انگیزه سیاسی ولایت عهدی
مامون از شخصیت بسیار نیرومندی برخوردار بود که شاید بتوان آن را نیرومندترین شخصیت علمی و اداری برشمرد که از بنی عباس به حکومت رسید. برادرش امین بزرگترین رقیبش در حکومت فاقد هرگونه عنصر لازم برای حکومت بود و هارون الرشید با اینکه اینها همه را در هر دو فرزند خود میدانست تنها از این جهت امین را بر مأمون مقدم داشت چون او فرزند نازپرورده بانوی اول کاخش زبيدة دختر جعفر بن منصور دوانیقی بود پدر هنوز در قید حیات بود که نشانه های اختلاف میان آن دو بروز کرد. اوضاع رو به بحرانی شدن و پیچیدگی هر چه بیشتر داشت تا اینکه بالاخره به حد انفجار آمیزی رسید و همچنانکه یادآور شدیم نبردهای خونین و سخت آنان که دهها هزار قربانی از خود بجای گذاشت به کشته شدن امین و انتقال کامل قدرت به مأمون انجامید.
از آن پس مأمون حس کرده بود که در بغداد نافرمانیهایی وجود دارد و نارضایتی شدیدی از سوی بیشتر عباسیهایی که امین را علیه او یاری کرده بودند، بروز کرده بود هر از گاهی علویها علیه حکام وقت سر به شورش برمی داشتند و شیعیان کوفه هر شورش و شورشگری را استقبال میکردند کما اینکه شیعیان در هر جا رفتار زشت عباسیها را با علويها مورد انتقاد قرار میدادند و تمامی قیامهایی را که علیه آنها صورت می گرفت با روی باز پذیرا میشدند بویژه شیعیان خراسان که نقش مهمی در تحکیم سلطه مأمون و پیروزی وی بر برادرش ایفا کردند از این جهت پیشا پیش دیگران بودند.
در همان سال که مأمون به قدرت رسید خطر از همه سو دولتش را تهدید می کرد سری بن منصور شیبانی معروف به ابی السرايا» در کوفه و نواحی آن قیام کرد و رهبری دعوت برای محمد بن ابراهیم بن اسماعيل بن حسن بن حسن بن علی (ع) را بر عهده داشت که توده مردم با وی بیعت کرده بودند. در مدینه محمد بن سليمان بن داود بن الحسن سر به شورش برداشته بود در بصره علی بن محمد بن جعفر بن علی بن الحسين و زيد بن موسی بن جعفر ملقب به «زید الغار قیام کرده و بر بصره و نواحی آن چیره شده بودند و جای پایشان محکم شده بود همچنانکه در یمن ابراهیم بن موسی و در مدینه حسن بن الحسين معروف به «الافطس قیام کرده و برای این طباطبا دعوت کرده که وقتی او مرد برای خودش دعوت کرد و از همانجا (مدینه) در موسم حج به مکه رفت و علیه حاج داود بن عیسی الهاشمی، قیام کرد و او در گریز از افطس، از مکه بیرون رفت و حسن بن حسین بر مردم نماز گزارد و آن سال حجشان کرد و برخی مورخین مدعیند که او خانه خدا را از هرچه بر آن آویخته بود خالی کرد و در هر جای مملکت آن روز آتش قیام، شعله کشید و با هر قیامگری ده هزار از جان گذشته و شورشی علیه آن ستمگران که تاج و تخت خود را بر جسد افراد بیگناه و به قیمت خون پاکان استوار کرده بودند و همه منابع و درآمد مملکت را در راه آن خرج می کردند، یاریش می دادند.
و در مقاتل الطالبیین آمده که پس از نبردهای «ابوالسرایا» که از علویها بود و دیگران و با توجه به منابع آماری آن روز دریافته شده که تعداد کشته ها در آن نبردها بیش از دویست هزار نفر بوده است. این رقم چه درست باشد و چه نادرست بی هیچ تردیدی نشان از آن دارد که دولت مامون از هر سو در تهدید خطراتی بود و حرکتهای متمردانه و قیامها، جملگی به رهبری علویها صورت می گرفته است.
مامون در آن دوره که تازه خلافتش آغاز شده بود دشواری کار خود و خطراتی را که متوجه اوست درک کرده بود و چیزی را از تظاهر در برابر افکار عمومی شیعیان و علویها از تمایلش به کنار کشیدن از خلافت به نفع امام رضا (ع)، مفیدتر و کارسازتر نیست. او می دانست که امام این خواست او را قاطعانه رد می کند و چنین هم شد و بالاخره ایشان را ناگزیر به پذیرش ولایت عهدی و اقامت با وی در یک شهر کرد و به دروغ و نیرنگ و نفاق تظاهر به دوستی او و پدرانش نمود و به همه کارگزارانش دستور داد تا بر منبرهای خود و در همه مناسبتها از امام رضا (ع) دعوت بعمل آورند. از همه این ترفندها منظورش این بود که مانع از درگیری علوبهایی که با قیامها و سرکشیهای خود از اینجا و آنجا دولت عباسی را در معرض تهدید جدی قرار داده بودند با خود شود و در آن دوره از حکومتش که بیش از هر وقت دیگری به آنها نیازمند بود از موضعگیری شیعیان در برابر خلافتش اطمینان حاصل کند از شیعیان که می گذشت دیگر جز مؤیدین عباسی برادرش و طرفداران آنها دیگر کسی در صحنه باقی نمی ماند و مادام که دیگر نیروهایی که بخش اعظم قدرت را تشکیل می دادند در کنارش بودند این نیروی باقی مانده یعنی عباسیهایی که طرفدار برادرش بودند خطری تشکیل نمی دادند.
عملاً نیز مامون در این تدبیر پیروز گشت و در تاریخ نیز طی دو سالی که امام رضا (ع) به عنوان ولایت عهدی زندگی کرد صحبتی از قیام علويها عليه مأمون یا تحرکی علیه او به احترام امام به میان نیامده است همچنانکه عموم شیعیان در آن مدت امام رضا را به عنوان شریک حکومت قلمداد می کردند و مأمون نیز آنچه را که قیام ابو مسلم خراسانی که بنام علویها صورت گرفته بود و دیگر قیامهایی که بعد از آن تحقق یافت به انجام نرسانده بود برای ایشان محقق ساخت.
آنچه که تایید گر آن است که مأمون نسبت به امام حسن نیت نداشت و سعی می کرد با این تدابیر از امام به عنوان پوششی برای نیل به اهداف و تحقق مصالح خود بهره برداری کند مطالبی است که در روایاتی که حکایت از کنترل شدید آن حضرت از سوی وی دارد آمده است؛ در این رابطه ریان بن صلت روایت کرده که هشام بن ابراهیم راشدی از نزدیکترین مردم به امام رضا بود و هنگامی که امام را به خراسان بردند هشام بن ابراهیم با ذی الریاستین تماس گرفت و وی را بخود نزدیک ساخت تا اخبار امام رضا را به اطلاع او و مأمون برساند او آنچنان به آنها نزدیک شده بود که هیچ چیز امام رضا از ایشان پنهان نمی ماند پس از آن مأمون وی را به پرده داری امام گماشت او نیز آنچنان بر او تنگ گرفت که برخی نزدیکان و یارانش را از دیدار با وی منع کرد و هر صحبتی را که امام در خانه اش می کرد به اطلاع ایشان می رسانید.
همچنانکه آنچه که در پاسخ وی به بنی عباس آمده اشاره به آن دارد که مامون در اعطای ولایت عهدی به امام رضا حسن نیت نداشته است او در این پاسخ آنچنانکه در روایت بخار آمده میگوید اما در این باره که منظور می از بیعت با علی بن موسی الرضا چه بود باید بگویم که تنها دلیلش این بود که بتوانم از ریختن خون شما جلوگیری کنم و با ایجاد مودت میان ما و آنها از شما حمایت بعمل آورم و اگر کمان برده اید که می خواسته ام فرجام از آن ایشان باشد و سودی عایدشان گردد، من از چنین اندیشه هایی برای شما و فرجام کارتان و فرزندانتان پس از شما شمایی که همه با هم آنچنان سرگرم و گرفتار و سرگردانید که نمیدانید چه بر سر شما می آورند سخت نگران و در اندیشه ام .
مفهوم ضمنی این سخن آن است که او آنچنانکه گمان می برند نمی خواسته خلافت را از یک خاندان به خاندان دیگری منتقل سازد بلکه میخواست از دشواریها و عوارضی که بر سر راه آنها و خلافتشان قرار داشت با احتمال بروز پیدا می کرد پیشگیری کند.
انگیزه این کار هر چه بود امام خود را ناگزیر به پذیرفتن این خواست دید زیرا همچنانکه در روایت «علل الشرایع» و «مقاتل الطالبیین آمده، ایشان را تهدید به قتل کرده بود در این روایت آمده است که مأمون به آن حضرت گفت: به خدا سوگند می خورم که اگر ولایت عهدی را پذیرفتی که چه بهتر و گرنه ترا وادار به پذیرش خواهیم کرد و اگر تن به آن ندهی گردنت را خواهم زد.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت میکند که امام در سر راه خود به خراسان از نیشابور گذشت و در محلی که به آن قزوینی با قزینی می گفتند وارد شد در این محل حمامی بود که بعدها به حمام الرضا معروف گشت همچنین قناتی بود که آب آن کم شده بود و امام کسی را بر آن گماشت تا آب آن را درآورد و طبق آنچه که سید الامین در الاعیان آورده است حوضچه ای ساخت که با چند پله به این قنات متصل می شد و آب قنات در آن جمع میشد. سید الامین در جزء چهارم از اعیان الشیعه» در ادامه این مطلب میگوید امام رضا (ع) در آن حوض غسل کرد و کنار آن نماز گزارد و مردم نیز مرتب بر آن حوض می آیند و از باب تبرک در آن غسل می کنند و آب می نوشند و نماز می گزارند و حاجت می طلبند و این همان قناتی است که به «کهلان معروف است و تا امروز نیز مردم به کنار آن می روند.