هشتم امام علی ابن موسی الرضا  ( 192-198 و 198-200 ) شماره‌ی 3711

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > هنگام خروج از نيشابور و القای حديث (کلمه لا اله الا الله حصنی) در نيشابور

خلاصه

بدانید که هر کس مر املاقات کند بشهادت لا اله الا الله در حالتی که اخلاص بآن عمل داشته باشد ، همانا او وارد حصار من میشود و هر کس در حصار من داخل شود از عذاب من در امانست عرضکردندای پسر رسول بفرمائید اخلاص برای شهادت بوحدانیت و یگانگی خدا چیست ؟ فرمود اطاعت خداور سول و اهلبیت رسول صلوات الله عليهم اجمعين (جهم بحارس) در روایت دیگر دارد آنانکه از حضرت رضا تقاضای نقل حدیث کردند یکی ابوزرعه رازی بود و دیگر محمد بن اسلم طوسی و از امالی نقل شده حضرت حدیث را خواند و مرکب آن جناب خواست حرکت کند نگاهی کرد و فرمود بشروطها وانا من شروطه

متن

حديث سلسلة الذهب

حدیث کرد مرا پدرم موسی بن جعفر از پدرش محمد بن علی از پدرش حسین بزرگ جوانان اهل بهشت از امیر المؤمنین از رسول خدا که آن حضرت فرمود: خبر داد مرا جبرئیل روح الامین از خداوند که مقدس است نامهای او که من خداوندی هستم که جز من خدائی نیست و من یکتایم بندگان من مرا عبادت کنید و بدانید که هر کس مر املاقات کند بشهادت لا اله الا الله در حالتی که اخلاص بآن عمل داشته باشد ، همانا او وارد حصار من میشود و هر کس در حصار من داخل شود از عذاب من در امانست عرضکردندای پسر رسول بفرمائید اخلاص برای شهادت بوحدانیت و یگانگی خدا چیست ؟ فرمود اطاعت خداور سول و اهلبیت رسول صلوات الله عليهم اجمعين (جهم بحارس) در روایت دیگر دارد آنانکه از حضرت رضا تقاضای نقل حدیث کردند یکی ابوزرعه رازی بود و دیگر محمد بن اسلم طوسی و از امالی نقل شده حضرت حدیث را خواند و مرکب آن جناب خواست حرکت کند نگاهی کرد و فرمود بشروطها وانا من شروطها

بیست و چهار هزار قلمدان

صاحب کتاب منتخب التواريخ حاج ملاهاشم خراسانی می نویسد هنگامی که حضرت رضا سر از میان محمل بیرون آورد چشمهای مردم بصورت مبارکش افتاد دیدند که دو گیسوی او مانند گیسوان رسول خداست مردم همه تماشا میکردند گروهی از خوشحالی صیحه میکشیدند جمعی گریه ی شوق میکردند بعضی جامه های خود را میجویدند جمعی دیوانه وار خویشتن را بخاک می افکندند عده ای گردن میکشیدند که بار دیگر چهره ی تابان مهر آسای آنحضرت را ببینند اشکهای مردم مانند سیل جاری بود تا آنکه هنگام زوال شد علماء و دانشمندان نیشابور و اصحاب حدیث فریاد زدند ایگروه مردمان گوش فرا دهید، ساکت و آرام باشید ؛ همهمه نکنید ، صیحه مکشید ، پیغمبر خدا را درباره ی ذریه اش آزار مدهید، آنگاه که آرامش کامل بر مردم حکومت کرد وسكوت مركبار آنان را فرا گرفت حضرت آغاز بحديث سلسلة الذهب فرمود : بیست و چهار هزار دانشمند اسلامی قلمدانهای مرصع و زرنگار سوای دواتها بیرون آوردند وحدیث شریف را نوشتند مرحوم حاج ملاهاشم مذکور در کتاب منتخب التواریخ خود گوید: که از روایت کتاب کشف الغمه استفاده میشود حداقل جمعیتی که در نیشابور از حضرت ابي الحسن الرضا استقبال کردند بیکصد هزار میرسد و گرنه کجا امکان دارد بیست و چهار هزار قلمدان مرصع در میان آن جماعت پیدا شود و نیز نقل شده که در آن عصر شهر نیشابور سیصد هزار محدث از شیعه و سنی داشته تمام این محدثین در خانه ی حضرت رضا ایستاده بودند (منتخب التواریخ )

شتربان چه میخواهد ؟

از کتاب فوائد الرضویه ی مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه الرحمه نقل شده مردی از اهل کرون که دهی است از دهات اصفهان در سفر یکه حضرت رضا بخراسان تشریف آوردند شتربان و جمال حضرت بودچون حضرت بارش بمنزل رسید و خرج و کرایه ی او را پرداخت آنمرد خواست با صفهان برگردد بحضرت رضا عرضکردای پسر رسول خدا مرا شرافت ده بنوشته ای از دستخط خود که بآن تبرك جویم این مرد از اهل تسنن و عامه بود حضرت هم خواسته و پیشنهاد او را پذیرفتند نوشته ای با و مرحمت فرمودند که در آن نوشته بود: كن محباً لآل محمد ( صلى الله عليهم ) وان كنت فاسفاً و محباً لمحبيهم و ان كانوا فاسقين

دوست آل پیغمبر باش اگر چه فاسق باشی و دوستان ایشانرا دوست دار هر چند آنان هم فاسق باشند.

نزول اجلال در خانه ی پسنده

مردم نیشابور آنانکه کاخهای مجلل و با شکوه داشتند بدین انتظار بودند که حضرت علی بن موسى الرضا البآنان وارد شود و کاملا از آن بزرگوار پذیرایی کنند غافل از اینکه کاخ سر بفلك كشيده ى مزین اثری در اراده ی خدا پسندانه ی آنحضرت نمیگذارد او اسیر مظاهر دنیا ، گرفتار زرق و برقها نمیشود، او خانه پاك نمیخواهد دل پاك را میجوید او مهمان کاخ دل میشود نه وارد کاخ گل همین سبب شد که تمام عمارتها وقصرهای مشیده را پشت سر گذاشت باینجا رسید که مرحوم صدوق میگوید :

که ابو واسع محمد بن احمد نیشابوری گفت شنیدم از جده ی خود خدیجه دختر حمدان بن پسنده که او گفت چون حضرت رضا وارد نیشابور شد در محله ی فوز طرف غربی نیشابور همانجا که معروف به لاشا باد بود داخل خانه ی جده ی من پسنده شد؛ او را از این جهت پسنده گویند که حضرت رضا خانه ی او را از میان تمام خانه ها و خودش را هم از میان جمعیت نیشابور پسندیده و مهمان او شد چون در آن خانه نزول اجلال فرمودند دانه ی بادامی در گوشه ای از آن منزل کاشت آن دانه ی بادام از زمین روئید درختی شد در همان سال اول بارور شد ، مردم نیشابور آگاه شدند بادام آن درخت را برای شفا میبردند ، هر کس مبتلا بمرضی میشد از آن بادام میخورد بهبودی برایش حاصل میشد و دردش بدرمان میرسید ، هر که را درد چشم عارض میشد از آن بادام بچشم خود می نهاد معالجه میشد ، زن آبستن که وضع حمل وزائیدن بر او سخت میشد از آن بادام میخورد و وضع حملش آسان و دردش تخفیف پیدا میکرد و همان ساعت بچه اش متولد میشد اگر چهار پائی قولنج میشد از شاخه ی آن درخت میگرفتند و بر شکم آن حیوان میزدند قولج او بر طرف میشد مدتی گذشت آندرخت خشك شد جد من حمدان شاخه های آن درخت را برید چشمهای او کور شد پسرش که او را ابو عمر و میگفتند درخت را از روی زمین قطع کرد مالش تمام در باب فارس از دستش رفت و مبلغ آن مال از دست داده هفتاد هزار در هم تا هشتاد هزار در هم بود برای او چیزی از دارائیش نماند.

باز هم کیفر و مجازات

ابو عمر و را دو پسر بود که هر دو نویسنده و منشی ابی الحسن محمد بن ابراهیم بن سمجور بودند یکی را ابوالقاسم نام بود و دیگری ابو صادق، خواستند همان خانه را تعمیر کنند بیست هزار در هم خرج آن عمارت کردند و ریشه آن درخت را بیرون آوردند غافل از اینکه این عمل چه عاقبت و خیمی دارد یکی از آند و برادر رفت سر املاک امیر خراسان فاصله ای نشد که او را برگرداندند در میان محملی او را نشاندند و وارد نیشابورش کردند در صورتی که پای راستش سیاه شده بود و گوشتهای پایش ریخت پس از یکماه بهمان مرض از دنیا رفت .

اما برادر دیگرش که بزرگتر بود او مستوفی دیوان در نیشابور بود روزی گروهی از نویسندگان بالای سرش ایستاده بودند او خط مینوشت یکی از آنان گفت : خدای چشم بد را از نویسنده ی این خط دور کند در همان ساعت دستش لرزید و قلم از دستش افتاد و دانه ای بر روی دستش برآمد بمنزل آمد.

ابو العباس كاتب با گروهی بدیدن او آمدند و گفتند: این مرض از گر می است و اجب است که رک بزنی در همان روزرك زد فردای آن روز را هم بدستور همان جماعت رك زد دستش سیاه شد و گوشتش ریخت او هم مانند برادرش مرد ، مرگ هر دو برادر یکسال طول نکشید (عيون ج ۲ باب ۳۶ ص ۱۳۲ و بحار ج ۴۹ ص ۱۲۱)

و نیز روایت شده که حضرت رضا داخل نیشابور شد در محله ی فروینی نزول اجلال کرد در آنجا حمامی بنا کرد آن را حمام الرضا گویند معروف است بگر ما به ی حضرت رضا در آنجا چشمه ای بود که آبش کم شده بود، دستور داد آب آن چشمه را بیرون کشیدند تا اینکه آب چشمه زیاد و فراوان شد و از بیرون در حوضی ساخت که چند پله پائین میرفت بسر چشمه پس حضرت داخل شد و در آن غسل کرد و بیرون آمد و بر پشت آن نماز گذارد مردم میآمدند و در آن حوض غسل میکردند و از آن آب می نوشیدند برای طلب برکت نماز بر پشت آن میگذاشتند و دعا میکردند و حاجتهای خویش را از خدا میخواستند و بر آورده هم میشد و آن چشمه را امروز چشمه ی کهلان میگویند مردم تا امروز بدانجا می آیند (بحارج ۴۹ ص ۱۲۳ عيون ج ۲ ص ۱۳۶ منتخب التواريخ ص ۵۴۴)

حرکت از نیشابور

توقف حضرت ابي الحسن الرضا در نیشابور چندروز بوده؟ از مدارک چیزی بدست نمی آید که بتوانیم اقامت حضرت را در نیشابور معین کنیم که چند روز بوده است هر چه مانده است خدا میداند پس از نیشابور حرکت کرد سوار بر استر شد و در میان هودج قرار گرفت محدثین و علمای نیشابور و جمعیت ها برای بدرقه ی حضرت آمدند سیل جمیعت بطرف آن بزرگوار روان شدند.

دانشمندان عرض کردند : سید و مولای ما شما که در آستانه ی حرکت هستید چه میشود يک حدیث برای همیشه در اینجا بیادگار بگذارید تا برای همیشه مدال افتخاری برای ما باشد

حديث سلسلة الذهب بسند دیگر

محمد بن موسى متوكل رضى الله عنه گفت که حدیث کرد ما را ابو الحسين بن محمد بن جعفر اسدی او گفت حدیث کرد ما را محمد بن حسین صولی او گفت حدیث کرد ما را یوسف بن عقیل از اسحاق بن را هویه او گفت: هنگامیکه حضرت ابی الحسن الرضا وارد نيشابور شد و اراده ی بیرون رفتن از نیشابور کرد بسوی مأمون، گردا گردش محدثین و اصحاب حديث جمع شدند عرض کردند ای پسر رسول خدا شما از میان ما تشریف می برید

مارا بحدیثی که از شما استفاده کنیم حدیث نمی کنید ؟

آن حضرت در میان هودج نشسته بود ناگاه سراز میان محمل بیرون آورد و فرمود : شنیدم

پدرم موسی بن جعفر میفرمود : که شنیدم پدرم جعفر بن محمد میگفت که شنیدم پدرم محمد بن علی میفرمود که شنیدم پدرم علی بن الحسین میگفت که شنیدم پدرم حسین بن علی میگفت که شنیدم پدرم امير المؤمنين على بن ابيطالب عليهم السلام میگفت که شنیدم پیغمبر (ص) میفرمود که شنیدم که خداوند عزوجل میفرمود :

لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنی امن من عذابی

راوی گفت چون شتر حضرت حرکت کرد ما را صدازد و فرمود ) بشروطها وانا من شروطها ) فرمود کلمه ی ( لا اله الا الله ) حصار ودژ محکم من است هر کس داخل آن حصار شود از عذاب من در امان است (ج۲ عیونص۱۲) مصنف کتاب عیون اخبار الرضا گويد انا من شروطها یعنی اقرار باینکه او امام است از طرف خدای عز و جل بر بندگانش اطاعت و پیروی از آن جناب بر تمام بندگان خدا واجب است این مطلب حدیثی که از آن حضرت روایت شده ثابت میکند

محمد بن جمهور میگوید: حدیث کرد ما را علی بن بلال او گفت که از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضاء روایت شده که پدرش از پدرانش از حضرت علی بن ابیطالب علیهم السلام از پیغمبر از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل از لوح از قلم گفت که خدا وند عز و جل میفرماید :

ولاية على بن ابيطالب حصنى فمن دخل حصنی امن من عذابی

دوستی علی بن ابیطالب حصار و در محکم منست هر که در آن حصار داخل شود از عذاب من ایمن خواهد بود ( عيون ج ۲ ص ۱۳۶)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی