۲. شعر و ادب
به نوشته منابع امام رضا (ع) کم شعر بر می خواند، با وجود این گاه اشعاری از شاعران را که دارای مضامین بلند و موضوعات اخلاقی بود برای راهنمایی دیگران می خواند. از آن جمله است:
امام رضا این شعر را بسیار می خواند
چون در خوبی و راحتی به سر بری بدان مغرور مشو و بگو خدایا این نعمت را از دگرگونی نگه دار و آن را بر من کامل کن (۲۱) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۰-۱۹۱).
شعری از ابوالعتاهیه
همه آرزو میکنیم هنگام مرگ مهلتی یابیم. حال آن که مرگها آفت و پایان ] آرزو است. آرزوهای نادرست تو را نفریبد هدف را در نظر گیر و ناگواریها را فروگذار زیرا دنیا همچون سایه ای از بین رفتنی است که سواری در آن پیاده شود و سپس برود (۲۲) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۰). تو در خانه ای هستی که برای آن مدتی است که در آن مدت عمل عمل کننده پذیرفته است. آیا نمی بینی که مرگ آن مدت را احاطه کرده و آرزوی آرزومند را نابود میکند. در پی خواسته خویش سوی گناه شتاب میکنی و پس از آن امید تو به داری در حالی که مرگ ناگاه بر آن که سرا است در می آید، شخص دوراندیش و خردمند چه عملی دارد؟ (۲۳) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۸۹). برادر خود را بر گناهانی که از او نسبت به تو انجام شده معذور دار و عیبهای او را بپوشان بر ناحق گفتن بی خردان و ناملایمات روزگار شکیبایی کن از سر بزرگواری جواب ستمکار را مده و کار جفاکار را به خدا بسپار (۲۴) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۰).
شعری از عبدالمطلب
مردم همه روزگار را عیب میکنند حال آن که روزگار عیبی به جز ما ندارد. ما روزگار خود را عیب میکنیم. حال آن که عیب در ما است و اگر روزگار سخن گفت از ما بد می گفت گرگ گوشت گرگ را نمی خورد. اما ما یکدیگر را آشکارا میخوریم برای فریبکاری پرستین و جامه ای معطر می پوشیم. اما وای به حال بیگانه اگر نزد ما آید (۲۵) این بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۰).
شعری از علی علیه السلام
خلایق را به یک اندازه آفریدی پس بعضی از آنها سخاوتمند و بعضی بخیلند. سخاوتمند در آسایش است، اما بخیل در بدبختی درازمدتی است (۲۶) این بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۰). پیری خبر مرگ مرا به من داد و هنگام پیری شخص خردمند بند میگیرد. جوانی به پایان آمد و نمی بینم که به جای خود بازگردد بر جوانی بسیار گریه و زاری خواهم کرد و او را سوی خود خواهم خواند شاید بپذیرد اما دور است آنچه از دستم رفته و نفس دروغ پرداز مرا به آرزوی آن وا می دارد. سپیدی موی سرم کنیزکان را ترساند و هر که عمرش دراز گردد پیر شود. دیدم سیمین تنان زیباروی از من رمیدند و در دوری آنها برای ما بهره ای است. اگر جوانی که دوست داشتنی بود گذشت پیری نیز برای من دوست داشتنی است. زیرا پیری را با پرهیزکاری همراه خواهم ساخت تا آنگاه که اجل که نزدیک است، میان ما جدایی اندازد (۲۷) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۹۱).
روزی مأمون از امام تقاضا کرد بهترین اشعاری را که شنیده برخواند. امام این اشعار را برخواند
درباره بردباری :
اگر کسی که به نادانی او گرفتار شده ام از من فروتر باشد به خود اجازه نمی دهم به نادانی با او مقابله کنم. اگر در فهم مانند من باشد با بردباری رفتار میکنم تا از همانند خود برتری جویم و اگر من در عقل و فضل از او فروتر باشم حق تقدم و فضل او را بر خود خواهم شناخت (۲۸) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۸۷).
درباره سکوت در برابر ،نادان و سرزنش نکردن دوست
اگر دوستی از من دوری گزیند گمان میکنم که دوری او دلایلی دارد. فکر میکنم اگر او را سرزنش کنم او را دور ساخته ام پس سرزنش نکردن او را پسندیده می دانم. اگر گرفتار نادانی شوم که پیوسته ناحق میگوید و امور محال را درست می پندارد با او سکوت پیشه میکنم. شاید سکوت از پاسخ خود پاسخی باشد (۲۹) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸).
درباره جذب کردن دشمن تا آنکه دوست شود:
بسا با دشمنی کینه توز صلح کردم و بدین گونه بر او غالب آمدم و او را به سبب عفو و بخشش گرانبار کردم کسی که بدی دشمن را با خوبی جواب نمیدهد، بخشندگی را از علی علیه السلام فرا نگرفته است. من ندیدم برای از بین بردن کینه کهن چیزی سریع تر از زود
دوستی ورزیدن مؤثرتر باشد (۳۰) (ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۸۸).
درباره رازداری
من راز را از یاد خواهم برد تا مبادا آن را انتشار دهم ای کسی که رازی دیدی، آن راز با فراموش کردنش محفوظ خواهد ماند. زیرا میترسم از این که آن راز در خاطرم بگذرد، سپس قلبم آن را بر اطراف دلم افکند پس کسی که رازی را فاش نکند اما در خاطرش بگذراند، بعید نیست که نتواند آن را نگه دارد (۳۱) ابن بابویه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۸۸).
از اشعار منسوب به حضرت رضا
با پاکدامنی جامه بی نیازی در بر کردم و با سرافرازی گام برداشتم من با اوهام انس نمیگیرم بلکه با آدمیان مأنوس میشوم. چون از توانگر خودپسندی دیدم، خود پسندی اش را با نومیدی از او پاسخ دادم به چیزی که نابود میشود ننازیدم و به سبب تنگدستی احساس سستی و خواری نکردم (۳۲) ابن شهر آشوب، (بی تا)، ج ۴، ص ۳۶۱).