زندگی دوازده امام-جلد دوم  ( صص 412-410 ) شماره‌ی 3715

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تلاش مأمون برای ترور شخصيت حضرت > خواندن نماز عيد سعيد فطر به روش امام علی و پيامبر

خلاصه

خروج امام رضا (ع ) برای نماز عید و بازگشت ایشان پیش از انجام آن

متن

خروج امام رضا (ع ) برای نماز عید و بازگشت ایشان پیش از انجام آن

آنچنانکه در روایت صدوق به نقل از بیهقی آمده ولایت عهدی امام رضا در پنجم رمضان سال ۲۰۱ بوده است در پایان ماه رمضان یعنی بیست و پنج روز پس از آن مأمون به ایشان مأموریت داد تا نماز عید فطر) را بر مردم بجای آورد و این علی رغم شرطی بود که امام در عدم شرکت وی در امور سیاسی و مسائل آن با وی بعمل آورده بود. علی بن ابراهیم به نقل از یاسر خادم و ریان بن صلت روایت کرده که آن دو گفته اند: وقتی در همان سالی که پیمان ولایت عهدی بسته شد عید آمد مأمون به آن حضرت ماموریت داد که نماز عید را بر مردم بجای آورد و برایشان خطبه عید خواند. امام رضا به او پیغام داد که تو میدانی که چه شرطهایی در پذیرفتن ولایت عهدی میان من و تو بسته شده است حال مرا از نماز گزاردن بر مردم معاف دار ولی مأمون پافشاری کرد. و گفت: منظورم اینست که دل مردم به تو اطمینان یابد و فضل ترا دریابند. مأمون در این باره پافشاری زیاد کرد و پیاپی فرستاده میفرستاد و بالاخره امام با این شرط که همچون پیامبر خدا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بدین کار می پرداختند، مأموریت را انجام دهد. مأمون به ایشان گفت هرگونه که میخواهی عمل کن و به پرده داران و فرماندهان و مردم دستور داد که صبح زود به در خانه امام رضا (ع) بروند. راوی در ادامه می گوید مردم در خیابانها و پشت بامها به انتظار تشریف فرمایی امام، جای گرفتند زنان و کودکان جمع شدند سربازها و فرماندهانشان بر در خانه آن حضرت ایستادند تا اینکه بالاخره خورشید طلوع کرد. امام رضا غسل کردند و لباس پوشیدند و عمامه سپید نخی بر سر گذاردند و یک سر آن را بر سینه و سر دیگرش را به میان دو کتف خود قرار دادند و اندکی عطر به خود زدند و چوبدستی بدست گرفتند و به نوکران و نزدیکانش نیز دستور داد که آنچه من کردم شما هم بکنید و سرانجام پای برهنه و در حالیکه پاهای مبارک را تا زیر زانو لخت کرده بود بیرون آمد و اطرافیانش همراهی اش می کردند اندکی که راه رفت سر به آسمان برد و تکبیر گفت همراهیان نیز تکبیر گفتند رفتند تا به درب خانه رسیدند همینکه فرماندهان و سربازان چشمشان به ایشان افتاد و در آن وضع ایشان را دیدند همگی از مرکب خود به زیر افتادند و خوش شانس ترین آنها کسی بود که همراه خود چاقویی داشت و بند کفش خود را پاره کرد تا آن را از پای درآورد و پای برهنه راه رود آنگاه امام رضا بر دروازه بزرگ خانه نیز تکبیر گفت و مردم نیز به دنبال وی تکبیر گفتند صدای مردم در مرو از هر سوی به گریه و تکبیر برخاست. امام (ع) هر چند گامی که بر می داشت می ایستاد و تکبیر می گفت و در پی او مردم تکبیر می گفتند شهر را صدای تکبیر مردم برداشته بود مردم طبق آنچه که روایات مربوطه میگویند به طور بی سابقه ای از خانه ها بیرون آمده و در خیابانها جمع شده بودند.

و اگر بحتری شاعر با همان ابیاتی که درباره متوکل سرود امام را در همین مناسبت توصیف میکرد از جمله راستگوترین شعرا در توصیف ایشان بود و با دروغ و چاپلوسی برای حکام فاصله ها میگرفت شاید هم منظور وی امام رضا بود ولی آنها را ظاهراً به متوکل نسبت داد زیرا بسیاری از شاعران چنین می کردند حال چه او این اشعار را درباره ایشان گفته باشد یا درباره دیگری بهترین ابیاتی است که میتوان امام و توده های گرد آمده به دور ایشان را توصیف کرد:

با آمدنت پیامبر را بخاطر آوردند و هلهله زدند و به شادی پرداختند و تکبیر گفتند.

تا اینکه به مصلی رسیدی در حالیکه نور ایمان بر چهره ات نمایان بود و ظاهر گشت.

و چون خاشع و متواضعی راه رفتی که در برابر خدا نه تکبر می جوید و نه فخر می فروشد.

و اگر مشتاقی در حضور یافتن پای منبرت بیش از طاقت خود متحمل شود کار را می کند.

مامون از آن حضرت میخواست که همچون خود و کسانی که نمایندگی اش می کردند همان کسانی که از مناسبتهای مذهبی برای به رخ کشیدن قدرت و نمایاندن عظمت و هیبت خود در مردم بهره برداری میکنند نماز بگزارد لذا امام زیر بار نمی رفت  چون بر این باور بود که روحانیت مراسم و مناسبتهای مذهبی باید مقدس شمرده شود و حرمتش نگاه داشته شود و هنگامی که مأمون ایشان را ناگزیر به این کار کرد و او نیز تحت شرایطی که خود مقرر کرده بود تن به این کار داد دستگاه حکومتی مأمون شاهد هیجان و اشتیاق مردم به او شدند ولی دیدند که مردم به عنوان کسی که سنتها را در این میان شکسته از او استقبال کردند به شتاب و سراسیمه نزد مأمون رفتند و اوضاع غیر قابل تحمل را برایش تشریح کردند و خطرهایی را که در صورت ادامه این جریان بر خودشان می رفت برایش باز گفتند و از اینکه امام به مسجد برسد و نماز بجای آورد، برحذرش داشتند. لذا مأمون کسی را نزد آن حضرت فرستاد که پیغام دهد ما به تو ظلم کردیم و  خسته ات ساختیم ای فرزند رسول خدا و ما تنها آسایش ترا می خواهیم حال بازگرد و بگذار کسی برای مردم نماز بگزارد که همیشه میگزارد. این همان چیزی بود که امام آرزو می کرد و برایش تلاش می نمود.

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی