا میترسی آنان ادله مرا باطل کنند؟! گفتم: نه به خدا، درباره شما چنين ترسی ندارم و اميدوارم خداوند شما را بر آنان پيروز کند. حضرت فرمودند: ای نوفلی! میخواهی بدانی چه زمان مأمون پشيمان میشود؟ گفتم: بله، فرمود: وقتی که ببيند با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجيل با انجيلشان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئين به عبری و با زردشتيان به فارسی و با روميان به رومی و با هر فرقه ای از علما به زبان خودشان بحث میکنم، و وقتی بر همه آنها پيروز شدم و آنان سخن مرا قبول کردند، مأمون میفهمد که که درصدد چيزی است که شايسته او نيست، در اين موقع است که مأمون پشيمان خواهد شد. هر نيرو و قدرتی، از جانب خداوند است.
بامدادان، فضل بن سهل نزد ما آمد و گفت: قربانت گردم، پسر عمويت منتظر شماست و همه علما جمع شده اند، شما چه وقت تشريف میآوريد؟ حضرت فرمودند: شما زودتر برويد، من هم ان شاء الله خواهم آمد.
سپس وضو گرفت، مقداری سويق (نوشيدنی يااش و يا حليم) نوشيدند، و مقداری به ما دادند، سپس خارج شد و همه به دنبال او خارج شديم و نزد مأمون رفتيم، هنگامی که وارد مجلس شديم، پر از جمعيت بود، محمّد بن جعفر(عموی حضرت رضا عليه السّلام) به همراه گروهی از سادات و نيز فرماندهان لشکر در آن مجلس حضور داشتند. زمانی که امام رضا عليه السّلام وارد شدند، مأمون، محمّد بن جعفر و همه سادات به احترام آن حضرت برخاستند، حضرت و مأمون نشستند ولی ديگران همان طور ايستاده بودند تا اينکه مأمون دستور داد بنيشينند، و مأمون مدّتی با حضرت صحبت کرد.
سپس مأمون رو به جاثليق کرد و گفت: ای جاثليق! ايشان، پسر عموی من، علیّ بن موسی بن جعفر و از فرزندان فاطمه دختر پيامبرمان و علیّ بن ابی طالب (صلوات الله عليهم) هستند، دوست دارم با ايشان صحبت کنی و حجّت بياوری و انصاف بدهی. جاثليق گفت: ای اميرالمؤمنين! چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال میکند که من آن را قبول ندارم، و به پيامبری که من به او ايمان ندارم؟ حضرت فرمودند: ای مرد مسيحی؟ اگر از انجيل برای تو دليل بياورم، آيا قبول میکنی؟ جاثليق گفت: آيا میتوانم آن چه را انجيل فرموده، نپذيرم؟ به خدا سوگند علی رغم ميل باطنی ام، خواهم پذيرفت، حضرت فرمودند: حال، هر چه میخواهی بپرس و جوابت را دريافت کن.
جاثليق پرسيد: درباره پيامبریِ عيسی و کتابش چه میگويی؟ آيا منکر آن دو هستی؟ حضرت فرمودند: من به پيامبری عيسی و کتابش و به آن چه امّتش را به آن بشارت داده و حواریّون نيز آن را پذيرفته اند ايمان دارم و به پيامبریِ هر «عيسی» ای که به پيامبری محمّد صلّی الله عليه و آله و کتابش ايمان نداشته و امّت خود را به او بشارت نداده، کافر هستم. جاثليق گفت: مگر هر حکمی نياز به دو شاهد عادل ندارد؟ حضرت فرمودند: آری. او گفت: پس دو شاهد عادل از غير هم کيشانمان دو شاهد عادل بخواه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اکنون با انصاف گفتی، آيا شخص عادلی را که نزد حضرت مسيح عليه السّلام منزلت داشت قبول داری؟ جاثليق گفت: اين شخص عادل کيست؟ اسم او را بگو، حضرت فرمودند: درباره يوحنّا ديلمی چه میگويی؟ گفت: به به! محبوب ترين شخص نزد مسيح را نام بردی، حضرت فرمودند: تو را قسم میدهم آيا در انجيل چنين نيامده که يوحنّا گفت: مسيح مرا به دين محمّد عربی آگاه پيامبریِ مردی را مژده داده و نيز به اهل بيت و وصیّ او بشارت داده است و معیّن نکرده که اين موضوع چه زمانی اتّفاق خواهد افتاد و آنان را نيز برايمان معرّفی نکرده تا آنها را بشناسيم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اگر کسی که بتواند انجيل را بخواند در اينجا حاضر کنيم و مطالب مربوط به محمّد و اهل بيت و امّتش را برای تو بخواند، آيا ايمان میآوری؟ گفت: حرف خوبی است.
امام رضا عليه السّلام به نسطاس رومی فرمودند: سفر ثالث انجيل را تا چه حدّی از حفظ هستی؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم. سپس رو به رأس الجالوت نموده، فرمودند: آيا انجيل خوانده ای؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: من سفر ثالث را میخوانم، اگر در آن مطلبی درباره محمّد و اهل بيت او عليهم السّلام و امّتش بود، شهادت دهيد و اگر مطلبی در اين باره نبود، شهادت ندهيد. سپس حضرت شروع به خواندن سفر ثالث کردند و وقتی به مطلب مربوط به پيامبر صلّی الله عليه و آله رسيدند، وقف کرده و فرمودند: ای مسيحی! تو را به حقّ مسيح و مادرش قسم میدهم، آيا دانستی که من به انجيل آگاهی دارم؟ گفت: بله، سپس مطلب مربوط به محمّد و اهل بيت و امّتش را تلاوت فرمود و سپس گفت: ای مسيحی! چه میگويی؟ اين گفتار حضرت مسيح عليه السّلام است، اگر مطالب انجيل را تکذيب کنی، موسی و عيسی عليهما السّلام را تکذيب کرده ای و اگر اين مطلب را انکار کنی، کشتن تو واجب است، زيرا به خدا و پيامبر و کتاب خودت کافر شده ای. جاثليق گفت: مطلبی را که از انجيل برايم روشن شد انکار نمیکنم، و به آن اقرار میکنم، امام رضا عليه السّلام فرمودند: بر اقرار او شاهد باشيد. سپس حضرت فرمودند: ای جاثليق! آن چه میخواهی بپرس. جاثليق گفت: حواریّون حضرت مسيح عليه السّلام چند نفر بودند؟ و علمای انجيل چند نفر بودند؟ امام رضا عليه السّلام فرمودند: از خوب کسی سؤال کردی، حواریّون دوازده نفر بودند که عالم ترين و فاضل ترين آنان، الوقا بود. و علمای مسيحی سه نفر بودند: يوحنّای بزرگ در «أج»، يوحنّا در «قرقيسيا» و يوحنّا ديلمی در رجّاز و مطالب مربوط به پيامبر اکرم صلّی الله عليه و آله و اهل بيت و امّتش نزد او بوده و او امّت عيسی و بنی اسرائيل را به پيامبریِ حضرت محمّد و اهل بيت و امّتش، مژده داد. سپس به او فرمود: ای مسيحی! به خدا سوگند ما به عيسی که به محمّد صلّی الله عليه و آله ايمان داشت، ايمان داريم، و نسبت به عيسای شما ايرادی نداريم بجز ضعف و کمی نماز و روزه اش. جاثليق گفت: به خدا سوگند، علم خود را فاسد نمودی و خود را تضعيف کردی، گمان میکردم تو عالم ترين فرد در بين مسلمانان هستی، امام رضا عليه السّلام فرمود: چطور شده است؟ جاثليق گفت: میگويی: عيسی ضعيف بود کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند، در حالی که عيسی، يک روز را بدون روزه نگذراند و يک شب نخوابيد، هميشه روزها روزه بود و شبها شب زنده دار! امام رضا عليه السّلام فرمود: برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟! (نوفلی) میگويد: جاثليق کلامی نگفت و ساکت شد.
امام رضا عليه السّلام فرمود: ای مسيحی! میخواهم مطلبی از تو بپرسم؟ جاثليق گفت: بپرس، اگر جوابش را بدانم، پاسخ میدهم، حضرت پرسيدند: چرا انکار میکنی که عيسی، به اذن خدا مردهها را زنده میکرد؟ جاثليف گفت: انکار میکنم چون کسی که مردهها را زنده کند و نابينا را بينا کند و پيسی را شفا دهد، خداست و شايسته بندگی است. امام رضا عليه السّلام فرمود: يسع نيز کارهايی مانند کارهای عيسی عليه السّلام انجام میداد، بر روی آب راه میرفت، مرده زنده میکرد، نابينا و پيسی را شفا میداد، ولی امّتش او را خدا ندانسته و کسی جز خدای عزّوجلّ را نمیپرستيد، حزقيلِ پيامبر صلّی الله عليه و آله نيز مثل عيسی بن مريم عليهما السّلام سی و پنج هزار نفر را بعد از شصت سال از مرگشان، زنده کرد. سپس رو به رأس الجالوت کرد و به او فرمود: آيا مطالب مربوط به اين عدّه از جوانان بنی اسرائيل را در تورات ديده ای؟ «بخت نصّر» آنها را از بين اسرای بنی اسرائيل که در هنگام حمله به بيت المقدس اسير شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد، خداوند نيز وی را به سوی آنها فرستاد و او آنها را زنده کرد، اين مطلب در تورات هست و هر کس از شما آن را انکار کند، کافر است. رأس الجالوت گفت: اين مطلب را شنيده ايم، و آن را میدانيم. حضرت فرمود: دست راست، حال دقّت کن و ببين آيا اين سفر از تورات را درست میخوانم؟ سپس امام رضا عليه السّلام آياتی از تورات را برای ما تلاوت فرمود، يهودی با شنيدن تلاوت آن حضرت، با تعجّب، بدن خود را به راست و چپ حرکت میداد، سپس رو به مسيحی (جاثليق) کرد و پرسيدند: آيا اينها قبل از عيسی بوده اند يا عيسی قبل از آنها بوده است؟ گفت: آنها قبل از عيسی بوده اند. امام رضا عليه السّلام فرمود: قريش نزد رسول خدا صلّی الله عليه و آله جمع شدند و درخواست کردند که حضرت مرده هايشان را زنده کند، آن حضرت، علی بن ابی طالب عليه السّلام را با آنان همراه کرد و فرمود: به صحرا برو و با صدای بلند افرادی را که اينها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تک تک نام آنان را ببر و بگو: محمّد، رسول خدا صلّی الله عليه و آله میگويد: به اذن خدا برخيزيد!
اميرمؤمنان آنان را صدا کرد، برخاستند، خاکها را از سر خود را میتکاندند. قريشيان از آنان درباره امورشان سؤال میکردند و گفتند: ای کاش، ما او را درک کرده و به او ايمان میآورديم، و پيغمبر نيز افراد نابينا يا مبتلا به بيماری پيسی و نيز ديوانگان را شفا داده است، با حيوانات، پرندگان، جنّ و شياطين صحبت کرده است، ولی ما جز خدای عزّوجلّ کسی را خدا نمیدانيم، و فضايل ايشان (عيسی،يسع،حزقيل و محمّد صلوات الله عليهم اجمعين) را انکار نمیکنيم شما که عيسی را خدا میدانيد، بايد يسع و حزقيل را نيز خدا بدانيد! چون آنان مانند عيسی مرده زنده میکرده اند، و نيز معجزات ديگر حضرت عيسی را نيز انجام میدادند. و نيز عدّه ای از بنی اسرائيل که تعدادشان به هزاران نفر میرسيد، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولی خداوند جان آنان را در يک لحظه گرفت، اهل آن شهر، اطراف آنان حصاری کشيدند و آن مردگان را به همان حال رها کردند تا استخوانهايشان پوسيد، پيامبری از پيامبران بنی اسرائيل از آنجا میگذشت، با ديدن استخوانهای پوسيده زيادی که آن جا بود تعجّب کرد، خداوند عزّوجلّ به او وحی نمود که آيا دوست داری آنان را برايت زنده کنم تا دين خود را برای آنان تبليغ کنی؟ گفت: بله، خداوند وحی کرد که آنان را صدا بزن! آن پيغمبر ايشان را صدا زد و گفت: ای استخوانهای پوسيده! به اذن خداوند عزّوجلّ برخيزيد! همه آنها زنده شدند در حالی که خاکها را از سر خود پاک میکردند. و همچنين ابراهيم خليل الرّحمن عليه السّلام وقتی که پرندگان را گرفت و تکّه تکّه کرد، و هر تکّه را بر کوهی گذاشت و سپس آنها را فراخواند و آنها زنده شدند و به سوی او حرکت کردند. سپس موسی بن عمران عليه السّلام و هفتاد نفر همراهش که از بين بنی اسرائيل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را ديده ای، او را به ما نشان بده، حضرت گفتند: من او را نديده ام، ولی آنان گفتند: ( ما به تو ايمان نمیآوريم مگر اين که خدا را آشکارا ببينيم). (سوره مبارکه بقره، آيه 55) سپس صاعقه ای آنان را گرفت و سوزاند و موسی تنها ماند، پس به خدا گفت: خدايا! من هفتاد نفر از بنی اسرائيل را انتخاب کردم و به همراه خود آوردم، و حال تنها بر میگردم، چگونه ممکن است قوم من سخنان مرا در مورد اين حادثه قبول کنند؟
(اگر میخواستی، هم من و هم آنان را قبلاً از بين میبردی، آيا ما را بخاطر کار جاهلان هلاک میکنی؟)، (سوره مبارکه اعراف، آيه 155) خداوند نيز آنان را پس از مرگشان زنده نمود، هيچ يک از مواردی را که برايت ذکر کردم نمیتوانی رد کنی، زيرا همه آن چه که بيان کردم از تورات، انجيل، زبور و قرآن است، اگر هر کس که مرده زنده میکند و نابينايان و مبتلايان به پيسی و ديوانگان را شفا میدهد، خدايی غير از پروردگار جهانيان باشد، پس اينها را هم خدا بدان، پس چه میگويی ای مسيحی؟ جاثليق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودی جز خدای جهانيان نيست. سپس رو به رأس الجالوت کرد و فرمود: تو را به ده آيه ای که بر موسی بن عمران عليه السّلام نازل شد، قسم میدهم که آيا در تورات، نوشته ای در مورد محمّد و امّتش میباشد( در تورات چنين آمده است): « وقتی آخرين امّت، پيروان آن شترسوار، بيايند، خداوند را بسيار بسيار تسبيح میگويند، تسبيحی جديد در معبدهايی نو، وقتی بنی اسرائيل بايد به سوی آنان و به سوی پادشاه خود بروند تا قلوبشان آرامش بيابد، زيرا آنان شمشيرهايی به دست دارند که با آن شمشيرها از کفّار در گوشه و کنار زمين انتقام میگيرند» آيا اين مطلب، در تورات مکتوب نيست؟ رأس الجالوت گفت: آری، ما نيز همين طور در تورات يافته ايم. سپس به جاثليق فرمود: ای نصرانی! آگاهی تو درباره کتاب شعيا چقدر است؟ گفت: حرف به حرف آن را میدانم، سپس به آن دو فرمود: آيا میدانيد اين مطلب از گفتههای اوست: «ای مردم! من تصوير آن شخص سوار بر درازگوش را ديدم که لباسهايی از نور بر تن داشت و آن شترسوار را ديدم که نورش مانند نور ماه بوده»؟ آن دو گفتند: بله، شعيا چنين چيزی گفته است، امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای نصرانی! آيا میدانی عيسی عليه السّلام در انجيل گفته است: « من به سوی خدای شما و خدای خودم خواهم رفت، و فارقليطا خواهد آمد. و او کسی است که به نفع من و به حق شهادت خواهد داد، و او کسی است که همه چيز را برای شما تفسير خواهد کرد، و او کسی است که رسوايیهای امّتها را آشکار خواهد کرد، و او کسی است که ستون خيمه کفر را خواهد شکست، جاثليق گفت: هر چه از انجيل بخوانی آن را قبول داريم، حضرت فرمود: ای جاثليق! آيا قبول داری اين مطلب در انجيل موجود است؟ گفت: بله.
امام رضا عليه السّلام فرمود: ای جاثليق! وقتی که انجيل اوّل را گم کرديد، آن را نزد چه کسی يافتيد و چه کسی اين انجيل را برای شما وضع نمود؟ جاثليق گفت: ما فقط يک روز انجيل را گم کرديم و سپس آن را ترو تازه پيدا کرديم، يوحنّا و متّی آن را برای ما پيدا کردند، امام رضا عليه السّلام به او گفتند، از سنتهای انجيل و علماء آن شناخت کمی داری! اگر اين مطلب همان طور باشد که تو میگويی، پس چرا در مورد انجيل دچار اختلاف شديد؟ اين اختلاف در همين انجيلی است که امروزه در دست داريد، اگر مثل روز اوّل بود، در آن اختلاف نمیکرديد، ولی من مطلب را برای تو روشن میکنم، وقتی که انجيل اول گم شد، مسيحیها نزد علماء خود جمع شدند و به ايشان گفتند: عيسی بن مريم کشته شده و انجيل را گم کرديم، شما علماء چه چيز نزد خود داريد؟ الوقا و مرقابوس گفتند: ما انجيل را حفظ کرده ايم و هر يک شنبه يک سفر از آن را برای شما خواهيم آورد، ناراحت نباشيد و کنيسهها را خالی نگذاريد، هر يک شنبه، يک سفر از آن را برای شما خواهيم خواند تا همه انجيل جمع آوری شود، سپس الوقا، مرقابوس، يوحنّا و متی نشستند و اين انجيل را پس از گم شدن انجيل اوّل برای شما نگاشتند، و اين چهار نفر شاگرد شاگردان نخستين بودند، آيا اين مطلب را میدانستی؟ جاثليق گفت: اين مطلب را نمیدانستم، و از برکت آگاهی شما نسبت به انجيل، امروز آن را فهميدم، و مطالب ديگری را که تو میدانستی از شما شنيدم، قلبم گواهی میدهد که آنها حقّ است، از دانستههای شما بسيار استفاده کردم.
امام رضا عليه السّلام به او فرمود: به نظر تو، شهادت اينها چگونه است؟ گفت: کاملاً قابل قبول است، ايشان علماء انجيل هستند و هر چه را گواهی دهند، حقّ است.
امام رضا عليه السّلام به مأمون و اهل بيتش و ساير حضّار فرمود: شما شاهد باشيد، گفتند: ما شاهديم، سپس به جاثليق فرمود: تو را به حقّ پسر (عيسی عليه السّلام) و مادرش (مريم عليه السّلام)، آيا میدانی که متّی گفته است: مسيح، فرزند داود بن ابراهيم بن اسحاق بن يعقوب بن يهوذا بن خضرون است و مرقابوس درباره اصل و نسب عيسی بن مريم عليهما السّلام گفته است: آن کلمه خداست که خداوند او را در جسد انسانی قرار داد و به صورت انسان درآمد، و الوقا گفته است: عيسی بن مريم عليهما السّلام و مادرش انسان هايی بودند از خون و گوشت که روح القدس در آنان حلول کرد، و میگويی عيسی درباره خودش فرموده:
«براستی برای شما میگويم: ای حواريون! هيچ کس به آسمان نخواهد رفت بجز کسی که از آن فرود آمده مگر آن شترسوار، خاتم الأنبياء، که او به آسمان صعود میکند و فرود میآيد» نظرت درباره اين سخن چيست؟ جاثليق گفت: ای سخن عيسی است و ما آن را انکار نمیکنيم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: نظرت درباره گواهی الوقا، مرقابوس و متّی در مورد عيسی و اصل و نسب او چيست؟ جاثليق گفت: به عيسی افتراء زده اند، امام رضا عليه السّلام به حضّار فرمودند: ای قوم آيا پاکی آنان را بيان نکرد و شهادت نداد آنان علماء انجيل هستند و گفتارشان حقّ است؟! جاثليق گفت: به عيسی افتراء زده اند، امام رضا عليه السّلام به حضّار فرمودند: ای قوم آيا پاکی آنان را بيان نکرد و شهادت نداد آنان علماء انجيل هستند و گفتارشان حقّ است؟! جاثليق گفت: ای دانشمند مسلمين، دوست دارم مرا در مورد اين چهار نفر معاف کنی، امام رضا عليه السّلام فرمود: تو را معاف کرديم، ای نصرانی! هر چه میخواهی بپرس، جاثليق گفت: بهتر است کس ديگری بپرسد، به حقّ مسيح قسم، گمان نمیکردم در بين علماء مسلمين کسی مثل تو وجود داشته باشد.
امام رضا عليه السّلام رو به رأس الجالوت کرد و فرمود: حال، من از تو سؤال کنم يا تو از من میپرسی؟ او گفت: من میپرسم و فقط جوابی را قبول میکنم که يا از تورات باشد يا از انجيل و يا از زبور داود، يا صحف ابراهيم و موسی. امام رضا عليه السّلام فرمود: فقط دليلی را از من بپذير که از تورات موسی بن عمران يا انجيل عيسی بن مريم و يا زبور داود باشد.
رأس الجالوت پرسيد: چگونه پيامبری محمّد صلّی الله عليه و آله را ثابت میکنی؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: موسی بن عمران، عيسی بن مريم، داود خليفه خدا در زمين، به نبوّت او گواهی داده اند. او گفت: گفتار موسی بن عمران را ثابت کن، امام رضا عليه السّلام فرمود: ای يهودی! آيا قبول داری که موسی بن بنی اسرائيل سفارش نمود و گفت: پيامبری از برادران شما خواهد آمد، او را تصديق کنيد و از او اطاعت کنيد، حال اگر خويشاوندی بنی اسرائيل و اسماعيل و رابطه بين آن دو را از طرف ابراهيم عليه السّلام میدانی، آيا قبول داری که بنی اسرائيل برادرانی غير از فرزندان اسماعيل نداشتند؟ رأس الجالوت گفت: بله، اين، قول موسی است و ما آن را ردّ نمیکنيم. امام رضا عليه السّلام به او فرمود: آيا از برادران بنی اسرائيل پيامبری غير از محمّد صلّی الله عليه و آله آمده است؟ گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا از نظر شما اين مطلب صحيح نيست؟ آری صحيح است، ولی میخواهم برای من درستیِ آن را از تورات ثابت کنی.
امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا انکار میکنی که تورات میگويد: « نور از کوه طور سيناء آمد و از کوه ساعير برما درخشيد و از کوه فاران بر ما آشکار گرديد»؟ رأس الجالوت گفت: با اين کلمات آشنا هستم ولی تفسير آنها را نمیدانم. امام رضا عليه السّلام فرمود: من برايت خواهم گفت، گفتار تورات: «نور از کوه طور سيناء آمده»، اشاره به وحی خداوند بلندمرتبه است که در کوه طور سيناء بر موسی عليه السّلام نازل کرد، و گفتار تورات:«از کوه ساعير بر ما درخشيد»، اشاره به کوهی است که خداوند در آن بر عيسی بن مريم عليهما السّلام وحی فرمود، و جمله « از کوه فاران بر ما آشکار گرديد» اشاره به کوهی از کوههای مکه است که فاصلهاش تا مکّه يک روز میباشد، و شعيای پيامبر عليه السّلام طبق گفته تو و دوستانت در تورات گفته است:« دو سوار را میبينم که زمين برايشان میدرخشد، يکی از آنان سوار بر درازگوشی است و آن ديگری سوار برشتر»، سوار بر درازگوش و سوار برشتر، کيستند؟ رأس الجالوت گفت: آنان را نمیشناسم، آنها را معرفی کن. امام رضا عليه السّلام فرمود: آن که بر درازگوش سوار است، عيسی عليه السّلام است و آن شترسوار محمّد صلّی الله عليه و آله، آيا اين مطلب تورات را انکار میکنی؟ گفت: نه، انکار نمیکنم.
سپس امام رضا عليه السّلام گفت: آيا حيقوق پيامبر عليه السّلام را ميشناسی؟ گفت: بله، میشناسم. حضرت فرمود: حيقوق گفته است و گفته شما نيز همين مطلب را میگويد: «خداوند بلندمرتبه از کوه فاران «بيان» را آورد و آسمانها از تسبح محمّد و امّتش پر شده است، سوارانش را بر دريا و خشکی سوار میکند، بعد از خرابی بيت المقدس کتابی جديد برای ما میآورد- منظور کتاب فرقان است- آيا اين را میدانی و به اين مطلب ايمان داری؟ رأس الجالوت گفت: اين مطالب را حيقوق پيامبر عليه السّلام گفته است و ما آن را انکار نمیکنيم.
امام رضا عليه السّلام فرمود: داود در زبورش که تو نيز آن را میخوانی گفته است: « خداوندا! بر پا کننده سنّت بعد از فترت را مبعوث کن»، آيا پيامبری غير از محمّد صلّی الله عليه و آله میشناسی که بعد از دوران فترت، سنّت الهی را احياء کرده باشد؟! رأس الجالوت گفت: اين سخن داود است و آن را قبول داريم و انکار نمیکنيم، ولی منظورش عيسی بوده است و روزگار عيسی همان دوران فترت است. امام رضا عليه السّلام فرمود: تو نمیدانی، عيسی عليه السّلام با سنّت تورات مخالفت نکرد بلکه موافق آن سنّت بود تا آن وقتی خداوند او را به نزد خود بالا برد، و در انجيل چنين نوشته شده است: « پسر زن نيکوکار میرود و فارقليطا بعد از او خواهد آمد و او کسی است که سختیها را آسان کرده و همه چيز را برای شما تفسير میکند، و همان طور که من برای او شهادت میدهم او نيز برای من شهادت میدهد، من امثال را برای شما آوردم و او تأويل را برای شما خواهد آورد»، آيا به اين مطلب در انجيل ايمان داری؟ گفت: بله.
امام رضا عليه السّلام فرمود: ای رأس الجالوت! از تو درباره پيامبرت موسی بن عمران عليه السّلام سؤال میکنم، سپس فرمود: بپرس. فرمود: چه دليلی بر پيامبری موسی هست؟ مرد يهودی گفت: معجزاتی آورد که انبياء پيشين نياورده بودند، حضرت به او فرمود: مثل چه چيز؟ گفت: مثل شکافتن دريا و تبديل کردن عصا به مار و ضربه زدن به سنگ و روان شدن چند چشمه از آن، دست سفيد و درخشنده و نشانه هايی که ديگران قدرت بر آن ندارند. امام رضا عليه السّلام فرمود: درست میگويی که موسی برای حقّانیّت دعوتش، کاری میکرد که ديگران نمیتوانستند انجام دهند، آيا واجب است که شما آن را تصديق کنيد؟ گفت: نه، زيرا موسی عليه السّلام به خاطر قرب و منزلتش نزد خداوند، نظير نداشت و هر کس که ادّعای پيامبری کند، بر ما واجب نيست که بر او ايمان بياوريم، مگر اينکه معجزاتی مثل معجزات موسی داشته باشد. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس چگونه به انبيائی که قبل از موسی عليه السّلام بودند ايمان داريد در حالی که آنان دريا را نشکافتند و از سنگ، دوازده چشمه ايجاد نکردند، و مانند موسی، دست درخشنده نداشتند، و عصا را به مار تبديل نکردند؟! يهودی گفت: من که گفتم، هرگاه برای اثبات پيامبری خود، دلايلی بياورند- حتی اگر با معجزات موسی فرق داشته باشد- تصديق آنها واجب است.
امام رضا عليه السّلام به او فرمود: ای رأس الجالوت پس چرا به عيسی بن مريم ايمان نمیآوری با اينکه او مرده زنده میکرد و نابينا و مبتلا به پيسی را شفا میداد و از گِل، پرنده ای گلی میساخت و سپس در آن میدميد و آن مجسّمه گِلی به اذن خداوند به پرنده ای زنده تبديل میشد؟
رأس الجالوت گفت: میگويند که او اين کارها را انجام میداد، ولی ما گواهی نمیدهيم. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا معجزات موسی را ديده ای؟ آيا اخبار اين معجزات به وسيله افراد مطمئن به شما نرسيده است؟ گفت: بله. حضرت فرمود: همچنين درباره معجزات عيسی بن مريم عليهما السّلام اخبار متواتر برای شما نقل شده است، پس چرا موسی را تصديق کرديد و به او ايمان آورديد ولی به عيسی ايمان نياورديد؟ مرد يهودی جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمود: و همچنين است پيامبری محمّد صلّی الله عليه و آله و نيز هر پيامبر ديگری که از طرف خدا مبعوث شده باشد، و از جمله معجزات پيامبر ما اين است که يتيمی فقير بوده است که چوپانی میکرد و اجرت میگرفت، دانشی نياموخته و نزد معلّمی نمیرفته است و با همه اين اوصاف، قرآنی آورد که قصههای پيامبران عليهم السّلام و سرگذشت آنان را حرف به حرف در بيان میکند و اخبار گذشتگان و آيندگان را تا قيامت بازگو کرده است و از اسرار آنها و کارهايی که در خانه انجام میدادند خبر میداد، و آيات و معجزات بی شماری ارائه داد. رأس الجالوت گفت: خبر پيامبری عيسی و محمّد از نظر ما ثابت نشده است و برای ما جائز نيست به آنچه که ثابت نشده است ايمان آوريم. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس شاهدی که برای عيسی و محمّد صلّی الله عليه و آله گواهی داد، شهادت باطل داده است؟ يهودی جوابی نداد.
سپس حضرت عليه السّلام هربذ بزرگ را دعوت کرد و فرمود: دليل تو برای پيامبری زردشت چيست؟ گفت: چيزهائی آورده که قبل از او کسی نياورده است، البتّه ما، خود او را نديده ايم ولی اخباری از گذشتگان ما در دست است که او چيزهايی را که ديگران حلال نکرده اند بر ما حلال کرد، پس ما از او پيروی میکنيم. حضرت فرمود: مگر نه اين است که به خاطر اخباری که به شما رسيده، از او پيروی میکنيد؟ گفت: بله همين طور است. حضرت فرمود: ساير امّتهای گذشته نيز همين طور هستند، اخباری مبنی بر دين پيامبران و موسی، عيسی و محمّد- صلوات الله عليهم- به دستشان رسيده است، عذر شما در عدم ايمان به آنان چيست؟ و به چه دليل در اين امور به کسانی غير آنان ايمان آورديد؟ هربذ متعجب شد!
سپس امام رضا عليه السّلام فرمود: اگر در بين شما، کسی مخالف اسلام هست و میخواهد سؤال کند، بدون خجالت بپرسد. پس عمران صابی – يکی از متکلّمين- برخاست و گفت: ای دانشمند! اگر دعوت به پرستش نکرده بودی، اقدام به سؤال نمیکردم، من به کوفه، بصره، شام و جزيره سفر کرده ام، با متکلّمين بسياری برخورد کرده ام، ولی کسی برای من وجود واحدی را ثابت نکرده است که غير از او کس ديگری قائم به وحدانیّت باشد، آيا اجازه پرسش به من میدهی؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: اگر در بين جمعیّت عمران صابی حاضر باشد، حتماً تو هستی. گفت: بله خودم هستم. حضرت فرمود: ای عمران! بپرس ولی انصاف داشته باش و از سخن باطل و ناحق بپرهيز. عمران گفت: ای سرورم! به خدا سوگند، میخواهم چيزی را برايم ثابت کنی که بتوان به آن تمسّک جست.
حضرت فرمود: هر چه میخواهی بپرس، مردم ازدحام کردند و به يک ديگر نزديک شدند. عمران صابی گفت: اولين موجود و آن چه خلق کرد چه بود؟ حضرت فرمودند: سؤال کردی، پس خوب دقّت کن! «واحد» هميشه واحد بوده، هميشه موجود بوده بدون اينکه چيزی همراه او باشد، بدون هيچ گونه حدود و اعراضی، و هميشه همين طور خواهد بود، سپس بدون هيچ سابقه قبلی، مخلوقی را با گونه ای ديگر آفريد، با حدود مختلف، نه آن را در چيزی قرار داد، و نه در چيزی محدود نمود و نه آن را مانند چيزی ايجاد کرد، و شبيهی برای او قرار نداد، و سپس مخلوقات را به صورتهای مختلف از جمله: خالص و ناخالص، مختلف و يکسان، با رنگها و طعمهای متفاوت آفريد، بدون اينکه نيازی به آنها داشته باشد و يا برای رسيدن به مقام و منزلتی به اين خلقت محتاج باشد و در اين آفرينش، در خود، زيادی يا نقصانی نديد، آيا اين مطالب را میفهمی؟ گفت، بله به خدا، ای سرورم. حضرت فرمود: ای عمران! بدان اگر خداوند، به خاطر نياز و احتياج، مخلوقات را خلق میکرد، فقط چيزهايی را خلق میکرد که بتواند حاجتش را برآورده کند، و نيز در اين صورت شايسته بود که چندين برابر آنچه خلق کرده بود، خلق کند؛ زيرا هر قدر ياران بيشتر باشند، شخص کمک گيرنده قوی تر خواهد شد، و حاجتها تمام نمیشد زيرا هر چيزی را که خلق میکرد، حاجت ديگری در او ايجاد میشد، و به همين دليل میگويم: مخلوقات را از روی احتياج نيافريده است، بلکه با آفرينش مخلوقات، از يکی به ديگری منتقل مینمايد و بعضی را بر بعضی ديگر برتری میدهد بدون اينکه محتاج شخص برتر باشد يا بخواهد از آن ديگری که زيردست قرار گرفته انتقام بگيرد، علّت آفرينش اين است. عمران سؤال کرد: سرورم! آيا آن موجود، به خودی خود، نزد خود، معلوم بود؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: علم و شناخت هر چيز برای تشخيص آن از غير است، و برای اين است که موجود بودن آن ثابت شود، و در آنجا وجود محض بود و چيز ديگری نبود تا تشخيص لازم باشد، و لازم باشد امتياز هر يک معلوم شود، جز وجودِ بسيط، چيزِ ديگری نبود تا لازم آيد حدِّ هر يک معلوم گردد، آيا فهميدی ای عمران؟! گفت: بلی، به خدا قسم، سرور من؛ حال بگو چطور به دانستههای خود، آگاهی يافته است؟ به کمک ضمير يا چيزی غير از آن بوده است؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: اگر به وسيله ضمير دانسته است، آيا میتوان برای شناخت آن ضمير حدّی قرار نداد. عمران گفت: نه نمیتوان. امام رضا عليه السّلام فرمود: با کی نيست، حال از تو میپرسم که آيا آن ضمير را با ضمير ديگری باز میشناسی؟ اگر بگويی: آری، در واقع حرف خودت را باطل کرده ای؛ ای عمران! آيا شايسته نيست بدانی که واحد با ضمير وضف نمیشود؟ و چنان نيست که برای او از عمل و کار گفته نشود، و درباره او جهات و اجزايی مانند جهان و اجزای مخلوقين تصوّر نمیشود، اين را خوب بفهم و دانستههای صحيح خود را بر اساس آن قرار بده. عمران گفت: سرورم! آيا به من درباره حدود و کيفیّت خلقتش و معانی و انواع آن خبر میدهی؟ حضرت فرمود: سؤال کردی، پس خوب دقّت کن تا بفهمی، حدود خلق خداوند شش نوع است، لمس کردنی، وزن کردنی، ديدنی، چيزی که وزن ندارد که همان روح است و آن چه ديدنی است ولی وزن ندارد و قابل لمس و حس نيست، و رنگ و طعم ندارد و اندازه و حدود و صورت و طول و عرض ندارد، و از جمله آنها عمل و حرکاتی است که اشياء را میسازد و آن را از حالی به حال ديگر تغيير میدهد و آن را زياد و کم میکند، امّا اعمال و حرکات میروند و وقتی بيشتر از احتياج خود ندارند، پس هر گاه از آن فعل خلاص شود، آن نيست شده و برود و اثرش باقی بماند، و مجرای سخن جاری میشود که میرود و اثرش باقی میماند.
عمران گفت: سرورم! اگر خالق واحد باشد، چيزی غير از او نباشد و نيز چيزی به همراهش نباشد، آيا آفرينش خلق، قابل تغيير نيست؟ امام رضا عليه السّلام به او فرمود: خداوند عزّوجلّ بوده، و با آفرينش موجودات تغيير نمیکند، ولی موجودات با تغييراتی که خدا در آنها ايجاد میکند، تغيير میکنند عمران پرسيد: سرورم! ما خدارا با چه چيز شناخته ايم؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: با چيزی غير از او. عمران گفت: غير او چه چيزی است؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: مشیّت او، اسم او و صفت او و هر چيز ديگر شبيه آنها ، و همه آنها آفريده و تدبير شده هستند. عمران پرسيد: آقای من! آن چيست؟ حضرت فرمود: نور است، به اين معنی که مخلوقاتش را چه از اهل آسمان باشند چه از اهل زمين، هدايت میکند و بجز بيان و اثبات وحدانیّت او بيان چيزی ديگر بر من واجب نيست.
عمران پرسيد: سرورم! آيا اين طور نيست که قبل از آفرينش ساکت بوده، سپس به سخن آمده است؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: سکوت در جايی معنی دارد که قبلاً نطقی در بين باشد، به عنوان مثال، در مورد چراغ «ساکت» گفته نمیشود. و گفته نمیشود: چراغ نور میدهد در چيزی که میخواهد بدرخشد، زيرا نور، فعل چراغ محسوب نمیشود و خود چيزی جز نور نيست، پس وقتی برای ما روشنی میبخشد، میگوييم: برای ما روشن شده است تا به ما روشنی برساند، و امر خود را با اين روشنی میيابی.
عمران گفت: آقای من! کسی که موجودات را آفريده، با آفرينش آنها تغييری در کارش ايجاد میشود حالش دگرگون میشود؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: ای عمران! سخن محال گفتی: موجود تغيير میکند، مگر اينکه چيزی آن را تغيير دهد؛ ای عمران! آيا ديده ای تغيير آتش آن را تغيير دهد؟ يا ديده ای که حرارت خودش را بسوزاند؟ يا هيچ ديده ای که شخص بينا، بينائی خود را ببيند؟ عمران گفت: نه، نديده ام؛ سرورم! آيا او در مخلوقات است يا مخلوقات در او؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: ای عمران! او برتر از اين حرف هاست، نه او در مخلوقات است و نه مخلوقات در اويند، برتر از اين حالت است، حال به حول و قوّه الهی برايت توضيح خواهم داد، بگو آيا تو در آينه هستی يا آينه در تو؟ اگر هيچ کدام در ديگری نيستيد چگونه خودت را در آينه میبينی؟
عمران گفت: با کمک نوری که بين من و آن وجود دارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا آن نور را بيشتر از آنچه در چشم خود میبينی در آينه میبينی؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: بله، به ما نشان بده. عمران جوابی نداد. حضرت عليه السّلام فرمود: از نظر من، نور بدون اينکه در يکی از شما دو تا باشد، تو و آينه را به خودتان نشان داده است، اين موضوع مثالهای ديگری هم دارد که جاهل را در آنها راهی نيست، و برای خداوند مثالی بالاتر است.
سپس رو به مأمون کرد و فرمود: وقت نماز شده است، عمران گفت: مولای من، سؤال مرا قطع نکن، دلم نرم شده است! امام رضا عليه السّلام فرمود: نماز میخوانيم و باز میگرديم.
سپس برخاستند و مأمون نيز از جای برخاست، امام رضا عليه السّلام در داخل، نماز خواندند و مردم به امامت محمّد بن جعفر (عموی حضرت) در بيرون نماز گزاردند، سپس بيرون آمدند. امام رضا عليه السّلام به جای خود بازگشتند و عمران را فراخوانده، فرمودند: ای عمران! سؤالت را بپرس. عمران گفت: مولای من! آيا يکتا بودن خداوند عزّوجلّ با حقيقت درک میشود يا از روی وصف؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند ايجاد کننده يکتا، همان موجودی که از اوّل بوده است، هميشه يکتا بوده بدون اينکه چيزی به همراهش باشد، تک است و دومی ندارد، معلوم و مجهول نيست، محکم و متشابهی ندارد، در يادها نيست و فراموش نشده، و نه چيزی است که نام چيز ديگری از اشياء غير از خودش بر او نهاده شود، اين طور نيست که از وقتی موجود شده باشد، و تا وقت معیّنی باقی بماند، يا قائم به چيز ديگر بوده باشد، و يا تا مرز چيز ديگری برپا باشد، به چيزی تکيه نکرده، و در چيزی پنهان نشده است، و اينها همه قبل از خلقت خلق است، چون چيزی غير از خودش نبوده است و هر صفتی بر او قرار دهی همه صفاتی است حادث و ترجمه ای است که موجب فهميدن میشود.
و بدان که ابداع و مشیّت و اراده، سه اسم برای يک چيز هستند و يک معنی دارند، و اوّلين ابداع، اراده و مشیّت او، حروفی بود که آنها را اصل هر چيزی قرار داد و راهنمايی بر هر مدرک، و روشنگری بر هر امر مشتبهی نمود، و به وسيله آن حروف هر چيز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، يا معنی و غيرمعنی از هم جدا و شناخته میشود، و همه امور بر آنها جمع شده است، و در آفرينش اين حروف برای آن ها، معنای متناهی و وجودی غير از نفس آن ها، قرار نداد، زيرا آنها با ابداع و ايجاد، بوجود آمده اند، و نور، در اينجا، اوّلين فعل خداست، خدايی که خود نور آسمانها و زمين است، و حروف از آن فعل، به فعلیّت رسيده اند، و آنها حروفی هستند که اساس گفتار بر آن هاست، و همه عبارات از خداوند است که به خلق خود آموخته است، اين حروف، سی و سه حرف هستند، بيست و هشت حرف از آنها نشانگر زبانهای عربی است، و از بيست و هشت حرف، بيست و دو حرف، نشانگر زبانهای سريانی و عبری است، و از ميان آنها پنج حرف در سائر زبانهای عجم در مناطق مختلف، زبان ها، متفرّق و پراکنده است، و اين ها پنج حرف هستند که از بيست و هشت حرف جدا شده اند، که در نتيجه حروف سی و سه حرف شد، و اين پنج حرف، به دلائلی که بيش از آنچه گفتيم جايز نيست ذکر شود. سپس حروف را بعد از شمردن«فعل» خود نمود، مثل اين آيه شريفه: ( موجود شو، او نيز موجود شد)، «کن» صفت و خلقت خداست، و آنچه که از آن ايجاد میشود، مصنوع و مخلوق است، اوّلين خلقت خداوند عزّوجلّ ابداع است. بدون وزن و حرکت است، مسموع نيست، رنگ ندارد، قابل حسّ نيست، دومين مخلوق، حروفند که وزن و رنگ ندارند، قابل شنيدن و وصف کردن هستند ولی ديده نمیشوند، سومين مخلوق چيزی است از همه انواع محسوس ملموس، قابل چشيدن و قابل ديدن است، و خداوند تبارک و تعالی قابل از ابداع بوده است، زيرا قبل از خداوند عزّوجلّ و همراه او چيز ديگری نبوده است، و ابداع قبل از حروف بوده است و حروف چيز ديگری غير از خود را نشان نمیدهند.
مأمون گفت: چطور بر چيز ديگری غير از خود دلالت نمیکنند؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: زيرا، خداوند تبارک و تعالی آنها را برای معنی کنار هم جمع میکند، وقتی چند حرف از آنها را مثلاً چهار حرف يا پنج يا شش يا بيشتر يا کمتر را در کنار هم قرار میدهد، برای معنايی جديد است که قبلاً نبوده است. عمران پرسيد: ما چگونه میتوانيم اين مطلب را بفهميم؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: توضيح اين مطلب چنين است که وقتی مقصود تو از اين حروف، خود آنها باشد نه چيز ديگری، آنها را جدا جدا ذکر میکنی و ميگويی: ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا آخر. در اين صورت معنايی غير از خود اين حروف در آنها نمیيابی، امّا وقتی آنها را کنار هم بگذاری و اسم و صفت برای معنی مورد نظر خود بسازی، نشانگر معنی و موصوف خود خواهند بود، آيا فهميدی؟ گفت: بله.
امام رضا عليه السّلام فرمود: و بدان که صفت نمیتواند بدون موصوف باشد و نيز اسم بدون معنی، و حدّ بدون محدود نخواهد بود، و صفات و اسماء بر کمال و وجود دلالت میکنند، و مانند حدود، مثل چهارتايی نمودن، سه تايی نمودن، و شش تايی نمودن، دلالتی بر احاطه ندارند، زيرا معرفت خداوند به وسيله صفات و اسماء درک میشود و با حدّ قرار دادن با طول و عرض، کمی و زيادی، رنگ و وزن و مانند آنها درک نمیشود، و هيچ چيز از اين مذکورات، در مورد خداوند بلندمرتبه و پاک مصداق ندارد تا مخلوقات بتوانند با شناخت خود، او را با اين حدود بشناسند. و اين مطلب، از روی ضرورت، از گفتهها و دلائل ما ثابت میشود، ولی صفات خدا، بر خداوند دلالت میکنند. و او با اسماء خويش درک میشود، و با وجود مخلوقات بر وجود او استدلال میتوان کرد، به گونه ای که انسانِ طالب حقيقت، نيازی به ديدن با چشم يا شنيدن با گوش و لمس با دست و احاطه کردن با جان و دل نخواهد داشت. و اگر صفات و اسماءش نشانگر او نبود، و علم مخلوق معنای او را درک نمیکرد، مخلوق، اسماء و صفات او را میپرستيد، نه معنای او را، و اگر غير از آن بود، معبود يکتا غير از «الله» بود، زيرا اسماء و صفات غير از او هستند، آيا فهميدی؟ گفت: بله، بيشتر توضيح بدهيد. امام رضا عليه السّلام فرمود: مبادا سخنان جاهلان گمراه و کوردل را بر زبان آری، همان کسانی که گمان میکنند خداوند برای ثواب و عقاب، در آخرت حضور دارد ولی در دنيا برای اطاعت و اميدواری بندگان، حضور ندارد، و اگر قرار بود حضور خداوند برای او مايه نقص و شکستگی باشد، در آخرت هم حضور نمیداشت، ولی اين افرادی که چنين پنداری دارند، به سرگردانی دچار گشته اند و ندانسته، نسبت به حقّ کور و کر گشته اند و اين آيه شريفه، به اين مطلب اشاره دارد: (و هر کس در اين جهان کور باشد، در آخرت نيز کور و گمراه تر است) (سوره مبارکه اسراء، آيه 72) منظور از کوری در اين آيه، کوری از حقائق است، و عاقلان میدانند که استدلال بر آن جهان ممکن نيست جز با آنچه در اين جهان است، و هر کس بخواهد با آراء خويش و از پيش خود، به آن عالم گردد و آن را درک نمايد، با اين کار فقط از درک آن حقائق فاصله میگيرد، زيرا خداوند، علم آن را نزد کسانی قرار داده است، که عاقل و عالم هستند و میفهمند.
عمران گفت: مولای من! برايم بگوييد آيا «ابداع» مخلوق است يا غير مخلوق؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: خلقی ساکن است که با سکون درک نمیشود، و به اين دليل مخلوق است که شيئی است پديد آمده، و خداوند است که او را پديد آورده، و در نتيجه او « مخلوق» شده است، و به عبارت ديگر، خداوند است و مخلوقاتش، چيز سومی در اين ميان نيست، آنچه را خداوند خلق نمايد، مخلوق میشود، و خلق خداوند يا ساکن است يا متحرّک، يا مختلف يا يکسان، يا معلوم است يا مشتبه، و هر چيزی که حدّ داشته باشد، مخلوق خداوند عزّوجلّ است.
و بدان هر چيزی را که حواس ايجاد کند، معنايی است که با حواسّ قابل درک است، و هر حسی، بر چيزی که خداوند در ادراک آن قرار داده است، دلالت میکند؛ و فهم هر چيزی از قلب سرچشمه میگيرد.
و بدان يکتا کسی است که برپا است و هيچ اندازه و حدودی ندارد، مخلوقی با اندازه و حدّ مشخّص آفريد، و دو چيز را آفريد: اندازه و چيز با اندازه و هيچ کدام رنگ و وزن نداشت و قابل چشيدن نبود، و يکی را وسيله ادراک ديگری قرار داد، و آن دو را آن گونه قرارداد که به خودی خود درک شوند و چيزی را به صورت تک، و قائم به خود، نه غير از خود نيافريد، چون میخواست راهی برای استدلال بر وجود خويش و اثبات آن، قرار دهد. خداوند بلندمرتبه، يکی است و دومی ندارد که آن دومی بخواهد او را بر پا نگاه دارد و به او کمک کند و يا او را حفظ کند و مصون بدارد، ولی مخلوقات با اذن و خواست خداوند، يک ديگر را حفظ میکنند، مردم در اين مسأله با يک ديگر اختلاف کردند، تا آنجا که سرگردان شدند، و میخواستند با استفاده از تاريکی، از تاريکی رها شوند، چون خداوند را با اوصاف خودشان وصف کردند و از حقّ دور شدند، و اگر خداوند را با صفات خود خدا و مخلوقات را نيز با صفات خودشان وصف میکردند، سخن درستی گفته بودند و اختلاف پيدا نمیکردند، ولی از آنجا که به دنبال چيزی رفتند که در آن سرگردان میشدند، در آن گرفتار شدند و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدايت میکند.
عمران گفت: سرورم! شهادت میدهم که او همان طور که وصف کردی میباشد، ولی سؤال ديگری برايم باقی مانده است. حضرت فرمودند: هر چه میخواهی بپرس. عمران پرسيد: حکيم در چه چيزی قرار دارد؟ و آيا چيزی او را احاطه نموده است؟ و آيا از چيزی به چيز ديگر تغيير میکند؟ يا نيازی به چيزی دارد؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: ای عمران! خوب دقت کن در مورد سؤالت چه میگويم، اين مطلب نکته بسيار پيچيده ای است که مورد سؤال مردم میباشد، و افراد کم عقل و نادان آن را نمیفهمند، و عقلای منصف از درک آن عاجز نيستند؛ اما نکته اوّل: اگر خداوند مخلوقات را به خاطر نياز به آنان خلق کرده بود، جايز بود که بگوييم به سمت مخلوقاتش تغيير مکان میدهد چون نياز به آنها دارد، ولی خداوند عزّوجلّ چيزی را از روی نياز خلق نکرده است و هميشه ثابت بوده است نه در چيزی و نه بر روی چيزی، مگر اينکه مخلوقات يک ديگر را حفظ میکنند و برخی در برخی ديگر داخل شده و برخی از برخی ديگر خارج میشوند، و خداوند متعال با قدرت خود تمام اينها را نگاه میدارد، و نه در چيزی داخل میشود، و نه از چيزی خارج میگردد، و نه حفاظت آنها او را خسته و ناتوان میسازد، و نه از نگهداری آنها عاجز است، و هيچ يک از مخلوقات چگونگی اين امر را نمیداند، مگر خود خداوند و آن کسانی که خود، آنها را بر اين امر مطّلع ساخته باشد، که عبارتند از: پيامبران الهی و خواص و آشنايان به اسرار او، حافظان و نگهبانان شريعت او، دستور او در يک چشم برهم زدن بلکه زودتر اجرا میشود، هر چه را اراده فرمايد، فقط به او میگويد: موجودشو، و آن شیء نيز به اراده الهی موجود میشود، و هيچ چيز از مخلوقاتش از چيز ديگری به او نزديک تر نيست و هيچ چيز نيز از چيز ديگر از او دورتر نيست، آيا فهميدی عمران؟! گفت: بله سرورم، فهميدم، و گواهی میدهم که خداوند تعالی همان طور که يکتايی او را وصف کردی، يگانه است و گواهی میدهم که محمّد بنده اوست که به نور هدايت و دين حقّ مبعوث شده است، سپس رو به قبله، به سجده افتاد و اسلام آورد. حسن بن محمّد نوفلی میگويد: وقتی متکلّمين، عمران صابی را چنين ديدند، با اين که بسيار سرسخت بود و تا به حال کسی در بحث بر او غلبه نکرده بود، هيچ کس به حضرت رضا عليه السّلام نزديک نشد، و ديگر از حضرت سؤالی نپرسيدند، خورشيد غروب کرد و مأمون و حضرت رضا عليه السّلام برخاسته به داخل رفتند، و مردم نيز متفرّق شدند.
من با عدّه ای از دوستان نشسته بوديم که محمّد بن جعفر مرا احضار کرد، به نزد او رفتم، به من گفت: ای نوفلی ديدی دوستت چه کرد؟ به خدا قسم، گمان نمیکردم علیّ بن موسی الرّضا توانايی پاسخ به چنين مسائلی را داشته باشد، او را اين گونه نمیشناختيم که در مدينه از «کلام» صحبت کند يا علماء «کلام» دور او جمع شوند. من گفتم: ولی حجّاج نزد او میآمدند و مسائل مختلفی در مورد حلال و حرام از او میپرسيدند و جواب میگرفتند و گاهی افرادی نزد حضرت میآمدند و با ايشان مناظره میکردند، محمّد بن جعفر گفت: ای ابا محمّد! میترسم اين مرد به او حسادت کند و او را مسموم نمايد، يا بلائی سر او بياورد، به او بگو از اين کارها دست بردارد، گفتم: از من نمیپذيرد، آن مرد میخواست او را امتحان نمايد تا بفهمد آيا از علوم پدرانش عليهم السّلام چيزی میداند يا خير؟ محمّد بن جعفر به من گفت: به او بگو: عمويت اين موضوع را دوست ندارد و مايل است از اين کارها دست برداری. وقتی به منزل امام رضا عليه السّلام بازگشتم، پيام عمويشان محمّد بن جعفر را رساندم. امام عليه السّلام تبسّمی کرد و فرمود: خدا عمويم را حفظ کند، میدانم چرا او از اين موضوع ناراحت است؟ (حضرت ادامه داد:) ای غلام، نزد عمران صابی برو و او را بياور. گفتم: فدايت شوم، من میدانم او کجاست، او نزديکی از برادران شيعی است. حضرت عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، مرکبی به او بدهيد تا سوار شود. من نزد عمران رفتم و او را آوردم، حضرت به او خوش آمد گفتند و لباسی خواستند و بر او پوشاندند و مرکبی به او دادند و ده هزار دينار خواستند و به عنوان هدیّه به او دادند. گفتم: فدايت شوم مثل جدّت اميرالمؤمنين عليه السّلام رفتار کرديد؟! حضرت عليه السّلام فرمود: اين گونه دوست داريم. سپس دستور شام را بياورند و مرا سمت راست و عمران را سمت چپ خود نشاندند، بعد از شام به عمران گفتند: به منزل برگرد و فردا اوّل وقت نزد ما بيا تا از غذای مدينه به تو بدهيم. بعد از اين قضیّه، متکلّمين از گروههای مختلف نزد عمران میآمدند و او سخنان آنان را باطل میکرد (پاسخ میداد)، تا اينکه بالاخره از او دور شدند، و مأمون ده هزار درهم به او هديه داد و فضل نيز به او اموالی بخشيد و مرکبی به او داد و حضرت رضا عليه السّلام صدقات بلخ را به او داد و از اين راه منافعی بدست آورد.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِيهُ الْقُمِّیُّ ثُمَّ الْإِيلَاقِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَدَقَةَ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَنْصَارِیُّ الْکَجِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ الْحَسَنَ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیَّ ثُمَّ الْهَاشِمِیَّ یَقُولُ لَمَّا قَدِمَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع عَلَی الْمَأْمُونِ أَمَرَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ أَنْ یَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ الْمَقَالاتِ مِثْلَ الْجَاثَلِيقِ وَ رَأْسِ الْجَالُوتِ وَ رُؤَسَاءَ الصَّابِئِينَ وَ الْهِرْبِذَ الْأَکْبَرَ وَ أَصْحَابَ زَرْدَهُشْتَ وَ نِسْطَاسَ الرُّومِیَّ وَ الْمُتَکَلِّمِينَ لِیَسْمَعَ کَلَامَهُ وَ کَلَامَهُمْ فَجَمَعَهُمُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ ثُمَّ أَعْلَمَ الْمَأْمُونَ بِاجْتِمَاعِهِمْ فَقَالَ أَدْخِلْهُمْ عَلَیَّ فَفَعَلَ فَرَحَّبَ بِهِمُ الْمَأْمُونُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ إِنِّی إِنَّمَا جَمَعْتُکُمْ لِخَیْرٍ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تُنَاظِرُوا ابْنَ عَمِّی هَذَا الْمَدَنِیَّ الْقَادِمَ عَلَیَّ فَإِذَا کَانَ بُکْرَةً فَاغْدُوا عَلَیَّ وَ لَا یَتَخَلَّفْ مِنْکُمْ أَحَدٌ فَقَالُوا السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَحْنُ مُبْکِرُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ فَبَیْنَا نَحْنُ فِی حَدِيثٍ لَنَا عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا یَاسِرٌ الْخَادِمُ وَ کَانَ یَتَوَلَّی أَمْرَ أَبِی الْحَسَنِ ع فَقَالَ لَهُ یَا سَیِّدِی إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ فِدَاکَ أَخُوکَ إِنَّهُ أجمع [اجْتَمَعَ] إِلَیَّ أَصْحَابُ الْمَقَالاتِ وَ أَهْلُ الْأَدْیَانِ وَ الْمُتَکَلِّمُونَ مِنْ جَمِيعِ الْمِلَلِ فَرَأْیُکَ فِی الْبُکُورِ إِلَیْنَا إِنْ أَحْبَبْتَ کَلَامَهُمْ وَ إِنْ کَرِهْتَ ذَلِکَ فَلَا تَتَجَشَّمْ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَصِيرَ إِلَیْکَ خَفَّ ذَلِکَ عَلَیْنَا فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ أَبْلِغْهُ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ قَدْ عَلِمْتُ مَا أَرَدْتَ وَ أَنَا صَائِرٌ إِلَیْکَ بُکْرَةً إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ فَلَمَّا مَضَی یَاسِرٌ الْتَفَتَ إِلَیْنَا ثُمَّ قَالَ لِی یَا نَوْفَلِیُّ أَنْتَ عِرَاقِیٌّ وَ رِقَّةُ الْعِرَاقِیِّ غَیْرُ غَلِيظَةٍ فَمَا عِنْدَکَ فِی جَمْعِ ابْنِ عَمِّکَ عَلَیْنَا أَهْلَ الشِّرْکِ وَ أَصْحَابَ الْمَقَالاتِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یُرِيدُ الِامْتِحَانَ وَ یُحِبُّ أَنْ یَعْرِفَ مَا عِنْدَکَ وَ لَقَدْ بَنَی عَلَی أَسَاسٍ غَیْرِ وَثِيقِ الْبُنْیَانِ وَ بِئْسَ وَ اللَّهِ مَا بَنَی فَقَالَ لِی وَ مَا بِنَاؤُهُ فِی هَذَا الْبَابِ قُلْتُ إِنَّ أَصْحَابَ الْکَلَامِ وَ الْبِدْعَةِ خِلَافُ الْعُلَمَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَالِمَ لَا یُنْکِرُ غَیْرَ الْمُنْکَرِ وَ أَصْحَابُ الْمَقَالاتِ وَ الْمُتَکَلِّمُونَ وَ أَهْلُ الشِّرْکِ أَصْحَابُ إِنْکَارٍ وَ مُبَاهَتَةٍ إِنِ احْتَجَجْتَ عَلَیْهِمْ بِأَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالُوا صح [صَحِّحْ] وَحْدَانِیَّتَهُ وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص قَالُوا أَثْبِتْ رِسَالَتَهُ ثُمَّ یُبَاهِتُونَ الرَّجُلَ وَ هُوَ یُبْطِلُ عَلَیْهِمْ بِحُجَّتِهِ وَ یُغَالِطُونَهُ حَتَّی یَتْرُکَ قَوْلَهُ فَاحْذَرْهُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ لِی یَا نَوْفَلِیُّ أَ فَتَخَافُ أَنْ یَقْطَعُوا عَلَیَّ حُجَّتِی فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا خِفْتُ عَلَیْکَ قَطُّ وَ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یُظْفِرَکَ اللَّهُ بِهِمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی فَقَالَ لِی یَا نَوْفَلِیُّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ مَتَی یَنْدَمُ الْمَأْمُونُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ إِذَا سَمِعَ احْتِجَاجِی عَلَی أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ عَلَی الصَّابِئِينَ بِعِبْرَانِیَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْهَرَابِذَةِ بِفَارِسِیَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الرُّومِ بِرُومِیَّتِهِمْ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْمَقَالاتِ بِلُغَاتِهِمْ فَإِذَا قَطَعْتُ کُلَّ صِنْفٍ وَ دَحَضَتْ حُجَّتُهُ وَ تَرَکَ مَقَالَتَهُ وَ رَجَعَ إِلَی قَوْلِی عَلِمَ الْمَأْمُونُ الْمَوْضِعَ الَّذِی هُوَ سَبِيلُهُ لَیْسَ بِمُسْتَحَقٍّ لَهُ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ النَّدَامَةُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِيمِ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا أَتَانَا الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ابْنَ عَمِّکَ ينظرک [یَنْتَظِرُکَ] وَ قَدِ اجْتَمَعَ الْقَوْمُ فَمَا رَأْیُکَ فِی إِتْیَانِهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع تَقَدَّمْنِی فَإِنِّی صَائِرٌ إِلَی نَاحِیَتِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَوَضَّأَ وُضُوءً لِلصَّلَاةِ وَ شَرِبَ شَرْبَةَ سَوِيقٍ وَ سَقَانَا مِنْهُ ثُمَّ خَرَجَ وَ خَرَجْنَا مَعَهُ حَتَّی دَخَلْنَا عَلَی الْمَأْمُونِ وَ إِذَا الْمَجْلِسُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ جَمَاعَةٌ مِنَ الطَّالِبِیِّينَ وَ الْهَاشِمِیِّينَ وَ الْقُوَّادُ حُضُورٌ فَلَمَّا دَخَلَ الرِّضَا ع قَامَ الْمَأْمُونُ وَ قَامَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ جَمِيعُ بَنِی هَاشِمٍ فَمَا زَالُوا وُقُوفاً وَ الرِّضَا ع جَالِسٌ مَعَ الْمَأْمُونِ حَتَّی أَمَرَهُمْ بِالْجُلُوسِ فَجَلَسُوا فَلَمْ یَزَلِ الْمَأْمُونُ مُقْبِلًا عَلَیْهِ یُحَدِّثُهُ سَاعَةً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْجَاثَلِيقِ فَقَالَ یَا جَاثَلِيقُ هَذَا ابْنُ عَمِّی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِیِّنَا وَ ابْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ص فَأُحِبُّ أَنْ تُکَلِّمَهُ أَوْ تُحَاجَّهُ وَ تُنْصِفَهُ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ کَیْفَ أُحَاجُّ رَجُلًا یَحْتَجُّ عَلَیَّ بِکِتَابٍ أَنَا مُنْکِرُهُ وَ نَبِیٍّ لَا أُومِنُ بِهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع یَا نَصْرَانِیُّ فَإِنِ احْتَجَجْتُ عَلَیْکَ بِإِنْجِيلِکَ أَ تُقِرُّ بِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ وَ هَلْ أَقْدِرُ عَلَی رَفْعِ مَا نَطَقَ بِهِ الْإِنْجِيلُ نَعَمْ وَ اللَّهِ أُقِرُّ بِهِ عَلَی رَغْمِ أَنْفِی فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ وَ اسْمَعِ الْجَوَابَ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ مَا تَقُولُ فِی نُبُوَّةِ عِيسَی وَ کِتَابِهِ هَلْ تُنْکِرُ مِنْهُمَا شَیْئاً قَالَ الرِّضَا أَنَا مُقِرٌّ بِنُبُوَّةِ عِيسَی وَ کِتَابِهِ وَ مَا بَشَّرَ بِهِ أُمَّتَهُ وَ أَقَرَّتْ بِهِ الْحَوَارِیُّونَ وَ کَافِرٌ بِنُبُوَّةِ کُلِّ عِيسًی لَمْ یُقِرَّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ بِکِتَابِهِ وَ لَمْ یُبَشِّرْ بِهِ أُمَّتَهُ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَ لَیْسَ إِنَّمَا نَقْطَعُ الْأَحْکَامَ بِشَاهِدَیْ عَدْلٍ قَالَ ع بَلَی قَالَ فَأَقِمْ شَاهِدَیْنِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِ مِلَّتِکَ عَلَی نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص مِمَّنْ لَا تُنْکِرُهُ النَّصْرَانِیَّةُ وَ سَلْنَا مِثْلَ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَهْلِ مِلَّتِنَا قَالَ الرِّضَا ع أَلْآنَ جِئْتَ بِالنَّصِفَةِ یَا نَصْرَانِیُّ أَ لَا تَقْبَلُ مِنِّی الْعَدْلَ الْمُقَدَّمَ عِنْدَ الْمَسِيحِ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع قَالَ الْجَاثَلِيقُ وَ مَنْ هَذَا الْعَدْلُ سَمِّهِ لِی قَالَ مَا تَقُولُ فِی یُوحَنَّا الدَّیْلَمِیِّ قَالَ بَخْ بَخْ ذَکَرْتَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَی الْمَسِيحِ قَالَ فَأَقْسَمْتُ عَلَیْکَ هَلْ نَطَقَ الْإِنْجِيلُ أَنَّ یُوحَنَّا قَالَ إِنَّمَا الْمَسِيحُ أَخْبَرَنِی بِدِينِ مُحَمَّدٍ الْعَرَبِیِّ وَ بَشَّرَنِی بِهِ أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَبَشَّرْتُ بِهِ الْحَوَارِیِّينَ فَآمَنُوا بِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ قَدْ ذَکَرَ ذَلِکَ یُوحَنَّا عَنِ الْمَسِيحِ وَ بَشَّرَ بِنُبُوَّةِ رَجُلٍ وَ بِأَهْلِ بَیْتِهِ وَ وَصِیِّهِ وَ لَمْ یُلَخِّصْ مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ تسم [یُسَمِ] لَنَا الْقَوْمَ فَنَعْرِفَهُمْ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنْ جِئْنَاکَ بِمَنْ یَقْرَأُ الْإِنْجِيلَ فَتَلَا عَلَیْکَ ذِکْرَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أُمَّتِهِ أَ تُؤْمِنُ بِهِ قَالَ سَدِيداً قَالَ الرِّضَا ع لِنِسْطَاسَ الرُّومِیِّ کَیْفَ حِفْظُکَ لِلسِّفْرِ الثَّالِثِ مِنَ الْإِنْجِيلِ قَالَ مَا أَحْفَظَنِی لَهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ أَ لَسْتَ تَقْرَأُ الْإِنْجِيلَ قَالَ بَلَی لَعَمْرِی قَالَ فَخُذْ عَلَی السِّفْرِ فَإِنْ کَانَ فِيهِ ذِکْرُ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أُمَّتِهِ فَاشْهَدُوا لِی وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِيهِ ذِکْرُهُ فَلَا تَشْهَدُوا لِی ثُمَّ قَرَأَ ع السِّفْرَ الثَّالِثَ حَتَّی بَلَغَ ذِکْرَ النَّبِیِّ ص وَقَفَ ثُمَّ قَالَ یَا نَصْرَانِیُّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْمَسِيحِ وَ أُمِّهِ أَ تَعْلَمُ أَنِّی عَالِمٌ بِالْإِنْجِيلِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ تَلَا عَلَیْنَا ذِکْرَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أُمَّتِهِ ثُمَّ قَالَ مَا تَقُولُ یَا نَصْرَانِیُّ هَذَا قَوْلُ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع فَإِنْ کَذَّبْتَ بِمَا یَنْطِقُ بِهِ الْإِنْجِيلُ فَقَدْ کَذَّبْتَ مُوسَی وَ عِيسَی ع وَ مَتَی أَنْکَرْتَ هَذَا الذِّکْرَ وَجَبَ عَلَیْکَ الْقَتْلُ لِأَنَّکَ تَکُونُ قَدْ کَفَرْتَ بِرَبِّکَ وَ نَبِیِّکَ وَ بِکِتَابِکَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ لَا أُنْکِرُ مَا قَدْ بَانَ لِی فِی الْإِنْجِيلِ وَ إِنِّی لَمُقِرٌّ بِهِ قَالَ الرِّضَا ع اشْهَدُوا عَلَی إِقْرَارِهِ ثُمَّ قَالَ یَا جَاثَلِيقُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَوَارِیِّ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع کَمْ کَانَ عِدَّتُهُمْ وَ عَنْ عُلَمَاءِ الْإِنْجِيلِ کَمْ کَانُوا قَالَ الرِّضَا ع عَلَی الْخَبِيرِ سَقَطْتَ أَمَّا الْحَوَارِیُّونَ فَکَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا وَ کَانَ أَعْلَمُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ أَلُوقَا وَ أَمَّا عُلَمَاءُ النَّصَارَی فَکَانُوا ثَلَاثَةَ رِجَالٍ یُوحَنَّا الْأَکْبَرُ بِأَجٍّ وَ یُوحَنَّا بِقَرْقِيسِیَا وَ یُوحَنَّا الدَّیْلَمِیُّ بِرِجَازَ وَ عِنْدَهُ کَانَ ذِکْرُ النَّبِیِّ ص وَ ذِکْرُ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أُمَّتِهِ وَ هُوَ الَّذِی بَشَّرَ أُمَّةَ عِيسَی وَ بَنِی إِسْرَائِيلَ بِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا نَصْرَانِیُّ وَ اللَّهِ إِنَّا لَنُؤْمِنُ بِعِيسَی الَّذِی آمَنَ بِمُحَمَّدٍ ص وَ مَا نَنْقِمُ عَلَی عِيسَاکُمْ شَیْئاً إِلَّا ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِیَامِهِ وَ صَلَاتِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَفْسَدْتَ وَ اللَّهِ عِلْمَکَ وَ ضَعَّفْتَ أَمْرَکَ وَ مَا کُنْتُ ظَنَنْتُ إِلَّا أَنَّکَ أَعْلَمُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ قَالَ الرِّضَا ع وَ کَیْفَ ذَاکَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ عِيسَی کَانَ ضَعِيفاً قَلِيلَ الصِّیَامِ قَلِيلَ الصَّلَاةِ وَ مَا أَفْطَرَ عِيسَی یَوْماً قَطُّ وَ لَا نَامَ بِلَیْلٍ قَطُّ وَ مَا زَالَ صَائِمَ الدَّهْرِ وَ قَائِمَ اللَّیْلِ قَالَ الرِّضَا ع فَلِمَنْ کَانَ یَصُومُ وَ یُصَلِّی قَالَ فَخَرِسَ الْجَاثَلِيقُ وَ انْقَطَعَ قَالَ الرِّضَا ع یَا نَصْرَانِیُّ أَسْأَلُکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ قَالَ سَلْ فَإِنْ کَانَ عِنْدِی عِلْمُهَا أَجَبْتُکَ قَالَ الرِّضَا ع مَا أَنْکَرْتَ أَنَّ عِيسَی ع کَانَ یُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَنْکَرْتُ ذَلِکَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ مَنْ أَحْیَا الْمَوْتَی وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَهُوَ رَبٌّ مُسْتَحِقٌّ لِأَنْ یُعْبَدَ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنَّ الْیَسَعَ قَدْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَی ع مَشَی عَلَی الْمَاءِ وَ أَحْیَا الْمَوْتَی وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَلَمْ تَتَّخِذْهُ أُمَّتُهُ رَبّاً وَ لَمْ یَعْبُدْهُ أَحَدٌ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ صَنَعَ حِزْقِيلُ النَّبِیُّ ع مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ فَأَحْیَا خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ بِسِتِّينَ سَنَةً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ لَهُ یَا رَأْسَ الْجَالُوتِ أَ تَجِدُ هَؤُلَاءِ فِی شَبَابِ بَنِی إِسْرَائِيلَ فِی التَّوْرَاةِ اخْتَارَهُمْ بُخْتَنَصَّرُ مِنْ سَبْیِ بَنِی إِسْرَائِيلَ حِينَ غَزَا بَیْتَ الْمَقْدِسِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِهِمْ إِلَی بَابِلَ فَأَرْسَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ فَأَحْیَاهُمْ هَذَا فِی التَّوْرَاةِ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا کَافِرٌ مِنْکُمْ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ قَدْ سَمِعْنَا بِهِ وَ عَرَفْنَاهُ قَالَ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ یَا یَهُودِیُّ خُذْ عَلَی هَذَا السِّفْرِ مِنَ التَّوْرَاةِ فَتَلَا ع عَلَیْنَا مِنَ التَّوْرَاةِ آیَاتٍ فَأَقْبَلَ الْیَهُودِیُّ یَتَرَجَّجُ لِقِرَاءَتِهِ وَ یَتَعَجَّبُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی النَّصْرَانِیِ فَقَالَ یَا نَصْرَانِیُّ أَ فَهَؤُلَاءِ کَانُوا قَبْلَ عِيسَی أَمْ عِيسَی کَانَ قَبْلَهُمْ قَالَ بَلْ کَانُوا قَبْلَهُ فَقَالَ الرِّضَا ع لَقَدِ اجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلُوهُ أَنْ یُحْیِیَ لَهُمْ مَوْتَاهُمْ فَوَجَّهَ مَعَهُمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ إِلَی الْجَبَّانَةِ فَنَادِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ الرَّهْطِ الَّذِينَ یَسْأَلُونَ عَنْهُمْ بِأَعْلَی صَوْتِکَ یَا فُلَانُ وَ یَا فُلَانُ وَ یَا فُلَانُ یَقُولُ لَکُمْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص قُومُوا بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَامُوا یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ فَأَقْبَلَتْ قُرَیْشٌ یَسْأَلُهُمْ عَنْ أُمُورِهِمْ ثُمَّ أَخْبَرُوهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً قَدْ بُعِثَ نَبِیّاً فَقَالُوا وَدِدْنَا أَنَّا أَدْرَکْنَاهُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ لَقَدْ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ الْمَجَانِينَ وَ کَلَّمَهُ الْبَهَائِمُ وَ الطَّیْرُ وَ الْجِنُّ وَ الشَّیَاطِينُ وَ لَمْ نَتَّخِذْهُ رَبّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ نُنْکِرْ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ فَضْلَهُمْ فَمَتَی اتَّخَذْتُمْ عِيسَی رَبّاً جَازَ لَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْیَسَعَ وَ حِزْقِيلَ رَبّاً لِأَنَّهُمَا قَدْ صَنَعَا مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع مِنْ إِحْیَاءِ الْمَوْتَی وَ غَیْرِهِ وَ إِنَّ قَوْماً مِنْ بَنِی إِسْرَائِيلَ خَرَجُوا مِنْ بِلَادِهِمْ مِنَ الطَّاعُونِ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَعَمَدَ أَهْلُ تِلْکَ الْقَرْیَةِ فَحَظَرُوا عَلَیْهِمْ حَظِيرَةً فَلَمْ یَزَالُوا فِيهَا حَتَّی نَخِرَتْ عِظَامُهُمْ وَ صَارُوا رَمِيماً فَمَرَّ بِهِمْ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِيلَ فَتَعَجَّبَ مِنْهُمْ وَ مِنْ کَثْرَةِ الْعِظَامِ الْبَالِیَةِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أُحْیِیَهُمْ لَکَ فَتُنْذِرَهُمْ قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ نَادِهِمْ فَقَالَ أَیَّتُهَا الْعِظَامُ الْبَالِیَةُ قُومِی بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَامُوا أَحْیَاءً أَجْمَعُونَ یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ ثُمَّ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ ع حِينَ أَخَذَ الطَّیْرَ فَقَطَعَهُنَّ قِطَعاً ثُمَّ وَضَعَ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ نَادَاهُنَّ فَأَقْبَلْنَ سَعْياً إِلَیْهِ ثُمَّ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ ع وَ أَصْحَابُهُ السَّبْعُونَ الَّذِينَ اخْتَارَهُمْ صَارُوا مَعَهُ إِلَی الْجَبَلِ فَقَالُوا لَهُ إِنَّکَ قَدْ رَأَیْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَأَرِنَاهُ کَمَا رَأَیْتَهُ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّی لَمْ أَرَهُ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً ... فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ فَاحْتَرَقُوا عَنْ آخِرِهِمْ وَ بَقِیَ مُوسَی وَحِيداً فَقَالَ یَا رَبِّ اخْتَرْتُ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِيلَ فَجِئْتُ بِهِمْ وَ أَرْجِعُ وَحْدِی فَکَیْفَ یُصَدِّقُنِی قَوْمِی بِمَا أُخْبِرُهُمْ بِهِ فَ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا فَأَحْیَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ وَ کُلُّ شَیْءٍ ذَکَرْتُهُ لَکَ مِنْ هَذَا لَا تَقْدِرُ عَلَی دَفْعِهِ لِأَنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ قَدْ نَطَقَتْ بِهِ فَإِنْ کَانَ کُلُّ مَنْ أَحْیَا الْمَوْتَی وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ الْمَجَانِينَ یُتَّخَذُ رَبّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاتَّخِذْ هَؤُلَاءِ کُلَّهُمْ أَرْبَاباً مَا تَقُولُ یَا یَهُودِیُّ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ الْقَوْلُ قَوْلُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ یَا یَهُودِیُّ أَقْبِلْ عَلَیَّ أَسْأَلْکَ بِالْعَشْرِ الْآیَاتِ الَّتِی أُنْزِلَتْ عَلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ ع هَلْ تَجِدُ فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوباً بِنَبَإِ مُحَمَّدٍ ص وَ أُمَّتِهِ إِذَا جَاءَتِ الْأُمَّةُ الْأَخِيرَةُ أَتْبَاعُ رَاکِبِ الْبَعِيرِ یُسَبِّحُونَ الرَّبَّ جِدّاً جِدّاً تَسْبِيحاً جَدِيداً فِی الْکَنَائِسِ الْجُدُدِ فليفرغ [فَلْیَفْزَعْ] بَنُو إِسْرَائِيلَ إِلَیْهِمْ وَ إِلَی مَلِکِهِمْ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُهُمْ فَإِنَّ بِأَیْدِيهِمْ سُیُوفاً یَنْتَقِمُونَ بِهَا مِنَ الْأُمَمِ الْکَافِرَةِ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ أَ هَکَذَا هُوَ فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوبٌ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ نَعَمْ إِنَّا لَنَجِدُهُ کَذَلِکَ ثُمَّ قَالَ لِلْجَاثَلِيقِ یَا نَصْرَانِیُّ کَیْفَ عِلْمُکَ بِکِتَابِ شَعْیَا ع قَالَ أَعْرِفُهُ حَرْفاً حَرْفاً قَالَ لَهُمَا أَ تَعْرِفَانِ هَذَا مِنْ کَلَامِهِ یَا قَوْمِ إِنِّی رَأَیْتُ صُورَةَ رَاکِبِ الْحِمَارِ لَابِساً جَلَابِيبَ النُّورِ وَ رَأَیْتُ رَاکِبَ الْبَعِيرِ ضَوْءٌ مِثْلُ ضَوْءِ الْقَمَرِ فَقَالا قَدْ قَالَ ذَلِکَ شَعْیَا ع قَالَ الرِّضَا ع یَا نَصْرَانِیُّ هَلْ تَعْرِفُ فِی الْإِنْجِيلِ قَوْلَ عِيسَی ع إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّکُمْ وَ رَبِّی وَ الْبَارِقْلِيطَا جَاءَ هُوَ الَّذِی یَشْهَدُ لِی بِالْحَقِّ کَمَا شَهِدْتُ لَهُ وَ هُوَ الَّذِی یُفَسِّرُ لَکُمْ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ الَّذِی یُبْدِئُ فَضَائِحَ الْأُمَمِ وَ هُوَ الَّذِی یَکْسِرُ عَمُودَ الْکُفْرِ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ مَا ذَکَرْتَ شَیْئاً مِنَ الْإِنْجِيلِ إِلَّا وَ نَحْنُ مُقِرُّونَ بِهِ فَقَالَ أَ تَجِدُ هَذَا فِی الْإِنْجِيلِ ثَابِتاً یَا جَاثَلِيقُ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع یَا جَاثَلِيقُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِنْجِيلِ الْأَوَّلِ حِينَ افْتَقَدْتُمُوهُ عِنْدَ مَنْ وَجَدْتُمُوهُ وَ مَنْ وَضَعَ لَکُمْ هَذَا الْإِنْجِيلَ فَقَالَ لَهُ مَا افْتَقَدْنَا الْإِنْجِيلَ إِلَّا یَوْماً وَاحِداً حَتَّی وَجَدْنَاهُ غَضّاً طَرِیّاً فَأَخْرَجَهُ إِلَیْنَا یُوحَنَّا وَ مَتَّی فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع مَا أَقَلَّ مَعْرِفَتَکَ بِسُنَنِ الْإِنْجِيلِ وَ عُلَمَائِهِ فَإِنْ کَانَ هَذَا کَمَا تَزْعُمُ فَلِمَ اخْتَلَفْتُمْ فِی الْإِنْجِيلِ وَ إِنَّمَا وَقَعَ الِاخْتِلَافُ فِی هَذَا الْإِنْجِيلِ الَّذِی فِی أَیَادِيکُمُ الْیَوْمَ فَلَوْ کَانَ عَلَی الْعَهْدِ الْأَوَّلِ لَمْ تَخْتَلِفُوا فِيهِ وَ لَکِنِّی مُفِيدُکَ عِلْمَ ذَلِکَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا افْتُقِدَ الْإِنْجِيلُ الْأَوَّلُ اجْتَمَعَتِ النَّصَارَی إِلَی عُلَمَائِهِمْ فَقَالُوا لَهُمْ قُتِلَ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع وَ افْتَقَدْنَا الْإِنْجِيلَ وَ أَنْتُمُ الْعُلَمَاءُ فَمَا عِنْدَکُمْ فَقَالَ لَهُمْ أَلُوقَا وَ مرقابوس إِنَّ الْإِنْجِيلَ فِی صُدُورِنَا وَ نَحْنُ نُخْرِجُهُ إِلَیْکُمْ سِفْراً سِفْراً فِی کُلِّ أَحَدٍ فَلَا تَحْزَنُوا عَلَیْهِ وَ لَا تُخْلُوا الْکَنَائِسَ فَإِنَّا سَنَتْلُوهُ عَلَیْکُمْ فِی کُلِّ أَحَدٍ سِفْراً سِفْراً حَتَّی نَجْمَعَهُ کُلَّهُ فَقَعَدَ أَلُوقَا وَ مرقابوس وَ یُوحَنَّا وَ مَتَّی فَوَضَعُوا لَکُمْ هَذَا الْإِنْجِيلَ بَعْدَ مَا افْتَقَدْتُمُ الْإِنْجِيلَ الْأَوَّلَ وَ إِنَّمَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ تَلَامِيذَ تَلَامِيذِ الْأَوَّلِينَ أَ عَلِمْتَ ذَلِکَ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ أَمَّا هَذَا فَلَمْ أَعْلَمْهُ وَ قَدْ عَلِمْتُهُ الْآنَ وَ قَدْ بَانَ لِی مِنْ فَضْلِ عِلْمِکَ بِالْإِنْجِيلِ وَ سَمِعْتُ أَشْیَاءَ مِمَّا عَلِمْتُهُ شَهِدَ قَلْبِی أَنَّهَا حَقٌّ فَاسْتَزَدْتُ کَثِيراً مِنَ الْفَهْمِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع فَکَیْفَ شَهَادَةُ هَؤُلَاءِ عِنْدَکَ قَالَ جَائِزَةٌ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ الْإِنْجِيلِ وَ کُلَّمَا شَهِدُوا بِهِ فَهُوَ حَقٌّ قَالَ الرِّضَا ع لِلْمَأْمُونِ وَ مَنْ حَضَرَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ اشْهَدُوا عَلَیْهِ قَالُوا قَدْ شَهِدْنَا ثُمَّ قَالَ ع لِلْجَاثَلِيقِ بِحَقِّ الِابْنِ وَ أُمِّهِ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ مَتَّی قَالَ إِنَّ الْمَسِيحَ هُوَ ابْنُ دَاوُدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ یَهُوذَا بْنِ خضرون فَقَالَ مرقابوس فِی نِسْبَةِ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع إِنَّهُ کَلِمَةُ اللَّهِ أَحَلَّهَا فِی جَسَدِ الْآدَمِیِّ فَصَارَتْ إِنْسَاناً وَ قَالَ أَلُوقَا إِنَّ عِيسَی ابْنَ مَرْیَمَ ع وَ أُمَّهُ کَانَا إِنْسَانَیْنِ مِنْ لَحْمٍ وَ دَمٍ فَدَخَلَ فِيهَا الرُّوحُ الْقُدُسُ ثُمَّ إِنَّکَ تَقُولُ مِنْ شَهَادَةِ عِيسَی عَلَی نَفْسِهِ حَقّاً أَقُولُ لَکُمْ یَا مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّينَ إِنَّهُ لَا یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ إِلَّا مَنْ نَزَلَ مِنْهَا إِلَّا رَاکِبَ الْبَعِيرِ خَاتَمَ الْأَنْبِیَاءِ فَإِنَّهُ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ وَ یَنْزِلُ فَمَا تَقُولُ فِی هَذَا الْقَوْلِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ هَذَا قَوْلُ عِيسَی لَا نُنْکِرُهُ قَالَ الرِّضَا ع فَمَا تَقُولُ فِی شَهَادَةِ أَلُوقَا وَ مرقابوس وَ مَتَّی عَلَی عِيسَی وَ مَا نَسَبُوهُ إِلَیْهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ کَذَبُوا عَلَی عِيسَی فَقَالَ الرِّضَا ع یَا قَوْمِ أَ لَیْسَ قَدْ زَکَّاهُمْ وَ شَهِدَ أَنَّهُمْ عُلَمَاءُ الْإِنْجِيلِ وَ قَوْلَهُمْ حَقٌّ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ یَا عَالِمَ الْمُسْلِمِينَ أُحِبُّ أَنْ تُعْفِیَنِی مِنْ أَمْرِ هَؤُلَاءِ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنَّا قَدْ فَعَلْنَا سَلْ یَا نَصْرَانِیُّ عَمَّا بَدَا لَکَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ لِیَسْأَلْکَ غَیْرِی فَلَا وَ حَقِّ الْمَسِيحِ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِی عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَکَ فَالْتَفَتَ الرِّضَا ع إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ لَهُ تَسْأَلُنِی أَوْ أَسْأَلُکَ فَقَالَ بَلْ أَسْأَلُکَ وَ لَسْتُ أَقْبَلُ مِنْکَ حُجَّةً إِلَّا مِنَ التَّوْرَاةِ أَوْ مِنَ الْإِنْجِيلِ أَوْ مِنْ زَبُورِ دَاوُدَ أَوْ بِمَا فِی صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَی قَالَ الرِّضَا ع لَا تَقْبَلُ مِنِّی حُجَّةً إِلَّا بِمَا تَنْطِقُ بِهِ التَّوْرَاةُ عَلَی لِسَانِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ الْإِنْجِيلُ عَلَی لِسَانِ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ الزَّبُورُ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ فَقَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ مِنْ أَیْنَ تُثْبِتُ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ ص قَالَ الرِّضَا ع شَهِدَ بِنُبُوَّتِهِ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَ دَاوُدُ خَلِيفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ ثَبِّتْ قَوْلَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع هَلْ تَعْلَمُ یَا یَهُودِیُّ أَنَّ مُوسَی أَوْصَی بَنِی إِسْرَائِيلَ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّهُ سَیَأْتِيکُمْ نَبِیٌّ مِنْ إِخْوَانِکُمْ فِيهِ فَصَدِّقُوا وَ مِنْهُ فَاسْمَعُوا فَهَلْ تَعْلَمُ أَنَّ لِبَنِی إِسْرَائِيلَ إِخْوَةً غَیْرَ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ إِنْ کُنْتَ تَعْرِفُ قَرَابَةَ إِسْرَائِيلَ مِنْ إِسْمَاعِيلَ وَ السَّبَبَ الَّذِی بَیْنَهُمَا مِنْ قِبَلِ إِبْرَاهِيمَ ع فَقَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ هَذَا قَوْلُ مُوسَی لَا نَدْفَعُهُ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع هَلْ جَاءَکُمْ مِنْ إِخْوَةِ بَنِی إِسْرَائِيلَ نَبِیٌّ غَیْرُ مُحَمَّدٍ ص قَالَ لَا قَالَ الرِّضَا ع أَ وَ لَیْسَ قَدْ صَحَّ هَذَا عِنْدَکُمْ قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ تُصَحِّحَهُ إِلَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع هَلْ تُنْکِرُ أَنَّ التَّوْرَاةَ تَقُولُ لَکُمْ جَاءَ النُّورُ مِنْ قِبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِيرَ وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ أَعْرِفُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ وَ مَا أَعْرِفُ تَفْسِيرَهَا قَالَ الرِّضَا ع أَنَا أُخْبِرُکَ بِهِ أَمَّا قَوْلُهُ جَاءَ النُّورُ مِنْ قِبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ فَذَلِکَ وَحْیُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَی مُوسَی ع عَلَی جَبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِيرَ فَهُوَ الْجَبَلُ الَّذِی أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع وَ هُوَ عَلَیْهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ فَذَاکَ جَبَلٌ مِنْ جِبَالِ مَکَّةَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا یَوْمٌ وَ قَالَ شَعْیَاءُ النَّبِیُّ ع فِيمَا تَقُولُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فِی التَّوْرَاةِ رَأَیْتُ رَاکِبَیْنِ أَضَاءَ لهم [لَهُمَا] الْأَرْضُ أَحَدُهُمَا عَلَی حِمَارٍ وَ الْآخَرُ عَلَی جَمَلٍ فَمَنْ رَاکِبُ الْحِمَارِ وَ مَنْ رَاکِبُ الْجَمَلِ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ لَا أَعْرِفُهُمَا فَخَبِّرْنِی بِهِمَا قَالَ أَمَّا رَاکِبُ الْحِمَارِ فَعِيسَی ع وَ أَمَّا رَاکِبُ الْجَمَلِ فَمُحَمَّدٌ ص أَ تُنْکِرُ هَذَا مِنَ التَّوْرَاةِ قَالَ لَا مَا أُنْکِرُهُ ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَعْرِفُ حَیْقُوقَ النَّبِیَّ ع قَالَ نَعَمْ إِنِّی بِهِ لَعَارِفٌ قَالَ فَإِنَّهُ قَالَ وَ کِتَابُکُمْ یَنْطِقُ بِهِ جَاءَ اللَّهُ تَعَالَی بِالْبَیَانِ مِنْ جَبَلِ فَارَانَ وَ امْتَلَأَتِ السَّمَاوَاتُ مِنْ تَسْبِيحِ أَحْمَدَ وَ أُمَّتُهُ یَحْمِلُ خَیْلَهُ فِی الْبَحْرِ کَمَا یَحْمِلُ فِی الْبَرِّ یَأْتِينَا بِکِتَابٍ جَدِيدٍ بَعْدَ خَرَابِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَعْنِی بِالْکِتَابِ الْفُرْقَانَ أَ تَعْرِفُ هَذَا وَ تُؤْمِنُ بِهِ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ قَدْ قَالَ ذَلِکَ حَیْقُوقُ النَّبِیُّ ع وَ لَا نُنْکِرُ قَوْلَهُ قَالَ الرِّضَا ع فَقَدْ قَالَ دَاوُدُ فِی زَبُورِهِ وَ أَنْتَ تَقْرَؤُهُ اللَّهُمَّ ابْعَثْ مُقِيمَ السُّنَّةِ بَعْدَ الْفَتْرَةِ فَهَلْ تَعْرِفُ نَبِیّاً أَقَامَ السُّنَّةَ بَعْدَ الْفَتْرَةِ غَیْرَ مُحَمَّدٍ ص قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ هَذَا قَوْلُ دَاوُدَ نَعْرِفُهُ وَ لَا نُنْکِرُ وَ لَکِنْ عَنَی بِذَلِکَ عِيسَی وَ أَیَّامُهُ هِیَ الْفَتْرَةُ قَالَ لَهُ الرِّضَا ع جَهِلْتَ إِنَّ عِيسَی ع لَمْ یُخَالِفِ السُّنَّةَ وَ کَانَ مُوَافِقاً لِسُنَّةِ التَّوْرَاةِ حَتَّی رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ فِی الْإِنْجِيلِ مَکْتُوبٌ أَنَّ ابْنَ الْبَرَّةِ ذَاهِبٌ وَ الْبَارِقْلِيطَا جَاءٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الَّذِی یَحْفَظُ الْآصَارَ وَ یُفَسِّرُ لَکُمْ کُلَّ شَیْءٍ وَ یَشْهَدُ لِی کَمَا شَهِدْتُ لَهُ أَنَا جِئْتُکُمْ بِالْأَمْثَالِ وَ هُوَ یَأْتِيکُمْ بِالتَّأْوِيلِ أَ تُؤْمِنُ بِهَذَا فِی الْإِنْجِيلِ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع یَا رَأْسَ الْجَالُوتِ أَسْأَلُکَ عَنْ نَبِیِّکَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ سَلْ قَالَ مَا الْحُجَّةُ عَلَی أَنَّ مُوسَی ثَبَتَتْ نُبُوَّتُهُ قَالَ الْیَهُودِیُّ إِنَّهُ جَاءَ بِمَا لَمْ یَجِئْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قَبْلَهُ قَالَ لَهُ مِثْلَ مَا ذَا قَالَ مِثْلَ فَلْقِ الْبَحْرِ وَ قَلْبِهِ الْعَصَا حَیَّةً تَسْعَی وَ ضَرْبِهِ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ الْعُیُونُ وَ إِخْرَاجِهِ یَدَهُ بَیْضَاءَ لِلنَّاظِرِينَ وَ عَلَامَاتُهُ لَا یَقْدِرُ الْخَلْقُ عَلَی مِثْلِهَا قَالَ لَهُ الرِّضَا ع صَدَقْتَ فِی أَنَّهُ کَانَتْ حُجَّتُهُ عَلَی نُبُوَّتِهِ أَنَّهُ جَاءَ بِمَا لَا یَقْدِرُ الْخَلْقُ عَلَی مِثْلِهِ أَ فَلَیْسَ کُلُّ مَنِ ادَّعَی أَنَّهُ نَبِیٌّ ثُمَّ جَاءَ بِمَا لَا یَقْدِرُ الْخَلْقُ عَلَی مِثْلِهِ وَجَبَ عَلَیْکُمْ تَصْدِيقُهُ قَالَ لَا لِأَنَّ مُوسَی ع لَمْ یَکُنْ لَهُ نَظِيرٌ لِمَکَانِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ قُرْبِهِ مِنْهُ وَ لَا یَجِبُ عَلَیْنَا الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّةِ مَنِ ادَّعَاهَا حَتَّی یَأْتِیَ مِنَ الْأَعْلَامِ بِمِثْلِ مَا جَاءَ بِهِ فَقَالَ الرِّضَا ع فَکَیْفَ أَقْرَرْتُمْ بِالْأَنْبِیَاءِ الَّذِينَ کَانُوا قَبْلَ مُوسَی ع وَ لَمْ یَفْلِقُوا الْبَحْرَ وَ لَمْ یَفْجُرُوا مِنَ الْحَجَرِ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ عَیْناً وَ لَمْ یُخْرِجُوا أَیْدِیَهُمْ مِثْلَ إِخْرَاجِ مُوسَی یَدَهُ بَیْضَاءَ وَ لَمْ یَقْلِبُوا الْعَصَا حَیَّةً تَسْعَی قَالَ الْیَهُودِیُّ قَدْ خَبَّرْتُکَ أَنَّهُ مَتَی مَا جَاءُوا عَلَی نُبُوَّتِهِمْ مِنَ الْآیَاتِ بِمَا لَا یَقْدِرُ الْخَلْقُ عَلَی مِثْلِهِ وَ لَوْ جَاءُوا بِمَا لَمْ یَجِئْ بِهِ مُوسَی أَوْ کَانَ عَلَی غَیْرِ مَا جَاءَ بِهِ مُوسَی وَجَبَ تَصْدِيقُهُمْ قَالَ لَهُ الرِّضَا ع یَا رَأْسَ الْجَالُوتِ فَمَا یَمْنَعُکَ مِنَ الْإِقْرَارِ بِعِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ قَدْ کَانَ یُحْیِی الْمَوْتَی وَ یُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ یَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ ثُمَّ یَنْفُخُ فِيهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ یُقَالُ إِنَّهُ فَعَلَ ذَلِکَ وَ لَمْ نَشْهَدْهُ قَالَ الرِّضَا ع أَ رَأَیْتَ مَا جَاءَ بِهِ مُوسَی مِنَ الْآیَاتِ شَاهَدْتَهُ أَ لَیْسَ إِنَّمَا جَاءَتِ الْأَخْبَارُ مِنْ ثِقَاتِ أَصْحَابِ مُوسَی أَنَّهُ فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ بَلَی قَالَ فَکَذَلِکَ أَیْضاً أَتَتْکُمُ الْأَخْبَارُ الْمُتَوَاتِرَةُ بِمَا فَعَلَ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع فَکَیْفَ صَدَّقْتُمْ بِمُوسَی وَ لَمْ تُصَدِّقُوا بِعِيسَی فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ الرِّضَا ع وَ کَذَلِکَ أَمْرُ مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ أَمْرُ کُلِّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنَّهُ کَانَ یَتِيماً فَقِيراً رَاعِياً أَجِيراً لَمْ یَتَعَلَّمْ کِتَاباً وَ لَمْ یَخْتَلِفْ إِلَی مُعَلِّمٍ ثُمَّ جَاءَ بِالْقُرْآنِ الَّذِی فِيهِ قِصَصُ الْأَنْبِیَاءِ ع وَ أَخْبَارُهُمْ حَرْفاً حَرْفاً وَ أَخْبَارُ مَنْ مَضَی وَ مَنْ بَقِیَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ کَانَ یُخْبِرُهُمْ بِأَسْرَارِهِمْ وَ مَا یَعْمَلُونَ فِی بُیُوتِهِمْ وَ جَاءَ بِآیَاتٍ کَثِيرَةٍ لَا تُحْصَی قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ لَمْ یَصِحَّ عِنْدَنَا خَبَرُ عِيسَی وَ لَا خَبَرُ مُحَمَّدٍ ص وَ لَا یَجُوزُ لَنَا أَنْ نُقِرَّ لَهُمَا بِمَا لَا یَصِحُّ قَالَ الرِّضَا ع فَالشَّاهِدُ الَّذِی شَهِدَ لِعِيسَی وَ لِمُحَمَّدٍ ص شَاهِدُ زُورٍ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً ثُمَّ دَعَا ع بِالْهِرْبِذِ الْأَکْبَرِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع أَخْبِرْنِی عَنْ زَرْدَهُشْتَ الَّذِی تَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِیٌّ مَا حُجَّتُکَ عَلَی نُبُوَّتِهِ قَالَ إِنَّهُ أَتَی بِمَا لَمْ یَأْتِنَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَمْ نَشْهَدْهُ وَ لَکِنَّ الْأَخْبَارَ مِنْ أَسْلَافِنَا وَرَدَتْ عَلَیْنَا بِأَنَّهُ أَحَلَّ لَنَا مَا لَمْ یُحِلَّهُ غَیْرُهُ فَاتَّبَعْنَاهُ قَالَ أَ فَلَیْسَ إِنَّمَا أَتَتْکُمُ الْأَخْبَارُ فَاتَّبَعْتُمُوهُ قَالَ بَلَی قَالَ فَکَذَلِکَ سَائِرُ الْأُمَمِ السَّالِفَةِ أَتَتْهُمُ الْأَخْبَارُ بِمَا أَتَی بِهِ النَّبِیُّونَ وَ أَتَی بِهِ مُوسَی وَ عِيسَی وَ مُحَمَّدٌ ص فَمَا عُذْرُکُمْ فِی تَرْکِ الْإِقْرَارِ لَهُمْ إِذْ کُنْتُمْ إِنَّمَا أَقْرَرْتُمْ بِزَرْدَهُشْتَ مِنْ قِبَلِ الْأَخْبَارِ الْمُتَوَاتِرَةِ بِأَنَّهُ جَاءَ بِمَا لَمْ یَجِئْ بِهِ غَیْرُهُ فَانْقَطَعَ الْهِرْبِذُ مَکَانَهُ فَقَالَ الرِّضَا ع یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ فِيکُمْ أَحَدٌ یُخَالِفُ الْإِسْلَامَ وَ أَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ فَلْیَسْأَلْ غَیْرَ مُحْتَشِمٍ فَقَامَ إِلَیْهِ عِمْرَانُ الصَّابِی وَ کَانَ وَاحِداً مِنَ الْمُتَکَلِّمِينَ فَقَالَ یَا عَالِمَ النَّاسِ لَوْ لَا أَنَّکَ دَعَوْتَ إِلَی مَسْأَلَتِکَ لَمْ أُقْدِمْ عَلَیْکَ بِالْمَسَائِلِ فَلَقَدْ دَخَلْتُ بِالْکُوفَةِ وَ الْبَصْرَةِ وَ الشَّامِ وَ الْجَزِيرَةِ وَ لَقِيتُ الْمُتَکَلِّمِينَ فَلَمْ أَقَعْ عَلَی أَحَدٍ یُثْبِتُ لِی وَاحِداً لَیْسَ غَیْرَهُ قَائِماً بِوَحْدَانِیَّتِهِ أَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ قَالَ الرِّضَا ع إِنْ کَانَ فِی الْجَمَاعَةِ عِمْرَانُ الصَّابِی فَأَنْتَ هُوَ قَالَ أَنَا هُوَ قَالَ سَلْ یَا عِمْرَانُ وَ عَلَیْکَ بِالنَّصَفَةِ وَ إِیَّاکَ وَ الْخَطَلَ وَ الْجَوْرَ فَقَالَ وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی مَا أُرِيدُ إِلَّا أَنْ تُثْبِتَ لِی شَیْئاً أَتَعَلَّقُ بِهِ فَلَا أَجُوزُهُ قَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَازْدَحَمَ النَّاسُ وَ انْضَمَّ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ فَقَالَ عِمْرَانُ الصَّابِی أَخْبِرْنِی عَنِ الْکَائِنِ الْأَوَّلِ وَ عَمَّا خَلَقَ فَقَالَ لَهُ سَأَلْتَ فَافْهَمْ أَمَّا الْوَاحِدُ فَلَمْ یَزَلْ وَاحِداً کَائِناً لَا شَیْءَ مَعَهُ بِلَا حُدُودٍ وَ لَا أَعْرَاضٍ وَ لَا یَزَالُ کَذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ خَلْقاً مُبْتَدِعاً مُخْتَلِفاً بِأَعْرَاضٍ وَ حُدُودٍ مُخْتَلِفَةٍ لَا فِی شَیْءٍ أَقَامَهُ وَ لَا فِی شَیْءٍ حَدَّهُ وَ لَا عَلَی شَیْءٍ حَذَاهُ وَ مَثَّلَهُ لَهُ فَجَعَلَ الْخَلْقَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ صَفْوَةً وَ غَیْرَ صَفْوَةٍ وَ اخْتِلَافاً وَ ائْتِلَافاً وَ أَلْوَاناً وَ ذَوْقاً وَ طَعْماً لَا لِحَاجَةٍ کَانَتْ مِنْهُ إِلَی ذَلِکَ وَ لَا لِفَضْلِ مَنْزِلَةٍ لَمْ یَبْلُغْهَا إِلَّا بِهِ وَ لَا أری [رَأَی] لِنَفْسِهِ فِيمَا خَلَقَ زِیَادَةً وَ لَا نُقْصَاناً تَعْقِلُ هَذَا یَا عِمْرَانُ قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی قَالَ وَ اعْلَمْ یَا عِمْرَانُ أَنَّهُ لَوْ کَانَ خَلَقَ مَا خَلَقَ لِحَاجَةٍ لَمْ یَخْلُقْ إِلَّا مَنْ یَسْتَعِينُ بِهِ عَلَی حَاجَتِهِ وَ لَکَانَ یَنْبَغِی أَنْ یَخْلُقَ أَضْعَافَ مَا خَلَقَ لِأَنَّ الْأَعْوَانَ کُلَّمَا کَثُرُوا کَانَ صَاحِبُهُمْ أَقْوَی وَ الْحَاجَةُ یَا عِمْرَانُ لَا یَسَعُهَا لِأَنَّهُ کَانَ لَمْ یُحْدِثْ مِنَ الْخَلْقِ شَیْئاً إِلَّا حَدَثَتْ فِيهِ حَاجَةٌ أُخْرَی وَ لِذَلِکَ أَقُولُ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ لِحَاجَةٍ وَ لَکِنْ نَقَلَ بِالْخَلْقِ الْحَوَائِجَ بَعْضَهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ فَضَّلَ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ بِلَا حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَی مَنْ فَضَّلَ وَ لَا نَقِمَةٍ مِنْهُ عَلَی مَنْ أَذَلَّ فَلِهَذَا خَلَقَ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی هَلْ کَانَ الْکَائِنُ مَعْلُوماً فِی نَفْسِهِ عِنْدَ نَفْسِهِ قَالَ الرِّضَا ع إِنَّمَا یَکُونُ الْمَعْلَمَةُ بِالشَّیْءِ لِنَفْیِ خِلَافِهِ وَ لِیَکُونَ الشَّیْءُ نَفْسُهُ بِمَا نُفِیَ عَنْهُ مَوْجُوداً وَ لَمْ یَکُنْ هُنَاکَ شَیْءٌ یُخَالِفُهُ فَتَدْعُوهُ الْحَاجَةُ إِلَی نَفْیِ ذَلِکَ الشَّیْءِ عَنْ نَفْسِهِ بِتَحْدِيدِ مَا عَلِمَ مِنْهَا أَ فَهِمْتَ یَا عِمْرَانُ قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ یَا سَیِّدِی فَأَخْبِرْنِی بِأَیِّ شَیْءٍ عَلِمَ مَا عَلِمَ أَ بِضَمِيرٍ أَمْ بِغَیْرِ ذَلِکَ قَالَ الرِّضَا ع أَ رَأَیْتَ إِذَا عَلِمَ بِضَمِيرٍ هَلْ یَجِدُ بُدّاً مِنْ أَنْ یَجْعَلَ لِذَلِکَ الضَّمِيرِ حَدّاً تَنْتَهِی إِلَیْهِ الْمَعْرِفَةُ قَالَ عِمْرَانُ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِکَ قَالَ الرِّضَا ع فَمَا ذَلِکَ الضَّمِيرُ فَانْقَطَعَ وَ لَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ الرِّضَا ع لَا بَأْسَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنِ الضَّمِيرِ نَفْسِهِ تَعْرِفُهُ بِضَمِيرٍ آخَرَ فَإِنْ قُلْتَ نَعَمْ أَفْسَدْتَ عَلَیْکَ قَوْلَکَ وَ دَعْوَاکَ یَا عِمْرَانُ أَ لَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ الْوَاحِدَ لَیْسَ یُوصَفُ بِضَمِيرٍ وَ لَیْسَ یُقَالُ لَهُ أَکْثَرُ مِنْ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ صُنْعٍ وَ لَیْسَ یُتَوَهَّمُ مِنْهُ مَذَاهِبُ وَ تَجْزِیَةٌ کَمَذَاهِبِ الْمَخْلُوقِينَ وَ تَجْزِیَتِهِمْ فَاعْقِلْ ذَلِکَ وَ ابْنِ عَلَیْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَاباً قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنْ حُدُودِ خَلْقِهِ کَیْفَ هِیَ وَ مَا مَعَانِيهَا وَ عَلَی کَمْ نَوْعٍ یَکُونُ قَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَاعْلَمْ أَنَّ حُدُودَ خَلْقِهِ عَلَی سِتَّةِ أَنْوَاعٍ مَلْمُوسٍ وَ مَوْزُونٍ وَ مَنْظُورٍ إِلَیْهِ وَ مَا لَا ذَوْقَ لَهُ وَ هُوَ الرُّوحُ وَ مِنْهَا مَنْظُورٌ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ لَهُ وَزْنٌ وَ لَا لَمْسٌ وَ لَا حِسُّ وَ لَا لَوْنٌ وَ لَا ذَوْقٌ وَ التَّقْدِيرُ وَ الْأَعْرَاضُ وَ الصُّوَرُ وَ الطُّولُ وَ الْعَرْضُ وَ مِنْهَا الْعَمَلُ وَ الْحَرَکَاتُ الَّتِی تَصْنَعُ الْأَشْیَاءَ وَ تَعْمَلُهَا وَ تُغَیِّرُهَا مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ وَ تَزِيدُهَا وَ تَنْقُصُهَا فَأَمَّا الْأَعْمَالُ وَ الْحَرَکَاتُ فَإِنَّهَا تَنْطَلِقُ لِأَنَّهُ لَا وَقْتَ لَهَا أَکْثَرَ مِنْ قَدْرِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الشَّیْءِ انْطَلَقَ بِالْحَرَکَةِ وَ بَقِیَ الْأَثَرُ وَ یَجْرِی مَجْرَی الْکَلَامِ الَّذِی یَذْهَبُ وَ یَبْقَی أَثَرُهُ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْخَالِقِ إِذَا کَانَ وَاحِداً لَا شَیْءَ غَیْرُهُ وَ لَا شَیْءَ مَعَهُ أَ لَیْسَ قَدْ تَغَیَّرَ بِخَلْقِهِ الْخَلْقَ قَالَ لَهُ الرِّضَا ع قَدِيمٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَلْقِهِ الْخَلْقَ وَ لَکِنَّ الْخَلْقَ یَتَغَیَّرُ بِتَغَیُّرِهِ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی فَبِأَیِّ شَیْءٍ عَرَفْنَاهُ قَالَ بِغَیْرِهِ قَالَ فَأَیُّ شَیْءٍ غَیْرُهُ قَالَ الرِّضَا ع مَشِیَّتُهُ وَ اسْمُهُ وَ صِفَتُهُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ وَ کُلُّ ذَلِکَ مُحْدَثٌ مَخْلُوقٌ مُدَبَّرٌ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی فَأَیُّ شَیْءٍ هُوَ قَالَ هُوَ نُورٌ بِمَعْنَی أَنَّهُ هَادٍ خَلْقَهُ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَکَ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ تَوْحِيدِی إِیَّاهُ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَ لَیْسَ قَدْ کَانَ سَاکِتاً قَبْلَ الْخَلْقِ لَا یَنْطِقُ ثُمَّ نَطَقَ قَالَ الرِّضَا ع لَا یَکُونُ السُّکُوتُ إِلَّا عَنْ نُطْقٍ قَبْلَهُ وَ الْمَثَلُ فِی ذَلِکَ أَنَّهُ لَا یُقَالُ لِلسِّرَاجِ هُوَ سَاکِتٌ لَا یَنْطِقُ وَ لَا یُقَالُ إنَّ السِّرَاجَ لَیُضِیءُ فِيمَا یُرِيدُ أَنْ یَفْعَلَ بِنَا لِأَنَّ الضَّوْءَ مِنَ السِّرَاجِ لَیْسَ بِفِعْلٍ مِنْهُ وَ لَا کَوْنٍ وَ إِنَّمَا هُوَ لَیْسَ شَیْءٌ غَیْرَهُ فَلَمَّا اسْتَضَاءَ لَنَا قُلْنَا قَدْ أَضَاءَ لَنَا حَتَّی اسْتَضَأْنَا بِهِ فَبِهَذَا تَسْتَبْصِرُ أَمْرَکَ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی فَإِنَّ الَّذِی کَانَ عِنْدِی أَنَّ الْکَائِنَ قَدْ تَغَیَّرَ فِی فِعْلِهِ عَنْ حَالِهِ بِخَلْقِهِ الْخَلْقَ قَالَ الرِّضَا ع أَحَلْتَ یَا عِمْرَانُ فِی قَوْلِکَ إِنَّ الْکَائِنَ یَتَغَیَّرُ فِی وَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ حَتَّی یُصِيبَ الذَّاتَ مِنْهُ مَا یُغَیِّرُهُ یَا عِمْرَانُ هَلْ تَجِدُ النَّارَ تُغَیِّرُهَا تَغَیُّرَ نَفْسِهَا وَ هَلْ تَجِدُ الْحَرَارَةَ تُحْرِقُ نَفْسَهَا أَوْ هَلْ رَأَیْتَ بَصِيراً قَطُّ رَأَی بَصَرَهُ قَالَ عِمْرَانُ لَمْ أَرَ هَذَا إِلَّا أَنْ تُخْبِرَنِی یَا سَیِّدِی أَ هُوَ فِی الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِيهِ قَالَ الرِّضَا ع أَجَلُّ یَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِکَ لَیْسَ هُوَ فِی الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِيهِ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ وَ سَاءَ عِلْمُکَ مَا تَعْرِفُهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِيهَا أَمْ هِیَ فِيکَ فَإِنْ کَانَ لَیْسَ وَاحِدٌ مِنْکُمَا فِی صَاحِبِهِ فَبِأَیِّ شَیْءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَی نَفْسِکَ یَا عِمْرَانُ قَالَ بِضَوْءٍ بَیْنِی وَ بَیْنَهَا قَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَی مِنْ ذَلِکَ الضَّوْءِ فِی الْمِرْآةِ أَکْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِی عَیْنِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَأَرِنَاهُ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ فَلَا أَرَی النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّکَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَی أَنْفُسِکُمَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ فِی وَاحِدٍ مِنْکُمَا وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ کَثِيرَةٌ غَیْرُ هَذَا لَا یَجِدُ الْجَاهِلُ فِيهَا مَقَالًا وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْمَأْمُونِ فَقَالَ الصَّلَاةُ قَدْ حَضَرَتْ فَقَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی لَا تَقْطَعْ عَلَیَّ مَسْأَلَتِی فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی قَالَ الرِّضَا ع نُصَلِّی وَ نَعُودُ فَنَهَضَ وَ نَهَضَ الْمَأْمُونُ فَصَلَّی الرِّضَا ع دَاخِلًا وَ صَلَّی النَّاسُ خَارِجاً خَلْفَ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ خَرَجَا فَعَادَ الرِّضَا ع إِلَی مَجْلِسِهِ وَ دَعَا بِعِمْرَانَ فَقَالَ سَلْ یَا عِمْرَانُ قَالَ یَا سَیِّدِی أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یُوَحَّدُ بِحَقِيقَةٍ أَوْ یُوَحَّدُ بِوَصْفٍ قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ اللَّهَ الْمُبْدِئُ الْوَاحِدُ الْکَائِنُ الْأَوَّلُ لَمْ یَزَلْ وَاحِداً لَا شَیْءَ مَعَهُ فَرْداً لَا ثَانِیَ مَعَهُ لَا مَعْلُوماً وَ لَا مَجْهُولًا وَ لَا مُحْکَماً وَ لَا مُتَشَابِهاً وَ لَا مَذْکُوراً وَ لَا مَنْسِیّاً وَ لَا شَیْئاً یَقَعُ عَلَیْهِ اسْمُ شَیْءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ غَیْرِهِ وَ لَا مِنْ وَقْتٍ کَانَ وَ لَا إِلَی وَقْتٍ یَکُونُ وَ لَا بِشَیْءٍ قَامَ وَ لَا إِلَی شَیْءٍ یَقُومُ وَ لَا إِلَی شَیْءٍ اسْتَنَدَ وَ لَا فِی شَیْءٍ اسْتَکَنَّ وَ ذَلِکَ کُلُّهُ قَبْلَ الْخَلْقِ إِذْ لَا شَیْءَ غَیْرُهُ وَ مَا أُوقِعَتْ عَلَیْهِ مِنَ الْکُلِّ فَهِیَ صِفَاتٌ مُحْدَثَةٌ وَ تَرْجَمَةٌ یَفْهَمُ بِهَا مَنْ فَهِمَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیَّةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلَاثَةٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِبْدَاعِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ الْحُرُوفَ الَّتِی جَعَلَهَا أَصْلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ دَلِيلًا عَلَی کُلِّ مُدْرَکٍ وَ فَاصِلًا لِکُلِّ مُشْکِلٍ وَ بِتِلْکَ الْحُرُوفِ تَفْرِيقُ کُلِّ شَیْءٍ مِنِ اسْمِ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَفْعُولٍ أَوْ مَعْنًی أَوْ غَیْرِ مَعْنًی وَ عَلَیْهَا اجْتَمَعَتِ الْأُمُورُ کُلُّهَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْحُرُوفِ فِی إِبْدَاعِهِ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا تَتَنَاهَی وَ لَا وُجُودَ لَهَا لِأَنَّهَا مُبْدَعَةٌ بِالْإِبْدَاعِ وَ النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْحُرُوفُ هِیَ الْمَفْعُولُ بِذَلِکَ الْفِعْلِ وَ هِیَ الْحُرُوفُ الَّتِی عَلَیْهَا مَدَارُ الْکَلَامِ وَ الْعِبَادَاتُ کُلُّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عليها [عَلَّمَهَا] خَلْقَهُ وَ هِیَ ثَلَاثَةٌ وَ ثَلَاثُونَ حَرْفاً فَمِنْهَا ثَمَانِیَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً تَدُلُّ عَلَی لُغَاتِ الْعَرَبِیَّةِ وَ مِنَ الثَّمَانِیَةِ وَ الْعِشْرِينَ اثْنَانِ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً تَدُلُّ عَلَی لُغَاتِ السُّرْیَانِیَّةِ وَ الْعِبْرَانِیَّةِ وَ مِنْهَا خَمْسَةُ أَحْرُفٍ مُتَحَرِّفَةً فِی سَائِرِ اللُّغَاتِ مِنَ الْعَجَمِ وَ الْأَقَالِيمِ وَ اللُّغَاتِ کُلِّهَا وَ هِیَ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ تَحَرَّفَتْ مِنَ الثَّمَانِیَةِ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً مِنَ اللُّغَاتِ فَصَارَتِ الْحُرُوفُ ثَلَاثَةً وَ ثَلَاثِينَ حَرْفاً فَأَمَّا الْخَمْسَةُ الْمُخْتَلِفَةُ فيتجحخ [فَبِحُجَجٍ] لَا یَجُوزُ ذِکْرُهَا أَکْثَرَ مِمَّا ذَکَرْنَاهُ ثُمَّ جَعَلَ الْحُرُوفَ بَعْدَ إِحْصَائِهَا وَ إِحْکَامِ عِدَّتِهَا فِعْلًا مِنْهُ کَقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ کُنْ فَیَکُونُ وَ کُنْ مِنْهُ صُنْعٌ وَ مَا یَکُونُ بِهِ الْمَصْنُوعُ فَالْخَلْقُ الْأَوَّلُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْإِبْدَاعُ لَا وَزْنَ لَهُ وَ لَا حَرَکَةَ وَ لَا سَمْعَ وَ لَا لَوْنَ وَ لَا حِسَّ وَ الْخَلْقُ الثَّانِی الْحُرُوفُ لَا وَزْنَ لَهَا وَ لَا لَوْنَ وَ هِیَ مَسْمُوعَةٌ مَوْصُوفَةٌ غَیْرُ مَنْظُورٍ إِلَیْهَا وَ الْخَلْقُ الثَّالِثُ مَا کَانَ مِنَ الْأَنْوَاعِ کُلِّهَا مَحْسُوساً مَلْمُوساً ذَا ذَوْقٍ مَنْظُوراً إِلَیْهِ وَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَابِقٌ لِلْإِبْدَاعِ لِأَنَّهُ لَیْسَ قَبْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیْءٌ وَ لَا کَانَ مَعَهُ شَیْءٌ وَ الْإِبْدَاعُ سَابِقٌ لِلْحُرُوفِ وَ الْحُرُوفُ لَا تَدُلُّ عَلَی غَیْرِ نَفْسِهَا قَالَ الْمَأْمُونُ وَ کَیْفَ لَا تَدُلُّ عَلَی غَیْرِ أَنْفُسِهَا قَالَ الرِّضَا ع لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یَجْمَعُ مِنْهَا شَیْئاً لِغَیْرِ مَعْنًی أَبَداً فَإِذَا أَلَّفَ مِنْهَا أَحْرُفاً أَرْبَعَةً أَوْ خَمْسَةً أَوْ سِتَّةً أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ لَمْ یُؤَلِّفْهَا بِغَیْرِ مَعْنًی وَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا لِمَعْنًی مُحْدَثٍ لَمْ یَکُنْ قَبْلَ ذَلِکَ شَیْءٌ قَالَ عِمْرَانُ فَکَیْفَ لَنَا بِمَعْرِفَةِ ذَلِکَ قَالَ الرِّضَا ع أَمَّا الْمَعْرِفَةُ فَوَجْهُ ذَلِکَ وَ بَیَانُهُ أَنَّکَ تَذْکُرُ الْحُرُوفَ إِذَا لَمْ تُرِدْ بِهَا غَیْرَ نَفْسِهَا ذَکَرْتَهَا فَرْداً فَقُلْتَ ا ب ت ث ج ح خ حَتَّی تَأْتِیَ عَلَی آخِرِهَا فَلَمْ تَجِدْ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا وَ إِذَا أَلَّفْتَهَا وَ جَمَعْتَ مِنْهَا أَحْرُفاً وَ جَعَلْتَهَا اسْماً وَ صِفَةً لِمَعْنَی مَا طَلَبْتَ وَ وَجْهِ مَا عَنَیْتَ کَانَتْ دَلِيلَةً عَلَی مَعَانِيهَا دَاعِیَةً إِلَی الْمَوْصُوفِ بِهَا أَ فَهِمْتَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَکُونُ صِفَةٌ لِغَیْرِ مَوْصُوفٍ وَ لَا اسْمٌ لِغَیْرِ مَعْنًی وَ لَا حَدٌّ لِغَیْرِ مَحْدُودٍ وَ الصِّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ کُلُّهَا تَدُلُّ عَلَی الْکَمَالِ وَ الْوُجُودِ وَ لَا تَدُلُّ عَلَی الْإِحَاطَةِ کَمَا تَدُلُّ الْحُدُودُ الَّتِی هِیَ التَّرْبِيعُ وَ التَّثْلِيثُ وَ التَّسْدِيسُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تُدْرَکُ مَعْرِفَتُهُ بِالصِّفَاتِ وَ الْأَسْمَاءِ وَ لَا تُدْرَکُ بِالتَّحْدِيدِ بِالطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ وَ اللَّوْنِ وَ الْوَزْنِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ وَ لَیْسَ یَحُلُّ بِاللَّهِ [جَلَ] وَ تَقَدَّسَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ حَتَّی یَعْرِفَهُ خَلْقُهُ بِمَعْرِفَتِهِمْ أَنْفُسَهُمْ بِالضَّرُورَةِ الَّتِی ذَکَرْنَا وَ لَکِنْ یُدَلُّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِصِفَاتِهِ وَ یُدْرَکُ بِأَسْمَائِهِ وَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ بِخَلْقِهِ حق [حَتَّی] لَا یَحْتَاجَ فِی ذَلِکَ الطَّالِبُ الْمُرْتَادُ إِلَی رُؤْیَةِ عَیْنٍ وَ لَا اسْتِمَاعِ أُذُنٍ وَ لَا لَمْسِ کَفٍّ وَ لَا إِحَاطَةٍ بِقَلْبٍ وَ لَوْ کَانَتْ صِفَاتُهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَا تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ أَسْمَاؤُهُ لَا تَدْعُو إِلَیْهِ وَ الْمَعْلَمَةُ مِنَ الْخَلْقِ لَا تُدْرِکُهُ لِمَعْنَاهُ کَانَتِ الْعِبَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ لِأَسْمَائِهِ وَ صِفَاتِهِ دُونَ مَعْنَاهُ فَلَوْ لَا أَنَّ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَکَانَ الْمَعْبُودُ الْمُوَحَّدُ غَیْرَ اللَّهِ لِأَنَّ صِفَاتِهِ وَ أَسْمَاءَهُ غَیْرُهُ أَ فَهِمْتَ قَالَ نَعَمْ یَا سَیِّدِی زِدْنِی قَالَ الرِّضَا ع إِیَّاکَ وَ قَوْلَ الْجُهَّالِ مِنْ أَهْلِ الْعَمَی وَ الضَّلَالِ الَّذِينَ یَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ مَوْجُودٌ فِی الْآخِرَةِ لِلْحِسَابِ فِی الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ لَیْسَ بِمَوْجُودٍ فِی الدُّنْیَا لِلطَّاعَةِ وَ الرَّجَاءِ وَ لَوْ کَانَ فِی الْوُجُودِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَقْصٌ وَ اهْتِضَامٌ لَمْ یُوجَدْ فِی الْآخِرَةِ أَبَداً وَ لَکِنَّ الْقَوْمَ تَاهُوا وَ عَمُوا وَ صَمُّوا عَنِ الْحَقِّ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِيلًا یَعْنِی أَعْمَی عَنِ الْحَقَائِقِ الْمَوْجُودَةِ وَ قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَی مَا هُنَاکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا وَ مَنْ أَخَذَ عِلْمَ ذَلِکَ بِرَأْیِهِ وَ طَلَبَ وُجُودَهُ وَ إِدْرَاکَهُ عَنْ نَفْسِهِ دُونَ غَیْرِهَا لَمْ یَزْدَدْ مِنْ عِلْمِ ذَلِکَ إِلَّا بُعْداً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ عِلْمَ ذَلِکَ خَاصَّةً عِنْدَ قَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ یَعْلَمُونَ وَ یَفْهَمُونَ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِبْدَاعِ أَ خَلْقٌ هُوَ أَمْ غَیْرُ خَلْقٍ قَالَ الرِّضَا ع بَلْ خَلْقٌ سَاکِنٌ لَا یُدْرَکُ بِالسُّکُونِ وَ إِنَّمَا صَارَ خَلْقاً لِأَنَّهُ شَیْءٌ مُحْدَثٌ وَ اللَّهُ تَعَالَی الَّذِی أَحْدَثَهُ فَصَارَ خَلْقاً لَهُ وَ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلْقُهُ لَا ثَالِثَ بَیْنَهُمَا وَ لَا ثَالِثَ غَیْرُهُمَا فَمَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَعْدُ أَنْ یَکُونَ خَلْقَهُ وَ قَدْ یَکُونُ الْخَلْقُ سَاکِناً وَ مُتَحَرِّکاً وَ مُخْتَلِفاً وَ مُؤْتَلِفاً وَ مَعْلُوماً وَ مُتَشَابِهاً وَ کُلُّ مَا وَقَعَ عَلَیْهِ حَدٌّ فَهُوَ خَلْقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ مَا أَوْجَدَتْکَ الْحَوَاسُّ فَهُوَ مَعْنًی مُدْرَکٌ لِلْحَوَاسِّ وَ کُلُّ حَاسَّةٍ تَدُلُّ عَلَی مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا فِی إِدْرَاکِهَا وَ الْفَهْمُ مِنَ الْقَلْبِ بِجَمِيعِ ذَلِکَ کُلِّهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْوَاحِدَ الَّذِی هُوَ قَائِمٌ بِغَیْرِ تَقْدِيرٍ وَ لَا تَحْدِيدٍ خَلَقَ خَلْقاً مُقَدَّراً بِتَحْدِيدٍ وَ تَقْدِيرٍ وَ کَانَ الَّذِی خَلَقَ خَلْقَیْنِ اثْنَیْنِ التَّقْدِيرَ وَ الْمُقَدَّرَ وَ لَیْسَ فِی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لَوْنٌ وَ لَا وَزْنٌ وَ لَا ذَوْقٌ فَجَعَلَ أَحَدَهُمَا یُدْرَکُ بِالْآخَرِ وَ جَعَلَهُمَا مُدْرَکَیْنِ بِنَفْسِهَا وَ لَمْ یَخْلُقْ شَیْئاً فَرْداً قَائِماً بِنَفْسِهِ دُونَ غَیْرِهِ لِلَّذِی أَرَادَ مِنَ الدَّلَالَةِ عَلَی نَفْسِهِ وَ إِثْبَاتِ وُجُودِهِ فَاللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرْدٌ وَاحِدٌ لَا ثَانِیَ مَعَهُ یُقِيمُهُ وَ لَا یَعْضُدُهُ وَ لَا یَکُنُّهُ وَ الْخَلْقُ یُمْسِکُ بَعْضُهُ بَعْضاً بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ مَشِیَّتِهِ وَ إِنَّمَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِی هَذَا الْبَابِ حَتَّی تَاهُوا وَ تَحَیَّرُوا وَ طَلَبُوا الْخَلَاصَ مِنَ الظُّلْمَةِ بِالظُّلْمَةِ فِی وَصْفِهِمُ اللَّهَ تَعَالَی بِصِفَةِ أَنْفُسِهِمْ فَازْدَادُوا مِنَ الْحَقِّ بُعْداً وَ لَوْ وَصَفُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِصِفَاتِهِ وَ وَصَفُوا الله الْمَخْلُوقِينَ بِصِفَاتِهِمْ لَقَالُوا بِالْفَهْمِ وَ الْیَقِينِ وَ لَمَا اخْتَلَفُوا فَلَمَّا طَلَبُوا مِنْ ذَلِکَ مَا تَحَیَّرُوا فِيهِ ارْتَکَبُوا وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ قَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَشْهَدُ أَنَّهُ کَمَا وَصَفْتَ وَ لَکِنْ بَقِیَتْ لِی مَسْأَلَةٌ قَالَ سَلْ عَمَّا أَرَدْتَ قَالَ أَسْأَلُکَ عَنِ الْحَکِيمِ فِی أَیِّ شَیْءٍ هُوَ وَ هَلْ یُحِيطُ بِهِ شَیْءٌ وَ هَلْ یَتَحَوَّلُ مِنْ شَیْءٍ إِلَی شَیْءٍ أَوْ بِهِ حَاجَةٌ إِلَی شَیْءٍ قَالَ الرِّضَا ع أُخْبِرُکَ یَا عِمْرَانُ فَاعْقِلْ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ فَإِنَّهُ مِنْ أَغْمَضِ مَا یَرِدُ عَلَی الْخَلْقِ فِی مَسَائِلِهِمْ وَ لَیْسَ یَفْهَمُ الْمُتَفَاوِتُ عَقْلُهُ الْعَازِبُ حِلْمُهُ وَ لَا یَعْجِزُ عَنْ فَهِمِهِ أُولُو الْعَقْلِ الْمُنْصِفُونَ أَمَّا أَوَّلُ ذَلِکَ فَلَوْ کَانَ خَلَقَ مَا خَلَقَ لِحَاجَةٍ مِنْهُ لَجَازَ لِقَائِلٍ أَنْ یَقُولَ یَتَحَوَّلُ إِلَی مَا خَلَقَ لِحَاجَتِهِ إِلَی ذَلِکَ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ شَیْئاً لِحَاجَةٍ وَ لَمْ یَزَلْ ثَابِتاً لَا فِی شَیْءٍ وَ لَا عَلَی شَیْءٍ إِلَّا أَنَّ الْخَلْقَ یُمْسِکُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ یَدْخُلُ بَعْضُهُ فِی بَعْضٍ وَ یَخْرُجُ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ بِقُدْرَتِهِ یُمْسِکُ ذَلِکَ کُلَّهُ وَ لَیْسَ یَدْخُلُ فِی شَیْءٍ وَ لَا یَخْرُجُ مِنْهُ وَ لَا یَئُودُهُ حِفْظُهُ وَ لَا یَعْجِزُ عَنْ إِمْسَاکِهِ وَ لَا یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْخَلْقِ کَیْفَ ذَلِکَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَطْلَعَهُ عَلَیْهِ مِنْ رُسُلِهِ وَ أَهْلِ سِرِّهِ وَ الْمُسْتَحْفِظِينَ لِأَمْرِهِ وَ خُزَّانِهِ الْقَائِمِينَ بِشَرِيعَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمْرُهُ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِذَا شَاءَ شَیْئاً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ بِمَشِیَّتِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ لَیْسَ شَیْءٌ مِنْ خَلْقِهِ أَقْرَبَ إِلَیْهِ مِنْ شَیْءٍ وَ لَا شَیْءٌ أَبْعَدَ مِنْهُ مِنْ شَیْءٍ أَ فَهِمْتَ یَا عِمْرَانُ قَالَ نَعَمْ یَا سَیِّدِی قَدْ فَهِمْتُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَلَی مَا وَصَفْتَ وَ وَحَّدْتَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ الْمَبْعُوثُ بِالْهُدَی وَ دِينِ الْحَقِّ ثُمَّ خَرَّ سَاجِداً نَحْوَ الْقِبْلَةِ وَ أَسْلَمَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ فَلَمَّا نَظَرَ الْمُتَکَلِّمُونَ إِلَی کَلَامِ عِمْرَانَ الصَّابِی وَ کَانَ جَدِلًا لَمْ یَقْطَعْهُ عَنْ حُجَّتِهِ أَحَدٌ مِنْهُمْ قَطُّ لَمْ یَدْنُ مِنَ الرِّضَا ع أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَسْأَلُوهُ عَنْ شَیْءٍ وَ أَمْسَیْنَا فَنَهَضَ الْمَأْمُونُ وَ الرِّضَا ع فَدَخَلَا وَ انْصَرَفَ النَّاسُ وَ کُنْتُ مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا إِذْ بَعَثَ إِلَیَّ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ فَأَتَیْتُهُ فَقَالَ لِی یَا نَوْفَلِیُّ أَ مَا رَأَیْتَ مَا جَاءَ بِهِ صَدِيقُکَ لَا وَ اللَّهِ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع خَاضَ فِی شَیْءٍ مِنْ هَذَا قَطُّ وَ لَا عَرَفْنَاهُ بِهِ أَنَّهُ کَانَ یَتَکَلَّمُ بِالْمَدِينَةِ أَوْ یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ أَصْحَابُ الْکَلَامِ قُلْتُ قَدْ کَانَ الْحَاجُّ یَأْتُونَهُ فَیَسْأَلُونَهُ عَنْ أَشْیَاءَ مِنْ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ فَیُجِيبُهُمْ وَ رُبَّمَا کَلَّمَ مَنْ یَأْتِيهِ یُحَاجُّهُ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْهِ أَنْ یَحْسُدَهُ عَلَیْهِ هَذَا الرَّجُلُ فَیَسُمَّهُ أَوْ یَفْعَلَ بِهِ بَلِیَّةً فَأَشِرْ عَلَیْهِ بِالْإِمْسَاکِ عَنْ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ قُلْتُ إِذاً لَا یَقْبَلُ مِنِّی وَ مَا أَرَادَ الرَّجُلُ إِلَّا امْتِحَانَهُ لِیَعْلَمَ هَلْ عِنْدَهُ شَیْءٌ مِنْ عُلُومِ آبَائِهِ ع فَقَالَ لِی قُلْ لَهُ إِنَّ عَمَّکَ قَدْ کَرِهَ هَذَا الْبَابَ وَ أَحَبَّ أَنْ تُمْسِکَ عَنْ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ لِخِصَالٍ شَتَّی فَلَمَّا انْقَلَبْتُ إِلَی مَنْزِلِ الرِّضَا ع أَخْبَرْتُهُ بِمَا کَانَ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ فَتَبَسَّمَ ع ثُمَّ قَالَ حَفِظَ اللَّهُ عَمِّی مَا أَعْرَفَنِی بِهِ لِمَ کَرِهَ ذَلِکَ یَا غُلَامُ صِرْ إِلَی عِمْرَانَ الصَّابِی فَأْتِنِی بِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا أَعْرِفُ مَوْضِعَهُ وَ هُوَ عِنْدَ بَعْضِ إِخْوَانِنَا مِنَ الشِّيعَةِ قَالَ فَلَا بَأْسَ قَرِّبُوا إِلَیْهِ دَابَّةً فَصِرْتُ إِلَی عِمْرَانَ فَأَتَیْتُهُ بِهِ فَرَحَّبَ بِهِ وَ دَعَا بِکِسْوَةٍ فَخَلَعَهَا عَلَیْهِ وَ حَمَلَهُ وَ دَعَا بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ فَوَصَلَهُ بِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَکَیْتَ فِعْلَ جَدِّکَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ ع هَکَذَا نُحِبُّ ثُمَّ دَعَا ع بِالْعَشَاءِ فَأَجْلَسَنِی عَنْ یَمِينِهِ وَ أَجْلَسَ عِمْرَانَ عَنْ یَسَارِهِ حَتَّی إِذَا فَرَغْنَا قَالَ لِعِمْرَانَ انْصَرِفْ مُصَاحِباً وَ بَکِّرْ عَلَیْنَا نُطْعِمْکَ طَعَامَ الْمَدِينَةِ فَکَانَ عِمْرَانُ بَعْدَ ذَلِکَ یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ الْمُتَکَلِّمُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَقَالاتِ فَیُبْطِلُ أَمْرَهُمْ حَتَّی اجْتَنَبُوهُ وَ وَصَلَهُ الْمَأْمُونُ بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ أَعْطَاهُ الْفَضْلُ مَالًا وَ حَمَلَهُ وَ وَلَّاهُ الرِّضَا ع صَدَقَاتِ بَلْخٍ فَأَصَابَ الرَّغَائِبَ
مخاطب
کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کارگاه آموزشی