فصل ششم
شخصیت سیاسی شیوه زندگی و سلوک دینی
امامان شیعه در زمان خویش به عنوان مهمترین شخصیتهای علمی، فقهی، دینی و سیاسی در برطرف کردن مشکلات و مصائب جامعه اسلامی تلاشهای فراوان کردند. سلوک دینی منش شخصی شیوه زندگی و شخصیت سیاسی امام رضا (ع) نیز به مانند دیگر امامان ویژگیهای منحصر به فردی داشت که در این فصل مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
۱ . شخصیت سیاسی
امام رضا (ع) در روزگار خویش سرور و بزرگ بنی هاشم و گرامی ترین و شریف ترین آنها بود و به گفتۀ ذهبی درگذشت (۷۴۸)، مورخ اهل سنت، امام چنان منزلت و موقعیتی بزرگ داشت که شایسته مقام خلافت بود (ذهبی، ۱۴۰۱ - ۱۴۰۹ ق، ج ۹، ص ۳۹۲) با وجود این چنانکه امام رضا (ع) خود میفرمود، هیچگاه در اندیشه به دست گرفتن خلافت نبود و آنچه برای آن حضرت اهمیت و اولویت داشت، روشنگری در مسائل دینی و تلاش برای آگاهی و بیداری آنان و رسیدگی به حوایج مردم بود (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۷۷ ) از این رو، شیعیانی که خط و گرایش زیدیه (فرقه ای از شیعه که پس از امام سجاد (ع) پسرش زید بن علی درگذشت (۱۲۲) را امام میدانستند) را تعقیب می کردند، با آن
حضرت مخالف بودند (راوندی، ۱۴۰۹، ج ۱، ص ۳۴۱-۳۴۲ و ۳۶۴- ۳۶۵).
از اختلافات اساسی که پس از شهادت امام حسین در صحنه سیاست میان شیعیان پدید آمد، نحوه تعامل با قدرت های حاکم و شیوه مبارزه با ظلم و تحقق آرمانهای عدالت خواهانه بود. افرادی با گرایش زیدیه و با اعتقاد به روش مبارزه مسلحانه، خودسرانه و بدون اذن امامان دوازده گانه بارها در برابر دولتهای اموی و عباسی قیام کردند. اما ائمه شیعه عليهم السلام، امام سجاد (ع) امام باقر (ع) امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) ، براساس روش و سیاستی واحد که پیش گرفته بودند از شرکت در این جنبشها که اغلب به نام یکی از خاندان پیامبر آغاز میشد یا افرادی سرشناس از علویان آن را به راه می انداختند خودداری نمودند و آنان را از این شیوه که عواقبی شکننده و نتایجی مقطعی و ناپایدار داشت نهی میکردند و برای تربیت نسلی آگاه و هوشیار کار فکری و فرهنگی را توصیه می نمودند زیرا از دیدگاه ائمه افزون بر ایمان به هدف واحد، وجود یاران کافی و حقیقی و روح اتحاد و همدلی وفاداری و فداکاری در میان شیعیان شرط لازم جنبش بود (یعقوبی، بی تا، ج ۲، ص ۳۴۹؛ کلینی، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۳۶۶، ج ۲، ص ۲۴۲-۲۴۳، ج ۷، ص ۳۷۶؛ مسعودی ،۱۹۶۵ - ۱۹۷۹، ج ۲، ص ۲۷۲-۲۷۳؛ مفید، ۱۴۱۴ ق - الف، ص (۲۴).
چون محمد بن جعفر صادق عموی امام رضا (ع) با اعتقاد به روش زیدیه در مبارزه مسلحانه «الخروج بالسيف، (مفید، ۱۴۱۳، ج ۲، ص (۲۱۱) در مکه قیام کرد و مردم با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند امام رضا (ع) نزد او رفت و به وی فرمود با روش پدر و برادر خویش امام صادق (ع) و امام کاظم (ع)) مخالفت مکن که این کار به انجام نمی رسد. همین گونه نیز بود چون امام به مدینه بازگشت این قیام توسط لشکر مأمون شکست خورد و محمد خود را خلع کرد و او را به خراسان نزد مأمون فرستادند و سرانجام در گرگان وفات یافت. امام رضا (ع) چندان از کار او ناخشنود بود که فرمود با خود عهد کرده ام که با وی در سایه یک سقف قرار نگیرم (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۲۲۱ و ۲۲۴) هنگامی نیز که برادر امام رضا (ع) زید بن موسی معروف به زیدالنار در سال ۱۹۹ در بصره خروج کرد و سرانجام به دست سپاه مأمون گرفتار شد و مأمون جرم او را به امام رضا (ع) بخشید، امام با وی درشتی نمود و او را ترک کرد و سوگند خورد تا زنده است با وی سخن نگوید. مخالفت شدید امام با زید بن موسی به جز درک نادرست وی که به نابودی شیعیان می انجامید به سبب اعمال غیر مشروع وی بود که بدون تمیز میان گناهکار و بیگناه، امنیت را از مردم سلب و اموال عده ای را تاراج و گروهی را در آتش سوزانیده بود (فضل الله، ۱۳۸۲ ص ۱۷۷).
هم چنین در زمان شورش ابو سرایا که محمد بن سلیمان علوی نواده امام حسن مجتبی در سال ۱۹۹ در مدینه قیام کرد و بر شهر مستولی شد جمعی از خاندان وی و گروه هایی از قریش با وی بیعت کردند و به او گفتند کاش نزد ابوالحسن امام رضا (ع)، بفرستی تا با ما همراه و متحد شود. فرستاده محمد بن سلیمان نزد امام رضا (ع) به الحمراء ( يا حمراء الاسد) رفت و تقاضای او را مطرح کرد امام که میدانست این قیام به شکست می انجامد، وعده دیدار را به بیست روز بعد موکول کرد اما هجده روز بعد این قیام در مدینه به دست لشکر خلیفه سرکوب شد (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۲۲۴ - ۲۲۵ ) از نظر امام در شرایطی که زمامداران صاحب شمشیر و تازیانه بر اوضاع مسلطند و هیچگونه امر به معروف و نهی از منکری را بر نمی تابند راه مبارزه درگیری مسلحانه ای نیست که نه توفیق شکیبایی در آن امید می رود و نه اجر و نتایجی در پی دارد بلکه تقویت بنیاد ایمان در پیکر اجتماع است (یعقوبی، بی تا، ج ۲، ص ۴۵۳)
امام رضا (ع) وضع موجود در روزگار خویش را حاکمیت دولت باطل و دستگاه ستمکاران میخواند ( کلینی، ۱۴۰۱ ق، ج ۸، ص ۲۴۷؛ نجاشی، ۱۴۰۷، ص ۳۳۱-۳۳۲) و یاران خویش را از اشتغال به کارهای دولتی و همکاری با حکومت نهی می فرمود. حسن بن حسین انباری میگوید چهارده سال با امام رضا (ع) مکاتبه می کردم و از وی اجازه می خواستم که در مشاغل حکومتی کار کنم اما امام اجازه نمیداد. در آخرین نامه ای که به امام نوشتم یادآوری کردم که من بر جان خویش میترسم زیرا دولت میگوید تو شیعه هستی و به همین دلیل با ما همکاری نمیکنی امام در پاسخ وی نوشت مقصودت را در نامه دانستم که بر جان خود میترسی اگر میدانی که با قبول کار حکومتی می توانی طبق دستورات پیامبر عمل کنی و همکاران و دبیران خود را از میان هم کیشان خود انتخاب کنی و با درآمدی که از این راه به دست میآوری به مؤمنان فقیر یاری کنی به گونه ای که همانند ایشان گردی این میتواند جبران کار تو گردد وگرنه نه (کلینی، ۱۴۰۱ ق، ج ۵، ص ۱۱۱). به نظر می رسد که در دستگاه دولت عباسیان افرادی صالح آگاه صاحب نفوذ و فدایی از یاران امام رضا (ع) حضور داشتند که ضمن همراهی ظاهری با حکومت، با امام در ارتباط بودند و آسیب و ستم را از شیعیان دفع و از آنان هواداری و به حوایج آنان رسیدگی میکردند و در خانه ستمکاران ترس را از دل شیعیان می زدودند امام رضا (ع) چنین مأموریتی را به محمد بن اسماعیل بن بزیع که فردی شایسته و مورد اعتماد بود محول کرد (نجاشی ۱۴۰۷ ق، ص ۳۳۱-۳۳۲).
امام یاران خود را به خویشتن داری و شکیبایی در برابر ناملایمات فرا می خواند. هنگامی که حسن بن شاذان واسطی در نامه ای به امام از جفای مردم واسط و آزار مخالفان و اموی مسلک ها (عثمانیه) شکایت نمود امام در پاسخ وی نوشت: «خدای تعالی از یاران ما در دولت باطل پیمان بر صبر گرفته است. پس به حکم پروردگارت صبر کن.... (۱۷) (کلینی ۱۴۰۱ ق، ج ۸، ص ۲۴۷) امام رضا (ع) آنگاه که ناگزیر شد ولایتعهدی را بپذیرد، از گفتن حق پروا نداشت و از نصیحت خیرخواهانه دریغ نمی کرد. حتی در برخورد با مأمون روراست و صادق بود و فریب و ناراستی را خصلتی ناشایست برای مؤمن می شمرد. امام مأمون را در جلسات خصوصی بسیار پند میداد و از خدا و مخالفت او می ترساند. مأمون در ظاهر، نصیحت امام را میپذیرفت اما بیشتر وقتها سخنان امام مایه ناخشنودی خشم و كينه مأمون میشد و مأمون آن را پنهان میکرد (ابن بابویه ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۵۷ و (۲۶۵)
امام رضا (ع) در برخورد با مخالفان شیوه هایی همچون قتل و ترور را هرگز تأیید نمی کرد. شیعیان آگاه و خالص نیز به دستورات آن حضرت پایبند بودند و بدون تأیید امام به کاری اقدام نمیکردند امام ضمن تبیین مفهوم درست اولو الأمر و لزوم اطاعت از آنها بر پیروی از امامان علیهم السلام تأکید کرده و فرموده اند هر کس با آنان مخالفت نماید گمراه و گمراه کننده است و حق و هدایت را رها کرده است. از سوی دیگر امام با استناد به این آیه قرآن (بقره، آیه (۱۲۴) که میفرماید پیمان من به بیدادگران نمی رسد فرمود این آیه پیشوایی هر ستمگری را تا روز قیامت باطل ساخته است و هم فرمود خداوند فرمان برداری از ستمگران و اغواگران را بر بندگان خویش واجب نمیکند (ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۰ ق، ص ۴۳۸، ۴۴۳ و ۴۶۱) بنابراین تصدی رهبری سیاسی جامعه به دست آنان عقلاً و شرعاً ناحق و نامشروع است (معینی و ترابی ۱۳۷۶ ، ص ۱۲۵ - ۱۲۶) امام رضا (ع) با نقل گفتاری از صحف ابراهیم فرمود وظیفه پادشاهان ساختن کاخ و جمع آوری مال دنیا نیست، بلکه آن است که دعای مظلومی را برآورند و داد او بستانند اما از دیدگاه امام، آنان کم تر راه می یابند و حقی را برپا می دارند زیرا فقط مؤمنانند که چون امر به معروف شوند، پند می پذیرند، نه قدرتمندان و صاحبان تازیانه و شمشیر (یعقوبی، بی تا، ج ۲، ص ۴۵۳)
امام رضا (ع) تشکیلات منظمی را که پدرش امام کاظم (ع) تحت عنوان وکالت بنياد نهاد حفظ و وکلایی از جانب خود در همه نقاط نصب کرد این وکلا در ولایات و شهرهایی مانند مصر کوفه بغداد مدینه و سایر جاها وجوه شرعی و حقوق و واجبات مالی از جمله زکات را از شیعیان اخذ نموده و برای امام میفرستادند. بدین وسیله زنجیره ارتباطی گسترده ای در سراسر جهان اسلام تشکیل یافت و جامعه شیعه به طور منظم با امام در ارتباط قرار میگرفتند (مدرسی طباطبایی، ۱۳۷۴، ص ۱۵ و ۲۰-۲۱). از جمله این وكلا، عبدالعزیز بن مهتدی از مردم قم و از یاران خاص امام رضا (ع)، عبدالله بن جندب، عالم عابد و زاهد، ابراهیم بن سلام نیشابوری ابراهیم بن محمد همدانی ایوب بن نوح نخعی کوفی فضل بن سنان نیشابوری ( طوسی، ۱۴۲۰ ق، ص ۳۵۲-۳۵۳ و ۳۶۳؛ ۱۴۱۱ ق، ص ۳۴۸) يونس بن عبد الرحمن قمی و صفوان بن یحیای بجلی کوفی را باید یاد کرد (نجاشی، ۱۴۰۷ ص ۱۰۲، ۱۹۷ ، ۳۴۴ و ۴۴۶-۴۴۷) امام رضا (ع) در اعلام امامت خویش و اظهار احکام دین تقیه نمی کردند و «بسم الله الرحمن الرحیم را در همه نمازها به جهر و آواز بلند می خواند (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۶ و ۲۳۱).