شمه ای از نقش امام رضا (ع) در تشریع
امام رضا (ع) چون دیگر امامان اهل بیت (ع) علی رغم اینکه جملگی اندیشه قيام عليه حکام یا بدست گرفتن قدرتی که مردم همواره به رقابت در آن می پرداختند در سر نمی پروراندند زیر کنترل شدید حکام وقت بودند تمام اندیشه آنها این بود که جو مناسبی برای نشر تعالیم اسلام و دفاع از آن با دلیل و برهان، فراهم آید. امام رضا (ع) نیز همچون دیگر ائمه از هر فرصتی برای این منظور بهره برداری می کردند و پس از کشته شدن پدر گرامیش در زندان رشید فرصتی بدست آورد که تا حدودی رسالت پدر را دنبال کند و این در حالی بود که دستگاه حاکمه تمامی اقدامها و فعالیتهای آن حضرت را زیر نظر میگرفت و چندین بار تلاش کرد تا از این واقعیت که مردم برای استفاده از آن ثروت علمی عظیمی که از پدرانش و آنها از جدش پس از آنکه ایشان را امنای رسالت خویش پس از خود کرد به ارث برده بودند به گرد ایشان جمع می آمدند برای در انداختن ایشان به دام آن نابکاران، بهره گیری کند ولی خداوند متعال چنین برای او مقرر کرده بود که این مرحله دشواز از زندگی خود را نیز پشت سر گذارد و حدود بیست سال پس از پدرش زندگی کند تا از بهره های فکری در زمینه گوناگون معرفت و دانش نسلهایی را بهره مند سازد و به ایشان رهنمونی دهد تا از دشواریهای راه جان بسلامت برند و با استفاده از احکام ارزشها آداب و پندها و اندرزهای ایشان در زمینه های گوناگون در مسیر خود، از لغزش بدور باشند.
من توان آن ندارم که تمامی آنچه که امام رضا در این موضوعها، بجای گذارد بویژه در زمینه تشریع و حدیث بازگو کنم در مجموعه های حدیث و احکامی که نوشته شده بسیاری از آنها آورده شده است و هر پژوهشگر کمتر میشود بایی از بابهای فقه یا بخشی از بخشهای آن را مورد بررسی قرار دهد و از امام رضا در آن باره نظر روایت یا حدیثی نیابد و چه بسا در برخی با بهای فقهی به دهها حدیث از ایشان برخورد کند. گروهی از علما کتابی را در فقه به ایشان نسبت می دهند که میان خود آن را فقه رضوی نام نهاده اند و مدعیند که این کتاب از تألیفات آن حضرت و به خط خودشان است. اینان می افزایند که جمعی از مردم قم نسخه ای از این کتاب را به مکه آوردند قاضی سید حسن اصفهانی آن را دیده و از نام مؤلف که همان رضا بود و از برخی قرینه های دیگر از جمله این که گفته است از عالم شنیدم که عالم در کتب حديث، لقب امام کاظم (ع) است و یا اینکه پدرم حدیثم گفته» یا «از پدرم شنیدم و از این تعبیرها چنین نتیجه گرفته که این کتاب از تألیفات امام رضا (ع) است لذا نسخه ای از روی آن تهیه کرد و همراه خود به اصفهان برد و پدر مجلسی و نیز خود مجلسی را در جریان این موضوع گذارد آنها نیز در صحت انتساب کتاب به امام رضا، یقین حاصل کردند و مجلسی آن را از جمله منابع کتاب خود «البحار» قرار داد.
بنظر میرسد نسبت این کتاب به امام رضا تا پیش از آن تاریخ مطرح نبوده است و گروهی از بزرگان برآنند که کتاب یاد شده از تألیفات پدر شیخ صدوق است و شیخ صدوق (ابو جعفر بن بابویه آن را در کتاب خود من لا يحضره الفقیه» در بخش مربوط به علی بن موسی گرد آورده و آن را از روایات اسنادی به امام رضا (ع) تألیف کرده است ولی این روایات را بدون استاد ذکر کرده زیرا او به مضمون روایت فنوا صادر می کرد و چه بسا یکی بودن هر دو اسم سید حسن اصفهانی و دیگران را در انتساب کتاب بر امام رضا (ع) دچار اشتباه کرده باشد.
و گفته میشود که کتاب یاد شده متعلق به این آبی غراقه معروف به «شلمغانی» است و این نسبت را سید حسن صدر در اجازه اش به شیخ آغا بزرگ تهرانی مطرح ساخته و گفته های دیگری نیز مطرح است.
در هر حال اعم از اینکه این کتاب از نوشته های آن حضرت باشد یا نباشد می توان گفت بیشتر محتوای آن از ایشان صادر شده و در شمار آثار ایشان است که مؤلف آنها را جمع آورده ولی سندهای آنها را حذف کرده لذا این تو هم پیش آمده که کتاب را خود امام نوشته است.
محدثین از جمله تألیفاتی که به ایشان نسبت داده اند رساله ای است در طب که به ادعای آنها بنا به درخواست مأمون آن را نگاشته و در برخی روایات محمد بن جمهور و برخی دیگر حسن بن محمد نوفلی آن را به امام رضا نسبت داده است.
و در النجاشی درباره اش آمده که او ثقه ای جلیل القدر است که از امام رضا (ع) روایت کرده ولی موضوع کتاب روایت شده را معین ننموده که این خود احتمال اینکه کتاب یاد شده همان رساله طبی است مطرح ساخته است که نوفلی از جمله کسانی است که آن را از امام رضا (ع) روایت کرده است. چه بسا نسبت این رساله به امام رضا در مقایسه با انتساب کتاب فقه به آن حضرت درست تر و دقیقتر باشد.
از جمله تألیفات دیگری که به آن حضرت منسوب شده کتابهای «صحيفة الرضا» و محض الاسلام و شرائع الدین است که گروهی از محدثین این دو کتاب را به ایشان اسناد داده اند و گروهی دیگر نیز در صحت این انتساب تردید روا داشته اند همچنانکه برخی نیز «أجوبة مسائل ابن سنان» و «علل ابن شاذان و جز اینها را نیز از تألیفات ایشان برشمرده اند.
و همچنانکه گفتیم اعم از اینکه نسبتهای داده شده به ایشان در مورد مؤلف بودن این کتاب صحت داشته باشد یا نداشته باشد بیشتر محتوای این کتاب از نظرات و احادیث و مناظره های ایشان برگرفته شده است.
از امام رضا گروهی از شاگردان ایشان و شاگردان پدرشان موسی بن جعفر (ع) من جمله احمد بن محمد بن ابی نصر بیزنطی که از ثقه ها بوده روایت کرده و همچنانکه در اتقان المقال شیخ محمد طه آمده کتابی را از ایشان روایت کرده است.
و ابو عمر کشی در کتاب خود «اخبار الرجال میگوید همه اصحاب بر صحت و درستی آنچه که او صحیح دانسته اتفاق نظر داشته و فقه او را قابل اطمینان دانسته اند و تمام کسانی که در «رجال» کتاب نوشته اند بر این نکته تاکید گذاشته اند که او از امام رضا و فرزند آن حضرت امام جواد روایت کرده و از منزلت والایی نزد ایشان برخوردار بوده است.
از جمله کسانی از یاران امام رضا و امام کاظم (ع)، ابراهيم بن محمد اشعری است که از این امامان روایت کرده و آنچنانکه در «الاتقان» و دیگر کتب رجال آمده است و از روایاتی که از ایشان نقل کرده کتابی با همکاری برادرش فضل بن محمد اشعری تألیف کرده است.
دیگر حسین بن بشار یکی از راویان از امام رضا و پدرش است و به نظر می رسد که او در امامت امام رضا پس از پدر تردید داشته و برخی از او روایت کرده اند که گفته است وقتی موسی بن جعفر وفات یافت به حضور علی بن موسی رفتم در حالیکه به مرگ پدرش ایمان نداشته و امامت وی را قبول نداشتم و اجازه ورود خواستم و وارد شدم مرا به خود نزدیک کرد و مهربانی کرد میخواستم درباره پدرش از او سؤال کنم که پیش دستی کرده و فرمود ای حسین اگر میخواهی خداوند بی پرده بر تو نظر افکند و تو نیز بی پرده خدا را ببینی با آل محمد و ولی امر از آنان دوستی کن. گفتم به خداوند توجه می کنم فرمود آری به خدا آنگاه در مورد فوت پدر و امامت او اطمینان حاصل کردم.
دیگری احمد بن محمد بن عیسی اشعری که به تعبیر شیخ محمدطه در الاتقان شیخ قم، سرشناس و فقیه آن بود و می افزاید که او «رئیسی» بود که با «سلطان» دیدار می کرد و از امام رضا روایت کرده و از محضرشان کسب فیض کرده و کتابهایی تألیف کرده که گروهی از معاصرین وی از او نقل کرده اند او امام جواد و امام هادی را درک کرده و از ایشان روایت کرده و تصریح به امامت امام علی الهادی پس از پدرش امام جواد (ع) را نیز روایت کرده است.
دیگر حسن بن محبوب سراد است که از محضر امام رضا کسب فیض کرده و از ایشان روایت کرد همچنانکه شصت تن از یاران امام صادق (ع) را درک کرد و از ایشان روایت کرد مؤلفین در احوال راویان او را در شمار «اصحاب الاجماع » که جملگی به علم و فقه ایشان معترفند آورده اند.
دیگری عبد الله بن طاووس است که از محضر امام رضا بهره گرفت و از او و فرزندش امام جواد روایت کرد و حسن بن احمد مالکی از او نقل کرده که گفته است. از امام رضا (ع) پرسیدم برادرزاده ای دارم که دخترم را به ازدواجش درآوردم او میخواره است و همیشه دم از طلاق میزند به او فرمود اگر از برادران تست که چیزی بر او نیست و اگر از اینان است او دخترت را از او بگیر که در پی متارکه است. عرض کردم از پدرانت (ع) روایت شده که فرموده اند: از زنان سه طلاقه در یک مجلس برحذر باشید که آنها دارای همسر هستند. فرمود این در مورد برادران نست و نه در مورد آنها و بدان که هر کس به دین قومی درآمد باید که سلام به احکام آنها باشد راوی در ادامه میگوید به ایشان عرض کردم یحیی بن حالم برمکی بدرت موسی بن جعفر را مسموم کرد فرمود آری او ایشان را با می دانه خرما مسموم ساخت.
عرض کردم آیا نمی دانست که خرماها مسموم هستند؟ فرمود محدث (کسی که از غیب خبرش میداد غایب بود عرض کردم او که بود؟ فرمود: فرشته ای والاتر از جبرئیل و میکائیل که همراه رسول خدا (ص) بود و امامان را نیز همراهی می کرد و آنچنان نیست که هر وقت او را بخواهند حضور باید آنگاه فرمود: تو ای عبدالله عمر طولانی خواهی داشت و او صد سال زندگی کرد.
از جمله اصحاب ثقه آن حضرت و راویان احادیثش احمد بن عمر حلبی بود و از او نقل است که گفته در منی به حضور امام رضا (ع) رسیدم و به ایشان گفتم: فدایت گردم، ما خاندانی بودیم که همیشه شاد و دارای نعمت و بخشندگی بودیم و خداوند سبحان همه اینها را از ما گرفت بطوری که دست بسوی آنهایی دراز کردیم که نیازمند ما بودند. حضرت در پاسخم فرمود ای احمد چه سعادتمندی تو ای احمد آیا میخواهی که برخی از آنچه این نابکاران از آن برخوردارند داشته باشی و تمامی دنیا از طلا به تو متعلق باشد؟ عرض کردم نه به خدا ای فرزند رسول خدا حضرت خنده ای کرد و فرمود از این پس به عقب بازخواهی گشت و هیچ کس خوش حال و احوال تر از تو نخواهد بود دست مایه ای داری که با یک دنیا طلا آن را نمی فروشی آیا این مژده برایت کافی است؟ عرض کردم آری خداوند مرا به تو و به پدرانت شاد و خوشحال کرد. به من فرمود ابوجعفر در تفسیر آیه و كان تحته كنز لهما» (آیه ۸۲ از سوره کهف)، فرمود: منظور از گنج لوحی از طلا بود که بر آن نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحيم لا اله الا الله محمد رسول الله در شگفتم از کسی که به مرگ یقین دارد و خوشحال است و از کسی که دنیا و تغییر و تحول مردمانش را میبیند و باز هم به آن دل می بندد و شایسته است کسی که از خداوند غفلت ورزید خداوند را در رزق خود مقصر نداند و قضایش را زیر سؤال نگیرد. آنگاه فرمود: ای احمد آیا راضی شدی؟ عرض کردم آری از خدا و هم از شما اهل بیت (ع).
از جمله خاصان آن حضرت و راویان احادیث ایشان علی بن عبيد الله بن حسين بن - علی بن الحسین (ع) است و در الاتقان آمده که او پارساترین خاندان ابوطالب و عابد ترین آنها در زمان خود و از نزدیکان امام موسی بن جعفر و علی بن موسی بوده و محمد بن ابراهيم طباطبا میخواست که او ولیعهد ابوالسرايا پس از وی باشد که از و آن را به محمد بن محمد بن زيد بن علی واگذار کرد و کتابی هم در «حج» تألیف کرده که از امام موسی بن جعفر (ع) آن را روایت کرده است.
و احمد بن محمد بن عیسی به سندش به سلیمان بن جعفر از وی روایت کرده که گفته است بسیار دوست دارم که به حضور امام رضا برسم ولی بزرگی و هیبت ایشان مانع از این کارم میشود روزی از قضا امام رضا دچار بیماری خفیفی شدند و او به عیادت ایشان رفت امام نیز با احترام و تعظیم زیاد از وی استقبال بعمل آوردند که بسیار خوشحال گشت و پس از آن علی بن عبیدالله بیمار گشت و حضرت به عیادتش رفتند. راوی می افزاید کنیر کی از ما به اطلاعم رساند که ام سلمه همسر علی بن عبید الله از پشت پرده او را تماشا میکرد و وقتی بیرون شد به همانجایی که حضرت بود آمد و آنجا را بوسید و سروصورت بر آن سایید و خود او علی بن عبید الله این جریان را برایم باز گفت من نیز امام رضا را در جریان این کار وی قرار دادم فرمود: ای سلیمان علی و پسر او و همسرش از اهل بهشت هستند اگر خداوند فرزندان علی و فاطمه را اینگونه به آنها شناسانده باشد دیگر مثل سایر مردم نخواهند بود.
علاوه بر اینان گروه بسیاری از شیعیانش آنچنانکه از نوشته های کسانی که درباره راویان قلمفرسایی کرده اند بر می آید از آن حضرت روایت کرده اند. همچنانکه محدثین دیگری چون الخطیب در تاریخ خود و ثعلبی در تفسیرش و سمعانی در رساله اش و این معتز در رساله اش و نیز ابو عثمان مازنی علی بن علی دعبلی و ابوب ابن منصور نیشابوری و ابوصلت عبد السلام بن صالح هروی و علی بن مهدی بن صدقه و داود بن سلیمان بن یوسف قاری قزوینی و آدم بن ابی یاس و نصرين على جهضمی و محمد بن رافع قشیری و دیگرانی که نمیتوانیم نام همه آنها را ذکر کنیم - نیز از آن حضرت روایت کرده اند.